جی پلاس: مجله اشپیگل آلمان: فرح، سمت نایبالسلطنه داشت. او برای حفظ سلطنت از تمام اختیارات خود استفاده کرده بود و زمانی که شاه از تصمیمگیری عاجز بود او کارها را در دست داشت.
اشپیگل اضافه میکند:
شاه: «میخواهند من و شهبانو را برخلاف میلمان به تعطیلات بفرستند، اما اگر اختیار با من بود در اواسط پاییز میرفتم. همسرم مجبورم کرد اینجا بمانم. از فرح پرسیدم آیا ایشان مانع خروج شاه از کشور است؟ فرح نگاه تندی به شوهرش میاندازد و میگوید من و شوهرم فقط درباره تاریخ مسافرت اختلاف نظر داریم. از او پرسیدم «به اعتقاد شما این رفتن بدون بازگشت است؟» فرح جواب داد:«آه، نه، بدون تردید نه، من فقط به یک تعطیلات طولانی فکر میکنم... مردم اصرار دارند که ما برویم.»
اشپیگل: از شاه پرسیدم چه احساسی دارید؟ او گفت: «اندوهی بسیار شدید، واقعاً خستهام.»
امام در سخنرانی خود در 24 اکتبر در نوفل لوشاتو به همین وضع روحی شاه اشاره کرده و میگویند اگر در این شرایط به او مهلت داده شود، این مصیبت است برای ملت: «اوضاع طوری است که ایشان را «مأیوس» کرده است. دیگر ایشان از وضع خودش مأیوس است و تصریح هم میکند به اینکه من مایوسم؛ و باید هم مایوس باشد... باید ملت ایران مهلت، به این دیگر ندهد... و قطع ید او را از سر ملت بکند... گاهی یک پیشنهادهایی از بعضی اشخاصی که خیلی توجه به تمام مسائل ندارند میشود؛ از بعضی از آقایان از بعضی از محترمین که مثلاً خوب است که اصل رژیم باقی باشد و این شخص برود... حالا به این مطلب قانع بشویم و بعد کمکم یک قدم، یک قدم جلو برویم. این جزء اشتباهاتی است که آقایان دارند... حالا بعد از این همه کشتار... ما بگوییم که خوب آقا، شما حالا دیگر بفرمایید بالای مسند بنشینید و بروید سراغ الواطیتان، به حکومت کار نداشته باشید... حالا دیگر همان سلطنت بکنید... کدام
مسلمان از ما یک همچو مطلبی را قبول میتواند بکند؟... اگر این آدم را امروز شما مهلت دادید و گفتید سلطان باشد و حکومت نکند، این «حالا» قبول میکند... این آدم از این قدمی که گذاشته برمیگردد. این وقتی که برگشت، تمام مردم را تمام مخالفین خودش را خواهد قتل عام کرد بدتر از حالا...»
بالاخره در هشتم دی ماه 57 (29 دسامبر 1978) علیرغم مخالفت سران جبهه ملی و تهدید بختیار به اخراج از این سازمان، وی با شاه بر سر تشکیل دولت به توافق رسید. شاه تحت فشار امریکاییها و به قول خودش «خواهش لرد براون» حاضر شد، دولت را به بختیار واگذار کرده، در گام بعد شورای سلطنت تشکیل داده و برای استراحتی طولانی ـ به قول فرح ـ از کشور خارج شود. شاه البته اختیار ارتش را هم چنان در دست داشت، ولی اعلام کرد، ارتش کاملاً از بختیار حمایت خواهد کرد. بختیار ابتدا میخواست انتصابات در ارتش زیر نظر او بوده، یا حق وتو داشته باشد که مورد قبول شاه قرار نگرفت. همچنین بختیار از ارتشبد جم خواسته بود که وزارت جنگ را بر عهده بگیرد. جم شرط کرده بود که اگر حق انتصاب داشته و دستش در تصمیمات مربوط به ارتش باز باشد، خواهد پذیرفت. شاه زیر بار نرفت و جم هم به ایران نیامد.
به خاطر دارم که قبلاً یک بار که با امام در مورد مقامات نظامی صحبت میشد، ایشان نسبت به ارتشبد جم نظر مخالفی نداشتند.
پس از آن که ارتشبد جم حاضر به قبول مسئولیت در کابینه بختیار نشد، ارتشبد جعفر شفقت، که بعد از قتل عام تبریز در ماجرای اربعین شهدای قم، به استانداری آذربایجان منصوب شد و از نزدیکان آیتالله شریعتمداری محسوب میگردید وزارت جنگ را عهدهدار شد.
برشی از کتاب خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج 3، ص 101-103؛ چاپ سوم (1392)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.