آهنگران: رزمندهها در شب عاشورا اذن شهادت را از سیدالشهدا(ع) میگرفتند
رزمندهها بهترین مخاطبانی بودند که هر مداحی میتواند در روضهها و مداحیهای خود داشته باشد، چون سوز دلشان آتشی بود که به مداح نفس میداد و دم میگرفت.
مجلسهای عزاداری حضرت سیدالشهدا علیه السلام در جبهههای دوران دفاع مقدس زبانزد خاص و عام است. هر کسی که مدتی در جبههها بوده یا از رسانهها برنامههای عزاداری رزمندههای دوران جنگ تحمیلی را دیده باشد، حتماً میداند که خلوص و ادب رزمندهها در عزاداریها مثالزدنی است. در این میان، مداحیها و شور خوانی حاج صادق آهنگران خاطره شبها و روزهای عزاداری ماه محرم در جبههها را در ذهن تداعی میکند و یادآور آن خلوص عاشقانه و عارفانه در میان جوانان و نوجوانان رزمنده ماست که عشق حسینی و غیرت ابوالفضلی را در مبارزههای خود به نمایش میگذاشتند و تا پای جان از دین خدا حفاظت میکردند.
تسنیم در گفتوگویی که با حاج صادق آهنگران، مداح دوران دفاع مقدس انجام داده به بازخوانی خاطراتی از آن دوران پرداخته است. آن طور که این مداح خوشنام توضیح میدهد، آن زمان قالب هیئتی مشخص و سازماندهی شدهای وجود نداشت. رزمندهها در روزهای محرم به خصوص روز تاسوعا و روز عاشورا دور هم جمع میشدند، مداحی میکردند و سینه میزدند. آن قدر هم مخلص بودند که اکثراً در شب عاشورا اذن شهادت را از حضرت سیدالشهدا علیه السلام میگرفتند و به شهادت میرسیدند. روضههای جبهه بسیار مخلصانه برگزار میشد. چون رزمندهها در سنگرها خود را نزدیک به شهادت احساس میکردند و خالصترین و نابترین لحظههای عمرشان را داشتند. همین هم بود که این طور در برابر دشمنان جهانی مقاومت میکردند و نیروی ایمان آنها هر روز و هر لحظه محکمتر و قویتر از گذشته میشد. آنها بهترین مخاطبانی بودند که هر مداحی میتواند در روضهها و مداحیهای خود داشته باشد. چون سوز دلشان آتشی بود که به مداح نفس میداد و دم میگرفت. اشکهایشان هم برای حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت زینب سلامالله علیها خالصانه بود.
مداح جبهههای جنگ
شما را با عنوان مداح جبهههای جنگ میشناسیم. چه شد که در دوران دفاع مقدس به سراغ مداحی رفتید؟
مداحی در جبهههای جنگ در دوران دفاع مقدس سابقه قبلی داشت. پیش از آنکه در این عرصه وارد شوم، در شهر دزفول و اهواز در مسجدها و حسینیهها مداحی میکردم و به همین دلیل مردم تا اندازهای نسبت به من شناخت پیدا کرده بودند و میدانستند مداح اهل بیت علیهمالسلام هستم.
بعد از آن بین مردم شهرهای دیگر هم شناخته شدید.
درست است. زمانی امام خمینی (ره) با عشایر عرب در دشت آزادگان دیداری داشتند که ماجرای مفصلی هم دارد. آن موقع صدام ملعون اعلام کرده بود عربهای استان خوزستان از رژیم بعث عراق حمایت میکنند و رابطه خوبی با امام خمینی (ره) و جمهوری اسلامی ایران ندارند. در این جریان افرادی مانند شهید حسین علم الهدی این موضوع را جا انداختند که چنین شایعهای از سوی صدام به هیچ وجه صحت ندارد و گمان غلطی است. بر همین اساس سعی کرد عشایر قوم عرب را دور هم جمع کند تا آنها ملاقاتی با امام خمینی (ره) داشته باشند. هرچند که کار سخت و مشکلی بود اما به خوبی انجام شد.
به هر حال تعداد زیادی از عربهای خوزستان زبان فارسی را به درستی متوجه نمیشدند و بعضی از آنها هم حتی شهرها را ندیده بودند چون مدتها در دشتها زندگی میکردند. در جریان همین اتفاقات و برنامهها بود که با آقای معلمی آشنا شدم و این آشنایی زمینه سرودن متن مداحیهای بعدی شد.
شاعر شعرهای مداحی شما همان آقای معلمی بود؟
همین طور است. اوایل جنگ یعنی حدود سال 59 بود که طی یک دوره جهاد سازندگی و سپاه پاسداران با یکدیگر ادغام شدند و در همان زمان بود که با پسر آقای معلمی به نام سیفالله معلمی آشنا شدم. البته او آن موقع جزء اساتید قرآن بود. او که میدانست من در جبههها مداحی میکنم، پیشنهاد داد تا پدرش برای جبههها شعرهایی بسراید و من آنها را در بین رزمندهها بخوانم.
آن زمان شک داشتم ولی قبول کردم تا شعرها را ببینم. قبل از سرودن شعر از من خواست تا سبکی را مشخص کنم و به پدرش معرفی کنم تا شعرها را بر طبق همان سبک بسراید. هنوز مردد بودم ولی با این وجود روی یک نوار کاست قدیمی چند بیت شعر را با سبک خاصی خوانده میشد ضبط کردم و همراه اسم چند شهید از استان خوزستان برای آنها بردم. فردای آن روز که پدر آقای معلمی برگهای آورد که روی آن شعری با همان سبک و با اشاره به نام همان شهدا سروده شده بود.
وقتی شعرها را دیدم متوجه شدم بسیار حماسی و زیبا سروده شده. وقتی به گفته شهید علم الهدی قرار شد میان عشایر عربزبان دعای توسل خوانده شود، من این شعرها را با خودم بردم و در جمع آنها خواندم.
مداحی در محضر امام خمینی (ره)
این ماجرا مربوط به اولین باری است که برنامه مداحی شما در رسانههای جمعی پخش شد؟
درست است. هرچند که پیش از آن هم در میان عشایر عرب زبان حضور داشتم و مداحی کرده بودم. اما همان شبی که شعرهای آقای معلمی به دستم رسیده به هویزه رفتم و بعد از نماز مغرب و عشاء در بین عشایر این مرثیهها را خواندم. جالب اینکه آنقدر مردم تحت تأثیر قرار گرفته بودند که حتی بعد از تمام شدن مرثیه باز هم گریه میکردند. آن شب شهید علم الهدی نبود. وقتی او برگشت شهید محمدعلی حکیم این ماجرا را برای او تعریف کرد و او هم به من پیشنهاد داد و گفت میتوانی همین مرثیه و شعرها را در مقابل اما خمینی (ره) بخوانی؟
باور نمیکردم بتوانم به حضور امام برسم چه رسد به اینکه در محضر ایشان مداحی و مرثیهخوانی کنم. اما شهید علم الهدی این برنامهها را فراهم کرد.
وقتی قرار شد شعرها را در جماران و در برابر امام بخوانم حس خیلی خوبی داشتم. البته شعرها را خیلی راحت خواندم و مشکلی نداشتم. اما آن موقع نمیدانستم در آن فضا دوربین قرار دارد و برنامه فیلمبرداری میشود. شاید اگر میدانستم در خواندنم تأثیر میگذاشت و ولی من که نمیدانستم شعرها را به خوبی خواندم و مجلس گرم شد. این برنامهها به قدری استقبال شد که گویا مردم درخواست بازپخش داده بودند و چند بار از تلویزیون پخش شد.
از همان زمان بود که شما در میان مردم به خوبی شناخته شدید؟
بله. بعد از اینکه در حضور امام خمینی (ره) خواندم و از تهران راهی سفر شدیم، در راه به قم رسیدیم و برای زیارت حضرت معصومه سلامالله علیها به حرم رفتیم. در آنجا بود که متوجه شدم مردم من را میشناسند و سلام و احوالپرسی میکردند.
خیلی خوشحال بودم که توانسته بودم شور و حال جبههها و رشادت را در میان مردم منتشر کنم و آن حس و حال را به مردم منتقل کنم. جالب اینکه مردم هم خیلی لذت میبردند. از آن زمان فهمیدم که در زندگیام مسیر جدیدی باز شده و آن مداحی اهل بیت علیهم السلام و مرثیه و ایجاد شور مبارزاتی است. بر این اساس بود که خدای متعال لطف کرد و هشت سال جنگ تحمیلی در جبههها و در میان رزمندههای مخلص و پاکباخته حضور داشتم و مداحی میکردم.
هیئت رزمندههای مخلص
از همان ابتدا در جبههها مداحی میکردید؟
اوایل کمتر مداحی میکردم و بیشتر در برای افرادی که وارد سپاه شده بودند، کلاسهای عقیدتی میگذاشتیم. البته رزمنده در میان درس از من میخواستند که برایشان بخوانم و مداحی کنم. متوجه شدم در کلاس من بیشتر حواس مخاطب به مداحی کردن من است، نه مباحث عقیدتی. در حالی که میدانستم این مباحث را شخص دیگری جز من هم میتواند آموزش بدهد، بیشتر به سمت مداحی متمایل شدم.
با این توضیحات شما عمدتاً به عنوان مداح در جبههها حضور داشتید؟
اوایل در عملیات هم شرکت میکردم اما بعدها آقای محسن رضایی، آقای رشید و آقای شمخانی که جزء فرماندههای ما بودند اجازه نمیدادند در شب عملیات حضور داشته باشم. آن دوران شوق شهادت را داشتیم اما به هر حال آنها فرماندهان من بودند و تشخیص داده بودند باید بیشتر به مداحی برای رزمندهها بپردازم و من هم تبعیت میکردم.
عزاداریهای ماه محرم در جبههها
مراسم عزاداریها برای حضرت سیدالشهدا علیه السلام در ماه محرم در جبههها چگونه برگزار میشد؟
آن زمان قالب هیئتی مشخص و سازماندهی شدهای نداشتیم. رزمندهها در روزهای محرم به خصوص روز تاسوعا و روز عاشورا دور هم جمع میشدند، مداحی میکردیم و آنها سینه میزدند. آن قدر هم مخلص بودند که اکثراً در شب عاشورا اذن شهادت را از حضرت سیدالشهدا علیه السلام میگرفتند و به شهادت میرسیدند.
روضههای جبهه بسیار مخلصانه برگزار میشد. چون جوانها و نوجوانها در سنگرها خود را نزدیک به شهادت احساس میکردند و خالصترین و نابترین لحظههای عمرشان را داشتند. همین هم بود که این طور در برابر دشمنان جهانی مقاومت میکردند و نیروی ایمان آنها هر روز و هر لحظه محکم تر و قویتر از گذشته میشد. آنها بهترین مخاطبانی بودند که هر مداحی میتواند در روضهها و مداحیهای خود داشته باشد. چون سوز دلشان آتشی بود که به مداح نفس میداد و دم میگرفت. اشکهایشان هم برای حضرت سیدالشهدا علیه السلام و حضرت زینب سلامالله علیها خالصانه بود. انگار که در صحنه عاشورا بودند و واقعاً از جان خود برای دفاع از دین خدا مایه میگذاشتند.
دسته عزاداری در دزفول جنگزده
خاطرهای از شبهای ماه محرم در دوران جنگ تحمیلی دارید؟
بله. خاطره زیاد است. یکی از آنها به دوران قبل از تشکیل هیئت رزمندگان برمیگردد. یک سال ماه محرم بود و ما در شب تاسوعا در دزفول بودیم. آن موقع به دلیل موشکبارانی که در دزفول شده بود، شهر را از مردم و زن و بچهها خالی کرده بودند. هرچند که عزاداریها در شهر دزفول زبانزد خاص و عام بود اما آن سال شبهای محرم بسیار ساکت بود. چون مردمی نبودند که عزاداری کنند. شب تاسوعا با شهید حسین علم الهدی بودیم و از اینکه شهر خلوت و ساکت است دلگیر شده بودیم.
تصمیم گرفتیم خودمان دسته عزاداری راه بیندازیم و برای امام شهیدمان عزاداری کنیم. تعداد ما کمتر از انگشتهای دست بود ولی با این وجود تصمیممان را گرفته بودیم و به امام حسین علیه السلام توسل کردیم.
دسته مختصری راه انداختیم و بین کوچههای ساکت دزفول راه میرفتیم. من مداحی میکردم و بقیه بچهها سینه میزدند و تکرار میکردند. کمکم مردمی که در خانهها مانده بودند بیرون آمدند و به ما پیوستند. آنقدر جمعیت آمد که من روی دوش یکی از دوستان رفتم و مداحی کردم. همین اتفاقها زمینه تشکیل هیئت ثارالله شد و بعدها در تهران هم هیئت رزمندگان مرکزی را تشکیل دادیم.