سرویس سیاست مشرق- مفهوم «ایدئولوژی» در همه نظامهای برآمده از انقلاب، در اقصی نقاط جهان، یک مفهوم محوری است. مرزهای هویتی یک نظام سیاسی انقلابی توسط ایدئولوژی تعیین می شوند و میزان استحاله و تهی شدن آن هم با همین قیاس ایدئولوژی معلوم می گردد.
به بیان دیگر، یک نظام تا وقتی «انقلابی» محسوب می شود که مبنا و ستون اصلی سیاستگذاریهای آن در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حتی اقتصادی، ایدئولوژی کانونی ان نظام باشد. متاسفانه از اوایل دهه هفتاد شمسی، تلاشهای آشکار و نهانی از سوی بخشی از بدنه حاکمیت(در هماهنگی و همنوایی با خارج از مرزها) آغاز شد تا پروژه «ایدئولوژیزدایی» از ساحات مختلف به پیش برود و به تعبیر استحالهطلبان، ایران تبدیل به یک شهروند «عادی» نظام لیبرال-سرمایه داری جهانی شود.
اگر کاتالیزور تبدیل جریان چپ انقلابی دهه ۶۰ به جریان «اصلاح طلب» دهه هفتاد را، محفلی از نیروهای تئوریک جناح چپ سابق موسوم به «حلقه کیان» بدانیم (که خروجی آن نشریه کیان بود)، از همان سالهای نخست دهه هفتاد کاملا معلوم بود که یک پروژه کلان با هدف «ایدئولوژی زدایی» در این محفل(و خرده محفلهای مشابه) در حال پخت و پز است که در اولین فرصت بازگشت جناح چپ به قدرت، در دستور کار قرار گیرد. اجزای مختلف این ایدئولوژی زدایی مفاهیمی چون «نسبی شدن ارزشها»، «تبدیل امر قدسی به امر عرفی»، «تکثرگرایی یا پلورالیزم»، «پروتستانتیسم اسلامی»، «اسلام رحمانی»، «شریعت حداقلی» و... بودند که دستور کار سیاسی آن ذیل عنوان «توسعه سیاسی»، بلافاصله بعد از روی کار آمدن سیدمحمد خاتمی در سال ۷۶، در اولویت اجرا قرار گرفت. از این رو، یکی از چهرههای اصلی این جریان، «سید مصطفی تاجزاده»، با طرح «توسعه سیاسی» در راس معاونت سیاسی وزارت کشور قرار گرفت تا بسترهای لازم را برای تحقق ایدههای تئوریک حلقه کیان آماده کند.
در این زمینه بیشتر بخوانید:
عقبه رسانههای زنجیرهای در کجا شکل گرفت/ چگونه روشنفکران چپ اسلامی به روشنفکران لیبرال تبدیل شدند؟
اصلاح طلبان شهر تهران را گران میخواهند/ مردم از تهران بروند تا شهر را مدیریت کنیم +فیلم
نامه «فدایت شوم» معاون افشانی برای حناچی: منتظرت بودیم بهترین!
گفتنی است که همزمان با تحرکات حلقه کیان، در برخی موسسات حکومتی از قبیل «مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری» که بعدا در سال ۷۶، با خروج اکبر هاشمی رفسنجانی از ریاست جمهوری و قرار گرفتن در راس مجمع تشخیص مصلحت نظام، تبدیل به «مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام» شد، همین مباحث در حوزه اقتصاد و اقتصاد سیاسی در جریان بود. ریاست این مرکز که از زمان تاسیس در سال ۶۸ بر عهده محمد موسوی خوئینیها بود، در سال ۷۱ به حسن روحانی سپرده شد که تا سال ۹۲ و رفتن به نهاد ریاست جمهوری، همین منصب را بر عهده داشت.
در زمان ریاست روحانی بر مرکز دو پروژه اصلی «توسعه سیاسی» و «جهانی شدن» در دستور کار مطالعاتی و تدوین استراتژی در مجمع قرار داشت که محور و مبنای هر دو، کمرنگ کردن نقش ایدئولوژی در حکمرانی، پذیرفتن استانداردها و هنجارهای دستوری و توصیهای نهادهای غربی و در نهایت جذب و هضم شدن در نظام لیبرال-سرمایهداری جهانی بود. بسیاری از پروژههایی که در دوران زمامداری دولت اعتدال بر قوه مجریه به صورت آشکار یا چراغ خاموش به اجرا درآمد، محصول دوران ریاست حسن روحانی بر مرکز تحقیقات استراتژیک بوده و هست.
اما اگر حسن روحانی و جناح «اعتدالیون» در بسیاری مواقع، مشترکات فکری خود را با اصلاحطلبان در لفافه و خزنده و چراغ خاموش پیش می برند، اصلاحطلبان(به ویژه اصلاحطلبان رادیکال مثل طیف مشارکت) هیچگاه ابایی نداشتند که تقابل خود را با «ایدئولوژی» و گرایش شدید خود را به لیبرالیسم جار بزنند.
دستکم یکی از اجزای اصلی جریان «اصلاحطلب»، یعنی کارگزاران سازندگی، در سالیان گذشته بارها از تریبون سخنگویان خود اعلام کرده که پیرو مکتب «لیبرالیسم» است. شاید نخستین بار، حسین مرعشی، از موسسان و چهرههای کلیدی این جریان بود که در ۱۶ اردیبهشت ۸۸ در جریان تبلیغات برای انتخابات ریاست جمهوری آن سال، در دانشگاه باهنر کرمان گفت:
" در جمهوری اسلامی آزادی است و رای مردم مبنای مشروعیت حکومت اسلامی است و ما نیز لیبرال دمکرات مسلمان هستیم و بر این اساس عمل میکنیم."[۱]
اما جریان تبلیغ و ترویج لیبرالیسم توسط حزب کارگزاران و بازوهای تبلیغاتی-رسانهای آن به چند سال پیش از این سخنرانی بازمی گردد، یعنی زمانی که محمد عطریانفر (عضو شورای مرکزی کارگزاران) روزنامه «شرق» را در سال ۸۲ با سردبیری «محمد قوچانی» راهاندازی کرد تا چون مروّج مرام لیبرالیسم به عنوان آلترناتیو ایدئولوژی انقلابی عمل کند. محمد قوچانی(که در فروردین سال ۹۶ عضو شورای مرکزی کارگزاران شد) [۲] در همه این سالها، در هر نشریهای که با محوریت او شکل گرفته، همین خط را به پیش برده است. او بارها به صراحت و آشکارا در دفاع از «لیبرالیسم» سرمقاله نوشته و حتی با بافتن آسمان به ریسمان، برای لیبرالیسم مبانی «اسلامی» تراشیده است. او حتی چندی پیش به صراحت حسن روحانی را یک «لیبرال» معرفی کرده است. [۳]
اما آخرین نمود بارز عشق قوچانی به لیبرالیسم، بر سر ماجرای انتخاب شهردار تهران از میان دو گزینه «عباس آخوندی» (وزیر سابق مسکن و شهرسازی) و معاون او در آن وزارت «پیروز حناچی» جلوهگر شد. او در تاریخ ۲۱ آبان، تیتر اصلی روزنامه تحت مدیریت خود، «سازندگی» (ارگان رسمی حزب کارگزاران) را چنین برگزید: «فینال لیبرالها»
قسمت اول سرمقاله او (روایت اول)، بیشتر شبیه یک «ستایشنامه» از عباس آخوندی به عنوان یک «لیبرال» ارتدوکس و باورمند است، همان آخوندی که فغان از عملکرد ۵ ساله او در وزارت مسکن و شهرسازی از سوی جناحهای مختلف سیاسی بلند شده بود و رییس جمهور هم که زمانی اعتقاد محکمی به او داشت، مجبور به قبول استعفایش شد. قوچانی در تحسین عباس آخوندیِ لیبرال، مخالفان وی را ائتلافی از «مارکسیستها، شبهمارکسیستها و اصولگرایان تندرو» می خواند!
به این تعریف قوچانی از آخوندی دقت کنید:
" آخوندی از معدود سیاستمداران و مدیرانی است که در دوره فراغت از قدرت در غربت، خوب درس خوانده است و مهمتر از مدرک، به درک درستی از مفاهیم علوم اجتماعی رسیده است. نزدیکی فکری او به اندیشمندانی چون سیدجواد طباطبایی در اندیشه سیاسی و موسی غنینژاد در اقتصاد سیاسی آخوندی را به یکی از بیتناقضترین سیاستمداران جمهوری اسلامی تبدیل کرده است. "
و اهل فن می دانند که سالهاست محمد قوچانی در نشریات تحت مسوولیت خود، صفحات «اندیشه» را به تبلیغ افکار «سیدجواد طباطبایی» اختصاص داده و یکی از مشتریان همیشگی میزگردها و مصاحبههای اقتصادی و اقتصاد سیاسی نشریات قوچانی هم «موسی غنی نژاد» است. سید جواد طباطبایی همان کسی است که چند سالی است، مفهومی به نام «ایرانشهری» را به عنوان پارادایم حکمرانی مطلوب مطرح کرده و عباس آخوندی در این ۵ سال وزارت خود در دولت اعتدال، در کنار «مشغله» های فراوان، چند «درسگفتار» و سخنرانی را به تبلیغ همین «ایرانشهری» اختصاص داده است. حتی به روایتی، او بود که به حسن روحانی اصرار کرد تا جایزه فارابی را در دی ماه ۹۶ به طباطبایی اهداء کند. [۴] جالب این جاست که تیتر دوم همین سرمقاله قوچانی «دعوت به ایرانشهر» است.
بیشتر بخوانید:
لازم به ذکر است که سیدجواد طباطبایی آن قدر در ضدیت با ایدئولوژی جمهوری اسلامی سرسختی و صراحت به خرج داد که در نهایت عذر او را در اوایل دهه هفتاد، از دانشکده حقوق و علوم سیاسی داشنگاه تهران خواستند (همان دانشگاهی که حسین بشیریه، صادق زیباکلام، محمد سیفزاده و بسیاری از سکولارهای شناخته شده تا سالهای بعد در آن به تدریس مشغول بودند). موسی غنینژاد هم از سالهای نخست فعالیت روزنامه شرق، یکی از مبلغان سرسخت بازار آزاد و آزادسازی اقتصادی شناخته می شود و او را در کنار مسعود نیلی، محمد طبیبیان، محمود سریع القلم، سعید لیلاز و چند تن دیگر، چهرههای رسانهای «حلقه نیاوران» می دانند. [۵]
قوچانی در «روایت دوم» این سرمقاله، حناچی را هم چهرهای از سنخ آخوندی معرفی می کند که تفاوت آنها تنها در تفاوت "لیبرالیسم با تکنوکراسی است، یعنی دو روایت از یک اندیشه: آزادیخواهی و فنسالاری" (بخوانید لیبرالیسم و تکنوکراسی که ایدئولوژی حزب کارگزاران است). قوچانی در لفافه، «فنسالاری» حناچی را همان «لیبرالیسم» آخوندی می داند که قید «زمان و مکان» را لحاظ می کند، با این شرط که اصول خود را (اصول لیبرالیسم) فراموش نکند. به بیان ساده و سرراست، قوچانی (یک روز قبل از اعلام گزینه نهایی از بین این دو نامزد توسط شورای شهر، این پیام را می دهد که حناچی همان آخوندی است که البته برّندگی و روحیه تهاجمی آخوندی را ندارد و قدرت «تعامل» بالاتری دارد، وگرنه در باور و هدف هر دو کاملا یکسان هستند.
چند سطر جلوتر، قوچانی در لفافه مدل مطلوب خود(یعنی حزب کارگزاران) را برای شهرداری مشخص می کند:
" در واقع، پاشنه آشیل روایت اول (آخوندی) در اندیشه به جای عمل، و پاشنه آشیل روایت دوم(حناچی) عمل بدون اندیشه است. اما اگر این دو با هم ترکیب شوند و شهرداری تهران بر مبنای آنچه در اندیشه راست مدرن به عنوان اصول آزادیخواهی(لیبرالیسم) شناخته میشود، عمل کند، دیگر مهم نیست کدام یک از این دو روایت بر کرسی می نشیند، و اینجاست که یک بازی «برد-برد» شکل می گیرد. " (توضیحات داخل پرانتز از ماست)
یعنی حالا که تکلیف معلوم شده و حناچی به عنوان شهردار تهران انتخاب شده، مدل مطلوب «لیبرال» های وطنی این است که تیم حناچی-آخوندی بالاتفاق شهر را اداره کنند: نظریهپردازی از آخوندی، اجرا از حناچی.
پس دور از ذهن نیست که حناچی برای آخوندی به عنوان مشاور ارشد یا حتی معاون خود حکم بزند، چون مهم پیشبرد پروژهای است که اصلاحطلبان در ذهن دارند. پروژه ای که به باور ما ذیل «ایدئولوژی زدایی از شهر» تعریف می شود.
پاراگراف آخر مقاله قوچانی بسیار مهم است:
" آنچه امروز رخ داده، حاکمیت گفتمان توسعه بر گفتمان رقیب است. توسعه اگر درست فهمیده و اجرا شود، کلید عدالت و رفاه است. در چنین شرایطی برای ما گفتمان بر تشکیلات فضیلت دارد که فضیلت در اندیشه و عمل است نه فرقه و قبیله و دسته...ما که همواره از تقدم استراتژی بر ایدئولوژی سخن گفته بودیم، اینک به برادران و خواهرانی که چاره را در فنسالاری جسته اند خیرمقدم می گوییم. "
در این مقال، مجال آن نیست که به تناقض ساختاری مبانی آن چه پروژه «ایرانشهری» سیدجواد طباطبایی خوانده می شود با «لیبرالیسم» ادعایی قوچانی و آخوندی و امثالهم بپردازیم، ولی همینقدر بگوییم که بیشک پررنگ کردن و ترویج مفهوم «ایرانشهری»، صرفا یک ابزار برای آلترناتیوسازی در برابر ایدئولوژی انقلاب اسلامی است که به خاطر دلالتهای باستانگرایانه و ملی گرایانه، احتمالا محبوبیتی در مخاطب عام هم خواهد یافت. لیکن تردیدی نیست که یا قوچانی(که ادعای فهم و کمالات او در مقالاتش موج می زند و با حق به جانبی یک «دانای اسرار» دست به قلم می برد) هیچ چیز از اندیشه «ایرانشهری» طباطبایی (که اشکالات اساسی بر آن وارد است) نفهمیده و صرفا ادای فهم ان را درمی آورد، یا چیزهایی فهمیده و به تناقض ذاتی ایرانشهری و لیبرالیسم پی برده، ولی استفاده(یا سوء استفاده) کاملا ابزاری از این مفهوم انجام می دهد. وگرنه هر کسی که صرفا تاملی اجمالی در نظریه طباطبایی کرده باشد، به خوبی آگاه می شود که با صد من چسب و سیمان هم نمی توان اندیشه «اقتدارگرا» و «دولت-سالار» هگل و باستانگرایی و «فره ایزدی» زردشتیگری(که مقومات اندیشه طباطبایی هستند) را با نظریه لیبرالیسم و نقش حداقلی دولت و بازار آزاد مورد علاقه کارگزارانیها به هم پیوند داد. به نظریه «ایرانشهری» در مجالی دیگر و در آینده نزدیک به طور مستقل خواهیم پرداخت.
پینوشت:
در روزهای اخیر، فیلمی از پیروز حناچی، منتخب شورای شهر تهران برای کرسی شهرداری پایتخت منتشر شده که در ان جناب حناچی از ضرورت به کارگیری «مستشاران» خارجی در شهرداری تهران سخن می گوید: