نگاهی به رمان «فصل فیروزه» به مناسبت وفات حضرت معصومه (س) / گوهرتراشی عاشقانه در میانه کویر
منبع خبر /
فرهنگی و هنری /
27-09-1397
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «فصل فیروزه» رمانی مذهبی از نویسنده معاصر، محبوبه زارع است که به تازگی از سوی انتشارات کتابستان معرفت به چاپ دوم سیده است.خاندان و فرزندان ائمه معصوم (علیهمالسلام) نقشی بزرگ در تاریخ تشیع دارند، خصوصاً آنها که در نورانیت و پاکی به درجات والای عصمت رسیدند. حضور آنها در سپهر فرهنگی و تاریخی ایرانیان مسلمان...
به گزارش گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو، «فصل فیروزه» رمانی مذهبی از نویسنده معاصر، محبوبه زارع است که به تازگی از سوی انتشارات کتابستان معرفت به چاپ دوم سیده است.
خاندان و فرزندان ائمه معصوم (علیهمالسلام) نقشی بزرگ در تاریخ تشیع دارند، خصوصاً آنها که در نورانیت و پاکی به درجات والای عصمت رسیدند. حضور آنها در سپهر فرهنگی و تاریخی ایرانیان مسلمان غیرقابلانکار است. هم از جنبههای فکری و اعتقادی بر فرهنگ و تاریخ و اجتماع آنها اثر گذاشتند و هم از جنبههای سیاسی و اجتماعی.
در این میان، اما سهم ادبیات داستانی در نشان دادن ارادت خود به آنها کم و کمرنگ است. حضرت معصومه (علیها السلام) دختر امام موسی کاظم (علیهالسلام) و خواهر امام رضا (علیهالسلام) در زمره چنین شخصیتهایی به شمار میروند. شخصیتی که درباره ایشان کم میدانیم و دانستههایمان نیز عموماً از غلطهای فاحش تاریخی و کلامی خالی نیست.
«فصل فیروزه»، داستانی عاشقانه است با محوریت حضرت معصومه (علیها السلام). سیندخت، دختری زرتشتی اهل یزد است. پدر تاجر دارد که با او و کاروان تجاریاش به نقاط مختلف خلافت عباسی در سیروسفر هستند. ثمره این سیروسفر، آشنایی او با کیارش است. پسری زرتشتی اهل نیشابور که فیروزهتراشی است ماهر. سیندخت که درگیر عشقی آتشین شده است با رفتن ناگهانی کیارش رنگی دیگر میگیرد. ماجرای او وقتی پیچیدهتر میشود که کاروان تجاری پدرش در میانه صحرای مرکزی ایران، دستخوش حمله راهزنان میشود و پدرش کشته میشود. همراهی او با کاروانی که سمت مرو درحرکت است، عمقی دیگر پیدا میکند.
محبوبه زارع، نویسنده کتاب، که کارهای تاریخی و دینی دیگری دارد پژوهشی گسترده در این باره داشته است و نشان میدهد بیگدار و احساسی به آب نزده است. او عاقلانه به مسئله عشق پرداخته است و سعی کرده است ابعاد آن را در دل داستان بهخوبی واکاوی کند.
ذهن و زبان متن یکدست و نسبتاً پخته است. نویسنده توصیفات خوبی از رفتار و سلوک مسلمانان در قرن سوم هجری به مخاطب نشان میدهد و در خلق اتمسفر و فضایی یکدست تلاش فراوان کرده است.
سخن گفتن شخصیتها نشان داده است او در پی آفرینشی از جنس واقعیت تاریخی است. لحن سیندخت همانقدر تشخص دارد که لحن شیخ پیر قبیله. خدیجه که مادری به سوگ فرزند نشسته است، در تمام سخن گفتنش داغ فرزند ازدستداده را بهخوبی نشان داده است و این مشتی است نمونه خروار از کوشش نویسنده برای زنده و جاندار کردن گفتگوها. تبحر نویسنده در استفاده از کلمات، فضل فروشی و تفاخر و تکاثر ادبی نیست بلکه بنایش آن است که فاصله بین مخاطب و شخصیتها را بردارد.
صفحات رنگارنگ کتاب دست مخاطب را میگیرد و از کویری گرم و سوزان، او را به ساوه و قم و نیشابور میبرد. این سفر بی آنکه گردوغباری حوصله سر بر روی ذهن مخاطب بپاشد، یا بخواهد با او همچون گردشگری غربی رفتار کند، او را درگیر و پابند عشق و عاشقی و ماجرای امام و سفر خواهرشان به مرو میکند.
نویسنده، عاشقی را فیروزه میداند. گوهری گرانبها که نباید به کم آن قانع شد. باید آن را بهخوبی تراش داد تا اصل آن دیده شود. هرقدر بیشتر تلاش کنیم تا زوائد آن را کنار بزنیم به عشقی واقعیتر و حقیقیتر نزدیک میشویم.
نکتهای که درباره فصل فیروزه میتوانست عملی شود، حجم اندک کتاب است. اگر کتاب حجمی بیشتر داشت هم از نظر داستانی و هم جنبههای محتوایی غنیتر از آنی که هست میشد.
نویسنده با مستأصل کردن قهرمان داستان، همه راهها را بر او میبندد تا تنها یک طناب اطمینان برایش باقی بماند. البته این استیصال نه از سر جبر روزگار و نه از سر فشار دیگران است. استیصالی است از پی رسیدن به معرفتی بالاتر. قرار نیست سیندخت بهزور شمشیر و تندی زبان به چیزی علاقهمند شود. چراکه نهتنها غرور او اجازه نمیدهد بلکه کسی، چون او که مسئله دانایی و دانستن برایش مهم است، میخواهد از مسیر درست به حقیقت برسد. به همین جهت است که سفر برای او، فقط گرما خوردن و دوری از سایه خنک و آب گوارا نیست بلکه محملی است که نشان دهد او چگونه از عشقی زمینی به معرفتی آسمانی نزدیک میشود.
در فصل فیروزه، عشق امام به پیروانش مصداقی عینی پیدا میکند. مصداقی که سعی میکند خودش را شعارزده نکند و حرفهای قلمبهسلمبه به خورد شخصیتها و مخاطب ندهد بلکه به آنها اختیاری میدهد تا خودش تصمیم بگیرد از کدام مسیر برود.
تصویرگری جلد کتاب نیز شاداب است و بهسادگی و دور از پیچیدگیهای تصویری در پی القای بخشی از محتوای کتاب است. فصل فیروزه به نویسنده محبوبه زارع توسط نشر کتابستان معرفت وارد بازار نشر شده است و اخیرا نیز به چاپ دوم رسیده است.
خاندان و فرزندان ائمه معصوم (علیهمالسلام) نقشی بزرگ در تاریخ تشیع دارند، خصوصاً آنها که در نورانیت و پاکی به درجات والای عصمت رسیدند. حضور آنها در سپهر فرهنگی و تاریخی ایرانیان مسلمان غیرقابلانکار است. هم از جنبههای فکری و اعتقادی بر فرهنگ و تاریخ و اجتماع آنها اثر گذاشتند و هم از جنبههای سیاسی و اجتماعی.
در این میان، اما سهم ادبیات داستانی در نشان دادن ارادت خود به آنها کم و کمرنگ است. حضرت معصومه (علیها السلام) دختر امام موسی کاظم (علیهالسلام) و خواهر امام رضا (علیهالسلام) در زمره چنین شخصیتهایی به شمار میروند. شخصیتی که درباره ایشان کم میدانیم و دانستههایمان نیز عموماً از غلطهای فاحش تاریخی و کلامی خالی نیست.
«فصل فیروزه»، داستانی عاشقانه است با محوریت حضرت معصومه (علیها السلام). سیندخت، دختری زرتشتی اهل یزد است. پدر تاجر دارد که با او و کاروان تجاریاش به نقاط مختلف خلافت عباسی در سیروسفر هستند. ثمره این سیروسفر، آشنایی او با کیارش است. پسری زرتشتی اهل نیشابور که فیروزهتراشی است ماهر. سیندخت که درگیر عشقی آتشین شده است با رفتن ناگهانی کیارش رنگی دیگر میگیرد. ماجرای او وقتی پیچیدهتر میشود که کاروان تجاری پدرش در میانه صحرای مرکزی ایران، دستخوش حمله راهزنان میشود و پدرش کشته میشود. همراهی او با کاروانی که سمت مرو درحرکت است، عمقی دیگر پیدا میکند.
محبوبه زارع، نویسنده کتاب، که کارهای تاریخی و دینی دیگری دارد پژوهشی گسترده در این باره داشته است و نشان میدهد بیگدار و احساسی به آب نزده است. او عاقلانه به مسئله عشق پرداخته است و سعی کرده است ابعاد آن را در دل داستان بهخوبی واکاوی کند.
ذهن و زبان متن یکدست و نسبتاً پخته است. نویسنده توصیفات خوبی از رفتار و سلوک مسلمانان در قرن سوم هجری به مخاطب نشان میدهد و در خلق اتمسفر و فضایی یکدست تلاش فراوان کرده است.
سخن گفتن شخصیتها نشان داده است او در پی آفرینشی از جنس واقعیت تاریخی است. لحن سیندخت همانقدر تشخص دارد که لحن شیخ پیر قبیله. خدیجه که مادری به سوگ فرزند نشسته است، در تمام سخن گفتنش داغ فرزند ازدستداده را بهخوبی نشان داده است و این مشتی است نمونه خروار از کوشش نویسنده برای زنده و جاندار کردن گفتگوها. تبحر نویسنده در استفاده از کلمات، فضل فروشی و تفاخر و تکاثر ادبی نیست بلکه بنایش آن است که فاصله بین مخاطب و شخصیتها را بردارد.
صفحات رنگارنگ کتاب دست مخاطب را میگیرد و از کویری گرم و سوزان، او را به ساوه و قم و نیشابور میبرد. این سفر بی آنکه گردوغباری حوصله سر بر روی ذهن مخاطب بپاشد، یا بخواهد با او همچون گردشگری غربی رفتار کند، او را درگیر و پابند عشق و عاشقی و ماجرای امام و سفر خواهرشان به مرو میکند.
نویسنده، عاشقی را فیروزه میداند. گوهری گرانبها که نباید به کم آن قانع شد. باید آن را بهخوبی تراش داد تا اصل آن دیده شود. هرقدر بیشتر تلاش کنیم تا زوائد آن را کنار بزنیم به عشقی واقعیتر و حقیقیتر نزدیک میشویم.
نکتهای که درباره فصل فیروزه میتوانست عملی شود، حجم اندک کتاب است. اگر کتاب حجمی بیشتر داشت هم از نظر داستانی و هم جنبههای محتوایی غنیتر از آنی که هست میشد.
نویسنده با مستأصل کردن قهرمان داستان، همه راهها را بر او میبندد تا تنها یک طناب اطمینان برایش باقی بماند. البته این استیصال نه از سر جبر روزگار و نه از سر فشار دیگران است. استیصالی است از پی رسیدن به معرفتی بالاتر. قرار نیست سیندخت بهزور شمشیر و تندی زبان به چیزی علاقهمند شود. چراکه نهتنها غرور او اجازه نمیدهد بلکه کسی، چون او که مسئله دانایی و دانستن برایش مهم است، میخواهد از مسیر درست به حقیقت برسد. به همین جهت است که سفر برای او، فقط گرما خوردن و دوری از سایه خنک و آب گوارا نیست بلکه محملی است که نشان دهد او چگونه از عشقی زمینی به معرفتی آسمانی نزدیک میشود.
در فصل فیروزه، عشق امام به پیروانش مصداقی عینی پیدا میکند. مصداقی که سعی میکند خودش را شعارزده نکند و حرفهای قلمبهسلمبه به خورد شخصیتها و مخاطب ندهد بلکه به آنها اختیاری میدهد تا خودش تصمیم بگیرد از کدام مسیر برود.
تصویرگری جلد کتاب نیز شاداب است و بهسادگی و دور از پیچیدگیهای تصویری در پی القای بخشی از محتوای کتاب است. فصل فیروزه به نویسنده محبوبه زارع توسط نشر کتابستان معرفت وارد بازار نشر شده است و اخیرا نیز به چاپ دوم رسیده است.