خوئینیها در این گفتوگو به تندی به هاشمیرفسنجانی تاخته و او را فردی بسیار تندرو و ضدقانونگرایی معرفی کرده است؛ بهنحویکه به گمان این شخصیت اصلاحطلب، هاشمیرفسنجانی تأکید داشت آنچه در نظرش درست است، باید پیش برود و بعد از انقلاب بهدستآوردن قدرت یک اصل مسلم در نگاه هاشمی قلمداد میشد. هرچند او روحیه هاشمی را پیش از انقلاب میستاید و در راستای پیروزی انقلاب برمیشمارد، اما هاشمی پس از انقلاب را فردی قدرتطلب، قانونگریز و رادیکال معرفی میکند. موسویخوئینیها بر این باور است هاشمی در زمانی که امکانات بسیاری از حیث قدرت سیاسی در اختیار داشت، میتوانست انتخابات را بهگونهای مهندسی کند که نتیجهای که میخواهد حاصل شود. او در همین زمینه ادامه میدهد: البته ممکن بود نتیجه مطلوب هاشمی میسر نشود، اما او دنبال این موضوع میرفت.
چهکسی چپ بوده است؟
سخنان اخیر آیتالله موسویخوئینیها قدری عجیب به نظر میرسد؛ زیرا او در سالهای اخیر همواره از اظهارنظر درباره مسائل مختلف جاری و حتی تاریخ انقلاب امتناع کرده و جای پرسش است پس از این سکوت نسبتا طولانی، چه شده که این شخصیت برجسته انقلاب اسلامی به تندی علیه فردی سخن میگوید که اکنون در قید حیات نیست؟ مضافا آنکه وقتی خوئینیها مواضع پیشین هاشمی را نقد میکند، عنصر زمان را در نظر نمیگیرد و گویی فضای انقلابی دهه 60، همان مناسباتی را داشته که اکنون حکمفرماست. موسویخوئینیها در گفتوگوی اخیر خود گفته است: هاشمی آنقدر چپ بود که یک بار در نماز جمعه گفت باید از کسانی که در بانکها پول دارند، خمس گرفت و همین موضوع باعث شد خلقالله پولهایشان را از بانکها بیرون بکشند. فارغ از نقد مطرحشده، باید علاوه بر «ما قال» به «من قال» این سخنان نیز توجه کرد. فردی چنین موضوعی را مطرح میکند که خود در دهه 60 گفته بود: «مسئولان شبکه بانکی فکر نکنند جمهوری اسلامی در پی آن است که حتما برای آن عده که پولی مازاد بر احتیاج خود دارند، سود دستوپا کند؛ نه. اساسا جهتگیری ما در حذف اینگونه پولدارهاست». این سخن موسویخوئینیها نهتنها بهمنزله نادیدهگرفتن نظام اقتصادی راست است، بلکه از یک خوانش چپ پیروی میکند.
نتیجه نامعلوم سخنان موسویخوئینیها
آقای خوئینیها بحث دیگری را نیز مطرح میکند و میگوید: «ایشان در نماز جمعه گفت باید زندان مختص زنان درست کنیم، به شکلی که نگهبان و همه عوامل آن زن باشند. من آن زمان دادستان بودم و گفتم عجیب است آقای هاشمی حداقل با ما که با او دوست و رفیق هستیم، مشورتی نکرده که این حرف خوب است، بد است، عملی است، شدنی است؟ اینکه یکمرتبه بگوییم برای زنها یک زندان مخصوص درست کنیم، در دنیا چه فکری میکنند؟ هرکسی به اتهام اینکه در خیابان حجابش را رعایت نکرده است، یقهاش را بگیریم و به زندان بیندازیم. خطبههای نماز جمعه ایشان را در دهه 60 بخوانید؛ سوپررادیکال بود».
تردیدی در این نیست که علاوه بر مرحوم هاشمی و خود آقای خوئینیها، بسیاری از نیروهای سیاسی امروز که بهعنوان نیروهای اصلاحگر شناخته میشوند، در دهه نخست انقلاب مواضعی تند و گاهی رادیکال داشتهاند. اکنون که خوانشی مشترک میان نیروهای اصلاحطلب وجود دارد و آن برقراری اعتدال و درنظرداشتن مطالبهگری از دستگاههای مسئول است، قدری عجیب به نظر میرسد که آیتالله موسویخوئینیها علیه فردی اینگونه سخن بگوید که دستکم در دهه پایانی عمر خود، مواضع آزاداندیشانهای داشت. از سوی دیگر، همگان موسویخوئینیها را بهعنوان نیرویی سیاسی میشناسند؛ بنابراین انتظار آن است این شخصیت برجسته تاریخ انقلاب، قدری مصالح سیاسی حاکم بر این روزهای ایران را در نظر داشته باشد؛ زیرا علاوه بر آنکه تخریب هاشمی در شرایط فعلی منجر به ازبینرفتن وحدت سیاسی میشود، چهره فردی را مخدوش میکند که مردم از او بهعنوان یک اصلاحگر یاد میکنند و دقیقا معلوم نیست آقای موسویخوئینیها با این مباحث چه نتیجه مثبتی را دنبال میکند.
ابراز انتقادها پس از فوت هاشمی
آیتالله موسویخوئینیها در پارهای دیگر از گفتوگوی خود درباره تسخیر سفارت آمریکا گفته است: «دانشجویان اقدام بزرگی کردهاند، تمام ملت هم آمدند، ایستادند و حمایت کردند. مثل این است که امروز بگویند چرا انقلاب کردید. خوب انقلاب شده است و رژیمی غیرمردمی و وابسته به بیگانه ساقط شده است. اگر ایراد دارید، بروید به مردم بگویید چرا انقلاب کردند». این شخصیت انقلاب که رادیکالبودن مرحوم هاشمی را نقد میکند، وقتی به یک موضوع تاریخی میرسد، با روحیهای رادیکالتر از مرحوم هاشمی و البته در سال97 بدون توضیح سیاسی، قانونی و مبتنی بر روابط بینالملل درست یا نادرستبودن آن رویداد را به انقلاب مرتبط میکند. فارغ از هرگونه قضاوت درباره آن رخداد باید گفت که اگر ایشان میتوانند آن اتفاق را درست قلمداد کنند؛ درحالیکه برخی آن عمل را یک رویکرد تند میدانند. مرحوم هاشمی نیز اگر در قید حیات بود، میتوانست به تمام مباحث آقای موسویخوئینیها پاسخ بدهد. در واقع آیتالله خوئینیها در مصاحبه اخیر خود در جایگاه متکلم وحده نشسته است؛ زیرا این موضوعات را در شرایطی میگوید که هاشمیرفسنجانی در قید حیات نیست و بهتر بود که چنین انتقادهایی را در شرایطی ابراز میکرد که مرحوم هاشمی امکان پاسخگویی را داشت. از سوی دیگر این روحیه در گذشته نیز از آیتالله موسویخوئینیها دیده شده است. او در سال96 به نقد خاطرات هاشمی پرداخت و صحت آن را به چالش کشید. هاشمیرفسنجانی در بخشی از خاطراتش نوشته بود: «... به جلسه رسمی برای تحلیف رفتیم. آقای موسویاردبیلی و موسویخوئینیها هم بودند. به نظر میرسد از جایگزینی آقای یزدی ناراحتاند». در جای دیگری از خاطراتش آورده بود: «آقای موسویخوئینیها آمد؛ خودم ایشان را خواستم. از رهبری رنجیده، به خاطر اینکه ایشان را رئیس قوه قضائیه نکرده است». پرسشی که از آقای خوئینیها میتوان پرسید، این است که چرا رد خاطرات هاشمی را به سال96 یعنی در زمان نبود او موکول کرد؟ یا اکنون زبان به افشاگری گشوده است؟
ضرورت بهانهندادن به نیروهای تندرو
خوئینیها در بخش دیگری از گفتوگوی مذکور از توقیف روزنامه «سلام» انتقاد میکند. گرچه توقیف آن روزنامه برای افراد آزاداندیش غیرقابل پذیرش بود؛ ایشان میگوید هاشمی در آن دوران در نماز جمعه علیه روزنامه سلام سخن میگفت و همین سخنرانیها باعث توقیف آن شد؛ درصورتیکه همه میدانیم که در دولت نخست اصلاحات این اتفاق رخ داد. روزنامه سلام و هزینه معنوی ناشی از توقیف آن بر آیتالله موسویخوئینیها نشان از آن دارد که ایشان در مقاطع مختلف تاریخی هزینه ابراز حقیقت را داده است و بهایندلیل عجیب است که چنین فردی با سابقه طولانی مبارزاتی سخنانی را اظهار کند که با مصالح سیاسی همخوان نیست. خوئینیها در شرایطی چنین سخنانی را میگوید که تقریبا عموم نیروهای اصلاحطلب عبور از هاشمی در میانه دهه 70 را خلاف مصلحت سیاسی میدانند.
23302