به گزارش خبرنگار مهر، رمان «کنسرت در بزرگراه» نوشته علیرضا رحیمینژاد بهتازگی توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است.
از علیرضا رحیمینژاد پیشتر رمانهای «عکس خصوصی» توسط انتشارات هیلا و «دشت مشوش» و «سالهای گور» توسط نشر پیدایش منتشر شده است. «عکس خصوصی» درباره زندگی چند جوان است که زندگی یکی از آنها در صورت انتشار اسناد به شدت تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. این جوانها در ادامه داستان مجبور میشوند با مرگ دوستشان روبرو شوند. «دشت مشوش» هم درباره بیجه قاتل زنجیرهای کودکان پاکدشت است. «سالهای گور» هم درباره کبری رحمانپور از مشهورترین متهمات به قتل سالهای اخیر کشور بود.
زمانِ داستان رمان «کنسرت در بزرگراه» زمان زوال است. مکان هم درهمپیچیده و نامنسجم است. باد هوهویی ترسناک دارد و اندامها از پیکرها گریزانند. دهان ضجه میزند، دست سقوط و پا فرار میکند.
این رمان در ۵ فصل نوشته و منتشر شده و درباره سقوط یک جوان است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
پس چرا برگشته بود؟ بعد از این همه سال. گمشدهای داشت؟ تکهای از خودش یا خاطراتش آیا؟ یا دکتر مجبورش کرده بود؟ هیچکدام. خانم زیر بار زور نمیرفت و مغزش در مغاک خاطرات محبوس نمیشد. آمدنش تنوعی بود بر خوشیهای یکنواخت ینگهدنیا. آمده بود هوایی عوض کند. ماندن؛ تا زمانی که میخواست، نه بیشتر. هیچبندی اینجا بندش نمیکرد. یاد خانه پدری؛ حتی.
«آدم تا از گذشتهاش نبره به آینده نمیرسه.»
نقلقولی از خانم برای آرتین که نبریده بود؛ هنوز. در نوسان بود، میان گذشته و حال. روی مرز. خودش در پارک پیش تو و ذهنش در خانه کنار پدر. دوستت داشت؛ عشقی عمیق. آزادیاش را نیز؛ آن ساعت، آنجا، آوازخواندن در آلاچیق بدون دلهره، بدون توبیخ، بدون تنبیه اما...
«اما چی؟»
خانم منتظر جواب نماند. فنجان قهوهاش را روی میز سراند. بلند شد تا به اتاقش برود. از حرفش گیج شده بودی. ضربهای به سرت خورده بود؛ انگار. پیش از این زمزمههایی سر داده بود. نه واضح. مثل پدرت که رک حرف نمیزد. به مهرزاد رو میکرد و چیزهایی میگفت که مخاطبش تو بودی. خانم قبلاً گفته بود زندگی نباید زنجیر شود به پایت. گفته بود هر انسانی آزاد آزاد است؛ رهای رها. گفته بود زن زیر سایه مرد میپوسد از بینوری. میمیرد از بیرویایی. این بار حرفش را بیتکلف زده بود. طلاق بگیر. طلاق. طلاق. طلاق. بابک میان درختان میلولید. خیس عرق؛ حتماً. گردوها را از زمین جمع کرد و در صندوقچه چوبی میانداخت. نمیتوانستی با او چنین کاری بکنی؛ با وجود لجاجتهایش، همه حسادتهایش، دست سنگینش؛ حتی. چه رفتاری؟ چرا او حق داشت هرکاری میخواهد بکند؟ تحمل توهین تا کی؟ برای انتخاب مختار بودی. آزاد آزاد. رهای رها.
این کتاب با ۲۸۰ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۴ هزار تومان منتشر شده است.
به گزارش خبرنگار مهر، رمان «کنسرت در بزرگراه» نوشته علیرضا رحیمینژاد بهتازگی توسط نشر پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است.
از علیرضا رحیمینژاد پیشتر رمانهای «عکس خصوصی» توسط انتشارات هیلا و «دشت مشوش» و «سالهای گور» توسط نشر پیدایش منتشر شده است. «عکس خصوصی» درباره زندگی چند جوان است که زندگی یکی از آنها در صورت انتشار اسناد به شدت تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. این جوانها در ادامه داستان مجبور میشوند با مرگ دوستشان روبرو شوند. «دشت مشوش» هم درباره بیجه قاتل زنجیرهای کودکان پاکدشت است. «سالهای گور» هم درباره کبری رحمانپور از مشهورترین متهمات به قتل سالهای اخیر کشور بود.
زمانِ داستان رمان «کنسرت در بزرگراه» زمان زوال است. مکان هم درهمپیچیده و نامنسجم است. باد هوهویی ترسناک دارد و اندامها از پیکرها گریزانند. دهان ضجه میزند، دست سقوط و پا فرار میکند.
این رمان در ۵ فصل نوشته و منتشر شده و درباره سقوط یک جوان است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
پس چرا برگشته بود؟ بعد از این همه سال. گمشدهای داشت؟ تکهای از خودش یا خاطراتش آیا؟ یا دکتر مجبورش کرده بود؟ هیچکدام. خانم زیر بار زور نمیرفت و مغزش در مغاک خاطرات محبوس نمیشد. آمدنش تنوعی بود بر خوشیهای یکنواخت ینگهدنیا. آمده بود هوایی عوض کند. ماندن؛ تا زمانی که میخواست، نه بیشتر. هیچبندی اینجا بندش نمیکرد. یاد خانه پدری؛ حتی.
«آدم تا از گذشتهاش نبره به آینده نمیرسه.»
نقلقولی از خانم برای آرتین که نبریده بود؛ هنوز. در نوسان بود، میان گذشته و حال. روی مرز. خودش در پارک پیش تو و ذهنش در خانه کنار پدر. دوستت داشت؛ عشقی عمیق. آزادیاش را نیز؛ آن ساعت، آنجا، آوازخواندن در آلاچیق بدون دلهره، بدون توبیخ، بدون تنبیه اما...
«اما چی؟»
خانم منتظر جواب نماند. فنجان قهوهاش را روی میز سراند. بلند شد تا به اتاقش برود. از حرفش گیج شده بودی. ضربهای به سرت خورده بود؛ انگار. پیش از این زمزمههایی سر داده بود. نه واضح. مثل پدرت که رک حرف نمیزد. به مهرزاد رو میکرد و چیزهایی میگفت که مخاطبش تو بودی. خانم قبلاً گفته بود زندگی نباید زنجیر شود به پایت. گفته بود هر انسانی آزاد آزاد است؛ رهای رها. گفته بود زن زیر سایه مرد میپوسد از بینوری. میمیرد از بیرویایی. این بار حرفش را بیتکلف زده بود. طلاق بگیر. طلاق. طلاق. طلاق. بابک میان درختان میلولید. خیس عرق؛ حتماً. گردوها را از زمین جمع کرد و در صندوقچه چوبی میانداخت. نمیتوانستی با او چنین کاری بکنی؛ با وجود لجاجتهایش، همه حسادتهایش، دست سنگینش؛ حتی. چه رفتاری؟ چرا او حق داشت هرکاری میخواهد بکند؟ تحمل توهین تا کی؟ برای انتخاب مختار بودی. آزاد آزاد. رهای رها.
این کتاب با ۲۸۰ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۳۴ هزار تومان منتشر شده است.