تطور معنایی واژه نفس و رویکرد علامه به این واژه در قرآن
گروه اندیشه ــ «تطور معنایی واژه نفس و رویکرد علامه به این واژه در قرآن» عنوان مقالهای است که به قلم سیدحمیدرضا رئوف و زهره قادری نگاشته شده و در جدیدترین شماره از مجله علمی ـ پژوهشی «مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی» به زیور طبع آراسته شده است.
به گزارش ایکنا؛ یکی از مقالاتی که در شماره جدید مجله علمی ـ پژوهشی «مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی» به صاحب امتیازی انجمن ایرانی مطالعات قرآنی و فرهنگ اسلامی (با همکاری پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)، مدیر مسئولی مریم قبادی و سردبیری فروغ پارسا منتشر شده، مقاله «تطور معنایی واژه نفس و رویکرد علامه به این واژه در قرآن» نوشته سیدحمیدرضا رئوف و زهره قادری است.
نویسنده در چکیده مقاله خود آورده است «مطالعه و بررسی معنا در واژگان کلیدی یک متن اولین قدم برای فهم جهاننگری حاکم بر آن متن است. اهمیت این نوع بررسیها برای شناسایی جهاننگری، در مطالعات متن مقدس به خوبی آشکار میشود؛ زیرا آگاهی از جهاننگری دینی برای اخذ و انطباق با آن نزد دینداران امری مهم تلقی میشود. در این مقاله از طریق بررسی تطور معنایی واژه و کشف معنای این واژه در قرآن، کوشش شده است تا معنای دقیقی از این واژه از «نفس» حیث زبانی و کاربرد قرآنی بدست آید و این نتیجه در کنار رویکرد تفسیری علامه به آزمونی دو سویه گذارده شود. نتیجه این تحقیق ارائه یک تعریف واحد برای این واژه در بود که از حیث معنایی با رویکرد تفسیری علامه «تشخص و فردیت شیء/ فرد» معنای متفاوت است. رویکرد علامه در مواجهه با نفس در قرآن بیشتر مبتنی بر روش فلسفی ایشان (حکمت صدرایی) بوده و معنای لغوی دقیق و کاربرد قرآنی آن محور توجه در این رویکرد تفسیری نبوده است؛ زیرا تفسیر علامه ارائه رویکردی تبیینی برای فهم امروزیتر دغدغه پایبندی به معنای اصیل ، «نفس» از قرآن است و ضرورتاً در حوزه معنایابی واژه واژه را ندارد».
نگارنده در این پژوهش به بررسی تطور واژه نفس پرداخته و در یکی از بخشهای مقاله به طرح بحث در زمینه «واژه نفس در قرآن از منظر علامه طباطبایی» پرداخته است؛ رویکرد کلی علامه طباطبایی در تفسیر نفس بیشتر مبتنی بر مفروضات فلسفی (حکمت متعالیه) و معنایابی از خلال کاربردهای متعدد واژه در قرآن است. شروع بحث از نفس در المیزان با موضوع معرفت نفس آغاز میشود. علامه در ذیل حدیث معروف «من عرف نفسه فقد عرف ربه» علاوه بر قول مشهور مبنی بر لزوم معرفت نفس برای رسیدن به خداشناسی، از رویکرد دیگری خبر میدهد که این روایت را در معنای عدم تحقق و حصول به معرفت نفس دانستهاند.
علامه پس از ذکر این نظر با ذکر دو دلیل روایی و یک استناد قرآنی، این نظر را مردود میداند. وی روایت منقول از پیامبر(ص) «اعرفکم بنفسه اعرفکم بربه» و روایت منقول از امام علی(ع) «اَلکَیّس من عرف نفسه و اخلص اعماله» را در تایید معنای ایجابی این روایت نقل میکند. همچنین میافزاید که محتوای حدیث مزبور «من عرف نفسه» در حقیقت عکس نقیض آیه «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ» است. در کنار این دلایل روایی و قرآنی، توجه به آیات متعدد قرآنی به خوبی بر مخاطب قرآن آشکار میسازد که رویکرد حاکم بر قرآن، ممکن بودن معرفت نفس و دعوت به این امر است.
محور کلیدی این بحث در قرآن در عبارت «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» در آیه «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» مطرح شده است. علامه ذیل این آیه میگوید اینکه قرآن میفرماید بر شما با نفستان منظورش این است که مخاطب، نفس خود را ملازمت کند، زیرا نفس فرد راه هدایت او است. به عبارت دیگر اینکه خداوند مؤمنین را در مقام تحریک به حفظ راه هدایت به ملازمت نفس خود امر میکند، مشخص میکند که نفس مؤمن همان طریقی است که باید آن را طی کند. نفس مؤمن مسیر و خط سیری است که به پروردگار منتهی میشود. نفس مؤمن راه هدایتی است که او را به سعادت میرساند.
در کنار این تایید علامه با ذکر دلایل مختلف از ترجیح خودشناسی برای حصول به خداشناسی سخن گفته و علم ناشی از آن را معرفت شهودی میداند که به لحاظ ارزشی، مقدم بر معرفت غیر شهودی است و در قرآن با عنوان سیر در آفاق و مشاهده نشانههای خداوند مطرح شده است. علامه در ذیل آیه «وَ لَا تَکُونُوا کَالَّذِینَ نَسُوا اللَّـهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ»تاکید میکند که خداآگاهی بر خودآگاهی مقدم است.
البته تحقق این مهم از طریق خوشناسی ممکن و مقدور خواهد شد. در اندیشه فلسفی، معرفت غیرشهودی (و مبتنی بر شواهد آفاقی) نیازمند استدلال برای حصول به یقین است اما معرفت شهودی بواسطه علم حضوری نیازی به برهان ندارد. علاوه بر آن، اهمیت و جایگاه ویژه سیر آنفسی در اندیشه علامه بدان جهت است که نزد وی طریق نفس تنها راهی است که انسان به صورت غیر اختیاری و اضطراری به سوی خداوند خویش طی میکند. علامه همچنین معرفت نفس را برترین راه و نزدیکترین راه به کمال میداند. امری که در آن هیچ تردیدی را جایز ندانسته و صرفا بحث درباره کیفیت و سیر و پیمودن مسیر را مفید میداند.
علامه ناظر بر آیه «قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ» با توجه به تاکید آیه در واژه «یَتَوَفَّاکُمْ» مطرح میکند که ما به ازاء حقیقی مفهوم نفس، خود، یا من برای انسان، روح او است و لذا قرآن عبارت «یَتَوَفَّاکُمْ» سخن گفته است. علامه معتقد است اگر چنین معنایی روا نبود قرآن باید عبارت «یتوفی روحکم» استفاده میکرد. همچنین علامه آیات «اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا»؛ «حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ تَوَفَّتْهُ رُسُلُنَا وَهُمْ لَا یُفَرِّطُونَ»؛ «الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلَائِکَةُ طَیِّبِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمُ» را دلالت بر این امر میداند که «توفی» روح بر کل نفس انسان تعمیم داشته و اصالت بخشیده است.
علامه این نتیجهگیری را ناظر بر معنای واژه «توفی» میداند که اشاره به دریافت کردن به صورت تمام و کمال دارد. علامه واژه «روح» در قرآن را نیز به عنوان مبدا حیات معرفی میکند که منحصر در انسان نمیباشد. با این حال باید توجه داشت که آیات مزبور ناظر بر مقوله مرگ نزد عرب بوده و واژه نفس نزد عرب (به شهادت لغتنامههای کهن همچون فراهیدی) متضمن معنای متافیزیکی (روح) نیز بوده است. از سوی دیگر کاربرد عبارت «یتوفاکم» برای قبض روح به شکل عام و بدون ذکر تخصیص (روح) ضرورتا بدان معنا نخواهد بود که قرآن اصالت را بر روح میدهد. علاوه بر آنکه نزد عرب نیز با توجه به معنای نفس و مقوله مرگ در بسیاری از فرهنگها ناظر بر حذف یا کسر وجهی غیر مادی (رح) از وجود مادی است. به نظر میرسد مقوله اصالت بخشیدن به روح در برابر جسم پیش از آنگه مبتنی بر متن قرآن باشد مبتنی بر سیستم فکری علامه در دستگاه فکری حکمت صدرایی است.
از سوی دیگر با توجه به تطور معنایی واژه نفس و نبودن پیوند میان این واژه با معنای روح مشخص میشود که رویکرد علامه به این واژه در قرآن بر مبادی فلسفی ایشان استوار بوده و مباحث را در چهارچوب فهم فلسفی آیات پیش برده است. به همین دلیل علامه از واژه نفس در قرآن به مباحث تجرد نفس و ارتباط نفس و بدن میرسد. البته خود ایشان نیز در بحث از واژه نفس به معنای لغوی این واژه و سیر تطور آن از معنای خود و فردیت شیء تا معنای روح اشاره کرده است اما معادل معنای روح را برای واژه نفس در قرآن صحیح دانسته است.
این در حالی است که در بحث از معنای واژه، مصطفوی مسیر متفاوتی را میپیماید و لذا ذیل کاربرد واژه نفس این واژه را در معنای روح نمیداند. اگرچه رویکرد معنایابی واژگانی و بسط دامنه تفسیری دو حوزه مجزا است با این حال نمیتوان از چارچوببندیهای فهم واژگانی برای فهم دقیق آیات و محدد کردن دامنه تفسیر چشمپوشی کرد.
جدای از رویکرد اصالتبخشی به روح در برابر جسم در حکمت صدرایی در منظومه فکری علامه بحث از تجرد نفس از موضوعات مهم است که بر اساس آن جسم به عنوان متعلق روح به شدت به آن وابسته است. تا آنجاکه علامه بدن را ابزار روح برای تصرف در عالم ماده میداند.
مولف در مقام نتیجهگیری آورده است که در بررسی تطور معنایی واژه نفس مشخص شد که کاربرد معنایی این واژه در متون متقدم بر تشخیص و فردیت شخش استوار بوده است. هرچند که در معادلگذاریهای لغوی، معنای متافیزیکی آن نیز لحاظ شده است و معادل روح نیز برای آن مطرح شده است.
با این حال نظر به دامنه کاربرد آن در متون و معادلگذاریهای این واژه در آن متن میتوان نتیجه گرفت که معادلگذاری معنای متافیزیکی امری کم کاربرد بوده است. از سوی دیگر در متن قرآن نیز معنای این واژه بین دو معنای فیزیکی (تشخص) و متافیزیکی (روح) محل اختلاف بوده است. نظر به جمعبندی جامع مصطفوی در این باره و دلایل و زمینههای طرح آن اختلافات نیز به خوبی آشکار میشود که قول مصطفوی در این باره صحیح به نظر میرسد که این واژه در قرآن در معنای روح استعمال نشده است.
قرآن در بیان اشاره به صورت متافیزیکی انسان از واژه روح استفاده کرده و البته ارتباط و انتساب آن به انسان از طریق سیاق آیه یا کلمات افزوده به این واژه قابل تشخیص است. با این حال علامه در شناخت نفس از منظر قرآنی به معنای مراد و منظور قرآن از بکارگیری این واژه در متن قرآن مفید فایده نخواهد بود. هرچند که تفسیر علامه از منظر رویکرد فلسفی (فلسفه صدرایی) به قرآن و تبیین فلسفی آیات قرآن با این رویکرد کاملا مفید فایده و کاربرد خواهد داشت.
انتهای پیام