کنعانی: جوان خام بودم و اشتباه کردم / آمدهام به قیمت جانم از دروازه پرسپولیس حراست کنم
پرسپولیس نیوز: محمدحسین کنعانی زادگان بعد از پیوستن به پرسپولیس گفت: من یک بار اشتباه کردم و تجربهای به دست آوردم به قیمت زندگیام. چه تاوان سختی که آن روز شما را از دست دادم و تیمی که به من زندگی بخشید. هرچند جوان بودم و خام، خام حرفهای چربزبانان شدم. کنعانی در صفحه شخصی خود نوشت: ولینعمتان سرخ ؛ سلام سقراط حکیم میگوید: سعادتمند کسی است که...
پرسپولیس نیوز: محمدحسین کنعانی زادگان بعد از پیوستن به پرسپولیس گفت: من یک بار اشتباه کردم و تجربهای به دست آوردم به قیمت زندگیام. چه تاوان سختی که آن روز شما را از دست دادم و تیمی که به من زندگی بخشید. هرچند جوان بودم و خام، خام حرفهای چربزبانان شدم.
کنعانی در صفحه شخصی خود نوشت:
ولینعمتان سرخ ؛ سلام
سقراط حکیم میگوید: سعادتمند کسی است که از هر اشتباه و خطایی که از او سر میزند، تجربه ای جدید به دست آورد.
من نیز یک بار اشتباه کردم و تجربهای به دست آوردم به قیمت زندگیام. چه تاوان سختی که آن روز شما را از دست دادم و تیمی که به من زندگی بخشید. هرچند جوان بودم و خام، خام حرفهای چربزبانان شدم. از یک سو نجواهای تلخ به گوشم میخورد که مدیران سرخ تو را نمیخواهند و از یک سو پیشنهادات سه برابری بود و در باغ سبز.
این شد که شد آنچه نباید میشد و بین من و عشقم فاصله افتاد. باقیاش مهم نیست که همه حسرت بود و افسوس. لشکر شگفتانگیز سرخ را میدیدم و حسرت میخوردم که چرا من نباید جزئی از این ساز و برگ باشم. با خدای خودم عهد کردم که اگر این بار همای سعادت روی شانهام نشست نگذارم که پرواز کند. فصل تمام شد و شنیدم پرسپولیس کبیر روی من نظر دارد، انگار که پر درآوردم، دیگر گوشم پیشنهادات دیگر را نمیشنید. فقط بیتاب و بیقرارِ لحظه دیدار بودم؛ «لحظۀ دیدار نزدیک است، باز میلرزد دلم دستم.. باز گویی در جهان دیگری هستم..» حال من اینجایم. در وادی عشق. این بار “کنعان” به دیدار یوسف آمده است. آمدهام که خاکش را سرمه چشمانم کنم. آمدهام که بمانم و عاشقی کنم. آمدهام که به قیمت جانم از حریم سرخ حراست کنم. آمدهام که سرم برود و توپ نرود. مژده میدهم که از امروز حسینی خواهید دید که هرگز ندیدهاید. آنقدر انگیزه دارم که گذشتن از دفاع پرسپولیس برای هر مهاجمی رویایی باشد دست نیافتنی.
اما پیش از هر چیز دستم به سوی شما دراز است. گذشتهها را دور بریزید و این برادر کوچکتان را بپذیرید. «من رشته محبت تو پاره می کنم، شاید گره خورد به تو نزدیکتر شوم.» آمدهام مثل چهار سال پرعظمت برانکو، با هم ماجراجویی کنیم و جام بگیریم . این محقق نمیشود مگر با همدلی و همزبانی. من که راز دل و ورد زبانم را گفتم، تا در نزد شما مهربانان، چه جلوه کند و چه در نظر افتد. باقی بقایتان.