یکی از زنانِ شاعرِ نامدارِ همروزگارمان، پروین دولتآبادی (۱۳۰۳ – ۱۳۸۷) است که او را به شعرهای کودکانهاش میشناسند و بهدلیل همان شعرها، «شاعر کودکان» میخوانندش. البته این لقب بسیار برازنده او است که مجموعههای شعری گوناگونی چون «بر قایق ابرها»، «گل را بشناس کودک من» و «مرغ سرخ پاکوتاه» را برای کودکان سروده است. این شاعر اصفهانی در همان سالهای جوانی در پی بازدید از پرورشگاه کودکان بیسرپرست، تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا را رها کرد و به خدمت در پرورشگاه پرداخت. او شعرهای بسیاری را برای کودکان سروده است که شماری از آنها زینتبخش کتابهای درسی دانشآموزان نیز بوده است. یکی از این شعرها، مثنویِ معروفِ «بازمیآید پرستو نغمهخوان» است:
بادِ سر آرام بر صحرا گذشت /// سبزهزاران رفتهرفته زرد گشت
تک درختِ نارون شد رنگرنگ /// زرد شد آن چتر شاداب قشنگ
برگ برگِ گل به رقصِ باد ریخت /// رشتههای بیدبُن از هم گسیخت...
اما هدف از این گزارش، پرداختن به شعر کودکانه پروین نیست. این سیاهه در پی آن است تا مخاطبِ خود را با گوشه ای از دیگر تلاشهای ادبی پروین دولتآبادی و روحیات این شاعر بیادعای روزگار معاصر آشنا سازد.
روحیات و شعرِ پروین دولتآبادی از نگاه سیمین بهبهانی
سیمین بهبهانی که خود از نامدارترین زنانِ غزلسرای معاصر است، از روزگار نوجوانی با پروین دولتآبادی دوستی و صمیمیت داشته است. رشته دوستیِ این دو بانوی شاعر در سالهایی به هم گره میخورد که هر دو نوجوان بودهاند و در جلسات ادبیِ کانونِ بانوان شرکت میکردهاند. کانونِ بانوان را صدیقه دولتآبادی (عمه پروین) بنیان نهاده بود و فخر عادل خلعتبری (فخری ارغنون)، مادر سیمین بهبهانی، نیز به عضویت آن درآمده بود. همین حضورِ مشترکِ مادرِ سیمین بهبهانی و عمه پروین در آن نهاد، پای این دو نوجوان را هم به جلسات ادبی کانون بانوان باز کرد و سبب شد پروینِ شانزده ساله و سیمینِ چهارده ساله برای هم دوستانی پُرشور شوند.
سیمین بهبهانی درباره حال و هوای این دوستی خویش با پروین دولتآبادی و نیز روحیاتِ خاصِ پروین و تفاوتش با روحیاتِ خود، نکتههای درخوری را برای تاریخِ ادبی معاصر به یادگار نهاده است: «... آشنایی من با پروین ادامه یافت و هر دو از حال و طرز کار یکدیگر باخبر بودیم. شهریار، شاعر محبوبِ ما هر دو بود و پدرانه به ما هر دو توجه داشت و ما را به آینده امیدوار میکرد. به این ترتیب بود که پروین یکی از برجستگان شعر معاصر شد.
پروین بسیار آرام و باوقار بود. هرچه من پُرشور و مردمآمیز بودم، او کمتظاهر و گوشهگیر بود. افراد معاشر با او اکثراً از نخبگان ذوق و ادب به شمار میآمدند و پروین در این معاشرتهای گزینشده نهایت دقت را به کار میبرد. مغرور نبود اما مستوری را خوش میداشت. برای هر کس شعر نمیخواند و در هر مجلس حضور نمییافت، در واقع باید او را شاعر برگزیدگان بنامیم». [۱]
بهبهانی به تفاوت نگرش و سلیقه خود و پروین در انتخاب پوشش نیز اشاره کرده و گریزی هم به نحوه حضور عشق در شعر دوستِ خویش زده است: «او در انتخاب پوشش نیز به سادگی میگرایید و هرگز ندیدم گلی به گیسو بزند یا پولکی به جامه بدوزد، گویی از تندی رنگها میهراسید؛ برخلافِ من که «سرخ»، رنگِ دلخواهم بود و آنقدر در پوشیدنِ جامه و کفش و کلاه سرخ افراط کردم که پدرم مرا به بادِ عتاب گرفت و سالهای جوانی را با حسرتِ رنگ سرخ، به پوشیدن جامههای ساده و قناعت کردم. اما یکباره عنان گسستم و گفتم آن میپوشم که شادم کند. اما در شعر هیچ قید و بندی مرا اسیر نکرد.
نمیگویم که پروین در شعر حدّ و مرزی را رعایت میکرد؛ او هم هرچه میخواست میگفت، اما طبیعتِ آرام و سرشت موقر او همیشه در شعرش حضور داشت. غزلهای عاشقانه او از عشقی پاک و آسمانی حکایت دارد. هیچ لغزشی یا خلاف عادتی در روایتهای عاشقانه او اجازه ظهور پیدا نمیکند. تظاهراتِ عاشقانه غزل او در نهایت ظرافت و نگاهداشتِ حدود ادب است و چنین است که شعر او بیشتر مورد پسند خاصان و فرهیختگان است.
در غزلهای او، گاه توجه به مسائل اجتماعی بهوضوح آشکار میشود و شعر او را گویای اندیشناکی سرنوشت مردم وطنش و جهانش میکند. بهطور کلی طبیعتِ منسجم و انضباط جوی او شعر او را از هر گونه لغزش یا سستی مبرّا میدارد». [۲]
رنگِ اندوه در شعر پروین
در یک نگرش کلی به شعر پروین دولتآبادی، میتوان لکههایی از تیرگیِ غم و اندوه را در برخی از سرودههای این بانوی شاعر دید. نمونه ای از این رنگِ اندوه در این چند بیت از مجموعه شعر «هلال نقرهسا» جلوهگر است:
«سینه تنگ است، بگو عرصه فریاد کجاست؟ /// راهِ بیرون شدن از ظلمتِ بیداد کجاست؟
زندگی آیه شومی است، غم آوازه مرگ /// پادزهری که بَرَد هستیام از یاد کجاست؟
بانگِ این طبلِ تهی، مردهدلان را خوش باد /// نغمه نای من، آن گمشده در باد کجاست؟» [۳]
نسرین روانپور، نویسنده و پژوهشگر ادبیات فارسی، درباره این ویژگیِ شعر پروین دولتآبادی معتقد است که «رگههای اندوه در شعر وی، حتی در نخستین سرودههای جوانیاش نیز پدیدار است. البته راست است که پروین زندگی زناشویی آمیخته به ناکامی و شکستی را پشت سر نهاده بود، ولی شعر وی بیشتر سایه «منِ» اجتماعی و بشری او است؛ چندانکه در ساختارهای گونهگون غزل، مثنوی، رباعی و انگشتشمار شعرهای آزادی که سروده، بازتاب درد مشترکش را با مردم نمیتوان نادیده گرفت». [۴] همچنین نوعی حال و هوای پُر از دریغِ مناسب روزگار پیری را میتوان در شعرهای عهد جوانیِ پروین دولتآبادی دید، که همین احساس نیز نوعی اندوه را به مخاطب منتقل میکند:
«نرمنرمک دل از آن شور نهانی افتاد /// عاقبت بر دلم آن «افتد و دانی» افتاد
بر پرندِ رُخم از خطّ غم افتاد شکست /// نقش آن قصه که خواندن نتوانی افتاد
پای سست آمد و پشت از غم ایام خمید /// و آن سهی سروِ خرامان ز روانی افتاد
زین مِیِ کهنه دگر جوشش مستی مطلب /// کاین دلِ خونشده از شور جوانی افتاد...». [۵]
روانپور البته معتقد است که شعرهای کودکانه پروین دولتآبادی بهنسبت شعرهای دیگرش از این اندوه برکنار مانده. به باور وی پروین «با آنکه هرگز از موهبت مادرشدن بهرهمند نشد، عمری مادرِ همه کودکان ایران بود؛ برای آنان سرود و برای آنان نوشت و با پایهگذاری ادبیات کودکان، به نوباوگان این سرزمین تشخّص و دانایی بخشید و تنها در این سرودهها است که شعر پروین از شادی و امید سرشار است؛ زیرا هدفش پرورش و تربیت نسلی است برای فردای روشنترِ این سرزمین». [۶]
زنانگی در شعر پروین
در روزگار معاصر در میان انبوهِ گویندگانِ نامداری که نام خویش را در طومارِ پُرشمارِ شاعران شعر فارسی ثبت کردهاند، تعدادی از زنانِ شاعر نیز توانستهاند با شعرهای خویش، نام خود را ماندگار کنند. پروین اعتصامی، فروغ فرخزاد، طاهره صفارزاده، سیمین بهبهانی، سپیده کاشانی، مهدخت مخبر و پروین دولتآبادی از جمله شاعرانِ زنِ سرشناس همروزگارمان هستند که زنانگی در شعر هر یک جلوه و شدت و ضعفی متفاوت دارد. پروین دولتآبادی در گفتوگوی کوتاهی که لیدا واعظ در ۲۱ آبان ۱۳۸۰ (یعنی حدود شش سال و نیم پیش از وفاتِ دولتآبادی) با وی داشته، در پاسخ به این پرسش که تا چه حد شعر خود را زنانه میداند، چنین گفته است:
«شعر شاعر زاییدۀ بهتمام معنا گذارِ زندگی فردیِ او است. مگر ممکن است، زنی شعر بسازد و شعرش زنانه نباشد؟ بههرحال شاعر مکنونات حیاتی خود را و گذار زندگی شخصی خود را توصیف میکند. حالا برخی از زنانِ شاعر شعر خود را زنانهتر بیان میکنند و برخی دیگر کمتر. اما شاید به آن مفهومی که پرسیدید، شعر من زنانه نباشد.
زندگانی از من خواست، در کمی، فزودن را
خلقت از تنِ من جست رمز و رازِ بودن را
گفتمش که تا داند لطفِ زندگی با ماست
زن شدن زبونی نیست، این ز خود شدن والاست
طعنه ای است گر گویند زن فریبِ آدم داد
زن چراغِ بینش بود، روشنی به عالم داد
زن کلامِ اول بود دفترِ رهایی را
آستانِ عزّت بود خلوت خدایی را». [۷]
این بانوی شاعر همچنین در ادامه این گفتوگو در بیانِ دیدگاه خویش درباره شاعرانِ زن معاصر گفته است: «فروغ به نظر من شاعر بزرگی بود. جای تأسف است که او مهلت نیافت راهی را که رفته بود، به جایی برساند و خیلی زود از میان ما رفت. پروین اعتصامی هم در مرتبه شعریِ خود یکی از درخشانترین چهرههای شعر بود». [۸]
«منظورِ خردمندِ» پروین
یکی از شاعرانی که نامش در زمره سخنگویان سده هشتم هجری ثبت شده است، بانویی است مشهور به جهان ملک خاتون. وی دختر جلالالدین مسعودشاه بن محمود اینجو (برادر بزرگتر ابواسحاق اینجو، حاکم فارس و ممدوح حافظ) بوده است. جهان ملک خاتون معاصر خواجه حافظ شیرازی بوده است و طبق باور گروهی از محققان، همچون مرحوم استاد سعید نفیسی، حافظ و جهان ملک خاتون با هم روابط ادبی داشتهاند.
استاد نفیسی در مقاله «حافظ و جهان ملک خاتون» با اشاره به اینکه هم حافظ و هم جهان ملک خاتون، هر دو در شیراز سکونت داشتهاند و با دربار شاه شیخ ابواسحاق دارای مناسباتی بودهاند، مینویسد که «دلیل اینکه جهان ملک خاتون و حافظ با یکدیگر روابط ادبی داشتهاند، این است که در اندک رجوعی که به دیوان جهان ملک کردم، دیدم که [او و حافظ] شش غزل را به یک وزن و قافیه سرودهاند و پیدا است که یا نخست حافظ غزل خود را گفته و جهان ملک از آن استقبال کرده یا آنکه جهان ملک مبتکر بوده، حافظ بدو اقتفا کرده است». [۹] مرحوم نفیسی نمونههایی از این مشابهتها را نیز ذکر کرده که یکی از آنها از این قرار است:
بیتِ غزل جهان ملک خاتون:
در عشق تو تا چند کشم بار ملامت /// اندیشه نداری مگر از روز قیامت
و دو بیت از غزل حافظ:
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت /// بازآید و برهاندم از بند ملامت
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید /// تا چشم جهانبین کنمش جای اقامت. [۱۰]
اما هدف از نگارش این چند سطر در معرفیِ جهان ملک خاتونِ قرن هشتمی، پرداختن به یکی از پژوهشهای روانشاد پروین دولتآبادی بوده است. آنچه نام پروین را در کنار نام جهان ملک خاتون نشانده، کتابی است با نام «منظور خردمند». این کتاب پژوهشی است درباره شعر، زمانه و زندگی جهان ملک خاتون. پروین دولتآبادی در این اثر همچنین به مقایسه ای بین شعر حافظ و جهان ملک خاتون پرداخته و گزیده ای از غزلها و رباعیهای آن بانوی شاعر را نیز در دسترس مخاطبان کتاب قرار داده است.
سیمین بهبهانی درباره نامگذاری این کتاب اینگونه توضیح داده است: «نام این مجموعه «منظور خردمند» است؛ و پروین این نام را از این جهت بر آن نهاده است که حافظ در غزلهای خود، جهان ملک خاتون را با عبارت «منظور خردمند» مخاطب ساخته است. همت گماشتن [پروین] بر درج این دیوان جای سپاس فراوان دارد، زیرا در قحطسالِ شعر زنانه در ادوار گذشته تاریخ ادبیات ما، ظهور این دیوان و توجه به این شاعر موجب سربلندی ما زنان است...». [۱۱]
از آنچه کردم، خرسندم
اما پایانبخشِ این گزارش بهتر است، نظر پروین دولتآبادی درباره یک عمر شاعری و تلاش ادبی خویش باشد. وی در پایانِ همان گفتوگوی پاییزیِ خود با لیدا واعظ، وقتی مصاحبهگر از او میخواهد که به مخاطبان توصیه ای کند، میگوید: «آنچه از من مینویسید، سادگیِ یک زندگی معلمیِ درازمدتی است که سعی کردهام برای بچهها، همانهایی که زلال وجود خود را به من دادند و نگذاشتند تبدیل به مردابی شوم که در من لایهها و گلهای زمانه و زندگی بماند، سپری شود. از نوشتههای شعر و شاعری خود هم ناراضی نیستم. از آنچه کردم، خرسندم و البته از من شایستهتر هم بودهاند که کار کردهاند و پیش رفتهاند». [۱۲]
ارجاعها:
۱. «به یاد پروین دولتآبادی»؛ سیمین بهبهانی؛ مجله بخارا؛ مرداد و شهریور ۱۳۹۰، شماره ۸۲؛ ص ۶۲۱.
۲. همان. ص ۶۲۱ و ۶۲۲.
۳. برگرفته از یادداشت «پروین، ستاره اندوه»؛ نرگس روانپور؛ مجله حافظ؛ آذر و دی ۱۳۹۱، شماره ۹۹؛ ص ۶۹.
۴. همان. ص ۶۸.
۵. همان. ص ۶۹.
۶. همان.
۷. «دیدار با پروین دولتآبادی»؛ گفتوگوی لیدا واعظ با پروین دولتآبادی؛ مجله رودکی؛ اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۷، شماره ۲۳؛ ص ۱۸۳.
۸. همان. ۱۸۴.
۹. مقاله «حافظ و جهان ملک خاتون»؛ سعید نفیسی؛ در «مجموعه مقالات درباره حافظ»، گردآوری علیاکبر خداپرست؛ تهران: هنر و فرهنگ؛ ۱۳۶۳؛ ص ۲۱۱.
۱۰. همان. ص ۲۱۲.
۱۱. «به یاد پروین دولتآبادی»؛ سیمین بهبهانی؛ مجله بخارا؛ مرداد و شهریور ۱۳۹۰، شماره ۸۲؛ ص ۶۲۱.
۱۲. «دیدار با پروین دولتآبادی»؛ گفتوگوی لیدا واعظ با پروین دولتآبادی؛ مجله رودکی؛ اردیبهشت و خرداد ۱۳۸۷، شماره ۲۳؛ ص ۱۸۴.