مکارم اخلاق پیامبر اسلام صلوات الله علیه


مکارم اخلاق پیامبر اسلام صلوات الله علیه

هفدهم ربیع الاول، سالروز ولادت باسعادت پیامبر رحمت و مهربانی، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علی و آله وسلم، به روایت اهل تشیع و همچنین روز ولادت فرزند ایشان، امام ششم شیعیان و صاحب مذهب، حضرت امام محمد صادق علیه السلام می باشد.

به گزارش خبرنگار اتاق خبر 24:

هفدهم ربیع الاول، سالروز ولادت باسعادت پیامبر رحمت و مهربانی، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علی و آله وسلم، به روایت اهل تشیع و همچنین روز ولادت فرزند ایشان، امام ششم شیعیان و صاحب مذهب، حضرت امام محمد صادق علیه السلام می باشد. در میان دنیای کرامات و مطالب دیگری که در باره این دو گوهر تابناک اسلام میشد به رشته ی تحریر درآورد بر آن شدیم تا اشاره ای به سیره ی پیامبر در مقابل اشرافی گری و همچنین به مطالب مختلفی درمورد زندگی باسعادت امام صادق علیه السلام بپردازیم.

مکارم اخلاق پیامبر اسلام صلوات الله علیه

پیامبر اسلام و اشرافی گری

رفاه طلبی و اشرافیگری به عنوان آسیبی اجتماعی هر گاه فرد یا بخشی از جامعه را فرا گیرد، مانند ویروسی خطرناک، خیلی زود به سایر قشرها و طبقات اجتماعی منتقل شده و سلامت جامعه بشری را تهدید میکند. رهبران دینی و جامعه شناسان، این آسیب اجتماعی را در جوامع مختلف بررسی کرده اند. شیوه حضرت محمدصلی الله علیه وآله به عنوان رهبری که مدیریت کلان جامعه را عهده دار بود، الگوی خوبی است برای شناسایی خصیصه رفاه طلبی و اشرافی گری در انسان ها و جامعه های بشری، پیشگیری از ظهور روحیه اشرافی با شناخت نشانه های آن و مقابله و درمان آن بر اساس روش های آن حضرت، که برای جوامع امروزی نیز راه گشاست.

نمونه های اشرافی گری در صدر اسلام

در زمان پیامبرصلی الله علیه وآله، بهترین مکان برای فخرفروشی ، خودنمایی و کسب افتخار، جبهه های جنگ بود که از راه دادن هزینه جنگ، مبارزه و غنیمت جویی به دست می آمد و در قالب سروده های حماسی، به مثابه سند افتخار قبیله و فرد افتخارآفرین، ماندگار میشد. پرداخت هزینه جنگ بدر از جانب اشراف قریش و سخنان ابو جهل خطاب به عباس عموی پیامبر که از منصب های سقایت ، پرده داری کعبه و ریاست ندوه و رفاده ، به عنوان نشانه های بزرگی و مجد نام می برد ، بیانگر وجود مراتب منزلتی بین مردم است. سوده (همسر رسول خدا) تحت تأثیر همین فرهنگ، سهیل بن عمرو ، خویشاوند خود را سرزنش میکند که چرا تسلیم شده در حالی که میتوانست با بزرگواری بمیرد. قزمان قبل از کشته شدن در جنگ اُحد گفت: « ما فقط برای حفظ شخصیت و حیثیت خود جنگیدیم». از سخنان قزمان بر میآید که حفظ حیثیت و آبروی قبیله از ارزش های حاکم بر جامعه بوده است. عروه بن مسعود ، از بزرگان و اشراف ثقیف ، انسانها را با معیارهای منزلتی ارزیابی میکرد. او مسلمانان حاضر در حدیبیه را اوباشی میخواند که نه حیثیتی دارند و نه حسبی. در واقع، عروه، حسب و منزلت اجتماعی برآمده از ثروت و شرافت خانوادگی را نشانه اعتبار میدانست.
وقتی که پیامبرصلی الله علیه وآله تصمیم گرفت خراش بن امیه کعبی را که جایگاه اجتماعی بالایی نداشت ، برای گفت و گو با اشراف قریش بفرستد، خراش از پیامبر صلی الله علیه وآله خواست که مردی بلند مرتبهتر از او را اعزام کند. برخی از اشراف قریش حتی به خود اجازه میدادند که خراش بن امیه، مأمور رسول اللَّه صلی الله علیه وآله را بکشند. عمر بن خطاب هم از رفتن پیش اشراف قریش امتناع کرد و عثمان بن عفان را که به قول عمر ، او در مکه گرامی تر و دارای خویشاوندان بیشتری بود، معرفی کرد. اشراف قریش، عثمان را به دلیل برخورداری از شرافت خانوادگی و ثروت پذیرفتند و با او به گرمی رفتار کردند.
عمر بن خطاب با استناد به ارزش های جاهلی و چشم و هم چشمی قبیله ای ، صلح حدیبیه را برنمی تافت و آن را خواری دین می انگاشت ، حتی در حقانیت دین اسلام و رسول خدا تردید میکرد. هم چنین اسید بن حضیر و سعد بن عباده که از اشراف مدینه بودند ، با همین نگرش ، صلحنامه را باج دادن به قریش تفسیر میکردند.
یهودیان خیبر که از اشراف مشهور و قدرتمند منطقه بودند با توجه به جایگاه و مقام خود در میان قبیله ها، گمان نمیکردند که پیامبر صلی الله علیه وآله با آنها بجنگد، چرا که آنها حصارهای بسیار بلند و اسلحه فراوان و نیروی زیادی داشتند. یهودیان مدینه هم بر این باور بودند که خیبر دژهای مرتفع بر قلعه کوه ها و آب فراوان و دائمی دارد و در آن هزار زرهپوش حضور دارند ، از این رو، مسلمانان نمیتوانند آن را فتح کنند. قریش و عموم اعراب با آگاهی از زیادی شمار یهودیان و اسلحه و استحکام دژهای خیبر و آمادگی آنها، پیروزی خیبریان را قطعی میدانستند.
واکنش اشراف قریش به بانگ اذان بلال بر پشت بام کعبه نشان میدهد که مراتب منزلتی آن چنان بین اشراف نهادینه شده بود که افرادی، مانند عکرمه بن ابی جهل، صفوان بن امیه، خالد بن اسید، سهیل بن عمرو و سایر اشراف نمیتوانستند حضور فردی - به زعم خودشان - دون پایه را در جایگاه تحمّل کنند. آنان عصبانیتشان را از نادیده انگاشتن و رعایت نشدن سلسله مراتب منزلتی، در سخنان خود یا با پوشاندن چهره نشان میدادند. قبیله هوازن خود را افرادی کارآزموده و جنگجو میدانستند. صفوان بن امیه در جنگ حنین میگفت: اگر قرار باشد بنده باشم ارباب قرشی نزد من دوست داشتنی تر از ارباب هوازنی است.

اقدامات پیامبر مکرم اسلام برای مقابله با تن آسایی اشرافی گری

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله برای مقابله با تن آسایی این اقدامات را انجام دادند:
1. آن حضرت منصب های بزرگی ، چون امارت ، ریاست ، فرماندهی و سرپرستی امور اقتصادی را به اشراف و خویشاوندان ثروتمند خود و به کسانی که روحیات اشرافی و نگاه منزلتی داشتند ، نداد؛ عباس عموی پیامبر و ربیعه بن حارث پسران خود (فضل و عبدالمطلب) را نزد پیامبر فرستادند تا آنها را متصدی صدقات فرماید ، ولی پیامبرصلی الله علیه وآله نپذیرفت. عباس عموی پیامبر صلی الله علیه وآله از ایشان خواست که منصب کلیدداری و سقایت را به او وا گذارد. پیامبر صلی الله علیه وآله در پاسخ فرمودند: «کاری را به شما وا میگذارم که متحمل هزینه ای شوید نه این که از آن درآمد کسب کنید».
2. ترویج و توسعه کارهای تولیدی و عمرانی، گسترش عدالت و توجه به مالکیت فردی و جمعی؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در مقام حاکم جامعه اسلامی، به کارهای تولیدی می پرداخت. ایشان برای ترغیب مسلمانان، شخصاً با انجام کارهایی، مانند کلنگ زدن و جا به جا کردن خاکها و ... با آنها در حفر خندق همکاری میکرد.
هدیه رسول اللَّه صلی الله علیه وآله به افراد، مخصوصاً کسانی که روحیه اشرافی داشتند، زمین بایری بود که باید به دست آن شخص آباد میشد. پیامبر صلی الله علیه وآله به حسان بن ثابت انصاری شاعر که در رفتار و اشعار او روحیه اشرافی و نگاه منزلتی وجود داشت به سبب عفو صفوان بن معطّل، زمین بایری واگذار کرد تا آباد کند. محمد بن مسلمه که در برخی از جنگها فرمانده بود از پیامبر خواست که محوطه گور برادرش را تیول او قرار دهد. پیامبر صلی الله علیه وآله به او فرمود: «به اندازه یک تاخت اسب مال توست و اگر در آنجا زراعت کردی به اندازه دو تاخت اسب برای تو باشد». پیامبر صلی الله علیه وآله به دست خود مسجدی در لیّه ساخت در حالی که یارانش برای آن حضرت سنگ می آوردند. آن حضرت صلی الله علیه وآله در سخنرانی قبل از جنگ اُحد فرمودند: «هیچ کس نمیمیرد مگر این که به آنچه روزی اوست برسد... در طلب روزی خود به گونهای پسندیده اقدام کنید... خدا برای شما حلال و حرام را بیان نمود... هر کسی امور ناپسند را ترک کند آبرو و دین خود را حفظ کرده است».

معیار ارجمندی و اعتبار تظاهر به تن آسایی

پرهیز از کارهای تولیدی و سودمند و کوچک شمردن آن - نمایش ثروت و قدرت با پیرایه های تجملی و دوری از وظایف دون پایه - برخورداری از زندگی آسوده - شغلهای معمول طبقه مرفه: خدمات دیوانی؛ جنگ، ورزش و مراسم دینی - انگیزه اصلی در پرداختن به این مشاغل، یغماگری و بهرهکشی است - ضایع کردن وقت و تلاش انسانی برای نمایش ثروتمندی و توانایی مالی.
روش طبقه مرفه تلاش اشراف خویشاوند پیامبر، همچون عباس برای تصدی مناصبی، مانند امارت، فرماندهی و سرپرستی جمع آوری زکات؛ روحیه ریاست طلبی در افرادی، مانند: ابوسفیان، خالد بن ولید.

نگاهی به زندگی پربرکت امام صادق علیه السلام

ششمین پرچمدار ولایت و تشیع حضرت جعفربن محمدالصادق علیه السلام در روز جمعه هفدهم ماه ربیع الاول سال 83 هجری در مدینه منوره متولد شدند. نام مبارک ایشان «جعفر» و کنیه اش «ابوعبدالله» که مشهورتر همان است. ایشان لقب های زیادی دارند مانند: صابر، فاضل، طاهر، قائم، کامل، منجی،باقی، فاطر، صادق، قاهر، که لقب صادق از همه مشهورتر می باشد.

دوران حیات سیاسی

امام جعفر صادق علیه السلام حدود سی سال پیش از امامت خویش در دوران جدشان امام سجاد و پدر بزرگوارشان امام باقر علیه السلام سپری شد که حدود 19 سال از زندگانی ایشان در دوران امامت پدر بزرگوارشان امام باقر(ع) بود که همراه پدر دست به فعالیتهای سیاسی و فرهنگی می زدند و پایه های بزرگ نهضت فرهنگی علمی را پی ریزی می نمودند که هدف تثبیت اصول و مبانی اعتقادی اسلام و گسترش اسلام ناب محمدی در جامعه اسلامی بود. و همین نهضت فرهنگی باعث شد تا مکتبی اصیل در اسلام شکل گیرد و هزاران اسوه علم و تقوا در این مسیر تربیت شوند.
فعالیت های وسیع و گسترده ایشان همزمان با حکمرانی چندین خلیفه اموی بود که به ترتیب عبارتند از: هشام بن عبدالملک، ولیدبن یزیدبن عبدالملک، ابراهیم بن ولیدبن عبدالملک، مروان بن محمد معروف به «مروان حمار» آخرین خلیفه اموی.

علاوه بر این حضرتش با تنی چند از خلفای عباسی مانند عبدالله بن علی بن عبدالله بن عباس معروف به سفّاح و برادرش منصور دوانیقی هم عصر بود.

تأسیس دانشگاه جعفری یا حوزه علمیه

شاگردان امام باقر(ع) پس از درگذشت آن حضرت به گرد شمع وجود امام صادق(ع) حلقه زدند. امام علیه السلام نیز با جذب شاگردان جدید به تأسیس یک نهضت عظیم فکری و فرهنگی و بالنده مبادرت ورزید، به گونه ای که طولی نکشید مسجد نبوی در مدینه منوره و مسجد کوفه در شهر کوفه به دانشگاهی عظیم تبدیل شد.در گیری شدید بین بنی عباس و بنی امیه، آنان را چنان به خود مشغول کرده بود، که فرصتی طلایی برای امام صادق(ع)و یارانش به دست آمد، آن حضرت با استفاده از این فرصت به بازسازی و نوسازی فرهنگ ناب اسلام پرداخت و شیفتگان مکتب حق از اطراف و اکناف، از بصره، کوفه، واسط، یمن و نقاط مختلف حجاز به مرکز اسلام؛ یعنی مدینه، سرازیر شدند و چون پروانگانی دلباخته به گرد شمع وجود امام صادق(ع) تجمع کردند.
روز به روز به تعداد شاگران می افزود، به گونه ای که تعداد آنها به چهار هزار نفر رسید.
شیخ طوسی(وفات یافته460 ه.ق)در رجال خود تعداد شاگردان ا مام صادق(ع) را 3197 مرد و 12 زن نام می برد.
«حسن بن علی بن زیاد وشاء» که خود از اساتید حدیث، و از شاگردان امام رضا(ع)است، می گوید: «من در مسجد کوفه نهصد استاد حدیث را دیدم که از امام صادق(ع)نقل حدیث می کردند، و مکرر می گفتند:قال الصادق، قال جعفربن محمد(ع)».
این دانشگاه عظیم صدها مجتهد، استاد، دانشمند و محققق تربیت شدند، که هر کدام از شخصیت های بزرگ علمی به شمار می آمدند، و گروهی از آنان دارای آثار علمی و شاگردان متعدد شدند.شیخ مفید(وفات یافته 413 ه.ق)می نویسد:«به قدری علوم ا ز امام صادق(ع) نقل شده که در همه جا پخش شده، و زبان به زبان به گردش درآمده است، و از هیچ یک از افراد خاندان رسالت، آن همه علم و حدیث، نقل نشده است.»
با توجه به این که شاگردان امام صادق(ع) به شیعیان انحصار نداشتند، بلکه دیگران نیز از خرمن فیض او خوشه می چیدند.مالک، پیشوای فرقه «مالکی»در ضمن گفتاری گوید:«در علم و عبادت و پاک زیستی، برتر از جعفربن محمد(ع)هیچ چشمی ندیده، و هیچ گوشی نشنیده و به قلب هیچ بشری خطور نکرده است.» ابوحنیفه پیشوای فرقه حنفی، دو سال شاگرد امام صادق(ع)بود، به طوری که این دو سال را اساس و سرمایه اصلی علوم خود دانسته و می گوید:«لولا السنتان لهلک نعمان؛ اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک می شد.» از گفتنی ها این که:روزی منصور دوانیقی طاغوت عصر امام صادق(ع)، ابوحنیفه را احضار کرد و به او گفت:مردم شیفته جعفربن محمد شده اند و او را دارای شاگردان بسیار شده است، یک سری مسائل دشواری را نزد خود در نظر بگیر، تا در ملأ عام از او بپرسی، تا او در پاسخ فروماند، و از نظر چشم مردم ساقط شود.
ابوحنیفه می گوید:چهل مسأله مشکل نزد خودم ردیف کردم، و به مجلس منصور دوانیقی در «حیره» حاضر شدم، دیدم جعفربن محمد(ع) در سمت راست منصور نشسته است، همین که چشمم به آن حضرت افتاد آن چنان تحت تأثیر شکوه و جلال او قرار گرفتم که خود را باختم، سلام کردم و با اشاره منصور نشستم، منصور به ا مام رو کرد و گفت: «این ابوحنیفه است.» امام فرمود: آری او را می شناسم. سپس منصور به من رو کرد و گفت: «ای ابوحنیفه! مسائل خود را از جعفربن محمد(ع بپرس.» من سؤال های خود را مطرح کردم، هر سؤالی که از آن حضرت می پرسیدم، او بی درنگ پاسخ می داد، و ابعاد مسأله را بیان می کرد، و می گفت:عقیده شما در باره این مسأله چنین است، و به عقیده مردم مدینه چنان است و به عقیده ما چنین می باشد، در بعضی از موارد نظر آن حضرت با عقیده من موافق بود و در بعضی موارد با نظر اهل مدینه توافق داشت و گاهی با هر دو مخالف بود، و به این ترتیب به چهل سؤال مطرح شده من پاسخ داد، آن گاه ابوحنیفه گفت: «أءلیس ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس؛
مگر نه این است که دانشمندترین مردم آن کسی است که آگاه ترین آنها به اختلاف مردم به فتواها و مسائل فقهی باشد.از حوزه علمیه امام صادق(ع)شاگردان برجسته ای که خود بعدها به عنوان استاد و اسطوانه جهان تشیع به شمار می آمدند و هر کدام مؤسس کلاسهای بزرگ علمی، و صاحب تألیفات شدند بروز نمودند؛ مانند هشام بن حکم، جابربن حیان، زراره بن اعین، ابان بن تغلب، مفضل بن عمر، هشام بن سالم ، مؤمن الطاق و...
هشام بن حکم علامه عصر خود بود و تعداد تألیفات او را که بیش تر در محور معارف و عقائد بویژه در باره مسأله امامت بود، تا 31 کتاب ذکر نموده اند.
جابربن حیان که او را پدر علم شیمی می خوانند، یکی از شاگردان امام صادق(ع)بود که کتابی در هزار صفحه، شامل پانصد رساله در علوم مختلف تألیف نمود.
کوتاه سخن آن که: تاریخ نویس و تحلیل گر مشهور «ابن خلکان» می نویسد:
«جعفربن محمد یکی از امامان دوازده گانه بر اساس مذهب امامیه، از بزرگان خاندان پیامبر(ص) است که به خاطر راستی و درستی رفتار و کردار و گفتارش، او را صادق نامند، فضایل و کمالاتش مشهورتر از آن است که نیاز به توضیح باشد.» سپس به عنوان نمونه یکی از شاگردانش، جابربن حیان را معرفی می کند.




بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس پروفایل مادر فوت شده