مُلا نعمت الله رایگان، شخصیتی مسلّط بر قرآن و شاهنامه بود
با سوادی در حد خواندن و نوشتن، مسلّط بر قرآن و شاهنامه بود و صدای خواندن قرآن و صدای اذانهای او در ماه رمضان زینتبخش فضای اطراف زندگی او بود.
خبرگزاری شبستان___یاسوج:
چو شیرمردان بمیرند جامهها باید درید
کی نشینیم تا دگر شیری چنین آید پدید
هر آغازی را پایانی است و زندگی نیز برای نوع بشر، شروع و پایانی دارد و این مشیت خداوندی است. ولی صد حیف که بزرگانی به پایان راه میرسند که وجودشان چون گوهری بر روی خاک است.
روانشاد مُلا نعمت الله رایگان، فرزند امیر، فرزند راه خدا، فرزند کاگَیا، فرزند عبدالرحیم، فرزند زمان، فرزند علیخون، فرزند میرزاعلی، از بزرگان و از بازماندگان نسل طلایی طایفه اولاد میرزالی، امروز از این جهان رخت بربست.
مردی دار فانی را برای همیشه وداع گفت که ابعاد وجودی و شخصیتی او را نمیتوان با یک صفت و دو صفت بیان کرد. کسی که همچون پدرش کا امیر که او هم از بزرگترین بزرگان طایفه اولاد میرزاعلی بود، میراثی از نیکی و نیک نامی از خود به جای گذاشت.
او با بیش از ۹۴ سال زندگی با عزَّت، فراز و نشیبهای دوران صد ساله گذشته را تجربه کرد و منشأ خیر و برکتهای زیادی برای طوایف مختلف، به ویژه طایفه اولاد میرزالی بود.
با سوادی در حد خواندن و نوشتن، مسلّط بر قرآن و شاهنامه بود و صدای خواندن قرآن و صدای اذانهای او در ماه رمضان زینتبخش فضای اطراف زندگی او بود.
قلبی زلال و مغزی با اندیشه نیکو داشت و خواندن پیوسته قرآن و شاهنامه یک سیره و یک کلاس شخصیتی خاص و استثنایی به او بخشیده بود.
او خردمندی و دریا دلی را در هم آمیخته بود. زبانش برای بیان حق و حقیقت، چون ذوالفقار علی تیز و بران بود و در عین حال همواره با بزرگی و مردانگی، هر آنچه مصلحت طایفه و دیگران بود را بر خواستههای خود مقدم میداشت.
شجاع بود و از مقابله با ستم ظالمان هیچ ترس و ابایی نداشت. یک رو، ثابت قدم و بلند همت بود و به هیچ قیمتی از آرمانها و ارزشهای خود کوتاه نمیآمد.
غرور و اعتماد به نفسی مثال زدنی داشت و در عین حال بسیار فروتن و مردمدار بود و در روز دارایی و نداری، همواره سفرهدار بود.
هر جایی که پیش میآمد در کار خیر پیش قدم بود و زبانش جز به قصد اصلاح و صلحطلبی و خیرخواهی نمیچرخید.
همواره تلاش خود را صرف عمران و آبادانی میکرد. با حافظه قوی و درک بالا در تحلیل امور، سخنوری بی نظیر بود و حضورش زینت بخش مجالس بزرگان بود.
سینهاش تاریخ شفاهی طایفه و حماسههای گذشتگان بود. نام و آوازهاش به نیکی در همه جا پیچیده و در میان همه زبانزد بود و خوش صحبتی و خوش مشربی او جذب کننده هر گروهی از مردم، از جوان تا پیر، بود.
از دهه شصت به بعد، در راستای تلاشهای پیشین خود و دیگر بزرگان طایفه برای حفظ و عمران و آبادانی دیلگان، همه توان و همت خود را صرف حل و فصل قضیه دیلگان کرد و در این راه از هیچ تلاشی فروگذار نکرد و عملاً هر آنچه از سرمایه شخصی داشت را هم در این راه صرف کرد.
و به راستی در حال حاضر له جومشایی دیلگان را به خاطر همت او و تلاش او برای آبادانی آن، میتوان نعمتآباد نامید.
او در عین داشتن شخصیت اجتماعی برجسته و شناخته شده، در محیط خانواده نیز پدر و پدربزرگی بی مانند بود و پنج پسر و پنج دختر دارد و فرزندان و نوادگان او هم مثل خود او، هر کدام از افتخارهای طایفه هستند و ضمن خردمندی و خیرخواهی و نوع دوستی، هر کدام در عرصههای علمی و کاری موفقیتهای قابل توجه کسب کردهاند.
روان آن مرد خدا که مثل بنده واقعی خداوند زیست شاد و با اولیاء الله محشور باد.