80 دقیقه تلخی و سیاهی در «قسم»/ داستان فروپاشی
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمد شاهرودی؛ قسم، داستان فروپاشی است. فروپاشی یک همسر. فروپاشی یک خواهر. فروپاشی یک باور. تازهترین فیلم محسن تنابنده، هشتاد دقیقه روایت نابودی است. روایت اضمحلال خانوادهای که برای گرفتن انتقام آماده میشود. خانواده از هم گسیختهای که اعدام و قصاص آنها را دور هم جمع کرده و در یک مسیر طولانی، به اضمحلال کامل...
گروه فرهنگی خبرگزاری دانشجو-محمد شاهرودی؛ قسم، داستان فروپاشی است. فروپاشی یک همسر. فروپاشی یک خواهر. فروپاشی یک باور. تازهترین فیلم محسن تنابنده، هشتاد دقیقه روایت نابودی است. روایت اضمحلال خانوادهای که برای گرفتن انتقام آماده میشود. خانواده از هم گسیختهای که اعدام و قصاص آنها را دور هم جمع کرده و در یک مسیر طولانی، به اضمحلال کامل میکشاند. قسم، یک نمایش تمامعیار از نابودی است. نابودی همهچیز. اخلاق، شرف، انسانیت، صداقت، عشق و چیزهای دیگر.
قسم، داستان فروپاشی است. داستان فروپاشی زنی که تصور میکند برای مجازات قاتل خواهرش دست به کار بزرگی زده، اما آرامآرام، در جادهای که انگار انتها ندارد، همهچیز را بر باد رفته میبیند. زنی رنجکشیده که میخواهد حق خود و خواهرش را پس از پنج سال دوندگیِ ناتمام، در آیین «قسّامه» بدست بیاورد؛ اما جاده کاری با او میکند که هرچه تاکنون داشته را به یکباره از دست بدهد.
قسم، داستان فروپاشی است. داستان فروپاشی باورهای ما در قاب دوربین محسن تنابنده. بازیگر دوستداشتنیِ تلویزیون، در قسم کمر به نابودی باورهای ما بسته. بی آنکه پیِ دلیل و برهان باشد، شماری از احکام اسلام را زیر سوال میبرد. آن قدر هم هنرمندانه این کار را میکند که کسی نمیتواند معترضش باشد و کسی نمیتواند متهمش کند. او، زبرکانه و در بستر قصه، تردیدهایی جدی در ذهن مخاطب ایجاد میکند و در ناخودآگاه- شاید هم خودآگاه- مخاطبش؛ تصویری زنستیز و مردسالار از دین اسلام میکارَد. تصویری آنقدر موثر که در میانهی تماشای فیلم با خودت فکر میکنی نکند تنابنده اصلا این فیلم را ساخته که همین بذر تردیدها را در ذهن مخاظبش جا بگذارد؟
قسم ، داستان فروپاشی است. فروپاشی علاقه و عشقی که به محسن تنابنده داشتیم. او، در «قسم»، مایی که از 1390 تا همین امروز با قهرمانی که او در قاب تلویزیون خلق کرده زندگی کردهایم را ناامید میکند. با فیلمی سیاه، تلخ و در لحظاتی توهینآمیز که اعتقادات دینی را به ریشخند میگیرد و دست آخر، در نمایی کنایهآمیز، مخاطب فیلمش را کنار گاوهایی مینشانَد که مشغول تماشای رفتنِ «راضیه» و دخترش به سمت ناکجاآباد هستند. ناکجاآبادی که فیلم، با سنگدلیِ تمام، به قهرمانش هدیه داده .