بخشی از این مصاحبه را میخوانید:
برخی اصلاحطلبان معتقدند که توانستهاند نیروهای تندروی این جریان را تصفیه کنند یا اگر شخصی در میانشان وجود دارد که قبلاً نظرات تندی داشته، خود را تعدیل کرده است. اما این موضوع در جریان اصولگرایی برعکس است. تندروهای این جریان همچنان اثرگذار هستند. مانند جبهه پایداری که صدایشان به بلندی از خیمه گاه اصولگرایی شنیده میشود. نسبت جریان اصولگرایی با طیف تندرو را چگونه تبیین میکنید؟
برعکس معتقدم که تندروهای اصلاحطلب هنوز هم در میدان اصلی لیدر گفتمان سازی در این جریان هستند و تریبون هم دارند. از ابتدا هم همین گونه بوده است. در جریان اصولگرا هم تا حدی این تندروی وجود دارد اما اینکه چقدر پایگاه اجتماعی دارند، نمیدانم. ولی آن طور که میدانم، همیشه همین گونه بوده و تریبون هم داشتهاند. تندروها به واسطه ساختارشکنیهایی که میکنند و جسارتهایی که به خرج میدهند، در هر جریانی وجود دارند. در همه جای دنیا هم این گونه است اما اینکه تا چه حد میتوانند عموم مردم را با خود همراه سازند، مهم است. حرف تندروها پژواک دارد و شنیده میشود اما اینکه تودهها را همراه خود کنند، محل سؤال است که معتقدم همیشه هم موفق نبودهاند. اما جبهه پایداری که نام بردهاید، مدتی است که پراکنده شدهاند. عدهای از حرفهایی که زدهاند پشیمان شدند و عدهای دیگر تغییر موضع دادند و به سمت گروه های مختلف جریان اصولگرا رفتند. عدهای هم سکوت کردند و برخی هم از مسیر جریان اصولگرایی فاصله گرفتند و به نوعی دیگر در دستهبندیهای جریان اصولگرا قرار ندارند. برخی هم همچنان حضور دارند.
برخی از چهرههای شاخص اصولگرا در سالهای اخیر موضعگیریهای کلامی را در حوزههای مختلف سیاسی مطرح کردهاند که در واقع از سوی جامعه مواضع اصلاحطلبانه تلقی میشود. مبنایی که سبب شده از بخشی از این افراد تحت عنوان اصولگرای میانهرو یاد شود. ارزیابی شما از این تحول در اردوگاه اصولگرایی چیست؟ این موضعگیریها براساس چه ضرورتهایی انجام شده است؟
در پاسخ به این سؤال سه دلیل را مطرح میکنم. یکی از دلایل تغییر موضع برخی چهرههای اصولگرا، خود جریان اصولگرا است. به واسطه بی مهری یا حرفی که یکی از اصولگرایان زده است و باب طبع کل جریان نبوده، این افراد را طرد کردند. دلیل دوم زرنگی جریان اصلاحطلب است. این جریان از چهرههای اصولگرا یارگیری میکند. هرچند آن را تیزهوشی اصلاحطلبان میدانم اما معتقدم که باعث ریزش پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات میشود. چون روی افرادی سرمایه گذاری میکند که ریشه اصولگرایی دارند. دلیل سوم این است که برخی افراد بنا بر اقتضائات زمان و مکان تغییر موضع میدهند که شاید در عرصه سیاستورزی تا حدودی طبیعی هم است.
پاشنه آشیل اصولگرایی در انتخابات گذشته ناکامی طرحها و برنامهها برای انسجام بخشیدن به نیروهای این جریان حول یک محور و گرفتن خروجی واحد از آن بود، آیا این تجربه در مسیر پیش رو تکرار خواهد شد؟
به این شدتی که شما میگویید نبوده است. در انتخابات ریاست جمهوری گذشته و در مورد آقای رئیسی این اتفاق رخ داد و ما وحدت کردیم. اما خود ما نسبت به فرآیندی که وجود داشت انتقاداتی داشتیم و معتقدیم که ناقص انجام شده است. اتفاقاً آفت آن هم نسبت به قبل کمتر شد. چون ما به گزینه خودمان رسیدیم. اینکه بگوییم این فرآیند منطقی و دقیق طی شد، نه این گونه نبود.
1717