در سوگ روانشناسی
به سوگ نشستن تنها مختص از دست دادن یک عزیز نیست بلکه گاهی هم میتوان به سوگ یک هنر یا حتی یک علم نشست و امروز در سوگ علمی مینویسم که قرار بود راه و رسم زیستن را به آدمی بیاموزد.
میگنا: باید سوگوارانه و ناباورانه از روانشناسی بنویسم که مثله شده و هر تکهاش به کام و نام مکاره بازاری است، آن گونه که سر به هر طرف میچرخانی مدعیانی میبینی بر در هر دکان که بساط کردهاند و فریاد سر میدهند که هر آن چه شما و آنها میخواهید باید از این گذر برچینید و هر گیر و گرهای که دارید به این دانایان خوش سر و زبان واگذار کنید تا هر چند گران رخت عافیت بر ذهن و روانتان بپوشند و زندگیتان را آباد و روانتان را آزاد کنند.
به نگاه و نگرشتان تازگی، روشنایی و به مسیر زندگیتان نقشه گنجی دهند و کوله پشتیتان را پر از لذت، آرامش و رضایت کنند و رویاهایتان را با طلسم قانون جذب تحقق بخشیده و با جملهسازیهای زیبا، به شما بگویند که همه چیز آرام است و شما چقدر خوشبختید و از چشمهایتان معلوم است که ...
در روانشناسی ضرورتی برای پژوهش بر اساس مولفههای فرهنگی خودمان وجود ندارد
نخست آن که نمیدانم تا به کی باید این علم روانشناسی که تکیهاش بر شناخت و واکاوی رفتار و ذهن انسان است، همچون کالایی از آن سوی مرزها به جامعه ما بیاید و قرار نیست بومی همین آب و خاک، همین مردمان و فرهنگ و جغرافیا شود.
اگر چه اصول حاکم بر ساختارهای روانی، عاطفی و رفتاری بشر مثل حافظه، کارکرد مغز، هیجانها و دیگر موضوعات زندگی تا حدود زیادی جهان شمول هستند اما چگونه است که هنوز آن طور که بایسته و شایسته است بزرگان این علم بر آن نشدهاند که روانشناسی مردمان ایران را واکاوی کنند.
چرا عمده منابع علمی دانشگاهی و حتی جزئیترین و پیش پا افتادهترین مطالب که برای مردم کوچه و خیابان به زیور طبع آراسته شده، نام نویسندهای غیرایرانی را بر پیشانی دارد. تا چه اندازه میتوان پذیرفت که هر آن چه در این کتابها نوشته شده منطبق بر زندگی و ساختار شخصیت اجتماعی مردمان همین جامعه است؟ از رهنمودهایی برای زوجها گرفته تا راه و رسم تربیت فرزند و فوت و فن روابط عاشقانه و چم و خم ثروتمند شدن و غیره، گویی جسارت مولف شدن و نه گردآوری کردن، شهامت نظریهپردازی و ضرورت پژوهش کردن بر اساس مولفههای فرهنگی خودمان وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است.
روانشناسی علم استفاده از عناوین عجیب و غریب برای تسخیر ذهن مردم نیست
از رسالههای دکتری گرفته تا مقالات پژوهشی و حتی نوشتههای مطبوعات خیلی زرد هم مزین به ارجاعات منابع غیرایرانی هستند و گویی اگر این اسامی و تاریخهای میلادی در نوشتهها به چشم نخورد، اعتبار و احترامی نخواهند داشت، البته من منکر این نیستم که باید محقق و نویسنده بتواند از دیدگاههای علمی دیگر جوامع نیز بدون تنگ نظری منتفع شود اما دست آخر باید محصولی علمی سازگار با جامعه خود عرضه کند نه همان حرفها را تنها در بستهبندی فارسی.
دوم فراز سوگنامهام، به فقدان خلاقیت و نوآوری در موضوعات و نوشتهها و حتی پژوهشها مربوط است و عجب آنکه مردم از ما روان شناسها انتظار دارند خلاقیت را بیاموزند! آن قدر موضوعات تکراری با عناوین بیهویت در کتابفروشیها خودنمایی میکنند که هر بیننده و رهگذری را لااقل به مزه مزۀ آن واژهها و عناوین ترغیب میکند. ورق که میزنی و کمی جملات را مرور میکنی میبینی حرف جدیدی برای گفتن ندارند و فقط نگارش و مثالها و داستانهای تازهای گفته شده است.
نام این اوضاع را "تیتر درمانی" میگذارم؛ چرا که فقط با عناوین عجیب و غریب سعی در تسخیر ذهن و نگاه مردم دارد که محدود به حوزه نشر کتاب و مقالات نیست.
در و دیوار شهر پر شده از آگهیهای همایشها و کارگاههای آموزشی که هر آنچه شما بخواهید یا نخواهید را برای شما مهیا کردهاند، با سخنرانهایی به اصطلاح انگیزشی و مهارت آموخته در مهندسی زبان بدن و لحن که همچون هنرپیشههای آگهیهای بازرگانی که دلیلی ندارد به آن چه تبلیغ میکنند باور و اطمینانی داشته باشند، چنان وانمود میکنند که راه بهشت از همین سمت است که آنها نشان میدهند و کامیابی و شادمانی واقعی در دکان آنها عرضه میشود.
از همایشها که بیرون میآیی مثل فیلمهای بروسلی احساس میکنی قدرت مبارزه با همه مشکلات را داری فقط کافی است مثل بروسلی جیغ بزنی و گارد حمله بگیری، ولی چند روز بعد دوباره همایش لازم میشوی باید مثل کسی که وابسته به مادهای شده است در همایش دیگری حضور به هم رسانی.
روانشناسی، فنِ قشنگ گفتن گفتههای قشنگ توسط قشنگها نیست
وارد فضای مجازی که میشوی، اوضاع را آشفتهتر مییابی، آدم یاد شنبه بازار تا جمعه بازارهای محلی میافتد، صداها در هم آمیخته، چهرههای عجیب و غریب و کالاهایی که در دکان هیچ عطاری نیست را در آنجا پیدا میکنی.
خریدار هم که نباشی، تماشاگری و هر چه داد زننده جذابتر، دور بساطش پرلایک تر، چه بخواهی چه نخواهی حواست پرت میشود و میخواهی ببینی این مطلب چه میگوید، از علم نفوذ در دلها گرفته تا چگونه همسر خود را سر جایش بنشانیم، از مهارت شناخت فریبکاران تا مهارت باز کردن چشم سوم و ارتباط با فرازمینیها به مدد تئوریهای فرا روانشناسی، محدودیت سنی هم ندارد، هر که هستی و ز هر جا برسی، برایت جایی هست که دست به دست جملهای یا عبارتی و راهکاری بیپایه و اساس از جایی دست به دست کنی تا در ویترین بساط خودت بچینی.
این اوضاع و احوال باعث شده است تا این عزیز مثله شده (اگر یادتان باشد در سوگ روانشناسی مینویسم)، تا مردم فکر کنند که روانشناسی، فنِ قشنگ گفتن گفتههای قشنگ توسط قشنگهاست. مهارت جملهسازی با کلمات زیبا، این جملههای قشنگ، کوتاه و جذاب چنان بیان و نوشته میشوند که ذهن خواننده آنها را اصل و قاعده میپندارد چون شاید با حال و احوال او سازگارتر است یا راهکارهایی که شاید مناسب همه افراد نیست و حتی برای زندگی آنان نتیجه عکس بدهد.
بارگذاری انواع و اقسام ویدئوها از کسانی که خود را روانشناس معرفی میکنند و شما باید حرفهای آنها را باور کنید، کافی است ابتدای هر جمله بگویند "پژوهشها نشان میدهد" و متاسفانه در برخی از موارد هم که حجب و حیای کلام هم با بیان شوخیها، راهنماییهای مربوط به روابط کاملا خصوصی جنسی با واژههای به ظاهر تحصصی از بین رفته است.
این سوگنامه برای زیر سوال بردن تلاشهای علمی، خالصانه و فداکارنه همکاران عزیزی که دغدغهای جز سلامت ذهن و روان جامعه ندارند نیست، بلکه بیان دل آشوبیِ روانشناسی است که دیگر نمیخواهد روانشناس باشد.
به نگاه و نگرشتان تازگی، روشنایی و به مسیر زندگیتان نقشه گنجی دهند و کوله پشتیتان را پر از لذت، آرامش و رضایت کنند و رویاهایتان را با طلسم قانون جذب تحقق بخشیده و با جملهسازیهای زیبا، به شما بگویند که همه چیز آرام است و شما چقدر خوشبختید و از چشمهایتان معلوم است که ...
در روانشناسی ضرورتی برای پژوهش بر اساس مولفههای فرهنگی خودمان وجود ندارد
نخست آن که نمیدانم تا به کی باید این علم روانشناسی که تکیهاش بر شناخت و واکاوی رفتار و ذهن انسان است، همچون کالایی از آن سوی مرزها به جامعه ما بیاید و قرار نیست بومی همین آب و خاک، همین مردمان و فرهنگ و جغرافیا شود.
اگر چه اصول حاکم بر ساختارهای روانی، عاطفی و رفتاری بشر مثل حافظه، کارکرد مغز، هیجانها و دیگر موضوعات زندگی تا حدود زیادی جهان شمول هستند اما چگونه است که هنوز آن طور که بایسته و شایسته است بزرگان این علم بر آن نشدهاند که روانشناسی مردمان ایران را واکاوی کنند.
چرا عمده منابع علمی دانشگاهی و حتی جزئیترین و پیش پا افتادهترین مطالب که برای مردم کوچه و خیابان به زیور طبع آراسته شده، نام نویسندهای غیرایرانی را بر پیشانی دارد. تا چه اندازه میتوان پذیرفت که هر آن چه در این کتابها نوشته شده منطبق بر زندگی و ساختار شخصیت اجتماعی مردمان همین جامعه است؟ از رهنمودهایی برای زوجها گرفته تا راه و رسم تربیت فرزند و فوت و فن روابط عاشقانه و چم و خم ثروتمند شدن و غیره، گویی جسارت مولف شدن و نه گردآوری کردن، شهامت نظریهپردازی و ضرورت پژوهش کردن بر اساس مولفههای فرهنگی خودمان وجود ندارد یا بسیار کمرنگ است.
روانشناسی علم استفاده از عناوین عجیب و غریب برای تسخیر ذهن مردم نیست
از رسالههای دکتری گرفته تا مقالات پژوهشی و حتی نوشتههای مطبوعات خیلی زرد هم مزین به ارجاعات منابع غیرایرانی هستند و گویی اگر این اسامی و تاریخهای میلادی در نوشتهها به چشم نخورد، اعتبار و احترامی نخواهند داشت، البته من منکر این نیستم که باید محقق و نویسنده بتواند از دیدگاههای علمی دیگر جوامع نیز بدون تنگ نظری منتفع شود اما دست آخر باید محصولی علمی سازگار با جامعه خود عرضه کند نه همان حرفها را تنها در بستهبندی فارسی.
دوم فراز سوگنامهام، به فقدان خلاقیت و نوآوری در موضوعات و نوشتهها و حتی پژوهشها مربوط است و عجب آنکه مردم از ما روان شناسها انتظار دارند خلاقیت را بیاموزند! آن قدر موضوعات تکراری با عناوین بیهویت در کتابفروشیها خودنمایی میکنند که هر بیننده و رهگذری را لااقل به مزه مزۀ آن واژهها و عناوین ترغیب میکند. ورق که میزنی و کمی جملات را مرور میکنی میبینی حرف جدیدی برای گفتن ندارند و فقط نگارش و مثالها و داستانهای تازهای گفته شده است.
نام این اوضاع را "تیتر درمانی" میگذارم؛ چرا که فقط با عناوین عجیب و غریب سعی در تسخیر ذهن و نگاه مردم دارد که محدود به حوزه نشر کتاب و مقالات نیست.
در و دیوار شهر پر شده از آگهیهای همایشها و کارگاههای آموزشی که هر آنچه شما بخواهید یا نخواهید را برای شما مهیا کردهاند، با سخنرانهایی به اصطلاح انگیزشی و مهارت آموخته در مهندسی زبان بدن و لحن که همچون هنرپیشههای آگهیهای بازرگانی که دلیلی ندارد به آن چه تبلیغ میکنند باور و اطمینانی داشته باشند، چنان وانمود میکنند که راه بهشت از همین سمت است که آنها نشان میدهند و کامیابی و شادمانی واقعی در دکان آنها عرضه میشود.
از همایشها که بیرون میآیی مثل فیلمهای بروسلی احساس میکنی قدرت مبارزه با همه مشکلات را داری فقط کافی است مثل بروسلی جیغ بزنی و گارد حمله بگیری، ولی چند روز بعد دوباره همایش لازم میشوی باید مثل کسی که وابسته به مادهای شده است در همایش دیگری حضور به هم رسانی.
روانشناسی، فنِ قشنگ گفتن گفتههای قشنگ توسط قشنگها نیست
وارد فضای مجازی که میشوی، اوضاع را آشفتهتر مییابی، آدم یاد شنبه بازار تا جمعه بازارهای محلی میافتد، صداها در هم آمیخته، چهرههای عجیب و غریب و کالاهایی که در دکان هیچ عطاری نیست را در آنجا پیدا میکنی.
خریدار هم که نباشی، تماشاگری و هر چه داد زننده جذابتر، دور بساطش پرلایک تر، چه بخواهی چه نخواهی حواست پرت میشود و میخواهی ببینی این مطلب چه میگوید، از علم نفوذ در دلها گرفته تا چگونه همسر خود را سر جایش بنشانیم، از مهارت شناخت فریبکاران تا مهارت باز کردن چشم سوم و ارتباط با فرازمینیها به مدد تئوریهای فرا روانشناسی، محدودیت سنی هم ندارد، هر که هستی و ز هر جا برسی، برایت جایی هست که دست به دست جملهای یا عبارتی و راهکاری بیپایه و اساس از جایی دست به دست کنی تا در ویترین بساط خودت بچینی.
این اوضاع و احوال باعث شده است تا این عزیز مثله شده (اگر یادتان باشد در سوگ روانشناسی مینویسم)، تا مردم فکر کنند که روانشناسی، فنِ قشنگ گفتن گفتههای قشنگ توسط قشنگهاست. مهارت جملهسازی با کلمات زیبا، این جملههای قشنگ، کوتاه و جذاب چنان بیان و نوشته میشوند که ذهن خواننده آنها را اصل و قاعده میپندارد چون شاید با حال و احوال او سازگارتر است یا راهکارهایی که شاید مناسب همه افراد نیست و حتی برای زندگی آنان نتیجه عکس بدهد.
بارگذاری انواع و اقسام ویدئوها از کسانی که خود را روانشناس معرفی میکنند و شما باید حرفهای آنها را باور کنید، کافی است ابتدای هر جمله بگویند "پژوهشها نشان میدهد" و متاسفانه در برخی از موارد هم که حجب و حیای کلام هم با بیان شوخیها، راهنماییهای مربوط به روابط کاملا خصوصی جنسی با واژههای به ظاهر تحصصی از بین رفته است.
این سوگنامه برای زیر سوال بردن تلاشهای علمی، خالصانه و فداکارنه همکاران عزیزی که دغدغهای جز سلامت ذهن و روان جامعه ندارند نیست، بلکه بیان دل آشوبیِ روانشناسی است که دیگر نمیخواهد روانشناس باشد.
احسان کاظمی
دانشجوی دکتری روانشناسی