ارسطو در بوطیقا چه می‌گوید؟/چرا تراژدی از حماسه والاتر است!


ارسطو در بوطیقا چه می‌گوید؟/چرا تراژدی از حماسه والاتر است!

کتاب «بوطیقا» یکی از معروف‌ترین تالیفات ارسطو است که با عنوان «فن شعر» شناخته می‌شود و یکی از آثار مهم نقد محتوایی و ساختاری شعر نزد این فیلسوف یونانی است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: یکی از کتاب‌های معروف ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی، «بوطیقا» یا همان «فن شعر» است که در واقع نسخه‌ای پیچیده‌شده توسط وی درباره شعر و شاعری است؛ البته نه به آن مفهومی که امروز از شعر و شاعری سراغ داریم. این کتاب هم مطلب محتوایی؛ و هم درباره ساختار و فرم شعر دستورالعمل‌هایی دارد.

نکته مهم درباره این کتاب که نامش به شعر و لغت لاتین «پوئِت» و «پوئِم» برمی‌گردد و در واقع همان «پوئِتیکا» (بوطیقا) است، این است که بیشتر به کار دانشجویان و محققان تئاتر می‌آید تا علاقه‌مندان به شعر و شاعری چون ارسطو در این کتاب بیشتر در پی تشریح و تفهیم مطالبی درباره سرایش تراژدی بوده و باقی مطالبش را هم در کتاب دیگری نوشته که مختص کمدی بوده و امروز در دست نیست.

ارسطو مدت‌ها از محل توجه دور بود و در قرن بیستم بود که نگاه ساختارگرایانه و منسجمی نسبت به آثارش شکل گرفت. همان‌طور که می‌دانیم ارسطو شاگرد افلاطون و در برخی مسائل، تحت تاثیر او بود اما مسیرش از متافیزیک به سمت تجربه‌گرایی تغییر کرد. او در کتاب «بوطیقا» به دنبال ارائه تفسیر دقیق از گونه‌های مختلف شعر، ساختار و اجزای شعر والاست. والا بودن شعر هم خود از جمله موضوعاتی است که بحث نسبتا مفصل می‌طلبد اما به طور خلاصه باید گفت که شعر والا، از نظر ارسطو همان تراژدی است و نه آثاری که در گروه کمدی قرار می‌گیرند.

چندی پیش ترجمه یونانی به فارسی کتاب «بوطیقا» به قلم رضا شیرمرز توسط نشر ققنوس منتشر شد. مترجم اثر به زبان لاتین که بوطیقا به آن نوشته شده، تسلط کامل داشته و نکات دقیقی را درباره اشکالات ترجمه انگلیسی یا فارسی از لاتین مطرح کرده که در مقدمه کتاب پیش رو به آن‌ها اشاره شده است. به هر حال،‌ ترجمه مذکور، نسخه دسته‌اولی از «بوطیقا»‌ را در اختیار مخاطب و پژوهشگران قرار می‌دهد.

مفهوم شاعر در عهد ارسطو و نزد او

باید به یک نکته مهم توجه داشته باشیم و آن مفهوم لفظ شاعر در عصر ارسطو است. شاعر در آن ایام صرفا فردی نبوده که در منقبت یا نکوهش فرد یا جریانی شعر بسراید و یا قطعات نظم را به خاطر غلیان‌های احساسی، حماسی یا تربیتی از خود به جا بگذارد. نمایشنامه‌نویسان نیز در آن ایام و زمان شکوفایی نمایشنامه‌نویسی و اجرای آثار نمایشی، جزئی از جامعه شاعران بوده‌اند و وقتی صحبت از فن شاعری و ساختار تراژدی می‌شود، ارسطو به کار نمایشنامه‌نویسان و افرادی که دست به تولید تراژدی می‌زده‌اند، کار داشته است.

از طرفی خود ارسطو، ابتدای بخش ۹ کتاب «بوطیقا» به تفاوت میان شاعر و تاریخ‌نگار پرداخته و می‌نویسد: «تفاوت شاعر و مورخ در نظم‌نگاری یا نثرنویسی نیست. تفاوت حقیقی میان شعر و تاریخ‌نگاری در این است که اولی از وقایع ممکن و دومی از وقایع قطعی می‌گوید. منظور از وقایع ممکن، منطقی انسانی است که در عالم واقع کمتر احتمال حادث شدن دارد. در نیجه، شعر از تاریخ فلسفی‌تر است و گامی فراتر می‌نهد: زیرا شعر، نظر به امر کلانِ جهان‌شمول و تاریخ، چشم به امر جزئی دوخته است.»

به گفته منتقدان و صاحب‌نظران، شاید بتوان تاریخ نقد ادبی غرب را به نوعی تکرا همان نظریات افلاطون و ارسطو درباره تقلید، در قالب‌هایی کم و بیش متمایز دانست. بد نیست به یکی از تفاوت‌های نظری ارسطو و استادش افلاطون اشاره کنیم؛ خلاف افلاطون که تقلید برایش به مثابه آینه‌ای است که چیز دیگری را منعکس می‌کند و ماهیتی فریبنده دارد، ارسطو بر این باور است که تقلید، هنری با قواعد و اهداف درونی منحصر به فرد است. شعر، نقاشی، حماسه و تراژدی از نظر افلاطون ضرورتا تقلید از واقعیت‌اند. در نظر ارسطو، هنرمند نه فقط مقلد بلکه خالق و سازنده هم هست.

حالا در ساحت شعر، از منظر ارسطو دلیل ظهور و ماندگاری شاعر، تقلید اوست نه نظم. او معتقد بود تقلید،‌ اندیشه عقلانی را بیدار می‌کند اما افلاطون تقلید را دلیل سستی و خواب‌آلودگی خرد می‌دانست.

بنابراین در نظر می‌گیریم که وقتی ارسطو در بوطیقا از شاعر و ویژگی‌های اثرش می‌گوید، منظورش شاعران نظم‌سرا نیست بلکه بیشتر به تراژدی‌نویسان عصر خود می‌پردازد. از نظر ارسطو شاعران قدیم دو گروه بوده‌اند؛ گروهی شعر قهرمانی و گروهی شعر هجوآمیز می‌سرودند.

تراژدی مطلوب ارسطو

از نظر ارسطو دو فرم اصلی شعر، تراژدی و حماسه هستند که آن‌ها را با هم مقایسه کرده و در نهایت هم تراژدی را در رتبه بالاتر یا والاتر قرار می‌دهد.

ارسطو می‌گوید هر تراژدی متشکل از دو بخش است؛ گره‌افکنی و گره‌گشایی. و معتقد است بسیاری از از شاعران در گره‌افکنی موفق‌اند اما در گره‌گشایی بد عمل می‌کنند. ارسطو در خیلی از فرازهای کتاب بوطیقا درباره تراژدی و ناب بودنش نسبت به دیگر ژانرها صحبت می‌کند. صریح‌ترین جمله‌اش هم در این باره، این است: «از تمام وجوه، تراژدی بر حماسه برتری دارد و به مثابه شاخه‌ای از هنر، به وظایفش بهتر عمل می‌کند.» او از فصل یا گفتار نوزدهم به بعد به ساختار، کلمات، اسم،‌ زبان و ... می‌پردازد. نمونه‌اش یک جمله مهم است که در آن می‌گوید: «ساختار کلام هنگامی کامل است که روشن باشد، نه مبتذل و مغلق.» او هچنین معتقد است که زبان عامیانه و کوچه‌بازاری، کلام را به اوج شفافیت خود می‌رساند.

نویسنده کتاب بوطیقا برترین معیار نقد یک تراژدی را پیرنگش می‌داند؛ یعنی‌ این‌که آیا نمایشنامه‌نویس توانسته از عهده گره‌افکنی و پس از آن، گره‌گشایی بر بیاید یا خیر؟

در این نوشتار به مقوله لذت تراژیک و تزکیه عاطفی ناشی از تراژدیی یا همان مفهومی که ارسطو کاتارسیس‌اش می‌خواند، نمی‌پردازیم چون بحث به درازا خواهد کشید.

نظریه نقلید یا محاکات و پرداخت به موضوع پیرنگ

یکی از مسائل مهم که باید در نوشته‌های ارسطو به آن توجه داشته باشیم، استفاده‌اش از لفظ تقلید است که ناشی از همان نظریه معروف محاکات است. مختصر و مفید این بحث آن‌که نظریه محاکات از ابتدا در هنر غربی مطرح بوده و براساس آن تلاش می‌شده انسان از طبیعت تقلید کند و اگر هنری مثل هنر نمایش را هم تولید می‌کرده، والاترین حدس را تقلید صحیح و واقعی از نمونه اصلی می‌دانستند. بنابراین مخاطب عمومی کتاب «بوطیقا» شاید با روبرو شدن با لفظ تقلید که این فیلسوف استفاده می‌کند، دچار سوءتفاهم شده و فکر کند منظور ارسطو همان تقلیدی است که غرض از آن، انجام حرکات و تقلید آینه‌وار صرف است.به تعبیر غربیان و اندیشمندی چون ارسطو، تقلید یعنی هنر برداشت از واقعیت. افلاطون تقلید را برداشتی از واقعیت می‌دانست. ارسطو، در جایی از کتاب «بوطیقا» می‌نویسد: «پیرنگ یعنی تقلید از کنش. قابل ذکر این که در این‌جا مقصود من از پیرنگ رشته اتصالی است میان وقایع منفرد و متفاوت.» توضیح بیشتر این‌که این جملات را ارسطو در بخش تعریف و تشریح پیرنگ اثر آورده است.

در توضیح بیشتر بحثی که مطرح کردیم، ارسطو در کتابش می‌نویسد: «آن‌هایی که به تقلید از کنش دست می‌زنند هدفشان تقلید از شخصیت نیست بلکه می‌خواهند شخصیت‌هایی را نشان بدهند که درگیر کنش دراماتیک‌اند.» توجه به مفهوم کنش هم در این میان، اهمیت زیادی دارد چون به تعبیر ارسطو تراژدی بدون کنش، شکل نمی‌گیرد؛ در حالی که این اتفاق بدون شخصیت می‌تواند رخ بدهد. یعنی بدون کنش، تراژدی اتفاق نمی‌افتد اما بدون شخصیت این اتفاق قابل رخ دادن است. برای لفظ پیرنگ هم بد نیست این توضیح بیشتر از از نوشته‌های ارسطو بیاوریم که «ابزاری را که به واسطه آن تراژدی به درون انسان رسوخ می‌کند پیرنگ می‌نامیم و مقصود من از پیرنگ، تغییرات ناگهانی موقعیت و صحنه‌های آگاهی‌بخش است.» یک نتیجه‌گیری مختصر و مفید از این بخش از کتاب بوطیقا که مربوط به پیرنگ است، این‌که «پیرنگ روح تراژدی است و شخصیت در مرحله ثانویه قرار دارد.» (صفحه ۵۷)

بحث پیرنگ شد. بد نیست در این نوشتار به یکی از حملات تند ارسطو به نمایشنامه‌نویسانی اشاره کنیم که از ساختار اپیزودیک برای آثارشان استفاده می‌کنند. ارسطو در این باره می‌نویسد: «بدترین پیرنگ‌ها و کنش‌ها گونه اپیزودیک آن‌هاست. پیرنگ اپیزودیک یعنی پیرنگی که در آن اپیزودها و کنش‌ها بدون ترتیب محتمل و ضروری از پی یکدیگر می‌آیند. شاعران بی‌مایه چنین آثار سخیفی را به دلیل بی‌هنری‌شان می‌آفرینند.»

یک تعریف فلسفی جالب درباره آغاز و پایان

ارسطو یک فیلسوف بوده و البته در کتاب بوطیقا چندان در مقام یک فیلسوف عمل نمی‌کند؛ بلکه حکیمی است که مشغول نقد و بررسی و تشریح فن تراژدی و ساختار محتوایی و فرم آن است. با این حال، در یکی از فرازهای کتاب توضیحی کوتاه درباره مفهوم آغاز و پایان آورده که برای مخاطب جالب توجه خواهد بود: «آغازْ امری است که از پی چیز دیگری نیامده باشد و طبیعتا ادامه‌دار است. ولی پایانْ امری است که به حکم ضرورت یا قاعده طبیعتا از پی امر دیگری می‌آید و ادامه‌دار نیست. میانه هم آن است که از پی امری می‌آید و امری دیگر آن را پی می‌گیرد.» در همین زمینه اشاره می‌شود که پیرنگ خوش‌ساخت، آغاز و پایان تصادفی ندارد. توضیح ارسطو هم این است که زیبایی، برآمده از اندازه و نظم است.

جمع‌بندی

کتاب بوطیقا یک اثر تخصصی و نه عمومی است. ارسطو در این کتاب، بیش از آن‌که به فن و فنون ساختاری شعر بپردازد، به روح جاری در آن اندیشیده است. البته همان‌طور که اشاره شد از فصل ۱۹ به بعد، مطالب ساختاری و زبانی او در این کتاب آغاز می‌شود اما بهانه او برای نوشتن این کتاب، فقط بیان مطالب فرمی و ساختاری نبوده است. در مجموع، مخاطب با مطالعه این کتاب متوجه می‌شود که شعر و اثر تراژیک از نظر ارسطو چه رسالتی دارد.


خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: یکی از کتاب‌های معروف ارسطو فیلسوف بزرگ یونانی، «بوطیقا» یا همان «فن شعر» است که در واقع نسخه‌ای پیچیده‌شده توسط وی درباره شعر و شاعری است؛ البته نه به آن مفهومی که امروز از شعر و شاعری سراغ داریم. این کتاب هم مطلب محتوایی؛ و هم درباره ساختار و فرم شعر دستورالعمل‌هایی دارد.

نکته مهم درباره این کتاب که نامش به شعر و لغت لاتین «پوئِت» و «پوئِم» برمی‌گردد و در واقع همان «پوئِتیکا» (بوطیقا) است، این است که بیشتر به کار دانشجویان و محققان تئاتر می‌آید تا علاقه‌مندان به شعر و شاعری چون ارسطو در این کتاب بیشتر در پی تشریح و تفهیم مطالبی درباره سرایش تراژدی بوده و باقی مطالبش را هم در کتاب دیگری نوشته که مختص کمدی بوده و امروز در دست نیست.

ارسطو مدت‌ها از محل توجه دور بود و در قرن بیستم بود که نگاه ساختارگرایانه و منسجمی نسبت به آثارش شکل گرفت. همان‌طور که می‌دانیم ارسطو شاگرد افلاطون و در برخی مسائل، تحت تاثیر او بود اما مسیرش از متافیزیک به سمت تجربه‌گرایی تغییر کرد. او در کتاب «بوطیقا» به دنبال ارائه تفسیر دقیق از گونه‌های مختلف شعر، ساختار و اجزای شعر والاست. والا بودن شعر هم خود از جمله موضوعاتی است که بحث نسبتا مفصل می‌طلبد اما به طور خلاصه باید گفت که شعر والا، از نظر ارسطو همان تراژدی است و نه آثاری که در گروه کمدی قرار می‌گیرند.

چندی پیش ترجمه یونانی به فارسی کتاب «بوطیقا» به قلم رضا شیرمرز توسط نشر ققنوس منتشر شد. مترجم اثر به زبان لاتین که بوطیقا به آن نوشته شده، تسلط کامل داشته و نکات دقیقی را درباره اشکالات ترجمه انگلیسی یا فارسی از لاتین مطرح کرده که در مقدمه کتاب پیش رو به آن‌ها اشاره شده است. به هر حال،‌ ترجمه مذکور، نسخه دسته‌اولی از «بوطیقا»‌ را در اختیار مخاطب و پژوهشگران قرار می‌دهد.

مفهوم شاعر در عهد ارسطو و نزد او

باید به یک نکته مهم توجه داشته باشیم و آن مفهوم لفظ شاعر در عصر ارسطو است. شاعر در آن ایام صرفا فردی نبوده که در منقبت یا نکوهش فرد یا جریانی شعر بسراید و یا قطعات نظم را به خاطر غلیان‌های احساسی، حماسی یا تربیتی از خود به جا بگذارد. نمایشنامه‌نویسان نیز در آن ایام و زمان شکوفایی نمایشنامه‌نویسی و اجرای آثار نمایشی، جزئی از جامعه شاعران بوده‌اند و وقتی صحبت از فن شاعری و ساختار تراژدی می‌شود، ارسطو به کار نمایشنامه‌نویسان و افرادی که دست به تولید تراژدی می‌زده‌اند، کار داشته است.

از طرفی خود ارسطو، ابتدای بخش ۹ کتاب «بوطیقا» به تفاوت میان شاعر و تاریخ‌نگار پرداخته و می‌نویسد: «تفاوت شاعر و مورخ در نظم‌نگاری یا نثرنویسی نیست. تفاوت حقیقی میان شعر و تاریخ‌نگاری در این است که اولی از وقایع ممکن و دومی از وقایع قطعی می‌گوید. منظور از وقایع ممکن، منطقی انسانی است که در عالم واقع کمتر احتمال حادث شدن دارد. در نیجه، شعر از تاریخ فلسفی‌تر است و گامی فراتر می‌نهد: زیرا شعر، نظر به امر کلانِ جهان‌شمول و تاریخ، چشم به امر جزئی دوخته است.»

به گفته منتقدان و صاحب‌نظران، شاید بتوان تاریخ نقد ادبی غرب را به نوعی تکرا همان نظریات افلاطون و ارسطو درباره تقلید، در قالب‌هایی کم و بیش متمایز دانست. بد نیست به یکی از تفاوت‌های نظری ارسطو و استادش افلاطون اشاره کنیم؛ خلاف افلاطون که تقلید برایش به مثابه آینه‌ای است که چیز دیگری را منعکس می‌کند و ماهیتی فریبنده دارد، ارسطو بر این باور است که تقلید، هنری با قواعد و اهداف درونی منحصر به فرد است. شعر، نقاشی، حماسه و تراژدی از نظر افلاطون ضرورتا تقلید از واقعیت‌اند. در نظر ارسطو، هنرمند نه فقط مقلد بلکه خالق و سازنده هم هست.

حالا در ساحت شعر، از منظر ارسطو دلیل ظهور و ماندگاری شاعر، تقلید اوست نه نظم. او معتقد بود تقلید،‌ اندیشه عقلانی را بیدار می‌کند اما افلاطون تقلید را دلیل سستی و خواب‌آلودگی خرد می‌دانست.

بنابراین در نظر می‌گیریم که وقتی ارسطو در بوطیقا از شاعر و ویژگی‌های اثرش می‌گوید، منظورش شاعران نظم‌سرا نیست بلکه بیشتر به تراژدی‌نویسان عصر خود می‌پردازد. از نظر ارسطو شاعران قدیم دو گروه بوده‌اند؛ گروهی شعر قهرمانی و گروهی شعر هجوآمیز می‌سرودند.

تراژدی مطلوب ارسطو

از نظر ارسطو دو فرم اصلی شعر، تراژدی و حماسه هستند که آن‌ها را با هم مقایسه کرده و در نهایت هم تراژدی را در رتبه بالاتر یا والاتر قرار می‌دهد.

ارسطو می‌گوید هر تراژدی متشکل از دو بخش است؛ گره‌افکنی و گره‌گشایی. و معتقد است بسیاری از از شاعران در گره‌افکنی موفق‌اند اما در گره‌گشایی بد عمل می‌کنند. ارسطو در خیلی از فرازهای کتاب بوطیقا درباره تراژدی و ناب بودنش نسبت به دیگر ژانرها صحبت می‌کند. صریح‌ترین جمله‌اش هم در این باره، این است: «از تمام وجوه، تراژدی بر حماسه برتری دارد و به مثابه شاخه‌ای از هنر، به وظایفش بهتر عمل می‌کند.» او از فصل یا گفتار نوزدهم به بعد به ساختار، کلمات، اسم،‌ زبان و ... می‌پردازد. نمونه‌اش یک جمله مهم است که در آن می‌گوید: «ساختار کلام هنگامی کامل است که روشن باشد، نه مبتذل و مغلق.» او هچنین معتقد است که زبان عامیانه و کوچه‌بازاری، کلام را به اوج شفافیت خود می‌رساند.

نویسنده کتاب بوطیقا برترین معیار نقد یک تراژدی را پیرنگش می‌داند؛ یعنی‌ این‌که آیا نمایشنامه‌نویس توانسته از عهده گره‌افکنی و پس از آن، گره‌گشایی بر بیاید یا خیر؟

در این نوشتار به مقوله لذت تراژیک و تزکیه عاطفی ناشی از تراژدیی یا همان مفهومی که ارسطو کاتارسیس‌اش می‌خواند، نمی‌پردازیم چون بحث به درازا خواهد کشید.

نظریه نقلید یا محاکات و پرداخت به موضوع پیرنگ

یکی از مسائل مهم که باید در نوشته‌های ارسطو به آن توجه داشته باشیم، استفاده‌اش از لفظ تقلید است که ناشی از همان نظریه معروف محاکات است. مختصر و مفید این بحث آن‌که نظریه محاکات از ابتدا در هنر غربی مطرح بوده و براساس آن تلاش می‌شده انسان از طبیعت تقلید کند و اگر هنری مثل هنر نمایش را هم تولید می‌کرده، والاترین حدس را تقلید صحیح و واقعی از نمونه اصلی می‌دانستند. بنابراین مخاطب عمومی کتاب «بوطیقا» شاید با روبرو شدن با لفظ تقلید که این فیلسوف استفاده می‌کند، دچار سوءتفاهم شده و فکر کند منظور ارسطو همان تقلیدی است که غرض از آن، انجام حرکات و تقلید آینه‌وار صرف است.به تعبیر غربیان و اندیشمندی چون ارسطو، تقلید یعنی هنر برداشت از واقعیت. افلاطون تقلید را برداشتی از واقعیت می‌دانست. ارسطو، در جایی از کتاب «بوطیقا» می‌نویسد: «پیرنگ یعنی تقلید از کنش. قابل ذکر این که در این‌جا مقصود من از پیرنگ رشته اتصالی است میان وقایع منفرد و متفاوت.» توضیح بیشتر این‌که این جملات را ارسطو در بخش تعریف و تشریح پیرنگ اثر آورده است.

در توضیح بیشتر بحثی که مطرح کردیم، ارسطو در کتابش می‌نویسد: «آن‌هایی که به تقلید از کنش دست می‌زنند هدفشان تقلید از شخصیت نیست بلکه می‌خواهند شخصیت‌هایی را نشان بدهند که درگیر کنش دراماتیک‌اند.» توجه به مفهوم کنش هم در این میان، اهمیت زیادی دارد چون به تعبیر ارسطو تراژدی بدون کنش، شکل نمی‌گیرد؛ در حالی که این اتفاق بدون شخصیت می‌تواند رخ بدهد. یعنی بدون کنش، تراژدی اتفاق نمی‌افتد اما بدون شخصیت این اتفاق قابل رخ دادن است. برای لفظ پیرنگ هم بد نیست این توضیح بیشتر از از نوشته‌های ارسطو بیاوریم که «ابزاری را که به واسطه آن تراژدی به درون انسان رسوخ می‌کند پیرنگ می‌نامیم و مقصود من از پیرنگ، تغییرات ناگهانی موقعیت و صحنه‌های آگاهی‌بخش است.» یک نتیجه‌گیری مختصر و مفید از این بخش از کتاب بوطیقا که مربوط به پیرنگ است، این‌که «پیرنگ روح تراژدی است و شخصیت در مرحله ثانویه قرار دارد.» (صفحه ۵۷)

بحث پیرنگ شد. بد نیست در این نوشتار به یکی از حملات تند ارسطو به نمایشنامه‌نویسانی اشاره کنیم که از ساختار اپیزودیک برای آثارشان استفاده می‌کنند. ارسطو در این باره می‌نویسد: «بدترین پیرنگ‌ها و کنش‌ها گونه اپیزودیک آن‌هاست. پیرنگ اپیزودیک یعنی پیرنگی که در آن اپیزودها و کنش‌ها بدون ترتیب محتمل و ضروری از پی یکدیگر می‌آیند. شاعران بی‌مایه چنین آثار سخیفی را به دلیل بی‌هنری‌شان می‌آفرینند.»

یک تعریف فلسفی جالب درباره آغاز و پایان

ارسطو یک فیلسوف بوده و البته در کتاب بوطیقا چندان در مقام یک فیلسوف عمل نمی‌کند؛ بلکه حکیمی است که مشغول نقد و بررسی و تشریح فن تراژدی و ساختار محتوایی و فرم آن است. با این حال، در یکی از فرازهای کتاب توضیحی کوتاه درباره مفهوم آغاز و پایان آورده که برای مخاطب جالب توجه خواهد بود: «آغازْ امری است که از پی چیز دیگری نیامده باشد و طبیعتا ادامه‌دار است. ولی پایانْ امری است که به حکم ضرورت یا قاعده طبیعتا از پی امر دیگری می‌آید و ادامه‌دار نیست. میانه هم آن است که از پی امری می‌آید و امری دیگر آن را پی می‌گیرد.» در همین زمینه اشاره می‌شود که پیرنگ خوش‌ساخت، آغاز و پایان تصادفی ندارد. توضیح ارسطو هم این است که زیبایی، برآمده از اندازه و نظم است.

جمع‌بندی

کتاب بوطیقا یک اثر تخصصی و نه عمومی است. ارسطو در این کتاب، بیش از آن‌که به فن و فنون ساختاری شعر بپردازد، به روح جاری در آن اندیشیده است. البته همان‌طور که اشاره شد از فصل ۱۹ به بعد، مطالب ساختاری و زبانی او در این کتاب آغاز می‌شود اما بهانه او برای نوشتن این کتاب، فقط بیان مطالب فرمی و ساختاری نبوده است. در مجموع، مخاطب با مطالعه این کتاب متوجه می‌شود که شعر و اثر تراژیک از نظر ارسطو چه رسالتی دارد.

کد خبر 4424923

منتخب امروز

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

بهترین فیلم‌ها و سریال‌های سال 2024 به انتخاب مجله تایم