به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی و نقد و بررسی مجموعهشعر «هر روز یک نفر کم میشوم» سروده سعید فکور ثانی با حضور محمود معتقدی، احمد پوری، علیرضا راهب، سینا بهمنش و شاعر اثر در موسسه فرهنگی بهاران برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، محمود معتقدی گفت: در مجموعه پیشِ رو، شاعر در واقع به بیان مستقیم دست زده و نگران کمشدنی است که از هیاهوها و واقعیتهای زندگی ریشه میگیرند. نوعی مرگاندیشی هم در کنار این نگرانی به چشم میآید. تجربههای شکلی و درونی شاعر این کتاب، مقابل واقعیتپذیری زندگی در اشیا و رویکرد رئالیستی محسوس است. سعید فکور ثانی از منِ خود روایت میکند و بهگونهای، همذاتپنداری را به بیان متن نزدیک کرده است.
وی افزود: در این کتاب، همواره روایت را برجستهتر از تصویر و حتی نوعی نمادگرایی میبینید. شاعر این مجموعه از پسوا شاعر پرتقالی هم تاثیر پذیرفته که شعرش ۱۵۰ سال پیش در لیسبون به دست آمد و ترجمه جاهد جهانشاهی را از شعرهایش داشتهایم. یک مجموعه هم در اینترنت از شعرهای پسوا دیدم که «دکان سیگارفروشی» نام داشت. به هر حال تاثیراتی که فکور ثانی از این فضا و شعرهای پسوا گرفته، نشانگر این است که شاعر جستجوگری است که متنهای پسوا و دیگر شاعران را هم خوانده و تجربهشان کرده است.
این منتقد ادامه داد: شاعر «هر روز یک نفر کم میشوم»، مدام در تصویر کردن غرقشدگی، خاطرات مختلفی را یادآور میشود. نکته دیگر سرچشمههای واقعیتپذیری در شعرهاست. شاعر در اینجا و آنجا گاهی قصد ماتکردن مخاطب را دارد. در کل ساختار این کتاب و استعارههایش نشان میدهد که سعید فکور ثانی اصطلاحا، در باغ است. یعنی در باغِ شعر است. مجموعهشعرش خوب است ولی از عشق، کم حرف زده است.
سخنران دوم این برنامه احمد پوری بود که با توجه به درخواستهایی که از وی برای خوانش شعرهای ریستوس در این نشست شد، گفت: وقتی شعرهای ریستوس را ترجمه میکردم، با خودم میگفتم این کتاب، مثل کتابهای دیگر فروش نخواهد کرد. این فکر و نظرم تا الان درست بوده است. شعر ما سابقه سوررئالیسم ندارد یعنی به بیان بهتر، سوررئالیسم در شعر ما بنیه ندارد؛ غیر از اندکی شاعر مثل مولانا که دارای یک سوررئالیسم قوی است و آدم را حیرتزده میکند. در مواجهه با مولانا این سوال برایمان پیش میآید که مگر میشود یک آدم اینهمه استعداد داشته و نابغه باشد؟ فکرش را بکنید هفتصدهشتصد سال پیش، زمانی که شعر فاخر در اوج بوده و شاعر کلمات را با وسواس انتخاب میکرده، و به همه واژهها پاسپورت ورود به شعر را نمیدادند، مولوی عین خیالش نیست و میگوید: «خانه دل باز کبوتر گرفت/مشغله و بقر بقو درگرفت».
وی افزود: برای مولوی مهم نیست که ادبا درباره شعرش چه میگویند. من این ویژگی را در شعر آقای فکور ثانی هم دیدم و احساس کردم این جوان، جسارتهایی در کارش دارد که عالی هستند. کارش از این منظر خوب است. البته قرار هم نبوده که منِ مخاطب از همه شعرهایش لذت ببرم. بگذارید اعتراف کنم حافظ را دوست دارم اما غزلهایی از او هست که از آنها بدم میآید. در مواجهه با چنین غزلهایی میگویم آخر این غزل چیست؟ تو واقعا کار حافظ هستی؟ نه تصویری نه چیزی! مگر میشود؟ اما من کی هستم که بگویم حافظ بد است یا خوب؟ اما میگویم. البته حافظ از این شعرها کم دارد و بیشتر اشعارش باعث میشوند آدم عصبانی بشود که یعنی چه؟ چطور ما نمیتوانیم اینطور شعر بگوییم؟
در بخش بعدی این نشست، رویا روزبهانی به خوانش متنی که در نقد مجموعهشعر «هر روز یک نفر کم میشوم» نوشته، پرداخت.
سخنران بعدی این مراسم، علیرضا راهب بود که گفت: در زمانه گمشدنها، گمبودنها، کموکاستیها، زمانه بیارادتیها، سستیها، گمشدن انسان لابهلای شعارهای خودش، لابهلای دیوارهای فلسفه، گلوله، دود، مسمار و زمانهای که ۸۰۰ سال بعد از حافظ و سعدی زیستهایم و انگار که نزیستهایم، و سعید فکور در تنهایی خودش دچار خلجانهایی است که او را وادار به شعر گفتن میکنند؛ شاعر چه باید بگوید که قبلا نگفتهاند؟ از کجا باید شروع کند که دیگران قبلا شروع نکردهاند؟
وی افزود: از ابتدا تا انتهای مجموعه «هر روز یکنفر کم میشوم» گفتمان پرسشگری دیده میشود. شاید رکب درستی به این قحطسالی و خشکسالی باشد که چه باید گفت و چهجور باید گفت! شاعر این کتاب از ابتدا تا انتها سوال پرسیده و درست هم پرسیده است. این سوالات در ناخودآگاه قومی و بعضا فردی سعید فکور ثانی است. ما در شعرهای این کتاب با جهانی از اندیشه طرف هستیم که تِم ندارد. شما نمیتوانید دست روی یکی از شعرهای این مجموعه بگذارید و بگویید که درونمایه این شعر، عاشقانه یا جنگ است؛ به جز چند شعرِ مرگباور کتاب.
این شاعر در ادامه گفت: این اتفاق را در زمانه فعلی، همه مردم دنیا با هم نوشتهاند. من بارها متذکر شده و میشوم که تمها در حال شکستهشدن هستند. یعنی با پدیده شکست دایره معنایی تمها یا درونمایهها روبرو هستیم. این، به خاطر جنس زمان ماست که باعث میشود پدیدهای مانند مرگ، دیگر معنای سابق خودش را نداشته باشد.
سینا بهمنش آخرین منتقد این مراسم بود که در سخنرانی خود گفت: سعید فکور ثانی سابقه سرودن شعر کلاسیک دارد و همین، به ریشهها وصلش میکند و باعث میشود کتاب اولش، شبیهِ کتابِ اول نباشد. چون ریشه دارد. کتاب اول یک نویسنده و شاعر، مثل هر چیزِ اولی، لذتبخش است؛ مانند بچه اول، عشق اول و... . خوشبختانه و حداقل به گواه سه سخنرانی پیشین، کتاب اول سعید فکور مثل یک کتاب اول نیست.
وی افزود: در این کتاب، در ۶۰ صفحه، ۶۰ نوع مرگ میبینیم. نمونههای بارزش، فقدان حرکت، غرقشدن، غرقشدن در تشت آب، خفهشدن به انواع مختلف، مرگ با گلوله و ... هستند. حرفهایی که در این نشست درباره این کتاب زده شد، سعید را ۱۰ سال جلوتر انداخت. من وقتی کتاب اولم چاپ شد، ۱۰ سال طول کشید که نقد شود. اگر همان موقع نقد میشد، ۱۰ سال جلو میافتادم.
بخش پایانی این مراسم نیز به شعرخوانی سعید فکور ثانی اختصاص داشت که وی پیش از شعرخوانی درباره تعدد انواع مرگ در شعرهایش گفت: فکر میکنم ما هر روز داریم میمیریم. سرعت زندگی اینقدر بالا رفته که هر روز میمیریم. این تعدد مرگها که در کتاب میبینید، به عمد و با قصد و غرض است. تکرارشان به خاطر تاکیدی است که میخواستم روی این مفهوم داشته باشم.
به گزارش خبرنگار مهر، مراسم رونمایی و نقد و بررسی مجموعهشعر «هر روز یک نفر کم میشوم» سروده سعید فکور ثانی با حضور محمود معتقدی، احمد پوری، علیرضا راهب، سینا بهمنش و شاعر اثر در موسسه فرهنگی بهاران برگزار شد.
در ابتدای این مراسم، محمود معتقدی گفت: در مجموعه پیشِ رو، شاعر در واقع به بیان مستقیم دست زده و نگران کمشدنی است که از هیاهوها و واقعیتهای زندگی ریشه میگیرند. نوعی مرگاندیشی هم در کنار این نگرانی به چشم میآید. تجربههای شکلی و درونی شاعر این کتاب، مقابل واقعیتپذیری زندگی در اشیا و رویکرد رئالیستی محسوس است. سعید فکور ثانی از منِ خود روایت میکند و بهگونهای، همذاتپنداری را به بیان متن نزدیک کرده است.
وی افزود: در این کتاب، همواره روایت را برجستهتر از تصویر و حتی نوعی نمادگرایی میبینید. شاعر این مجموعه از پسوا شاعر پرتقالی هم تاثیر پذیرفته که شعرش ۱۵۰ سال پیش در لیسبون به دست آمد و ترجمه جاهد جهانشاهی را از شعرهایش داشتهایم. یک مجموعه هم در اینترنت از شعرهای پسوا دیدم که «دکان سیگارفروشی» نام داشت. به هر حال تاثیراتی که فکور ثانی از این فضا و شعرهای پسوا گرفته، نشانگر این است که شاعر جستجوگری است که متنهای پسوا و دیگر شاعران را هم خوانده و تجربهشان کرده است.
این منتقد ادامه داد: شاعر «هر روز یک نفر کم میشوم»، مدام در تصویر کردن غرقشدگی، خاطرات مختلفی را یادآور میشود. نکته دیگر سرچشمههای واقعیتپذیری در شعرهاست. شاعر در اینجا و آنجا گاهی قصد ماتکردن مخاطب را دارد. در کل ساختار این کتاب و استعارههایش نشان میدهد که سعید فکور ثانی اصطلاحا، در باغ است. یعنی در باغِ شعر است. مجموعهشعرش خوب است ولی از عشق، کم حرف زده است.
سخنران دوم این برنامه احمد پوری بود که با توجه به درخواستهایی که از وی برای خوانش شعرهای ریستوس در این نشست شد، گفت: وقتی شعرهای ریستوس را ترجمه میکردم، با خودم میگفتم این کتاب، مثل کتابهای دیگر فروش نخواهد کرد. این فکر و نظرم تا الان درست بوده است. شعر ما سابقه سوررئالیسم ندارد یعنی به بیان بهتر، سوررئالیسم در شعر ما بنیه ندارد؛ غیر از اندکی شاعر مثل مولانا که دارای یک سوررئالیسم قوی است و آدم را حیرتزده میکند. در مواجهه با مولانا این سوال برایمان پیش میآید که مگر میشود یک آدم اینهمه استعداد داشته و نابغه باشد؟ فکرش را بکنید هفتصدهشتصد سال پیش، زمانی که شعر فاخر در اوج بوده و شاعر کلمات را با وسواس انتخاب میکرده، و به همه واژهها پاسپورت ورود به شعر را نمیدادند، مولوی عین خیالش نیست و میگوید: «خانه دل باز کبوتر گرفت/مشغله و بقر بقو درگرفت».
وی افزود: برای مولوی مهم نیست که ادبا درباره شعرش چه میگویند. من این ویژگی را در شعر آقای فکور ثانی هم دیدم و احساس کردم این جوان، جسارتهایی در کارش دارد که عالی هستند. کارش از این منظر خوب است. البته قرار هم نبوده که منِ مخاطب از همه شعرهایش لذت ببرم. بگذارید اعتراف کنم حافظ را دوست دارم اما غزلهایی از او هست که از آنها بدم میآید. در مواجهه با چنین غزلهایی میگویم آخر این غزل چیست؟ تو واقعا کار حافظ هستی؟ نه تصویری نه چیزی! مگر میشود؟ اما من کی هستم که بگویم حافظ بد است یا خوب؟ اما میگویم. البته حافظ از این شعرها کم دارد و بیشتر اشعارش باعث میشوند آدم عصبانی بشود که یعنی چه؟ چطور ما نمیتوانیم اینطور شعر بگوییم؟
در بخش بعدی این نشست، رویا روزبهانی به خوانش متنی که در نقد مجموعهشعر «هر روز یک نفر کم میشوم» نوشته، پرداخت.
سخنران بعدی این مراسم، علیرضا راهب بود که گفت: در زمانه گمشدنها، گمبودنها، کموکاستیها، زمانه بیارادتیها، سستیها، گمشدن انسان لابهلای شعارهای خودش، لابهلای دیوارهای فلسفه، گلوله، دود، مسمار و زمانهای که ۸۰۰ سال بعد از حافظ و سعدی زیستهایم و انگار که نزیستهایم، و سعید فکور در تنهایی خودش دچار خلجانهایی است که او را وادار به شعر گفتن میکنند؛ شاعر چه باید بگوید که قبلا نگفتهاند؟ از کجا باید شروع کند که دیگران قبلا شروع نکردهاند؟
وی افزود: از ابتدا تا انتهای مجموعه «هر روز یکنفر کم میشوم» گفتمان پرسشگری دیده میشود. شاید رکب درستی به این قحطسالی و خشکسالی باشد که چه باید گفت و چهجور باید گفت! شاعر این کتاب از ابتدا تا انتها سوال پرسیده و درست هم پرسیده است. این سوالات در ناخودآگاه قومی و بعضا فردی سعید فکور ثانی است. ما در شعرهای این کتاب با جهانی از اندیشه طرف هستیم که تِم ندارد. شما نمیتوانید دست روی یکی از شعرهای این مجموعه بگذارید و بگویید که درونمایه این شعر، عاشقانه یا جنگ است؛ به جز چند شعرِ مرگباور کتاب.
این شاعر در ادامه گفت: این اتفاق را در زمانه فعلی، همه مردم دنیا با هم نوشتهاند. من بارها متذکر شده و میشوم که تمها در حال شکستهشدن هستند. یعنی با پدیده شکست دایره معنایی تمها یا درونمایهها روبرو هستیم. این، به خاطر جنس زمان ماست که باعث میشود پدیدهای مانند مرگ، دیگر معنای سابق خودش را نداشته باشد.
سینا بهمنش آخرین منتقد این مراسم بود که در سخنرانی خود گفت: سعید فکور ثانی سابقه سرودن شعر کلاسیک دارد و همین، به ریشهها وصلش میکند و باعث میشود کتاب اولش، شبیهِ کتابِ اول نباشد. چون ریشه دارد. کتاب اول یک نویسنده و شاعر، مثل هر چیزِ اولی، لذتبخش است؛ مانند بچه اول، عشق اول و... . خوشبختانه و حداقل به گواه سه سخنرانی پیشین، کتاب اول سعید فکور مثل یک کتاب اول نیست.
وی افزود: در این کتاب، در ۶۰ صفحه، ۶۰ نوع مرگ میبینیم. نمونههای بارزش، فقدان حرکت، غرقشدن، غرقشدن در تشت آب، خفهشدن به انواع مختلف، مرگ با گلوله و ... هستند. حرفهایی که در این نشست درباره این کتاب زده شد، سعید را ۱۰ سال جلوتر انداخت. من وقتی کتاب اولم چاپ شد، ۱۰ سال طول کشید که نقد شود. اگر همان موقع نقد میشد، ۱۰ سال جلو میافتادم.
بخش پایانی این مراسم نیز به شعرخوانی سعید فکور ثانی اختصاص داشت که وی پیش از شعرخوانی درباره تعدد انواع مرگ در شعرهایش گفت: فکر میکنم ما هر روز داریم میمیریم. سرعت زندگی اینقدر بالا رفته که هر روز میمیریم. این تعدد مرگها که در کتاب میبینید، به عمد و با قصد و غرض است. تکرارشان به خاطر تاکیدی است که میخواستم روی این مفهوم داشته باشم.