نظریه سازه انگاری بصورت عمومی روی محور های هستی شناسی و معرفت شناسی توجه جدی را به خود اختصاص داده است. بحث ساختار و کارگزار به گونه ای تعامل دوسویه از دست آورد های نظریه سازه انگاری است. سازه انگاری نظریه نسبتا جوانی است که عمدتا بر مباحث هستی شناختی و معرفت شناختی پسامدرن استوار گردیده است. نظریه سازه انگاری با توجه به این که در نظریه های بین المللی مثل واقع گرایی و آرمان گرایی جایگاه خاصی را به خود اختصاص داد. اما با توجه به جوان بودن نظریه سازه انگاری کاربرد ان در سیاست خارجی در مرحله آغازین قرار دارد. از منظر سازه انگاری سیاست خارجی حاصل تعامل ساختار و کارگذار است. تعاملی که به گونه دوسویه هم دیگر را شکل می دهند. هویت و منافع از مفاهیم اساسی و کلیدی نظریه سازه انگاری به شمار میرود. که این هویت و منافع بر بنیان باورها و پندار ها و درک مشترک ساخته می شود.
نظریه سازه انگاری ساختار بین الملل را یک امر اجتماعی می داند. که از شکل گیری بارورها، ایده ها و اهداف مشترک دولت ها و بازیگران باز تولید می شود. در این تلقی می توان گفت که اساس تفکیک ساختار و کارگزار در تحلیل سیاست خارجی با امتناع روبرو می گردد. به دلیل این سیاست خارجی خود بخشی از ساختار است. و بدان شکل می بخشد و هم زمان خود معلول ساختار بین المللی است که از تعامل و باور های مشترک دولت ها ناشی می شود.
این همان سخن الکساندر وینت است که میگوید: ساختار و کارگزار را دو جز تشکیل دهنده یک شی و چیز می باشد که با دقت نمی توان اجزای آن را از هم تفکیک کرد. با توجه به نظیریه سازه انگاری در تحلیل سیاست خارجی افغانستان نمی توان نقش کارگزار و ساختار را به گونه مستقل به ارزیابی گرفت. در نظریه سازه انگاری همزمان دوسطع کوچک ( نظام ملی ) و سطح بزرگ ( نظام بین الملل ) و دو بعد مادی و معنوی قدرت نرم و سخت مورد توجه قرار میگرد. بنابر این بر اساس نظریه سازه انگاری سیاست خارجی متغیر وابسته از رابطه دیالکتیکی ساختار و کارگزار است که به گونه متقابل هم دیگر را می سازند. سیاست خارجی با استناد به یکی از این دو عنصر ناتمام و ناقص می باشد. در نهایت می توان گفت که برای تغییر و اصلاح سیاست خارجی نیز نمی توان صرفا یکی از این دو عنصر را بر دیگری ترجیح داد. بلکه باید بررسی هم زمان هر دو عنصر باید مورد توجه قرار گیرد.
افغانستان به عنوان کشور کوچک و توسعه نیافته به شدت تحت تاثیر سیاست خارجی قدرت های بزرگ و ویژگی ها والزامات نظام بین المللی قرار گرفته است. ویژگی ها و الزامات ناشی از نظام بین الملل و سیاست خارجی قدرت های بزرگ به عنوان اجزای مهم سازنده ساختاری در سیاست خارجی افغانستان از تاثیر گذاری جدی برخوردار است.
توجه به این ویژگی ها والزامات به عنوان عامل فشار روی جهت گیری سیاست خارجی افغانستان از اهمیت جدی برخوردار می باشد. موضوعات مربوط به حقوق بشر، احترام و الحاق به معاهدات و کنواسیون های بین المللی و تنظیم مناسبات خارجی با توجه به دیدگاه ها و اهداف قدرت های بزرگ از جمله عوامل ناشی از تاثیرگذاری نظام بین الملل بردستگاه دیپلماسی سیاست خارجی افغانستان می باشد.
یکی از عوامل تاثیرگذار در سیاست خارجی و تصمیم سازی در نظریه سازه انگاری ارزش های ذهنی تصمیم گیرندگان، باورهای مشترک سیاسی در سطح ملی و بین المل است. فرهنگ سیاسی سنتی و قبیلوی افغانستان بر تعاملات بین المللی و رفتار سیاست خارجی این کشور تاثیرات جدی دارد. الزامات فرهنگ سنتی و قبیلوی به صورت جدی رفتار سیاست مداران را تحت تاثیر قرار می دهد.
فهم سنتی و قبیلوی از سیاست تعریف سنتی از خود و دیگری و در نهایت تلقی شخصی از سیاست و مفاهیم کلیدی سیاست خراجی مانند امنیت ملی، تهدید ملی و منافع ملی تحت تاثیر فرهنگ سنتی، مسیر خاصی را در رفتار سیاست خارجی می کند.
علاوه بر موارد فوق فرهنگ سنتی و قبیلوی با نگاه شخصی به سیاست و نگاه فراقانونی به اداره سیاست گذاری خارجی را دچار روزمرگی، سلیقه گرایی و شخصی گرایی نموده وسیاست خارجی کشور را از داشتن برنامه اشتراتیژی و اصول نهادینه شده محروم ساخته و امور را قایم به اراده اشخاص می سازد. در چنین حالتی نظام سیاسی فاقد سیاست خارجی مدون و تعریف شده خواهد بود.
در نظریه سازه انگاری ذهنیت و تلقی نخبگان و دست اندرکاران سیاست خارجی از مولفه های مهم و تاثیر گذار در تصمیم گیری های سیاست خارجی است. نظریه سازه انگاری بر خلاف نظریه های واقع گرایی و آرمان گرایی پدیده ها و مسایل سیاست خارجی را امور برساخته و تعریف شده می دانند.
بنابراین آنچه که منظور از ذهنیت نخبگان، طرز دید وتلقی دارندگان قدرت سیاسی نسبت به منافع ملی افغانستان فرصت ها و تهدیدات ملی و بین الملل و در نهایت نوع نگاه و برداشت شان از خوای د و دیگری به خصوص جامعه جهانی و کشور های غربی حاضر در افغانستان می باشد.
نخبگان حاکم به طبقه اطلاق می گردد که به صورت زعامت و هبری سیاسی جامعه در دو بعد داخلی و خارجی را به عهده دارند. نوع این طبقه نسبت به ماهیت سیاست و قدرت ماهیت نظام بین الملل و منافع ملی افغانستان از عناصر مهم و سازنده سیاست خارجی افغانستان به شمار می رود.
از دید نظریه سازه انگاری تصمیمات سیاسی زمان مند و مکان مند است. این سخن به این معنا است که هر تصمیم در زمینه سیاسی و اجتماعی خاص صورت می گیرد. و قابل فهم و تفسیر است. به صورت طبعی می توان گفت که فهم و تفسیر زمینه و شرایط اجتماعی خود متاثیر از عوامل متعددی است. که باور های سیاسی، ارزش های ذهنی، تلقی و برداشت تصمیم گیرندگان از فرصت ها و محدودیت های ملی هر یک به گونه ای فرایند تصمیم گیری را تحت تاثیر قرار می دهد. در این زمینه نیازها و مقتضیات ناشی از خواست های جمعی و تقاضای مردم افغانستان باید مورد توجه و اهتمام قرار گیرد. این تقاضاها در واقع وردودی نظام سیاسی در عرصه سیاست گذاری خارجی را تشگیل می دهد. تعریف اهداف ملی و اولویت بندی ان تحت تاثیر این جز ساختاری قرار دارد.
کار گذار در سیاست خارجی کشورها به گونه ای مستقل از ساختار نمی تواند عمل نماید. انتخاب گزینه ای خاص در تصمیم گیری، واکنش در قبال دیگر بازیگران و در نهایت اولویت های اهداف ملی و تعریف منافع ملی همه از دورن تعامل و رابطه دو سویه ای ساختار و کارگزار ناشی می شود. بنابراین از جهات گوناگون نقش کارگزاران را در سیاست خارجی نمی توان نادیده گرفت. اما برای تبیین مناسب این نقش دو مسله در همین ابتدا باید روش شود.
سیاست خارجی افغانستان مجموعه اقدامات قایم به اشخاص و افراد بوده و کنش ها و واکنش ها آن غیرنهادینه و دایر مدار اراده ی شخص حاکم و نهاد ریاست جمهوری می باشد. در این الگو نقش وزارت خارجه صرفا در حد مجری و یا کارگزار تقلیل می یابد. این امر از یک سو معلول نوع نگاه و تلقی سنتی به رهبری سیاسی و به ویژه تنظیم سیاست خارجی است. و از جانب دیگر به ناتوانی و فقدان تخصص و مهارت لازم در کارگزاران سیاست خارجی باز می گردد.
میزان تخصص و سطح تحصیلات کارگزاران دستگاه سیاست خارجی کشور به خوبی این مسله را بازگو می نماید. اکثریت قاطع کارگزاران سیاست خارجی افغانستان از سطح تحصیلی لسانس، آن هم در رشته های غیر مرتبط با مسایل سیاسی و بین المللی برخوردار مب باشند. در این میان تعداد کسانی که از سویه ای تحصیلی دکترای تخصصی در عرصه سیاست و امور بین الملل برخور دار باشند. به میزان یک صدم از مجموع کارگزاران نمی رسد. در چنین حالتی بسیار طبعی است که سیاست خارجی افغانستان از کارگزاران متخصص و توانمند برخوردار نباشد. و این امر جایگاه و نقش این اداره را در حد اجرای سیاست های که به وسیله یا نهاد ریاست جمهوری تعریف و تنظیم می شود. تقلیل می دهد.
در مورد نویسنده
محمد آصف ایوبی رییس موسسه اجتماعی و فرهنگی صلح هفت قلم است. آقای ایوبی تحصیلاتش را در بخش فلمسازی و مستند سازی در کشور هندوستان به پایان رسانیده است. محمد آصف ایوبی در بخشهای فلمسازی و رسانه ی تجربه چندین ساله داشته و همچنان چندین نوشته اش تا هنوز از طریق رسانه های معتبر کشور به دست نشر سپرده شده است.