مردی که تاریخ را از جنس دیگری می‌نوشت


مردی که تاریخ را از جنس دیگری می‌نوشت

در مراسم یادبود «باستانی پاریزی» به این موضوع اشاره شد که او تاریخ را از جنس دیگری می‌نوشت. همچنین گفته شد امکان ندارد دانشجوی تاریخ تحقیقی را انجام دهد و یکی از منابعش به آثار باستانی پاریزی مربوط نباشد.

به گزارش ایسنا بر اساس خبر رسیده، نشست «از کارمانیا تا کرمان؛ پشتوانه گذشته، چشم‌انداز آینده» در خانه گفتمان شهر برگزار شد. نقطه عطف برگزاری این مراسم زادروز «محمدابراهیم باستانی پاریزی» بود و تاریخ برگزاری مراسم با سال‌روز زلزله بم نیز مصادف شده بود. در این مراسم برخی از شخصیت‌های فرهنگی و سیاسیِ متولدِ کرمان سخنرانی کردند.

حمید باستانی پاریزی: کتاب‌های باستانی چندبُعدی است

در ابتدای این مراسم «حمید باستانی پاریزی»، فرزند مرحوم باستانی پاریزی دقایقی کوتاه برای حاضران سخنرانی کرد. او با اشاره به مجموعه کتاب‌های باستانی پاریزی گفت: مجموعه این کتاب‌ها، حتی کتاب‌های محض تاریخی و سرگذشت صرفا متن نیست بلکه حاشیه در آن چند برابر است. این حاشیه‌ها ممکن است از سویی خسته‌کننده به نظر برسد اما تصویری چندبعدی به ذهن آدمی می‌دهد. مقالات هرکدام محور مشخصی دارند و از نظر من روی یک مارپیچ حرکت می‌کنند و خواننده را وادار می‌کنند که با مآخذ متعددی روبه‌رو شده و به دیدگاه خود یکی را انتخاب کند.

احمدرضا احمدی در آرزوی دیدن دوباره کرمان

سپس پیام صوتیِ «احمدرضا احمدی» برای حاضران پخش شد. این شاعر که به دلایل جسمانی نتوانست در مراسم شرکت کند، در پیام خود گفت: «سوال کرده بودید که از کرمان چه خاطره‌ای دارم. من از کرمان آسمان پر ستاره را به یاد دارم. در کودکی شب‌هایی که در بام می‌خوابیدم پدرم کهکشان را به من نشان می‌داد، «دُبّ اصغر و دُبّ اکبر» را و به من می‌گفت این راه مکه است. و چیز دیگه‌ای که به یاد دارم در انتهای خانه یکی از اقوام‌مون یک کارگاه قالی‌بافی بود. در کرمان اون موقع رسم بود که یک نفر نقش را می‌خوند و بافندگان می‌بافتند. نمی‌دانم هنوز هم این رسم هست یا نه.» احمدی درباره باستانی پاریزی نیز گفت: «خاندان ما رو دوست داشت، همه ما رو دوست داشت. آدمی نبود که با زبانش و قلمش کسی رو آزار بده. بسیار زیبا می‌نوشت. به شوخی یک دفعه بهش گفتم شما چون قنات‌ها رو تو کرمان دیده‌اید بیشتر نوشته‌هاتون پاورقی زیاد داره که این پاورقی‌ها من رو به یاد قنات‌های کرمان می‌ندازه. جالب این‌جا بود که باستانی از یک پاورقی به یک پاورقی دیگه می‌رفت که آخرش تبدیل به یک پله می‌شد.» این نویسنده در پایان گفت: «دلم می‌خواد برم کرمان، اما همون‌جور که اطلاع دارین از طیاره می‌ترسیدم، یعنی از هواپیما، و قطار هم که ۱۲ ساعت تو راه است و تقریبا هیچ‌کس از فامیل ما در کرمان نمونده؛ یا مرده‌اند یا به تهران کوچ کرده‌اند یا به کشور خارج. باز هم به یاد باستانی عزیز کلامم رو تموم می‌کنم.»

مردی که تاریخ را از جنس دیگری می‌نوشت

سیدجواد میرهاشمی: کرمان با «باستانی»ها زنده است

در ادامه این مراسم «سیدجواد میرهاشمی»، کارگردان و سازنده مستند «از پاریز تا پاریس» سخنان خود را این‌چنین آغاز کرد: بر آن نیستم بگویم و بنویسم و تفسیر کنم «کرمان پیش از باستانی و پس از باستانی»، چون استاد نیز تاریخ را به پس و پیش تقسیم نمی‌کرد و اصلا حیف است باستانی را محدود و محصور به کرمان کنیم! برای او حدود ثُغور نکشیم چرا که خود باور داشت مرزبان تاریخ است. میرهاشمی سپس صحبت‌های خود را با ذکر خاطره‌ای از مراحل ساخت مستندپرتره باستانی پاریزی ادامه داد: یکی از عوامل فیلم وقتی شنیده بود برای ساخت فیلم راهی پاریز هستیم، خوشحال و خندان گذرنامه‌اش را آورد و تحویل داد به خیال آن‌که به پاریس فرانسه خواهیم رفت! و تا آن زمان نامی از پاریز و باستانی‌ پاریزی نشنیده بود و یا مدیر دولتی که تصور می‌کرد محمدابراهیم باستانی‌ پاریزی متولد پاریس است و پدرش متولد دیار کریمان (کرمان).

میرهاشمی در بخشی دیگر از سخن خود گفت: اگر چه ما رودکی، فردوسی، خیام، سعدی، حافظ و... را ندیده‌ایم، اما از خیابان‌هایشان گذر کرده‌ایم و غبطه خورده‌ایم که چرا هم‌عصر ایشان نبوده‌ایم. اما باستانی نویدی می‌دهد و در مقاله «تمدن نمی‌میرد (نوح هزارطوفان)» می‌نویسد: «یک روز خواهد آمد که آیندگان به شما غبطه خواهند خورد که شما این‌گونه استادانی داشته‌اید.» این از نیک‌بختی‌مان است که معاصر باستانیِ نوحِ هزارطوفان‌دیده هستیم. این آخر بی‌انصافی است که بگویم کرمان را باستانی زنده کرده است، درست‌تر آن است بنویسم کرمان با باستانی‌ها زنده است، چرا که خود گفته است: «تمدن نمی‌میرد.» کرمان زنده است چون ارگ بم، قالی کرمان، باغ شازده، باغ فتح‌آباد، بازار و حمام و کاروان‌سرای وکیل و چه و چه و چه ... همه این‌ها در تار و پود آثار باستانی‌ پاریزی تنیده شده است.

مردی که تاریخ را از جنس دیگری می‌نوشت

نعمت احمدی: باستانی در دانشگاه‌های ما حضوری صددرصدی دارد

سپس «نعمت احمدی»، وکیل دادگستری به سخنرانی پرداخت و گفت: مرا همه به عنوان وکیل دادگستری می‌شناسند اما من معلم تاریخ هستم و این را از دکتر باستانی پاریزی دارم. از سال ۱۳۵۱ تا اسفند ۱۳۹۲ به کرات نزد ایشان می‌رفتم. به توصیه ایشان، من تاریخ خواندم و به توصیه ایشان عضو هیات علمی دانشگاه شدم. آقای باستانی اگر با کسی تاب پیدا می‌کرد آن قلم نمکینش باعث می شد که دیگر ندانی چه کار بکنی! چون قلم مثل موم در دستانش بود. هم‌اکنون او در میان استادان و دانشجویان حضوری صددرصدی دارد. من این را به عنوان معلم تاریخ می‌گویم. چه دانشجوی دکتری، چه فوق لیسانس و چه لیسانس امکان ندارد که تحقیقی را انجام دهند و یکی از منابع مربوط به آثار ایشان نباشد.

محمدعلی فردوسی: نیاز به مطبوعات رسالت‌محور در کرمان

در ادامه، «محمدعلی فردوسی» از فعالان مطبوعاتی کرمان و مدیرمسئول نشریه «فردوس کویر» از زاویه مطبوعاتی به شهر کرمان و همچنین فعالیت‌های باستانی پاریزی پرداخت و گفت: شادروان باستانی پاریزی در ۱۲ سالگی، یعنی حدود سال ۱۳۱۸ وارد عرصه روزنامه‌نگاری شد و در سال ۱۳۳۶تا ۱۳۳۷ نیز ماهنامه «نامه هفتواد» را در هشت صفحه منتشر می‌کرد. باستانی پاریزی همواره به عنوان یک روزنامه‌نگار «رسالت‌محور» فعالیت کرد. محور صحبت من نیز نقش مطبوعات محلی «رسالت‌محور» در توسعه پایدار شهری است؛ مطبوعاتی که مقابل نقش «رپورتاژمحور» قرار دارند. فردوسی به نقش مطبوعاتی باستانی در رسیدن راه‌آهن به کرمان پرداخت و خاطره‌ای را از زبان باستانی این‌چنین نقل کرد: «یک‌روز در یکی از روزنامه‌ها خواندم که از قول وزیر راه وقت، نوشته بود که راه‌آهن به اصفهان رسیده و خیال دارند آن را به جنوب هم ادامه دهند. ما با شیراز مبادله نشریه داشتیم و در یکی از مقالات نشریه «گلستان شیراز» نوشته شده بود: بعد از اصفهان نوبت احداث خط آهن در فارس است. از شما چه پنهان من هم در جوابش با ذکر آمار و ارقام و بیان مشکلات و محرومیت‌های کرمان در مقاله‌ای نوشتم که بعد از اصفهان، نوبت کرمان است و این جدل ادامه پیدا کرد و جالب این‌جاست که عبدالرحمن فرامرزی، سردبیر روزنامه «کیهان» هم در سرمقاله‌اش - به دفاع از شیرازی‌ها برخاست و خط آهن را پس از اصفهان حق شیرازی‌ها دانست، چرا که به اعتقاد او فارس، استان فرهنگی و افتخار کشور بود و بندر بوشهر هم قطب اقتصادی محسوب می‌شد و از این حرف‌ها... و دوباره من در مقاله‌ای در ماهنامه «هفتواد» جواب دندان‌شکنی به فرامرزی دادم که او بعدها به من گفت که مقاله‌ات خیلی در پایتخت تاثیرگذار بوده است. پس از چاپ این مقاله معلوم شد که وزیر راه دنبال بهانه می‌گشته که راه‌آهن را به کرمان بیاورد. ولی از نماینده فارس و روزنامه‌های آن‌جا می‌ترسیده. این موضوع را بعدها فرامرزی به من گفت که وزیر گفته باستانی در مقاله‌اش آمار و ارقام داده و تحلیل درستی کرده که بایستی راه‌آهن بعد از اصفهان به کرمان برود و ما هم یک بودجه بیشتر نداریم و نمی‌توانیم به هر دو شهر راه‌آهن ببریم، خودتان یک فکری بکنید و فرامرزی هم گفته بود که من جواب باستانی را نمی‌توانم بدهم و نهایتا تصمیم بر این شده بود که خط آهن به کرمان بیاید». باستانی در پایان خاطره‌اش می‌گوید: «به هرحال، راه‌آهنی که شما امروز دارید در اثر نوشتن مقاله‌ای در نشریه هفتواد احداث شد؛ شاید خودنمایی باشد، ولی واقعیتی است که باید اذعان کنم روزنامه‌نگاری بسیار حرفه تاثیرگذاری در توسعه شهری است».

فردوسی ادامه داد: از این مطلب درمی‌یابیم که سازوکار روزنامه‌نگاری باید «رسالت‌محور» باشد.

مدیرعامل سابق خانه مطبوعات کرمان در بخش دیگری از سخنان خود به موزه مطبوعات پرداخت و گفت: برای اولین بار در ایران تصمیم به تاسیس موزه مطبوعات با همکاری میراث فرهنگی گرفته شد و قرار بود مدیریت موزه با خانه مطبوعات باشد اما مدیریت وقت میراث فرهنگی موزه را قبضه کرد و پس از حذف نام خانه مطبوعات از تابلو سردر موزه و سپردن آن به دست فردی ناکارآمد، نه تنها موزه تبدیل به نمایشگاه شد بلکه در اثر بی احتیاطی آثار و بعضی از نسخ اصلی نشریات صدساله دچار نقصان شد و موزه نیز در اکثر اوقات تعطیل بود. این موزه در سال ۸۴ تاسیس شد و امیدواریم هر چه زودتر میراث فرهنگی با رفع موانع و در اختیار گذاشتن یکی از خانه‌های قدیمی و بازسازی‌شده، موزه مطبوعات کرمان را احیا کند.

فردوسی به تعداد پرشمار مطبوعات کرمان نیز اشاره کرد و گفت: متاسفانه رشد کمی مطبوعات محلی بعضا تحت سیطره «کمیت» - همچون سایر بخش‌ها - قرار گرفته و به لحاظ تسهیل اخذ مجوز بدون توجه به پارامترهای حرفه‌ای رشد کرده‌اند؛ متاسفانه به لحاظ مشکلات عدیده نرم‌افزاری و سخت‌افزاری از رسالت‌محوری به سمت رپرتاژمحوری و یارانه‌محوری سوق پیدا کرده‌اند و تعداد کثیری از آن‌ها از کیفیت مطلوبی برخوردار نیستند.

محمدعلی فردوسی در نهایت با اشاره به سخنران بعدی خود یعنی حسین مرعشی، این‌چنین سخنان خود را به پایان برد: با توجه به حضور جناب مرعشی در این مراسم و با عنایت به این‌که طرح احداث بهارستان هنرمندان به دست ایشان کلید خورد ولی هنوز به اتمام نرسیده است و ازآن‌جاکه با اقدام اخیر جناب دکتر فدایی (استاندار کرمان) تصمیماتی در مورد اجرا و اتمام این طرح گرفته شده تقاضا دارم توصیه‌های لازم را به مسولان استان بکنند که مجددا در مرحله تصمیم‌گیری نماند و تا حصول نتیجه ادامه پیدا کند.

حسین مرعشی: احیای شخصیت و روحیه مردم کرمان مهمترین نقش مرحوم باستانی بود

همچنین «حسین مرعشی»، استاندار اسبق کرمان در این نشست گفت: مهمترین نقش مرحوم باستانی در کرمان را احیا شخصیت و ارائه یک تصویر روشن از مردم کرمان می‌دانم. راجع به روحیه و توجه دادن به اصالت‌ها، توانایی‌ها و ایجاد یک باور مهم در مردم کرمان. این شاید مهمترین نقشی باشد که یک فرد تاثیرگذار در حوزه اجتماعی و فرهنگی می‌تواند ایفا کند. آقای باستانی پایه ثابت مباحث کرمان‌شناسی بود. صحبت می‌کردیم درباره نخبگانی که از ایران می‌روند و آقای باستانی می‌گفت که این تقصیر ما معلم‌هاست. ما معمولا تقصیر را بر عهده سیاستمداران می‌دانیم، چه قبل از انقلاب و چه در دوران حاضر. اگر ما در کلاس های درسمان بچه‌ها را عاشق ایران بار آورده بودیم این‌ها نمی‌رفتند و اگر هم می‌رفتند بازمی‌گشتند.

مرعشی ادامه داد: من نیز بر همین جمله تکیه می‌کنم درباره کرمان و می‌گویم که کرمان نیز همچون بقیه نقاط ایران هم امکاناتی دارد و هم ندارد. در مورد ایران تعبیری با آب و تاب بیان می‌شود مبنی بر اینکه ایران کشور ثروتمندی است. این یکی از بزرگترین دروغ‌های تاریخ است و ایران اصلا کشور ثروتمندی نیست. مردم ایران ارزش‌افزوده بالایی تولید نمی‌کنند. مثلا اگر نفت و گازمان را به حداکثر ظرفیت برسانیم و بتوانیم ۱۰ میلیون بشکه نفت تولید کنیم، یا ۱.۵ میلیارد مترمکعب گاز در روز تولید کنیم و تقسیم کنیم به ۸۰ میلیون نفر ببینیم چه عددی می‌شود. در قطر این بین سه میلیون نفر تقسیم می‌شود و سرانه ۷۰-۶۰ هزار دلار را ایجاد می‌کند، اما برای ایرانی‌ها عددی نمی‌شود. بعد از نفت و گاز باقی ذخایر ایران ضعیف است و اما تبلیغات بی‌جا بر این منابع باعث شده است که ما به فکر ایجاد ارزش‌افزوده و اتکا به توانایی‌ها برای خلق ثروت نیفتیم. یک بار برادری می‌گفت: «نخست‌وزیر هند گفته که اگر من مس سرچشمه را داشتم با آن هند را اداره می کردم.» گفتم بیا اعداد را مرور کنیم. در این معدن می‌توانیم ۲۵۰ هزار تن در سال تولید کنیم و بعد از ۳۰ سال اگر اکتشاف جدیدی صورت نگیرد ذخایر تمام می شود. اگر تنی هشت‌هزار دلار باشد (بالاترین قیمت تاریخ) این می‌شود دو میلیارد دلار در سال؛ با این میزان چگونه می‌توان جمعیت یک میلیارد نفری هند را اداره کرد؟

حسین مرعشی همچنین گفت: کرمان به نسبت ایران استان فقیرتری است، ساحلی نیست و بندرگاه ندارد، مبادلات مرزی‌اش محدود است، استان نفت و گاز نیز نیست. استان آبی نیز نیست. اما اگر اراده داشته باشیم می‌توانیم ارزش‌افزوده و مزیت خلق کنیم که البته کاری بسیار سخت است، اما ژاپن نیز همین کار را می‌کند. ما باید نقطه اتکا را بر کار و تلاش بیشتر بگذاریم، همچون پیشینیان و صرفا به منابع نگاه نداشته باشیم. آقای باستانی پاریزی یکی از کسانی است که در احیای روحیه کار و خودباوری در کرمان پیشتاز است. ادعای بی‌ربطی در استان بود که کرمانی‌ها دچار خمودگی هستند و این ادعا تکرار می‌شد. در زمان استانداری من، دفتر اجتماعی استانداری سمیناری برگزار کرد و اساتید آمدند؛ من همه را گوش دادم. هر کسی چیزی گفت و پذیرفته بودند خمودگی وجود دارد. برخی می‌گفتند ارتفاع و... و مگر در دنیا نقاط مرتفع کم وجود دارد که پیشرفت کرده‌اند؟ من آن زمان گفتم مشکل ما روحیه است و این حرف‌ها روحیه‌شکن است و روحیه‌ساز نیست. باید نقاط مثبت را به مردم یادآوری کرد.

او به احیای قبر خواجو کرمانی نیز اشاره کرد و با ذکر خاطره‌ای گفت: قبر خواجو در تپه‌های الله‌اکبر شیراز متروک افتاده بود. نامه نوشتم خطاب به حضرت امام(ره) و استفتا کردم که قبر ۶۰۰-۷۰۰ ساله چه حکمی دارد. رونوشت زدم به آقای دانش آشتیانی استاندار فارس و گفتم مقدمات انتقال قبر خواجو را از شیراز به کرمان آماده کنید. آن‌ها گفتند نمی‌شود و ما گفتیم یک شاهزاده شکست‌خورده‌تان آمده کرمان، ما پای او جنگیده‌ایم و هفت من چشم داده‌ایم، حالا یک شاعر ما آن‌جا فوت کرده یک سنگ قبر برایش نساخته‌اید؟ ما می‌خواهیم او را به کرمان بیاوریم. خلاصه آن‌که آمدند سیمان آوردند و آن قبر را احیا کردند و روز آخر برگزاری کنگره خواجو را در شیراز گذاشتیم. این تجربه خوبی شد که باید در مردم باور ایجاد کنیم.

فرخنده حاجی‌زاده: باستانی پاریزی تاریخ را از جنس دیگری می‌نویسد

در پایان این مراسم، حسن نیکبخت به نمایندگی از «فرخنده حاجی‌زاده»، متن سخنرانی او را خواند که در بخشی از آن آمده بود: «من از کارمانیا تا کرمان نمی‌گویم. من از باستانی تا باستانی حرف می‌زنم؛ نه به این دلیل که به زعم همشهریانم ناخلفم؛ ناخلف هم اگر نباشم، ناپسندم. ناپسندم به این دلیل که هرگز استادی چون باستانی را با تمام عشق و علاقه‌اش به کرمان محصور و محدود به فضای بومی، محفلی، قومی و قبیله‌ای نمی‌دانم. چگونه می‌توانم کسی را که نسبت به دیدگاه طبقاتی معلم اول، فیلسوف بزرگ "ارسطو" با زاویه انتقادی می‌نگرد و تاریخ از جنس دیگری می‌نویسید محصور کنم در مکانی خاص به نام "کرمان"؛ هرچند آسمانش زیبا باشد. گفتم از جنس دیگری می‌نویسد تاریخ را؛ از جنسی باستانی‌نویس؛ با رندی‌هایش، با منظر جدید و انتقادی‌اش، با حاشیه‌نویسی‌های پررنگ‌تر از متن می‌نویسد.»

انتهای پیام


روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!