بازی با گل‌های قالی سابقه پژوهشی در حوزه فرش به حساب نمی‌آید


بازی با گل‌های قالی سابقه پژوهشی در حوزه فرش به حساب نمی‌آید

حسین کمندلو در نقد مفصلی به اشکالات تاریخی و فنی کتاب «قالی ایران؛ زدل تنیده‌اند و زجان بافته‌اند» نوشته طاهر صباحی پرداخته است. به باور منتقد، نویسنده برای معرفی مجموعه خود کتابی بافته است.

به گزارش خبرنگار مهر، حسین کمندلو، عضو هیات علمی دانشکده هنر دانشگاه سمنان و نویسنده کتاب‌های «طرح و نقش در فرش‌های عشایری روستایی خراسان شمالی»، «شاهکارهای فرش‌بافی مشهد در عصر قاجار» و... مترجم کتاب «فرش‌های ترکمن: شاهکارهایی از هنر دشت‌های وسیع آسیای مرکزی از سدۀ دهم تا سیزدهم هجری در مجموعه هوفمیستر» نوشته النا تزاروا، در یادداشت مفصل ارسالی خود به مهر به نقد کتاب «قالی ایران، زدل تنیده و زجان بافته‌اند» نوشته طاهر صباحی پرداخته است. این نقد را که با ارجاعاتی مهم به دیگر منابع همراه است و می‌تواند زمینه ساز مطالعاتی مفصل برای مخاطبان باشد، در ادامه بخوانید:

کتاب «قالی ایران، زدل تنیده و زجان بافته‌اند» توسط طاهر صباحی و با همکاری خانه فرهنگ گویا در سال ۱۳۹۵ شمسی چاپ و روانه بازار نشر شده است. کتاب ۴۰۹ صفحه دارد و بنا بر توضیحات ابتدایی نویسنده، به احتمال حاصل تجربیاتش در بازار فرش بوده است. در تورقی کوتاه و مشاهده برخی تصاویر و فهرست پژوهشگرانی که نویسنده را همراهی کرده‌اند، باعث شد عنوان دافعه برانگیز آن را نادیده گرفته و کتاب را مطالعه کنم.

پیش از هرچیز باید اشاره کنم که کتاب‌های متعددی در زمینۀ فرش‌های ایرانی توسط محققان غربی یا وطنی تالیف و ترجمه شده‌اند که اغلب آن‌ها را می‌توان در سه گروه مختلف طبقه‌بندی کرد: نخست: کتاب‌هایی که حاصل سال‌ها تلاش و حضور نویسندگان در بررسی یک موضوع خاص هستند، همچون «قالی ایران» نوشته سیسیل ادواردز، «دستبافت‌های عشایری و روستایی فارس» نوشته سیروس پرهام، «قالیچه‌های تصویری ایران» اثر پرویز تناولی و... که آن‌ها را می‌توان جزء نمونه‌های خوب و شاخص دانست.

به گواهی متن آغازین و انتهایی کتاب، جناب سید طاهر صباحی سابقه بسیار زیادی در عرصه فرش داشته‌اند و گویا هنگام نوزادی با گل‌های قالی کرمان بازی می‌کردند و شاید همین سابقه باعث حمایت از او برای چاپ و عرضه کتاب به بازار، بدون بررسی، داوری یا حتی ویراستاری علمی شده استدوم: کتاب‌هایی که همچون آلبوم عکس خانوادگی مجموعه‌ای از فرش‌ها با موضوعی خاص یا عام را در خود جای داده‌اند، گاه نویسنده کتاب توضیح اندکی را نیز همراه با تصویر می‌آورد که به سادگی می‌توان آن‌ها را نادیده گرفت و از دیدن فرش‌ها لذت برد. آثاری همچون «قالی ایران- شاهکار هنر» اثر اروین گانز رودن، «قالی‌ها و قالیچه‌های شهری و روستایی ایران» اثر اریک اشنبرنر، «دستبافت‌های عشایری و روستایی ورامین» و «قالیچه‌های شیری فارس» هر دو تالیف پرویز تناولی و...

گروه سوم کتاب‌هایی هستند که حاوی اطلاعات تخصصی در یکی از زمینه‌های طراحی، بافت و مرمت یا رنگرزی هستند، اغلب این کتاب‌ها توسط متخصصان و استادان فن نوشته شده‌اند و بیشتر مورد استفاده دانشجویان یا هنرآموزان این رشته قرار می‌گیرند، کتاب‌هایی همچون «شیوۀ طراحی فرش» نوشته جعفر پاک‌دست سردرودی، «هنر و صنعت قالی در ایران» نوشته منصور ورزی و...

در مورد کتاب «قالی ایران» می‌توان گفت نویسنده بین این گروه‌ از کتاب‌ها سرگردان مانده است، به احتمال او می‌خواسته اثری خلق کند تا تمامی قشرهای جامعه فرشی یا غیر فرشی راضی و خوشنود باشند که متاسفانه به این موقعیت حتی نزدیک هم نشده است. به گواهی متن آغازین و انتهایی کتاب، جناب سید طاهر صباحی سابقه بسیار زیادی در عرصه فرش داشته‌اند و گویا هنگام نوزادی با گل‌های قالی کرمان بازی می‌کردند و شاید همین سابقه باعث حمایت از او برای چاپ و عرضه کتاب به بازار، بدون بررسی، داوری یا حتی ویراستاری علمی شده است و اشکال کار از همین‌جا آغاز می‌شود. اعتبار نویسنده (که تا به‌حال کتابی از ایشان در بازار ندیده‌ام) چنان بالا فرض می‌شود که نام او بر بالای جلد و عنوان کتاب به‌صورت مغشوشی در زیر نامش قرار می‌گیرد. همین‌جا باید ذکر کرد که عنوان کتاب تکراری و رونوشتی از کتاب بسیار خوب سیسیل ادواردز است. اگرچه نویسنده با قرار دادن شعری با مضمون «زدل تنیده و زجان بافته‌اند» سعی کرده تفاوتی در عنوان کتاب ایجاد کند اما همین جمله بیشتر یادآور کار طبیعی عنکبوت در طبیعت برای ارتزاق و حفظ حیات است تا مفهومی همچون قالی ایرانی...

کتاب دارای پنج فصل بدون ارتباط با یکدیگر است که شامل تاریخچه هنر قالی‌بافی در ایران، قالی‌های ایران، نقش‌ها و رنگ‌ها، بافت قالی در ایران، پیوست‌ها می‌شود. که به ترتیب در حد توان به آن‌ها پرداخته می‌شود.

فصل اول چهار بخش منشاء بافندگی: اسناد تاریخی و باستان‌شناسی، نخستین قالی‌های گره‌دار: شواهد باستانی، قالی‌های خلفای عرب، قالی‌های ایران در دورۀ صفویه را شامل می‌شود. حال با این عناوین نویسنده به‌جای سخن از تاریخ فرش ایران به تاریخ نساجی اروپا و شرق در شش هزار سال پیش پرداخته است. او از چتل هویک می‌نویسد، اما به اشتباه قطعه سفالین منقوشی که از این ناحیه کشف شده را بافته سوخته‌شده نامیده است، اثری که در اکثر منابع موجود در زمینه تاریخ هنر به آن پرداخته شده و حتی پوشش شکارچی را پوست پلنگ دانسته‌اند نه پارچه یا منسوجی دستباف. در ادامه او به یافت شدن الیاف در مناطقی همچون آلمان، سوئیس، مصر، سوریه و... می‌پردازد و بعد به سمت شرق دور و چین می‌رود و بالاخره بعد از چندین صفحه قلم‌فرسایی به فرش پازیریک می‌رسد، اینجا نیز شاهد تکرار مکررات هستیم. انتظار این‌که نویسنده با اندکی استدلال و منطق نظر خود را در مورد خاستگاه فرش پازیریک بنویسد، سخت بیهوده است. او تنها با اتکا به گفته هرودوت قالی را متعلق به ایران می‌داند و برای اولین‌بار در تاریخ پژوهش، گل بافته شده در متن قالی را شاه عباسی (نک: ص ۱۸) می‌داند و همین نکته باعث می‌شود استدلال علمی ایشان را چندان جدی نگیریم و با خنده از آن بگذریم...

همان‌گونه که نویسنده ارزشی برای جغرافیای بافت در نظر نگرفته بود ترتیب تاریخی را نیز به کناری نهاده و بعد از مطرح کردن قالی قبطی مزیّن به تصویر شیر (که با اشتباه تاریخ آن را سدۀ ۷م. نوشته است) به عصر اشکانی و قالی‌های قومس اشاره می‌کند و تعدادی از قالی‌های ساسانی مجموع الصباح را معرفی می‌کند. با ورود بخش سوم یعنی قالی‌های خلفای عرب، جناب طاهر صباحی به جای پرداختن به آثار دوران اسلامی دوباره به گذشته سفر کرده و ذکر خیری از قالی بهارستان (یکی از آثار شاخص عصر ساسانی) می‌کنند. (نک: ص ۳۸)

عنوان بخش چهارم فصل اول را زیاد نباید جدی گرفت، زیرا به‌جای پرداختن به آثار دوران صفوی، جناب طاهر صباحی از دوران سلجوقی، مغول و تیموری نوشته‌ و چند تصویر از هنر نگارگری قرار داده‌اند. اما این‌که وارد هنر در دوران اسلامی شده‌ایم، سخت اشتباه است. در صفحه ۵۹ پس از مشاهده چندین قالی از دوران صفوی به یکباره پاره فرش متعلق به دوران ساسانی خودنمایی می‌کند و ذهن خواننده با این تصویر با سرعت نور حداقل هزار سال جابه‌جا می‌شود.

در صفحۀ ۶۶ بحث فرش‌های صفوی تمام می‌شود و نویسنده به ما وعده می‌دهد که وارد فرش‌های عصر قاجار شویم. اما در صفحات بعدی دو نمونه از فرش‌های صفوی توصیف و تفسیر می‌شود، نکته تعجب برانگیز این است که نویسنده محترم وعدۀ خود را فراموش می‌کند و بحث تاریخ فرش ایران را بدون ذکر خیری از دوران افشار، زند، قاجار، پهلوی و معاصر به اتمام می‌رسانداین‌که تعابیر نویسنده از قالی باغی با تصویر ارائه شده در صفحه ۵۲ یکسان نیست، یا محل نگهداری قالی جانمازی موزۀ فرش آستان قدس رضوی را موزۀ ایران باستان ذکر کرده (ص ۶۳) و محل نگهداری قالی جانمازی موزۀ ایران باستان را موزۀ آستان قدس رضوی نوشته‌اند (ص ۶۷) حکایت‌گر سهل‌انگاری یا ناتوانی نویسنده در شناخت آثار موزه‌ای است و شاید همین امر باعث ‌شود زیاد تصاویر و تیترهای همراه با آن را جدی نگیریم، مشکلی که در کتاب‌های گروه ب یا عامه‌پسند فرش، کمتر دیده می‌شود.

از دیگر ضعف‌های پژوهشی این بخش می‌توان به این موارد اشاره کرد، نویسنده قالی باغی ص ۵۱ را متعلق به سدۀ ۱۸م. می‌داند، اما تاریخ بافت این اثر در جلدهای ششم و سیزدهم کتاب سیری در هنر ایران تالیف آرتور اپهام پوپ سدۀ ۱۶م. دانسته شده است، نویسنده هیچ تلاشی برای رد نظر پوپ یا اثبات نظر خود مبنی بر بافته شدن قالی در سدۀ ۱۸م. نمی‌‎کند. همچنین تعریفی که نویسنده از علت نام‌گذاری قالی‌های مشهور به سانگوژکو (نک: ص ۵۴) ارائه می‌دهد با توجه به مقالات و نوشته‌هایی که در مورد این آثار انتشار یافته، کاملاً اشتباه است. تعاریفی که نویسنده محترم در مورد قالی‌‎های پولنزی یا لهستانی ( نک: ص۶۲) آورده‌اند با توجه به مقالات متعددی که در مورد آن‌ها نوشته شده است کاملاً اشتباه است.

گویا نویسنده علاقه بسیاری به بازگشت به‌گذشته دارند، بطوری‌که در صفحۀ ۶۶ بحث فرش‌های صفوی تمام می‌شود و جناب طاهر صباحی به ما وعده می‌دهد که وارد فرش‌های عصر قاجار شویم. اما در صفحات بعدی دو نمونه از فرش‌های صفوی توصیف و تفسیر می‌شود، نکته تعجب برانگیز این است که نویسنده محترم وعدۀ خود را فراموش می‌کند و بحث تاریخ فرش ایران را بدون ذکر خیری از دوران افشار، زند، قاجار، پهلوی و معاصر به اتمام می‌رساند.

فصل دوم شامل بخش‌هایی همچون قالی ایران از قرن نوزدهم تا روزگار ما، آذربایجان، کردستان و کرمانشاه، همدان، مرکزی، تهران، اصفهان، فارس، کرمان، سیستان و بلوچستان، خراسان و مازندران است. این‌که مشابه این فصل را در سایر کتاب‌های تولید شده در این چند سال اخیر با الگوبرداری از کتاب «قالی ایران» تالیف سیسیل ادواردز دیدم به‌کنار، اشتباهاتی که نویسنده در جغرافیای ایران انجام می‌دهد بی‌سابقه و مایه تاسف است. به طور مثال در معرفی آذربایجان اشاره به تبریز، اردبیل و زنجان می‌کند در صورتی که هر کدام از این مناطق سبک خاصی در قالی بافی دارند و در برخی از آن‌ها نواحی بافت شاخصی وجود دارد که با توجه به فاصله بسیار کم از یکدیگر سبک طراحی و رنگ‌بندی کاملاً متفاوتی دارند. یا این‌که خبری از مراغه، مرند، خوی و یا برخی از شهرها و مناطق قالی‌بافی استان آذربایجان غربی نیست.

او همچنین مهاباد در استان آذربایجان غربی، خرم‌آباد، بروجرد در استان لرستان و سرابند در استان مرکزی را زیر مجموعه کردستان و کرمانشاه قرار داده است، در صورتی که اقوام ساکن در این مناطق از نظر گویش و زبان و نوع بافته‌ها تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند (نک ص ۱۴۲ الی ۱۴۶). عجایب جغرافیایی نویسنده به این‌جا ختم نمی‌شود، او در هنگام معرفی مناطق استان مرکزی به یک‌باره همه چیز را رها می‌کند و مضمون قالی تصویری «شیخ صنعان» را توصیف و تفسیر می‌کند.

این‌که قم با دستبافت‌های نفیس و یکی از مناطق مهم بافت قالی ابریشم در دوران معاصر را زیر مجموعه تهران بدانیم ظلم آشکار به دانش فرش در دوران معاصر به خصوص در معرفی فرش قم است. کوتاهی نویسنده سبب شده علاوه بر قم شاهد حضور استان‌های قزوین و سمنان در ذیل مجموعه تهران باشیم و همین ایراد در بخش اصفهان با ذکر چهار محال و بختیاری، کرمان با ذکر یزد تکرار شده است. حداقل از سال ۱۳۸۳ خراسان به سه بخش رضوی، جنوبی و شمالی تقسیم شده و هر کدام بافته‌های خاص خودشان را دارند... اما مرغ نویسنده یک‌پا از جنس تقسیمات سیسیل ادواردز دارد. مطمئن باشید در بخش مازندران نیز اشاره‌ای به فرش‌های خاص این ناحیه نشده بلکه فرش ترکمنی معرفی شده است. ترکمن‌هایی که در تقسیمات کشوری در دوران معاصر بیشتر در استان‌های گلستان و یا خراسان شمالی ساکن شده‌اند.

فصل سوم با عنوان نقش‌ها و رنگ‌ها شامل چهار بخش واژۀ قالی، نمادگرایی در قالی‌های شرقی، انواع قالی، واژگان مربوط به طرح‌ها و نقش‌مایه‌ها است. در این بخش نیز شاهد کوتاهی نویسنده در ارائه اطلاعات و عدم انطباق آن با تصاویر هستیم. تعریف نمادها به صورت تلگرافی و بدون تحلیل بیشتر مناسب مراسم فال قهوه یا کانال‌های تلگرامی سطحی است. این‌که توضیحات سیروس پرهام در کتاب دستبافت‌های عشایری و روستایی فارس در مورد قالی‌های «ناظم یا حاج خانمی» را کنار بگذاریم و بدون ذکر هیچ دلیلی خاستگاه این‌گونه از فرش‌ها را «هند» بدانیم نوعی کم کاری و ظلم آشکار در حق پژوهش فرش است. این‌که یک‌بار دیگر در مورد طرح لچک و ترنج، شکارگاهی، جانمازی و... مطلب بنویسیم عدم دقت نویسنده و ویراستار کتاب را می‌رساند.

این‌که قم با دستبافت‌های نفیس و یکی از مناطق مهم بافت قالی ابریشم در دوران معاصر را زیر مجموعه تهران بدانیم ظلم آشکار به دانش فرش در دوران معاصر به خصوص در معرفی فرش قم استتفسیر و توضیح نویسنده در مورد طرح افشان، بند اسلیمی، گل و درخت واق (نک ص ۳۲۲ الی ۳۳۴) کاملاً اشتباه و بدون منطق است. به عنوان مشت نمونه خراور به این جملات در مورد قالی جانمازی دقت کنید...

«در قسمت پایین قالی، یعنی جایی که مومن می‌نشیند، گلدان‌های گل و کوزۀ آب دیده می‌شود. در قسمت فوقانی و در اطراف حاشیه، نوشته‌هایی از کلمات دینی یا اشعار و یا آیات قرآن مجید وجود دارد که بخش آسمانی قالی است و در قسمت پایینی طرح‌هایی از حیوانات و یا مخلوقات زمینی دیده می‌شود که نمایانگر زندگی زمینی است، دقیقاً مانند بدن انسان که قسمت فوقانی آن تا دیافراگ، قلب و شش و چشم و دیگر اعضای پاک را در بر می‌گیرد و در قسمت تحتانی و زیر دیافراگم، اعضای گوارشی و تولید مثلی وجود دارد.» نوشتن این جملات و ربط دادن آن‌ به فرش شجاعت بسیاری می‌خواهد و نویسندۀ محترم از عدۀ آن برآمده‌اند.

فصل چهارم کتاب همچون فصل‌های قبلی تکراری است و شامل بخش‌های همچون ساختار قالی‌ها، مواد اولیه، رنگ و رنگرزی، نگهداری و ترمیم می‌شود. نوشتن هرکدام از این بخش‌ها نیاز به یک متخصص و اهل فن دارد که سال‌ها در این زمینه‌ها تلاش و کار تخصصی کرده باشد. اما جناب طاهر صباحی یک تنه از پس این مهم برآمده و مطالبی نگارش کرده‌اند.

آخرین فصل کتاب پیوست‌ها، دارای دو بخش به دیدن قالی در موزه‌های جهان برویم و کتاب شناسی است. بخش آشنایی با موزه‌ها در دوران معاصر و با رواج گسترده شبکه‌های مجازی، اضافی است، کتاب‌شناسی نیز تنها منابع لاتین را در بر گرفته و اشاره‌ای به منابع فارسی نکرده است.

اگر یک‌بار دیگر کتاب را تورقی ساده کنیم، اشتباهات بسیاری را متوجه خواهیم شد که برخی متوجه نویسنده محترم و گروهی نیز متوجه ویراستار و صفحه‌آراست، از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- نوشتن معادل لاتین کلمات در جلوی آن و یا تکرار معادل‌ها در همان صفحه یا صفحات بعد (نک: ص ۱۸)

۲- تصویر گریفن (شیردال) بافته شده بر نمد سکایی را سیمرغ می‌داند (نک: ص ۲۴).

۳- نبرد شیر و گاو (گرفت و گیر) بر درگاه کاخ آپادانا را نبرد گاوها ذکر می‌کند (نک: ص ۳۰).

۴- عدم ذکر نام مخلوق بافته شده بر قالی ساسانی که به احتمال همان گریفن است. (نک: ص ۳۷)

۵- ندانستن معادل‌های فارسی کلماتی همچون فایوم (فیوم)، سین جیانگ (سین کیانگ)، کوندوز (قندوز) و...

۶- عدم درج معادل‌های تاریخ قمری یا شمسی برای آثار یا تاریخ‌های مهم.

۷- اشتباه نوشتن معنی فارسی کلمه قره‌داغ (نویسنده یک جا کوه‌های بزرگ تعبیر کرده (نک: ص ۹۶) و جای دیگر کوه‌های سیاه ( نک: ص ۱۱۸)

۸- منسوب کردن بنای شهر تبریز با سابقه بسیار کهن، به زبیده خاتون همسر هارون الرشید (نک: ص ۱۰۲)

۹- اشتباه نوشتن واژه چلابرد (نک ص: ۹۴) در جای دیگر چلابارد (نک: ص ۱۲۰).

۱۰- اشتباه نوشتن تاریخ بافت قالی شیخ صفی (نک: ص ۱۲۴).

۱۱- اشتباه دانستن قالی بافته شده در کارگاه علی‌خان عمواغلی و منسوب کردن آن به کارگاه عمواغلی (۲۸۴).

۱۲- استفاده از واژه یورت برای چادر ترکمن‌ها اشتباه است. (نک: ص ۳۰۶)

درپایان می‌توان موضوع را همچون دوختن کت برای دکمه تفسیر کرد، تعدادی فرش در مجموعه جناب طاهر صباحی وجود داشته، که نویسنده علاقه‌مند بوده آن‌ها را معرفی کند. اما به اشتباه برای این مجموعه نحیف کتابی بافته شده است که با خواندن آن طعم لذت‌بخش مشاهدۀ برخی از قالی‌ها را فراموش خواهیم کرد. ای‌کاش جناب صباحی شکل دوم یا گروه ب را برای چاپ و نشر آثارشان انتخاب می‌کردند و آن وقت با دقت و حوصله بسیار نام طرح‌ها، محل بافت، اقوام یا قبایل بافنده شیوه بافت، مواد اولیه و نوع رنگ‌ها یا مضمون اثر را برایمان توصیف می‌کردند، شاید نتیجه‌ای دلپذیرتر حاصل می‌شد.


به گزارش خبرنگار مهر، حسین کمندلو، عضو هیات علمی دانشکده هنر دانشگاه سمنان و نویسنده کتاب‌های «طرح و نقش در فرش‌های عشایری روستایی خراسان شمالی»، «شاهکارهای فرش‌بافی مشهد در عصر قاجار» و... مترجم کتاب «فرش‌های ترکمن: شاهکارهایی از هنر دشت‌های وسیع آسیای مرکزی از سدۀ دهم تا سیزدهم هجری در مجموعه هوفمیستر» نوشته النا تزاروا، در یادداشت مفصل ارسالی خود به مهر به نقد کتاب «قالی ایران، زدل تنیده و زجان بافته‌اند» نوشته طاهر صباحی پرداخته است. این نقد را که با ارجاعاتی مهم به دیگر منابع همراه است و می‌تواند زمینه ساز مطالعاتی مفصل برای مخاطبان باشد، در ادامه بخوانید:

کتاب «قالی ایران، زدل تنیده و زجان بافته‌اند» توسط طاهر صباحی و با همکاری خانه فرهنگ گویا در سال ۱۳۹۵ شمسی چاپ و روانه بازار نشر شده است. کتاب ۴۰۹ صفحه دارد و بنا بر توضیحات ابتدایی نویسنده، به احتمال حاصل تجربیاتش در بازار فرش بوده است. در تورقی کوتاه و مشاهده برخی تصاویر و فهرست پژوهشگرانی که نویسنده را همراهی کرده‌اند، باعث شد عنوان دافعه برانگیز آن را نادیده گرفته و کتاب را مطالعه کنم.

پیش از هرچیز باید اشاره کنم که کتاب‌های متعددی در زمینۀ فرش‌های ایرانی توسط محققان غربی یا وطنی تالیف و ترجمه شده‌اند که اغلب آن‌ها را می‌توان در سه گروه مختلف طبقه‌بندی کرد: نخست: کتاب‌هایی که حاصل سال‌ها تلاش و حضور نویسندگان در بررسی یک موضوع خاص هستند، همچون «قالی ایران» نوشته سیسیل ادواردز، «دستبافت‌های عشایری و روستایی فارس» نوشته سیروس پرهام، «قالیچه‌های تصویری ایران» اثر پرویز تناولی و... که آن‌ها را می‌توان جزء نمونه‌های خوب و شاخص دانست.

به گواهی متن آغازین و انتهایی کتاب، جناب سید طاهر صباحی سابقه بسیار زیادی در عرصه فرش داشته‌اند و گویا هنگام نوزادی با گل‌های قالی کرمان بازی می‌کردند و شاید همین سابقه باعث حمایت از او برای چاپ و عرضه کتاب به بازار، بدون بررسی، داوری یا حتی ویراستاری علمی شده استدوم: کتاب‌هایی که همچون آلبوم عکس خانوادگی مجموعه‌ای از فرش‌ها با موضوعی خاص یا عام را در خود جای داده‌اند، گاه نویسنده کتاب توضیح اندکی را نیز همراه با تصویر می‌آورد که به سادگی می‌توان آن‌ها را نادیده گرفت و از دیدن فرش‌ها لذت برد. آثاری همچون «قالی ایران- شاهکار هنر» اثر اروین گانز رودن، «قالی‌ها و قالیچه‌های شهری و روستایی ایران» اثر اریک اشنبرنر، «دستبافت‌های عشایری و روستایی ورامین» و «قالیچه‌های شیری فارس» هر دو تالیف پرویز تناولی و...

گروه سوم کتاب‌هایی هستند که حاوی اطلاعات تخصصی در یکی از زمینه‌های طراحی، بافت و مرمت یا رنگرزی هستند، اغلب این کتاب‌ها توسط متخصصان و استادان فن نوشته شده‌اند و بیشتر مورد استفاده دانشجویان یا هنرآموزان این رشته قرار می‌گیرند، کتاب‌هایی همچون «شیوۀ طراحی فرش» نوشته جعفر پاک‌دست سردرودی، «هنر و صنعت قالی در ایران» نوشته منصور ورزی و...

در مورد کتاب «قالی ایران» می‌توان گفت نویسنده بین این گروه‌ از کتاب‌ها سرگردان مانده است، به احتمال او می‌خواسته اثری خلق کند تا تمامی قشرهای جامعه فرشی یا غیر فرشی راضی و خوشنود باشند که متاسفانه به این موقعیت حتی نزدیک هم نشده است. به گواهی متن آغازین و انتهایی کتاب، جناب سید طاهر صباحی سابقه بسیار زیادی در عرصه فرش داشته‌اند و گویا هنگام نوزادی با گل‌های قالی کرمان بازی می‌کردند و شاید همین سابقه باعث حمایت از او برای چاپ و عرضه کتاب به بازار، بدون بررسی، داوری یا حتی ویراستاری علمی شده است و اشکال کار از همین‌جا آغاز می‌شود. اعتبار نویسنده (که تا به‌حال کتابی از ایشان در بازار ندیده‌ام) چنان بالا فرض می‌شود که نام او بر بالای جلد و عنوان کتاب به‌صورت مغشوشی در زیر نامش قرار می‌گیرد. همین‌جا باید ذکر کرد که عنوان کتاب تکراری و رونوشتی از کتاب بسیار خوب سیسیل ادواردز است. اگرچه نویسنده با قرار دادن شعری با مضمون «زدل تنیده و زجان بافته‌اند» سعی کرده تفاوتی در عنوان کتاب ایجاد کند اما همین جمله بیشتر یادآور کار طبیعی عنکبوت در طبیعت برای ارتزاق و حفظ حیات است تا مفهومی همچون قالی ایرانی...

کتاب دارای پنج فصل بدون ارتباط با یکدیگر است که شامل تاریخچه هنر قالی‌بافی در ایران، قالی‌های ایران، نقش‌ها و رنگ‌ها، بافت قالی در ایران، پیوست‌ها می‌شود. که به ترتیب در حد توان به آن‌ها پرداخته می‌شود.

فصل اول چهار بخش منشاء بافندگی: اسناد تاریخی و باستان‌شناسی، نخستین قالی‌های گره‌دار: شواهد باستانی، قالی‌های خلفای عرب، قالی‌های ایران در دورۀ صفویه را شامل می‌شود. حال با این عناوین نویسنده به‌جای سخن از تاریخ فرش ایران به تاریخ نساجی اروپا و شرق در شش هزار سال پیش پرداخته است. او از چتل هویک می‌نویسد، اما به اشتباه قطعه سفالین منقوشی که از این ناحیه کشف شده را بافته سوخته‌شده نامیده است، اثری که در اکثر منابع موجود در زمینه تاریخ هنر به آن پرداخته شده و حتی پوشش شکارچی را پوست پلنگ دانسته‌اند نه پارچه یا منسوجی دستباف. در ادامه او به یافت شدن الیاف در مناطقی همچون آلمان، سوئیس، مصر، سوریه و... می‌پردازد و بعد به سمت شرق دور و چین می‌رود و بالاخره بعد از چندین صفحه قلم‌فرسایی به فرش پازیریک می‌رسد، اینجا نیز شاهد تکرار مکررات هستیم. انتظار این‌که نویسنده با اندکی استدلال و منطق نظر خود را در مورد خاستگاه فرش پازیریک بنویسد، سخت بیهوده است. او تنها با اتکا به گفته هرودوت قالی را متعلق به ایران می‌داند و برای اولین‌بار در تاریخ پژوهش، گل بافته شده در متن قالی را شاه عباسی (نک: ص ۱۸) می‌داند و همین نکته باعث می‌شود استدلال علمی ایشان را چندان جدی نگیریم و با خنده از آن بگذریم...

همان‌گونه که نویسنده ارزشی برای جغرافیای بافت در نظر نگرفته بود ترتیب تاریخی را نیز به کناری نهاده و بعد از مطرح کردن قالی قبطی مزیّن به تصویر شیر (که با اشتباه تاریخ آن را سدۀ ۷م. نوشته است) به عصر اشکانی و قالی‌های قومس اشاره می‌کند و تعدادی از قالی‌های ساسانی مجموع الصباح را معرفی می‌کند. با ورود بخش سوم یعنی قالی‌های خلفای عرب، جناب طاهر صباحی به جای پرداختن به آثار دوران اسلامی دوباره به گذشته سفر کرده و ذکر خیری از قالی بهارستان (یکی از آثار شاخص عصر ساسانی) می‌کنند. (نک: ص ۳۸)

عنوان بخش چهارم فصل اول را زیاد نباید جدی گرفت، زیرا به‌جای پرداختن به آثار دوران صفوی، جناب طاهر صباحی از دوران سلجوقی، مغول و تیموری نوشته‌ و چند تصویر از هنر نگارگری قرار داده‌اند. اما این‌که وارد هنر در دوران اسلامی شده‌ایم، سخت اشتباه است. در صفحه ۵۹ پس از مشاهده چندین قالی از دوران صفوی به یکباره پاره فرش متعلق به دوران ساسانی خودنمایی می‌کند و ذهن خواننده با این تصویر با سرعت نور حداقل هزار سال جابه‌جا می‌شود.

در صفحۀ ۶۶ بحث فرش‌های صفوی تمام می‌شود و نویسنده به ما وعده می‌دهد که وارد فرش‌های عصر قاجار شویم. اما در صفحات بعدی دو نمونه از فرش‌های صفوی توصیف و تفسیر می‌شود، نکته تعجب برانگیز این است که نویسنده محترم وعدۀ خود را فراموش می‌کند و بحث تاریخ فرش ایران را بدون ذکر خیری از دوران افشار، زند، قاجار، پهلوی و معاصر به اتمام می‌رسانداین‌که تعابیر نویسنده از قالی باغی با تصویر ارائه شده در صفحه ۵۲ یکسان نیست، یا محل نگهداری قالی جانمازی موزۀ فرش آستان قدس رضوی را موزۀ ایران باستان ذکر کرده (ص ۶۳) و محل نگهداری قالی جانمازی موزۀ ایران باستان را موزۀ آستان قدس رضوی نوشته‌اند (ص ۶۷) حکایت‌گر سهل‌انگاری یا ناتوانی نویسنده در شناخت آثار موزه‌ای است و شاید همین امر باعث ‌شود زیاد تصاویر و تیترهای همراه با آن را جدی نگیریم، مشکلی که در کتاب‌های گروه ب یا عامه‌پسند فرش، کمتر دیده می‌شود.

از دیگر ضعف‌های پژوهشی این بخش می‌توان به این موارد اشاره کرد، نویسنده قالی باغی ص ۵۱ را متعلق به سدۀ ۱۸م. می‌داند، اما تاریخ بافت این اثر در جلدهای ششم و سیزدهم کتاب سیری در هنر ایران تالیف آرتور اپهام پوپ سدۀ ۱۶م. دانسته شده است، نویسنده هیچ تلاشی برای رد نظر پوپ یا اثبات نظر خود مبنی بر بافته شدن قالی در سدۀ ۱۸م. نمی‌‎کند. همچنین تعریفی که نویسنده از علت نام‌گذاری قالی‌های مشهور به سانگوژکو (نک: ص ۵۴) ارائه می‌دهد با توجه به مقالات و نوشته‌هایی که در مورد این آثار انتشار یافته، کاملاً اشتباه است. تعاریفی که نویسنده محترم در مورد قالی‌‎های پولنزی یا لهستانی ( نک: ص۶۲) آورده‌اند با توجه به مقالات متعددی که در مورد آن‌ها نوشته شده است کاملاً اشتباه است.

گویا نویسنده علاقه بسیاری به بازگشت به‌گذشته دارند، بطوری‌که در صفحۀ ۶۶ بحث فرش‌های صفوی تمام می‌شود و جناب طاهر صباحی به ما وعده می‌دهد که وارد فرش‌های عصر قاجار شویم. اما در صفحات بعدی دو نمونه از فرش‌های صفوی توصیف و تفسیر می‌شود، نکته تعجب برانگیز این است که نویسنده محترم وعدۀ خود را فراموش می‌کند و بحث تاریخ فرش ایران را بدون ذکر خیری از دوران افشار، زند، قاجار، پهلوی و معاصر به اتمام می‌رساند.

فصل دوم شامل بخش‌هایی همچون قالی ایران از قرن نوزدهم تا روزگار ما، آذربایجان، کردستان و کرمانشاه، همدان، مرکزی، تهران، اصفهان، فارس، کرمان، سیستان و بلوچستان، خراسان و مازندران است. این‌که مشابه این فصل را در سایر کتاب‌های تولید شده در این چند سال اخیر با الگوبرداری از کتاب «قالی ایران» تالیف سیسیل ادواردز دیدم به‌کنار، اشتباهاتی که نویسنده در جغرافیای ایران انجام می‌دهد بی‌سابقه و مایه تاسف است. به طور مثال در معرفی آذربایجان اشاره به تبریز، اردبیل و زنجان می‌کند در صورتی که هر کدام از این مناطق سبک خاصی در قالی بافی دارند و در برخی از آن‌ها نواحی بافت شاخصی وجود دارد که با توجه به فاصله بسیار کم از یکدیگر سبک طراحی و رنگ‌بندی کاملاً متفاوتی دارند. یا این‌که خبری از مراغه، مرند، خوی و یا برخی از شهرها و مناطق قالی‌بافی استان آذربایجان غربی نیست.

او همچنین مهاباد در استان آذربایجان غربی، خرم‌آباد، بروجرد در استان لرستان و سرابند در استان مرکزی را زیر مجموعه کردستان و کرمانشاه قرار داده است، در صورتی که اقوام ساکن در این مناطق از نظر گویش و زبان و نوع بافته‌ها تفاوت بسیاری با یکدیگر دارند (نک ص ۱۴۲ الی ۱۴۶). عجایب جغرافیایی نویسنده به این‌جا ختم نمی‌شود، او در هنگام معرفی مناطق استان مرکزی به یک‌باره همه چیز را رها می‌کند و مضمون قالی تصویری «شیخ صنعان» را توصیف و تفسیر می‌کند.

این‌که قم با دستبافت‌های نفیس و یکی از مناطق مهم بافت قالی ابریشم در دوران معاصر را زیر مجموعه تهران بدانیم ظلم آشکار به دانش فرش در دوران معاصر به خصوص در معرفی فرش قم است. کوتاهی نویسنده سبب شده علاوه بر قم شاهد حضور استان‌های قزوین و سمنان در ذیل مجموعه تهران باشیم و همین ایراد در بخش اصفهان با ذکر چهار محال و بختیاری، کرمان با ذکر یزد تکرار شده است. حداقل از سال ۱۳۸۳ خراسان به سه بخش رضوی، جنوبی و شمالی تقسیم شده و هر کدام بافته‌های خاص خودشان را دارند... اما مرغ نویسنده یک‌پا از جنس تقسیمات سیسیل ادواردز دارد. مطمئن باشید در بخش مازندران نیز اشاره‌ای به فرش‌های خاص این ناحیه نشده بلکه فرش ترکمنی معرفی شده است. ترکمن‌هایی که در تقسیمات کشوری در دوران معاصر بیشتر در استان‌های گلستان و یا خراسان شمالی ساکن شده‌اند.

فصل سوم با عنوان نقش‌ها و رنگ‌ها شامل چهار بخش واژۀ قالی، نمادگرایی در قالی‌های شرقی، انواع قالی، واژگان مربوط به طرح‌ها و نقش‌مایه‌ها است. در این بخش نیز شاهد کوتاهی نویسنده در ارائه اطلاعات و عدم انطباق آن با تصاویر هستیم. تعریف نمادها به صورت تلگرافی و بدون تحلیل بیشتر مناسب مراسم فال قهوه یا کانال‌های تلگرامی سطحی است. این‌که توضیحات سیروس پرهام در کتاب دستبافت‌های عشایری و روستایی فارس در مورد قالی‌های «ناظم یا حاج خانمی» را کنار بگذاریم و بدون ذکر هیچ دلیلی خاستگاه این‌گونه از فرش‌ها را «هند» بدانیم نوعی کم کاری و ظلم آشکار در حق پژوهش فرش است. این‌که یک‌بار دیگر در مورد طرح لچک و ترنج، شکارگاهی، جانمازی و... مطلب بنویسیم عدم دقت نویسنده و ویراستار کتاب را می‌رساند.

این‌که قم با دستبافت‌های نفیس و یکی از مناطق مهم بافت قالی ابریشم در دوران معاصر را زیر مجموعه تهران بدانیم ظلم آشکار به دانش فرش در دوران معاصر به خصوص در معرفی فرش قم استتفسیر و توضیح نویسنده در مورد طرح افشان، بند اسلیمی، گل و درخت واق (نک ص ۳۲۲ الی ۳۳۴) کاملاً اشتباه و بدون منطق است. به عنوان مشت نمونه خراور به این جملات در مورد قالی جانمازی دقت کنید...

«در قسمت پایین قالی، یعنی جایی که مومن می‌نشیند، گلدان‌های گل و کوزۀ آب دیده می‌شود. در قسمت فوقانی و در اطراف حاشیه، نوشته‌هایی از کلمات دینی یا اشعار و یا آیات قرآن مجید وجود دارد که بخش آسمانی قالی است و در قسمت پایینی طرح‌هایی از حیوانات و یا مخلوقات زمینی دیده می‌شود که نمایانگر زندگی زمینی است، دقیقاً مانند بدن انسان که قسمت فوقانی آن تا دیافراگ، قلب و شش و چشم و دیگر اعضای پاک را در بر می‌گیرد و در قسمت تحتانی و زیر دیافراگم، اعضای گوارشی و تولید مثلی وجود دارد.» نوشتن این جملات و ربط دادن آن‌ به فرش شجاعت بسیاری می‌خواهد و نویسندۀ محترم از عدۀ آن برآمده‌اند.

فصل چهارم کتاب همچون فصل‌های قبلی تکراری است و شامل بخش‌های همچون ساختار قالی‌ها، مواد اولیه، رنگ و رنگرزی، نگهداری و ترمیم می‌شود. نوشتن هرکدام از این بخش‌ها نیاز به یک متخصص و اهل فن دارد که سال‌ها در این زمینه‌ها تلاش و کار تخصصی کرده باشد. اما جناب طاهر صباحی یک تنه از پس این مهم برآمده و مطالبی نگارش کرده‌اند.

آخرین فصل کتاب پیوست‌ها، دارای دو بخش به دیدن قالی در موزه‌های جهان برویم و کتاب شناسی است. بخش آشنایی با موزه‌ها در دوران معاصر و با رواج گسترده شبکه‌های مجازی، اضافی است، کتاب‌شناسی نیز تنها منابع لاتین را در بر گرفته و اشاره‌ای به منابع فارسی نکرده است.

اگر یک‌بار دیگر کتاب را تورقی ساده کنیم، اشتباهات بسیاری را متوجه خواهیم شد که برخی متوجه نویسنده محترم و گروهی نیز متوجه ویراستار و صفحه‌آراست، از جمله می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

۱- نوشتن معادل لاتین کلمات در جلوی آن و یا تکرار معادل‌ها در همان صفحه یا صفحات بعد (نک: ص ۱۸)

۲- تصویر گریفن (شیردال) بافته شده بر نمد سکایی را سیمرغ می‌داند (نک: ص ۲۴).

۳- نبرد شیر و گاو (گرفت و گیر) بر درگاه کاخ آپادانا را نبرد گاوها ذکر می‌کند (نک: ص ۳۰).

۴- عدم ذکر نام مخلوق بافته شده بر قالی ساسانی که به احتمال همان گریفن است. (نک: ص ۳۷)

۵- ندانستن معادل‌های فارسی کلماتی همچون فایوم (فیوم)، سین جیانگ (سین کیانگ)، کوندوز (قندوز) و...

۶- عدم درج معادل‌های تاریخ قمری یا شمسی برای آثار یا تاریخ‌های مهم.

۷- اشتباه نوشتن معنی فارسی کلمه قره‌داغ (نویسنده یک جا کوه‌های بزرگ تعبیر کرده (نک: ص ۹۶) و جای دیگر کوه‌های سیاه ( نک: ص ۱۱۸)

۸- منسوب کردن بنای شهر تبریز با سابقه بسیار کهن، به زبیده خاتون همسر هارون الرشید (نک: ص ۱۰۲)

۹- اشتباه نوشتن واژه چلابرد (نک ص: ۹۴) در جای دیگر چلابارد (نک: ص ۱۲۰).

۱۰- اشتباه نوشتن تاریخ بافت قالی شیخ صفی (نک: ص ۱۲۴).

۱۱- اشتباه دانستن قالی بافته شده در کارگاه علی‌خان عمواغلی و منسوب کردن آن به کارگاه عمواغلی (۲۸۴).

۱۲- استفاده از واژه یورت برای چادر ترکمن‌ها اشتباه است. (نک: ص ۳۰۶)

درپایان می‌توان موضوع را همچون دوختن کت برای دکمه تفسیر کرد، تعدادی فرش در مجموعه جناب طاهر صباحی وجود داشته، که نویسنده علاقه‌مند بوده آن‌ها را معرفی کند. اما به اشتباه برای این مجموعه نحیف کتابی بافته شده است که با خواندن آن طعم لذت‌بخش مشاهدۀ برخی از قالی‌ها را فراموش خواهیم کرد. ای‌کاش جناب صباحی شکل دوم یا گروه ب را برای چاپ و نشر آثارشان انتخاب می‌کردند و آن وقت با دقت و حوصله بسیار نام طرح‌ها، محل بافت، اقوام یا قبایل بافنده شیوه بافت، مواد اولیه و نوع رنگ‌ها یا مضمون اثر را برایمان توصیف می‌کردند، شاید نتیجه‌ای دلپذیرتر حاصل می‌شد.

کد خبر 4696300

روی کلید واژه مرتبط کلیک کنید

کتابی درباره آینده مدیریت در عصر هوش مصنوعی