نقد فیلم Happy as Lazzaro ساختهی آلیس رورواچر ؛ شوالیهی تاریکی
در فیلم خوشحال مثل لاتزارو Happy as Lazzaro با نام اصلی Lazzaro felice به کارگردانی آلیس رورواچر Alice Rohrwacher، درونمایه های تکراری رستاخیز مسیح و شوریدن بر استثمار، در بطن یکی از جذاب ترین مایه های تاریخ سینما رشد می کند: رفاقت مردانه. روابط صمیمی و خالی از تزویر و ریای لاتزارو و تانکردی، فضای خشک و سرد فیلم را بخصوص در نیمه ی دوم فیلم بعد از...
در فیلم خوشحال مثل لاتزارو Happy as Lazzaro با نام اصلی Lazzaro felice به کارگردانی آلیس رورواچر Alice Rohrwacher، درونمایه های تکراری رستاخیز مسیح و شوریدن بر استثمار، در بطن یکی از جذاب ترین مایه های تاریخ سینما رشد می کند: رفاقت مردانه. روابط صمیمی و خالی از تزویر و ریای لاتزارو و تانکردی، فضای خشک و سرد فیلم را بخصوص در نیمه ی دوم فیلم بعد از گره افکنی اصلی (مرگ لاتزارو و دوباره زنده شدنش) را می شکند و فضای امنی در دل فیلمنامه ایجاد می کند که از دست درازی و آلودگی مبراست. مفهومی که مثل جواهری در قعر سنگ ها دست نخورده و ناب جلوه می کند.
در فیلم خوشحال مثل لاتزارو Happy as Lazzaro با نام اصلی Lazzaro felice به کارگردانی آلیس رورواچر Alice Rohrwacher با دو خط داستانی ِ تا حدی کلیشه شده مواجهیم که در فرم روائی تازه و با شگردی منحصربفرد روایت میشود: داستان مسیحِ مصلوب و ماجرای رستاخیز و زندگی فئودالیتهی روستائی که در بطن استثمار سرمایه داری، به فروپاشی میانجامد و اهالی شریف آن در بطن ماشینیزم و جامعه ای صنعتی-مدرن، ارزش های انسانی خود را آرام آرام از دست میدهند؛ چنانچه کماکان برای گذران زندگی و امرار معاش به زندگی سگی و سرقت پناه میبرند. در ادامه با نقد فیلم Happy as Lazzaro به کارگردانی آلیس رورواچر با نت نوشت همراه باشید.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Animal kingdom به کارگردانی David Michod ؛ مافیای حیوانی
نقد فیلم Happy as Lazzaro
داستان فیلم خوشحال مثل لاتزارو Happy as Lazzaro به این شرح است: لاتزارو جوان ساده دل روستائی که از کودکی با مادربزرگش بزرگ شده است، در مزرعهی اینویولاتا که مکانی برای بهره کشی و استثمار کارگران بی مزد و مواجب توسط خاندان ثروتمند مارکزی است، به کار سخت بدنی مشغول است و در این میان به فداکاری و خوب بودنی افراطی مبتلاست که در ادامه پرسوناژ را نه تنها به یک ابرانسان آرمانی با درونی پاک و کودک وار که توان وفق دادن خودش با جهان واقع و پلیدی هایش را ندارد تبدیل نمیکند، بلکه این خوبی از حد گذشته در نقاط مختلف داستانی با گره خوردن اعمال و رفتار لازارو به مفهوم حماقت، او را از قالب انسانی خداگونه که کارگردان در تلاش است او را به مسیح پیوند دهد، دور میکند و تنها به چهره ای غیر زمینی متکی میشود که اعمال خارق العاده و به اصطلاح معجزه وارش مثل سکانس دور شدن موسیقی از کلیسا، هیچ کارکرد مثبتی در زندگی اجتماعی واقعی آنتونیا و خانواده اش یا تانکردی مارکزی که در فقر و انحطاط روزگار میگذرانند ایفا نمیکند و در نتیجه الکن باقی میماند.
در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، در واقع شخصیت بیشتر از آنکه بتواند به تصویری ماورائی و پیامبرگونه نزدیک شود به هجو این نوع شخصیت پردازی بدل میشود و با سکانس پایانی گروگانگیری مأموران بانک و ارباب رجوعها که به مثابهی عامل کاپیتالیسم در جهان پست مدرن قلمداد میشوند، این هجو و ضعف در شخصیت پردازی به اوج خود میرسد. نمونهی موفق هجو شدن شخصیت های مبارزی که با قدرت های غیرعادی و ماورائی شان بر ضد نظام سرمایه داری و بورژوازی دست به انقلاب میزنند، فیلم گوست داگ ساختهی جیم جارموش است.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Ghost Dog: The Way of the Samurai اثر جیم جارموش
گوست داگ، سیاه پوست قدرتمند با سادگی کودکانه و درونی که تحت تأثیر آموزه های ذن است و از قدرت هائی ماورائی بهره مند است در انتها بدون اسلحه و با فراق بال به مبارزه با رئیس مافیا که زمانی دوستش بوده میرود که منجر به مرگش میشود و در انتها چیزی جز کتاب راشومون و کبوترهایش از وی به جای نمیماند. از جمله نمونه های موفق شخصیت پردازی لاتزارو که در مفهوم سادگی و بساطت خلاصه میشود، میتوان به سکانس ابتدائی فیلم اشاره کرد که با تیتراژ گره میخورد. لاتزارو در هیئتی عارفانه، مرغی را که از آغل فرار کرده با خود به آغل مرغان باز میگرداند و توسط یکی از اهالی روستا (کارلتو) که نگهبان آغل مرغان است مأمور میشود تا آمدنش چند ساعتی به جای او نگهبانی دهد تا گرگها به آغل نزنند. لازارو در نیمه های شب با نیامدن کارلتو، چندین بار او را صدا میکند و چون جوابی نمییابد، تنهائی و درد و دلش را با مهربانی با ماه مطرح میکند:
– صدام رو نمیشنوه…
در ادامهی داستان خوشحال مثل لاتزارو Happy as Lazzaro ، همین شخصیت دوست داشتنی که گاه و بیگاه مورد سوء استفادهی اهالی روستا قرار میگیرد، حماقت را تا جائی ادامه میدهد که حتا جای قاشق چنگال های نقرهی مارکزیها را به دزدها نشان میدهد و نمیتواند مرز میان پلیدی و نیکی را از هم تشخیص دهد و در مقابل پلیدی عصیان کند. شخصیتی که به آزادی فردی نمیرسد و مدام باید از قبل دیگران زندگی کند و تصمیمات مهم زندگیش را بگیرد و این البته در اثر مورد استثمار واقع شدن همیشگی اوست که رخ میدهد. تنها زمانی که لاتزارو موفق میشود به آزادی فردی دست یابد، ورودش به بانک در سکانس پایانی است و تقاضای پول بر باد رفتهی تانکردی است که باز هم در رگه هائی از پیوند او با اهداف وابسته به دیگری حل میشود.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Nocturnal Animals حیوانات شبگرد اثر تام فورد
در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، با گذر از لاتزارو که در انتها بیشتر به یک شبه قهرمان شبیه است تا یک قهرمان واقعی با مؤلفه های قدرتمند قهرمانی که از بطن ویرانهها و پلیدی سر بر میآورد و قادر است در زندگی زمینی و پرسوناژهای درگیر با آنها تغییر و تحولی مثبت ایجاد کند، این آنتونیا و خانواده اش هستند که همچنان که قادرند از بحران های موجود، خود را بیرون بکشند در انتها نیز با تصمیم شان به رفتن به اینویولاتا و تصاحب زمینی که سالیان متمادی در سال های جوانی شان برایش جان کنده اند، هم نمادی از پیروزی پرولتاریا بر کاپیتالیسم میشوند و هم به قهرمانانی خاکستری و زمینی بدل میشوند که توانسته اند از بر فسادی که به ناچار اسیرش شده اند، به شرافت از دست رفته شان چنگ بزنند و از استحالهی از خودبیگانگی مفرطی که مدام درگیرش هستند بگریزند و سرانجام خودشان شوند.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Panic Room اثر دیوید فینچر؛ اتاق مرگ با احترام به فارست ویتاکر
آنان بازگشت به زندگی قبلیشان را بدون وجود عاملین استثمار در کنار هم که بی شباهت به بهشتی کوچک با رنگها و مایه های گرم زندگیِ بدون طبقه نیست، ترجیح میدهند یا به زعم اپیکور، شادی و لذتی که از دل رنج بیرون میآید را با زندگی زیر بار ذلت و حقارت تعویض میکنند. آنتونیا همچنان که به فساد زندگی مادی و بخصوص جامعهی پست مدرن و ماشینی شده آغشته است اما همچنان که پاسکال و راسین به آن معتقدند: انسان بدون بخشندگی هیچ است؛ بخشنده است. و این بخشندگی را بارها در مقابل لاتزارو و تانکردی و همسرش اثبات میکند.
با وجود این در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، نمیتوان از بازی دقیق و روان لاتزارو (آدریانو تاردیولوو) گذشت. تاردیولو که بی شباهت به پیکرهی رنسانسیِ داوود اثر میکل آنژ نیست به راحتی به عمق سادگی و بی پیرایگی شخصیت نفوذ کرده است و حتا با تمام ضعف های شخصیت پردازی برای مخاطب باورپذیر است.
بخصوص که این درونمایه های تکراری رستاخیز مسیح و شوریدن بر استثمار، در بطن یکی از جذاب ترین مایه های تاریخ سینما رشد میکند: رفاقت مردانه. روابط صمیمی و خالی از تزویر و ریای لاتزارو و تانکردی، فضای خشک و سرد فیلم را بخصوص در نیمهی دوم فیلم بعد از گره افکنی اصلی (مرگ لاتزارو و دوباره زنده شدنش) را میشکند و فضای امنی در دل فیلمنامه ایجاد میکند که از دست درازی و آلودگی مبراست. مفهومی که مثل جواهری در قعر سنگها دست نخورده و ناب جلوه میکند.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم The Tree of Life درخت زندگی ساختهی ترنس مالیک
در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، در نیمهی اول فیلم که به استثمار کاپیتالیستی پرداخته میشود باز هم با چند کاراکتر کاریکاتورگونه در دنیای سرمایه داری مواجهیم که فیلمساز به درستی با شخصیت پردازی فیزیکی و درونی آنها را هجو میکند. دلونا مارکزی با عینکی بزرگتر از صورتش و اندامی همیشه قوز کرده با لبخندی تمسخرآمیز بر لب که اغلب بر ضد خودش تمام میشود و تانکردی با پوزخندها و رفتار توهین آمیزش مبنی بر اخاذی از مادرش و همدست شدن با لاتزارو که وجه ای انقلابی به شخصیتش میبخشد. اتمسفر و فضاسازی این سکانسها بیشتر به دوران پیشاتمدنی و رنسانس نزدیک است که پایه های تمدن بشری را بر سرکوب فردیت و احساسات و غرایز انسانی استوار میکند.
فیلم ساز با بازسازی این دوران، سخت به جامعهی آن زمان میتازد و صفاتی چون مال اندوزی، حساب گری و قلدرمأبی، اختلافات طبقاتی و خصومت های طبقاتی را بسیار آشکار بیان میکند. به عقیدهی مورخان، اخلاقیات نیز در دوران مورد بحث اعتبار چندانی ندارد. چنانچه در فیلم میبینیم، حتا کلیسا و نمایندهی آن نیز در فیلم برای آنکه جنایات و استثمار مارکزیها را مشروع جلوه دهد با مارکزیها هم دست میشود. از رفتن تازه عروس و داماد به شهر تحت عنوان برده بودن آنها ممانعت میکند و در استثمار و بهره کشی کارگزار مارکزیها از رعیتها بخصوص لازارو شرکت میکند.
کلیسا و مسیحیت اشباع شده در ساختار استثمار بورژوازی برای سرپوش گذاشتن بر این بهره کشی غیر انسانی نقشی اساسی و مهم ایفا میکند. این جامعهی بدوی در دل جامعه ای مدرن زندگی میکند که بیرون از این مکان در حال جریان است. کما اینکه نشانه هایش همچون موبایل و واکمن تانکردی دیده میشود. در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، به زعم ژیژک مدرنیسم سعی دارد بر ابژهی مستهجن و وحشتناک سرپوش بگذارد؛ همچنانکه خانوادهی مارکزی و کلیسا در صدد آنند و در ادامه در بخش دوم داستان با ورود لاتزارو به شهر و مواجه اش با دنیای پست مدرن، ابژهی مستهجن یا وحشتناک به زعم ژیژک به سهولت آشکار میشود.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Stranger than Fiction ، اگر زندگیمان یک داستان باشد…
یکی از ویژگی های اساسی و مهم پسامدرنیسم، ابطال حقایق عینی و کمیت ساز مدرنیته است؛ یعنی حقایق آنچنان تهی میشوند که آنچه از آن باقی میماند هیچ سهمی از واقعیت در خود ندارد. آنتونیا و خانواده اش که عمری با شرافت زیسته اند در جهان پست مدرن با واقعیت زندگی آنچنان مواجه میشوند که ردی از ارزش های پیشین در آن دیده نمیشود در حالی که ارزشها مفهومی کاملاً متضاد یافته اند. در جوامع پسامدرن، انسان در برابر جریان دائمی احساسات و هیجان های فاقد ارتباط با هر گونه موقعیت یا موضوع قرار میگیرد و زندگی فردی و اجتماعی در حال عبور از یک مرحلهی چندپاره سازی زبانی است.
اگر تا قبل از دوران پسامدرن، جامعه درون سازمانی از روایتها با ادراکی دائمی از این سازمان در ذهن خود زندگی میکرد و به کمک آن برای خود زمینه سازی و ایجاد نظم میکرد، در جامعهی پسامدرن امروزی با محو شدن تجلی های مدرنیستی بزرگ از سبک و متلاشی شدن هویت منحصربفرد سوژه روایتها فرو میپاشند و در این زمان فرهنگ پسامدرن التقاطی میشود. در زمانهی پسامدرن که دالها با یکدیگر هیچ ارتباطی ندارند و پیوستگی زمانی فروپاشیده است، زمان به یک زمان حال جاودان بدل میشود. زمان تنها یک حال جاودان است و بنابراین ماهیتی فضائی دارد و رابطهی سوژه با گذشته نیز رابطه ای فضائی است.
درست مانند اتفاقی که برای لاتزارو در اوسط فیلم میافتد. لاتزارو از کوه پرت میشود و بعد از سالها توسط گرگی پیدا میشود در حالی که دوباره زندگی خود را به دست آورده و بلافاصله وارد دنیای پسامدرنی میشود که هیچ تجربه ای از آن ندارد. در اتمسفر این جهان روابط و ارتباطات عمق چندانی ندارند و اتفاقات و علت و معلول هایش منسجم و منطقی نیستند و هویت سوژهها در حال فروپاشی است همانطور که پیوستگی زمان نیز در فیلم در حال فروپاشی است و از آن مفهومی جاودان متبادر میشود. به همین دلیل هم در فیلم با عکس العمل های عجیب و غریب پرسوناژها در مقابل طرف شدن با لاتزاروی همچنان جوان مواجه نیستیم و گوئی پرسوناژها به راحتی با این موضوع کنار میآیند، چون رویاروئی با چنین مسئله ای در جهان پسامدرن قابل پیش بینی و درک است. در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، بحث تضاد طبقاتی و قبول خصومت طبقاتی از سوی تهیدستان و جامعهی پرولتاریا در فیلم به وضوح دیده میشود که از درونمایه های اصلی فیلم است. روستائیان با تمام جهل و نادانیشان از یک جائی به بعد به آگاهی طبقاتی دست پیدا میکنند و مخالفتشان را در مقابل مارکزیها به روشنی اعلام میکنند.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم The Ballad of Buster Scruggs اثر برادران کوئن ؛ رکوئیم
به یاد بیاورید وقتی پیپوی خردسال آینهی موتور زهوار در رفتهی کارگزار مارکزیها را با شیطنتی کودکانه میدزدد و اهالی روستا در مقابل اعتراضات کارگزار بی تفاوت و در همبستگی متحدانه ای در کنار هم میایستند و اعتراضشان را به مارکزیها و همیشه در بدهی بودنشان اعلام میکنند. مارکس در کتاب سرمایهی خود بحثی دارد در باب ارزش اضافی در نظام سرمایه داری. مارکس ارزش کالاهائی که کارگر تولید میکند را به سه قسمت سرمایهی ثابت، سرمایهی متغیر و ارزش اضافی تقسیم میکند.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Before Sunrise کاری از ریچارد استوارت لینکلیتر، روایت عقلانی یک ماجرای عاشقانه
در ادامه نقد فیلم Happy as Lazzaro می توان گفت سرمایهی ثابت، ماشین آلاتی هستند که در فرایند تولید مستهلک میشوند و هزینهی استهلاک در واقع مربوط به آنهاست. سرمایهی متغیر، ارزش دستمزد پرداخت شده به کارگران است و معادل ارزش زمان کار (زمانی که برای تولید یک قلم کالا، تحت شرایط متعارف تولید و با درجه میانگین مهارت رایج در آن زمان مورد نیاز است) برای تولید کالاست. باقی ماندهی ارزش محصولات پس از کسر هزینه های دستمزد معیشتی و استهلاک، ارزش اضافی خوانده میشود. تنها سرمایهی متغیر یعنی کار کارگر است که قادر به ایجاد ارزش اضافی (سود) میباشد.
اگر کارگر روزانه ۱۴ ساعت کار کند (که در اواسط دههی ۱۸۰۰ میلادی در انگلستان غیر معمول نبود) محصول کار روزانهی او به اندازهی ۱۴ ساعت کار است ولی او فقط به اندازهی ۶ ساعت کار دستمزد دریافت میکند. در این جا تفاوت بین محصول کار روزانهی کارگر (۱۴ ساعت کار) و دستمزد معیشتی پرداختی به او (۶ ساعت کار) ارزش اضافی را تشکیل میدهد که به قول مارکس: سودی است که توسط سرمایه دار از جیب کارگر ربوده میشود. و از آنجا که نیروی کار منبع اصلی ارزش اقتصادی محسوب میشود، هنگامی که کارگران در وصول ارزش تمامی محصول کار خود توفیق نیابند، استثمار وجود دارد.
در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، اتفاقی که در نیمهی اول فیلم رخ میدهد، با توجه به توضیحات مارکس از مفهومی به نام استثمار فراتر میرود، چون خانواده های روستائی در سیستم ارباب-رعیتی منسوخ شده نه تنها متحمل کار بی مزد و مواجب در ازای نانی بخور-نمیر هستند بلکه مدام در بدهی نیز به سر میبرند و بدهکار به سیستم سرمایه داری که از جهل و ایزوله بودنشان نشأت میگیرد. در بحث فرم، هر آنچه که در پردازش شخصیت لاتزارو بعنوان تبیین سادگی در شخصیت پردازی پرسوناژ جا مانده، در فرم و تکنیک فیلم به خوبی به کار گرفته شده است. در فیلم از زوایای عجیب و غریب دوربین و قطع های غیر عادی خبری نیست. مکان قرار گرفتن دوربین هم اغلب توجهی جلب نمیکند.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم Barton Fink بارتن فینک اثر برادران کوئن
در برخی از پلان های ابتدائی فیلم وقتی دوربین لاتزارو را میگیرد اغلب با یک عامل تصویری دیگر که مزاحم دیده شدن کامل شخصیت است، مواجه میشویم؛ عناصری مثل تکه روبان یا پارچه ای آویخته به درخت یا حصارهائی با توری فلزی که ترفند خوبی برای فاصله گذاری تلقی میشود و هم میتواند پرسوناژ را از ماهیت مادی و زمینی بودنش جدا کند و به شکلی غیر مستقیم، غیر مادی و معنوی بودنش را به مثابهی دور بودن از نشانه های مادی و زمینی و حل نشدن در آنها نشانه رود که تا پلان های انتهائی روندی پایدار را طی نمیکند. همین طور استفاده از صحنه هائی که رؤیاوار ترسیم میشود مثل سکانسی که لازارو از میان برگ های مزرعهی ذرت با ریتمی کند میگذرد و روستائیان نامش را صدا میکنند یا در پلانی که تانکردی برادر ناتنی بودنشان را اعلام میکند و صحنه در پیانوی ملایمی غرق میشود و چند لحظه بعد با صدای گرگی ناگهانی قطع میشود، هم میتواند مرز میان واقعیت و تخیل را دچار استحاله و تردید کند و هم بر فاصله گذاری برشتی تأکید کند.
بیشتر بخوانید: تحلیل فیلم ROOM ؛ کاری از لنی آبراهامسون، اتاق ما هستیم!
در نقد فیلم Happy as Lazzaro ، موضوع دیگری که در فیلم با اشارات مکرری بر آن تأکید میشود، مسئلهی گرگ است که به نمادپردازی و مفهوم نماد نزدیک میشود. گرگ بعنوان حیوانی وحشی به مثابهی عامل توحش و تجاوز قلمداد میشود که به جان حیوانات و آدم های بی گناه یورش میبرد. در فیلم این مفهوم به ماهیتی کاملاً متضاد بدل میشود. گرگها که چنین تصویری از آنها در حافظهی جمعیمان نقش بسته در فیلم به عنوان حیواناتی بی آزار و ناجی ظاهر میشوند. چنانچه این گرگ است که جان لازارو را نجات میدهد و او را پیدا میکند و تا انتها نیز به شکلی ماورائی محافظش است و تا پایان مرگ همراهیش میکند.
در مقابل با نریشن هائی با محوریت داستان یک گرگ پیر که به گله های گوسفندان و حیوانات خانگی میزند از طرف آنتونیا مواجهیم که روی پلان های فرار مارکزیها و فروپاشی نظام استثمارگرشان روایت میشود. کنایه از اینکه گرگها همیشه گرگ های گرسنه و وحشی دنیای توحش نیستند و گرگ های امروزی در لباس آدمیزاد دست به غارت و تجاوز و ویرانگری میزنند و از آدمی و تمدن تنها نشانه های ظاهری آن را یدک میکشند. در فیلم دیگری از اکران های جدید ۲۰۱۸ ،hold the dark نیز درست بر این مفهوم تأکید میشود و به عنوان درونمایهی اصلی فیلم مطرح میشود. این فیلم به کارگردانی جرمی سالینر و با اقتباس از رمانی با همین نام نوشتهی ویلیام جرالدی است که از بهترین رمان های دهه های اخیر است و تصویر متوحش گرگ را بعنوان حیوانی درنده خو بر روی ذات پلید و متوحش گرگ هائی در پوست انسان منعکس میکند که فضائی ملتهب و پوچ دارد.
بیشتر بخوانید: نقد فیلم Hostiles ساختهی Scott Cooper ؛ تاریخی از خشم های بی پایان
منابع:
کتاب بوطیقای ژیژک چهار مقاله و شرح آنها/ نوشتهی محمد صادق صادقی پور/ انتشارات ققنوس
مقالهی نظام سرمایه داری از دیدگاه کارل مارکس و ماکس وبر/ نوشتهی فریدون تفضلی
مقالهی فرانسیس قدیس به روایت زفیرلی/ نوشتهی بهزاد صوفی/ ماهامهی فیلم/ سال بیستم/ شمارهی ۹۲۴
پاسخی بگذارید لغو پاسخ
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *
دیدگاه
اگر جوابی برای دیدگاه من داده شد مرا از طریق ایمیل با خبر کن
نام *
ایمیل *
وبسایت
Current ye@r *
Leave this field empty