ماجرای اندوهناک افغانکِشهای افغانکُش
زن باردار مهاجر طاقتش تمام میشود. وقتش رسیده بوده اما راننده قبول نمیکرده برای چند دقیقه ماشینش را متوقف کند. میگویند کار بیخ پیدا میکند و راننده به دل بیابان میزند تا زن فارغ شود. نوزادان دوقلو بودهاند. یکی زنده به دنیا میآید و دیگری مرده. راننده نمیتوانسته بیشتر از آن صبر کند. زن و شوهر برای آنکه از قافله جا نمانند، عجله میکنند اما به...
ساکنان روستاهای مرزی استان سیستانوبلوچستان داستانهای زیادی از افغانکِشها و مهاجران با تابعیت افغانستان نقل میکنند. اما ماجرای نوزادهای تازهمتولدشده، تراژدی همه داستانهاست.
رانندههایی که به مرز رفت و آمد دارند، با ترمز غریبهاند. در مسیر رفت، سوخت میبرند و در مسیر برگشت تا جایی که بتوانند ماشینهایشان را پُر میکنند. آدمها لایهلایه روی هم میخوابند یا پشت تویوتاها میایستند. گاهی هم ماشینها پژو هستند که مهاجران افغانستانی در صندوق عقب آنها میخوابند. راننده همهی ماشینها قبل از مسافرگیری با آنها طی میکنند اگر در حین رانندگی از ماشین بیفتند یا هر بلای دیگری نازل شود، هیچ مسئولیتی قبول نمیکنند.
رانندهها معمولا با یک دستار سفید تمام صورتشان را میپوشانند و فقط جلوی چشمانشان را باز میگذارند تا جاده را ببینند. محلیها میگویند رانندههایی که قاچاق انسان میکنند، اسلحه هم دارند. مردمی که در روستاهای مرزی زندگی میکنند و هر روز «افغانکِش»ها را میبینند، بارها از نزدیک شاهد افتادن مسافرها از این ماشینها بودهاند؛ مسافرهایی که به امید پیدا کردن کار و زندگی بهتر از افغانستان میآیند اما قبل از آنکه آرزویشان برآورده شود در جادهها جان میدهند. همین چند وقت پیش بود که دو وانت در ۸۰ کیلومتری محور سراوان - خاش تصادف کردند و ۲۸ تبعه افغانستان مُردند و بقیه آنها هم زخمی شدند.
تعداد افغانکِشها محدود نیست. همهی آنها با یکدیگر در ارتباطند و آمار مسیر را به هم میدهند. قسمتهایی که پلیس مستقر باشد به دل بیابان میزنند. خاکی که بلند میکنند، از دوردستها هم پیدا میشود اما دست کسی به آنها نمیرسد. محلیها میگویند «رانندهها معمولا مهاجران افغانستانی را تا زاهدان میبرند. آنها در سیستان و بلوچستان نمیماندند چون اینجا برای خودمان هم کار نیست. از طرفی اگر پلیس آنها را ببیند به کشورشان برمیگرداند؛ به همین دلیل تا جایی که بتوانند از این استان دور میشوند، اول به کرمان میروند و از آنجا به شهرهای دیگر. اما انگار دیگر کار کردن در ایران برای آنها بهصرفه نیست. به همین دلیل اینجا برایشان مثل دروازهای برای خروج به کشورهای دیگر مثل ترکیه است. حالا تعداد افغانستانیهایی که از این راه به ایران میآیند نسبت به قبل هم خیلی کمتر شده است».
جادهها از وسط روستاهای مرزی در سراوان میگذرد. دو طرف جادهها گالنهای بنزین و کپسولهای گاز را جلوی مغازهها چیدهاند. محلیها به ماشینهایی که مهاجران افغانستانی را جابهجا میکنند، افغانکِش میگویند. راننده افغانکِشها برای هر مانعی که جلویشان باشد ترمز نمیکنند و از رویش میگذرند، به همین دلیل بچههایی که میخواهند برای رفتن به مدرسه از جاده عبور کنند، حواسشان را باید حسابی جمع کنند.
قبل از آنکه بنزین گران شود، هر تبعه افغانستان باید مبلغ ۱۵۰ هزار تومان از مرز تا اسفندک و از آنجا تا زاهدان ۳۵۰ هزار تومان پرداخت میکرد. ماشینها معمولا این مسیر را چهارساعته طی میکنند. مردم محلی میگویند اینجا نه آب هست و نه کار؛ جوانان مجبورند از طریق قاچاق سوخت یا جابهجایی مهاجران افغانستانی زندگیشان را بگذرانند. در روستاهای اطراف، زنان بیوه و بچههای یتیم کم نیستند، شوهران و پدران آنها یا در این مسیر کشته یا در تصادف معلول شدهاند و گوشه خانه افتادهاند. زندگی مردم اینجا هم این طور میگذرد.