تجاوز وحشتناک به خواهر 12 ساله!
دختر 12 ساله مورد تجاوز برادر 27 سا له اش قرار گرفته و باردارکرد
به گزارش خبرنگار شما نیوز به نقل از رکنا:دختر ۱۲ ساله مورد تجاوز برادر ۲۷ سا له اش قرار گرفته و باردار شد.
او را ابتدا به جرم Crime زنای با محارم به دادگاه آورده بودند، اما وقتی قضات زندگی دردناک وی را شنیدند پرونده به نفع دخترک چرخید و او حالا در مقام شاکی قرار گرفته است. دخترک یک سال پیش در خانه پدری اش مورد تجاوز Rape قرار گرفته و باردار شده بود. او که حالا از خانه طرد شده از سوی دادگاه به بهزیستی سپرده شده است. وقتی این دختر زندگی پر از دردش را برای قضات تعریف کرد اشک از چشمان آنها جاری شد و آنقدر آنها را تحت تاثیر قرار داد که رسیدگی به پروندههای دیگر را به بعد موکول کردند.
او را ابتدا به جرم Crime زنای با محارم به دادگاه آورده بودند، اما وقتی قضات زندگی دردناک وی را شنیدند پرونده به نفع دخترک چرخید و او حالا در مقام شاکی قرار گرفته است. دخترک یک سال پیش در خانه پدری اش مورد تجاوز Rape قرار گرفته و باردار شده بود. او که حالا از خانه طرد شده از سوی دادگاه به بهزیستی سپرده شده است. وقتی این دختر زندگی پر از دردش را برای قضات تعریف کرد اشک از چشمان آنها جاری شد و آنقدر آنها را تحت تاثیر قرار داد که رسیدگی به پروندههای دیگر را به بعد موکول کردند.
دخترک میگوید: برادرم معتاد Addicted است او همیشه در حالت خماری به سر میبرد، اما نمیدانم چطور آن شب حالش خوب بود. از من خواست برایش چای بیاورم حدود ۱۲ شب بود من ظرفهای غذا را شسته بودم و میخواستم بخوابم. رختخوابم را پهن کردم و دراز کشیدم. برادرم داشت فیلم نگاه میکرد. من را صدا زد و گفت: فیلمش خوب است حالا که پدر خوابیده تو هم میتوانی ببینی. وقتی فیلم را دیدم یک جوری شدم خیلی خجالت کشیدم. یک زن و یک مرد در فیلم بودند که کارهای خیلی بدی میکردند و بعد گفتم من نگاه نمیکنم. رفتم به رختخوابم. پتو را تا سرم کشیدم قلبم تند و تند میزد. اما نمیدانم چرا میترسیدم از زیر پتو بیرون بیایم. حدود یک ساعت از فیلم گذشته بود. من انقدر ترسیده بودم که حتی خوابم نمیبرد. از زیر پتو فیلم را یواشکی میدیدم. یک دفعه برادرم به من حمله کرد قلبم خیلی تند میزد. جلوی دهانم را گرفت و با گذاشتن انگشت اشاره روی بینش به من گفت: ساکت باش. بعد لباسهایم را در آورد و ...
خون همه تشکم را گرفته بود، من درد داشتم نمیدانستم باید چه کنم. وقتی برادرم مرا رها کرد به دستشویی رفتم بدنم را شستم بعد لباس تمیز پوشیدم. چند ماه که گذشت احساس حالت تهوع پیدا کردم. دلم درد میکرد. به بوی غذا حساس شده بودم. کم کم شکمم ورم کرد بعد از چند ماه متوجه شدم که حامله شدم. نمیدانستم که چه باید بکنم به برادرم گفتم، اما او کمکی به من نکرد. بیشتر اوقات خمار بود و اگر هم میخواست نمیتوانست کاری برایم بکند. شکمم هفته به هفته بزرگتر میشد و من نمیدانستم باید این بچه را چه کنم نمیدانستم چطور باید او را از بین ببرم.. " دخترک گریه میکند و میگوید "چند روزی بود که دلم درد میکرد. لباسهایم به تنم تنگ شده بود. نمیدانستم این دقیقا چه معنایی دارد. یک روز در اشپزخانه که بودم درد عجیبی در دلم پیچید دیگر نتوانستم حرکت کنم یک دفعه مایهای از بدنم خارج شد احساس میکردم همین حالا میمیرم انگار کسی به من گفت که وقت زایمان است به سختی یک دستمال برداشتم و زیر خودم گذاشتم چند ساعت این درد ادامه داشت تا اینکه کم کم بچه به دنیا آمد. در تمام این مدت تنها بودم بچه به دنیا آمد و من بی حال و غرق در خون در آشپزخانه افتاده بودم، پدر وارد آشپزخانه شد من را درآن حالت دید. اولین کلمهای که به زبان آورد این بود "فاحشه " دیگر از حال رفتم وقتی چشمانم را باز کردم در بیمارستان بودم پدر، من و بچه را به بیمارستان رسانده بود، اما بچه همان لحظات اول مرده بود.
" قاضی Judge:"در این مدت پدر و مادرت متوجه بارداری تو نشده بودند؟ " دخترک:"من اصلا مادرم را به یاد نمیآورم وقتی که یک ساله بودم مادرم تصادف Crash کرد و مرد.
من با پدر و برادرم زندگی میکنم پدرم هم چند سالی است که سکته کرده و حواس درستی ندارد و نیمی از بدنش هم لمس شده است. من برای او غذا میپزم و کارهای خانه را انجام میدهم از وقتی یادم میآید من این کارها را میکردم. حالا هم که پدرم میگوید حاضر نیست مرا در خانه نگه دارد به من میگوید "فاحشه، بدکاره". حتی غذایی که میپزم را نمیخورد. چند روز پیش هم من را به کلانتری برد و گفت که دیگر حاضر نیست مرا نگه دارد، چون با برادرم زنا کردم. راستی زنا یعنی چه؟
قاضی:پدرت با برادرت چه کرد؟
دخترک:چند چک و لگد به او زد. پدرم زورش به برادرم نمیرسد. او را از خانه بیرون نکرد. فقط مرا تحویل ماموران داد و آنها هم مرا به اینجا آوردند. من نمیدانم حالا باید چه کنم. پدرم میگوید اگر غیرت داشتی خودکشی میکرد. تو آدم نیستی و من هم حاضر نیستم تو را نگه دارم. حالا من باید چه کنم. من از دست برادرم شکایت دارم.
دخترک خیلی زود به بهزیستی سپرده شد جایی که چندان امن نیست، اما حداقل برادرش را دیگر نمیبیند و دیگر او نیست که دخترک را مورد تجاوز قرار دهد. مددکار این دختر میگوید تست هوش نشان داد او از ضریب هوشی بالای برخوردار است. او به شدت از برادرش میترسد و برادر برای او یک وحشت بزرگ است این دختر به لحاظ روانی بیمار است. کسی نمیداند چند سال و یا چند ماه دیگر دخترک در کدام خیابان و زیر کدام پل Bridge قربانی خواستههای جنسی مردان میشود. کسی نمیداند این دختر وقتی کمی بزرگتر شد او را در کجای خیابان رها و در کجای بیابان پیدا میکنند. چرا سرنوشت اواینقدر سیاه است