دو نوع مواجهه با این گفته میتوان داشت؛ اول، بحثی از منظر سیاستگذاری علم و فناوری و مقایسه کردن مزیتهای هر یک از انواع دانش و فناوری و ارائه آمار و ارقام درباره اینکه آیا واقعاً دوچرخههای ایرانی در بازار جهانی رقابتپذیر هستند یا نیستند. این بحث تخصصی را میتوان با این سؤال پی گرفت که آیا اساساً میشود صنعتی مرتبط با امنیت (نظیر ساخت موشک) را با دوچرخهسازی مقایسه کرد یا این کار نادرست است؟ این نوع مواجهه تخصص من نیست و به آن ورود نمیکنم.
دوم، گفتار صادق زیباکلام چه معنای اجتماعی و فرهنگیای دارد و بر چه چیز دلالت میکند؟ این سؤال تلویحاً بدان معناست که آنچه بر زبان یک نفر فرد برجسته اجتماعی جاری میشود، صرفاً سخن او نیست، بلکه بروز و ظهور نوعی از نگرش و گفتمان خاصی است و باید پرسید معنای این نگرش و گفتمان چیست و تحت چه شرایطی بروز کرده است. طرح سؤال از این منظر، یعنی مهم نیست که موشک یا صنعت هستهای از دوچرخهسازی باکیفیت مهمتر هست یا نیست، بلکه چرایی بروز پرسشی در نسبت موشک و دوچرخه اهمیت دارد، پرسشی که روشنفکر فقط آن را به شکل واضحی طرح میکند ولی نشان از بروز اجتماعی این پرسش نیز هست.
من، هجده سال پیش، وقتی سالهای اولیه ورودم به عرصه علوم اجتماعی را طی میکردم، کتابی را با عنوان «راهبردهای عملی توسعه فرهنگی» (1379) از مجموعه متون یونسکو درباره دهه جهانی توسعه فرهنگی، ترجمه کردم که دفتر چهارم آن عنوان «افق فرهنگی طرحهای توسعه» را بر خود داشت و عنوان دومین بخش از این فصل بود: «شاخصهای توسعهای که از لحاظ فرهنگی مناسب است» (ص. 300-291). نویسنده درباره طرحهای توسعهای که تناسب فرهنگی دارند آورده است «طرح باید دارای چنان ماهیتی باشد که مردم بتوانند برایش جشن بگیرند، بتوانند اجزایش را به هم مربوط سازند، بتوانند دربارهاش آواز بخوانند، نمایشنامه بنویسند، شعر بسرایند و موسیقیای بسازند که لذت و شادیشان را از پیشرفت طرح نشان دهد.» (ص. 294) و در ادامه شش سؤال درباره نسبت طرحهای توسعه و فرهنگ طرح شده بود که چهار سؤال آن برای بحث حاضر اهمیت دارد:
- چه کسانی خالق و اجراکننده موسیقی، نقاشی، مجسمهسازی و صنایع دستی محلی هستند؟
- آیا آوازهای جدید و شیوههای هنری نو ابداع میشوند؟
- درباره چه چیزهایی آواز میخوانند؟ درباره چه چیزی حکاکی و نقاشی میکنند؟
- آیا طرح به همان اندازه که در خدمت افراد تحلیلگر، عقلانی و منطقی است در خدمت افراد معمولی، دارای علائق شهودی و اشخاص خلاق هم هست؟
در آن دهه در جهان توسعه فرهنگی به معنای تلاش برای توسعه صنایع فرهنگی نبود، بلکه منظور ترویج شکلی از توسعه بود که فرهنگها (به معنای شیوه زیست، الگوهای ترجیحات و ادراکات و معناها و نمادهای زندگی مردم) در آن مشارکت عمیق داشته باشند و توسعهای با مشارکت همه اقشار و گروهها باشد. چهار پرسش فوق در اصل میپرسند آیا همه مردم طرح توسعه را بخشی از زندگی خود تلقی میکنند و از آن به گونهای لذت میبرند که برایش شعر و موسیقی بسازند؟ و آیا همه اقشار، آنها که مردم خوانده میشوند، در این فرآیند آفرینش جمعی درباره توسعه مشارکت میکنند؟
این پرسشها ما را به جایی میبرند که از خود بپرسیم اگر جامعه به نقطهای رسیده است که یک نگاه و رویکرد غیرقابل انکار و دارای معنا و اثر اجتماعی، دوچرخه را با موشک و صنعت هستهای مقایسه میکند، چه معنایی دارد. آیا همه یا اکثریتی از جامعه، چنان به این شکل از توسعه دلبسته است و اثر آن بر کیفیت زندگی خود را درک میکند که این شور و اشتیاق سبب آفرینش هنری بر محور توسعه محققشده شود؟ آیا جامعه به وجه مثبت درگیری عاطفی خود با موضوع توسعه را بروز میدهد؟ یا بخشی از جامعه نیروی عاطفی و خلاقیت خود را صرف میکند تا آنچه را توسعه خوانده میشود بیمعنا و بیاثر جلوه دهد؟
بد نیست سری به تاریخ بزنیم و مصداقی از رویکرد تحلیلی این نوشتار را بازخوانی کنیم. تولید خودروی پیکان در سال 1346 آغاز شد و سه سال بعد در 1349 مراسمی در ورزشگاه آزادی برگزار شد و آهنگ «تولدت مبارک» که به سفارش شرکت ایران ناسیونال (ایران خودرو فعلی) توسط انوشیروان روحانی ساخته شده بود، رونمایی شد. شعر خیلی ساده بود: «مبارک، مبارک، تولدت مبارک/ لبت شاد و دلت خوش، چو گل پرخنده باشی/ بیا شمعها رو فوت کن، که صد سال زنده باشی/ مبارک، مبارک، تولدت مبارک.» آهنگ ماندگار شد و شاید اکثریت ایرانیان امروز اصلاً نمیدانند این آهنگ چگونه و چرا ساخته شده است، اما فراگیری و فرانسلی شدن آن نشان میدهد پیکان در عمق وجود فرهنگی ایرانیان رسوخ کرده بود و امروز نیز بخشی از خاطره جمعی است. پیکان اگر اهمیتی نداشت و با مقاومت فرهنگی ایرانیان مواجه شده بود، آهنگ تولدت مبارک نیز جایی در میان ایرانیان نمییافت و به احتمال قوی آهنگسازی نظیر انوشیروان روحانی نیز به ساختن آهنگی چنین ماندگار برای آن تن نمیداد.
فناوری، چیزی فراتر از انتخابی راهبردی، ابزاری برای قدرت یا تأمینکننده کیفیت زندگی است؛ همه اینها هست و از همه آنها فراتر میرود. اگر مردم، خودجوش و از همه اقشار، برای چیزی شعر نمیسرایند، آهنگ نمیسازند و پرسشهایی میپرسند که استراتژیستها یا تحلیلگران را خوش نمیآید، مسأله فراتر از نفهمیدن یا تحت تأثیر بیگانه بودن است. چیزی در نظام اقتصادی و سیاسی هست که از پیوند اجتماعی و فرهنگی میان مردم و فناوری، جلوگیری میکند.23302