مثل ماه رسالت بوذری مثل ماه می‌ماند


مثل ماه رسالت بوذری مثل ماه می‌ماند

بچه‌های تیم سوژه خیلی زحمت کشیدند و حتما با آنها درمورد این موضوع صحبت کنید، چون تمرکز روی سوژه‌ها با آنها بوده است. اما واقعیت این است که پیدا کردن سوژه‌ها در این ایام خیلی کار سختی است.

به گزارش مشرق ، قرارمان در بن‌بست مهر است، حوالی یکی از مناطق غرب تهران. ساعت ۶ را انتخاب کردیم تا بتوانم قبل از شروع برنامه، چند گفت‌وگو را بگیرم. چیزی که در اولین برخورد با عوامل برنامه برایم جلب‌توجه کرد، رفتار صمیمانه و به‌دور از تکلف‌های معمول این مدل برنامه‌ها بود. بن‌بست مهر و قرارمان اینجا در لوکیشن «مثل ماه» بود.

شبکه۳ سیما، بعد از برنامه «ماه‌عسل» که یکی از پرطرفدارترین برنامه‌های ماه رمضان در تلویزیون بود و آخرین قسمت آن در سال ۹۷ پخش شد، دیگر در سال ۹۸ برنامه‌ای در زمان افطار نداشت تا اینکه امسال به «مثل ماه» با اجرای رسالت بوذری رسیدند؛ برنامه‌ای‌که در همان قسمت اول، مجری برنامه اشاره کرد که این برنامه به‌هیچ‌وجه نمی‌خواهد ماه‌عسل باشد و نمی‌خواهد پا جای پای این برنامه بگذارد. حالا در هشتمین روز ماه رمضان قرارمان در اینجا است تا بگوییم از برنامه‌ای که این شب‌ها در زمان افطار مهمان خانه‌هایمان شده است.

جهادگران اصلی کادر درمان هستند

همراه با روابط‌عمومی برنامه وارد لوکیشن می‌شوم؛ لوکیشنی کوچک‌تر از آن ‌چیزی که در دوربین تلویزیون به چشم می‌بینیم و دکوری مستطیل همراه با چند پک کتاب. قبل از ورود طبق معمول این روزها، ماسک و دستکش جلوی در گذاشته‌اند تا هرکسی که وارد لوکیشن می‌شود، از آن استفاده کند. در انتهای استودیو چند نیمکت قرار دارد که روی آن می‌نشینم تا بتوانم کل صحنه را ببینم و ماجرای امروز برنامه را روایت کنم.

خانمی مسن که مشخص است از مهمانان برنامه است کنارم قرار می‌گیرد و یکی از عوامل در حال توضیح برای اوست که چه اتفاقی روی صحنه برنامه می‌افتد. خانم مهمان گویا چندان متوجه نمی‌شود و پسرش شروع به توضیح دادن می‌کند و گوش می‌دهم تا شاید متوجه برنامه بشوم، اما خب چیزی دستگیرم نمی‌شود. درحال نگاه کردن به اطراف هستم که با ورود یک نفر و معرفی خودش که هادی آشتیانی است و تهیه‌کننده برنامه، گفت‌وگویم را با او شروع می‌کنم. قبل از پرسیدن سوال اولم می‌گوید: «اینجا همه زحمت می‌کشند، اما خب ما صحبت می‌کنیم. دلم می‌خواهد قبل از شروع گفت‌وگو این را بگویم که کار در شرایط فعلی سخت است و دوستان من در این برنامه بسیار لطف کردند و همراه‌مان شدند تا بتوانیم برنامه را آماده کنیم.»

می‌پرسم: «برای برنامه‌هایی که این مدل گفت‌وگو را دارند، طبیعتا زمان خیلی مهم است. از چه زمانی اعلام شد و کار برنامه را شروع کردید؟» مکثی می‌کند و می‌گوید: « شروع کار ما و آن چیزی‌که قطعی شد، از اواسط تعطیلات نوروز بود. نهم فروردین قطعی کردیم که این کار را با شبکه شروع کنیم. باتوجه به تعطیلات عملا کار اجرایی از بعد از آن شروع شد و این نکته را هم باید بگویم که تقریبا کشور بعد از تعطیلات نوروز هم به‌خاطر این بیماری تعطیل بود. به‌خاطر بسته بودن راه‌ها کمی از تولیدات‌مان دچار مشکل شد. خیلی از مهمانانی که دعوت کردیم، به‌خاطر موضوع کرونا نتوانستند بیایند. خیلی از کسانی‌که دوست داشتیم در تیم‌مان باشند به‌خاطر کرونا نتوانستند و درکل با این مشکلات کار را شروع کردیم.»

بیشتر بخوانید:

بازگشت سامورایی‌ها به تلویزیون

هنوز خانم مهمان برنامه کنارمان نشسته است و برای همین سوال بعدی را به‌سمت سوژه برنامه می‌برم و می‌پرسم: «مطمئنا یک اتفاق مهم در برنامه‌های این‌مدلی -که ماه‌عسل را می‌توانیم نقطه شروع آن بدانیم- انتخاب سوژه است و برای این انتخاب و بهتر شدن برنامه، تیمی یک سال تلاش می‌کرد تا بتواند سوژه‌ها را انتخاب کند. با توجه به زمان کمی که در اختیار داشتید، این انتخاب سوژه‌ها چطور انجام می‌گرفت؟»

می‌گوید: «شبکه یک تیم سوژه‌یابی داشت که از ۵ یا ۶ماه قبل شروع به‌کار کرده بودند و وقتی مشخص شد که ما برای ماه رمضان انتخاب شدیم، تعدادی سوژه معرفی شدند. این سوژه‌ها که حدود ۷۰ تا بود، در اختیارمان قرار گرفت، اما ما به تعداد کمی از این سوژه‌ها رسیدیم؛ تقریبا ۱۵ سوژه انتخاب کردیم و تقریبا ۱۰سوژه به‌خاطر کرونا انتخاب نشد. مجددا یک تیم جدید هم به همان تیم اضافه کردیم و تقریبا می‌توانیم بگوییم این کار مثل روال قبل انجام شده است.»

مثل ماه رسالت بوذری مثل ماه می‌ماند

بدون مکث می‌پرسم: «یعنی شما از برنامه و انتخاب سوژه‌ها رضایت دارید؟» می‌گوید: «باتوجه به فرصت کمی که داشتیم و اتفاقاتی که افتاد، بله تا حدودی رضایت دارم. مطمئنا اگر قرار باشد این کار ادامه پیدا کند، باید تلاش گسترده‌تری انجام بدهیم. حتما باید یک گروه ویژه بلافاصله بعد از عید فطر تشکیل شود و مشغول به‌کار شوند. ببینید، بگذارید این نکته را بگویم که شاید انتقادی هم وجود داشته باشد. تکثیر این برنامه مدل ماه‌عسل از شبکه۳ به همه شبکه‌ها، حتی به شبکه‌های استانی خیلی جالب‌توجه است. همین مساله کار را نسبت‌به انتخاب سوژه‌ها سخت‌تر می‌کند، اما ما تلاش‌مان برای انتخاب سوژه‌ها این است که یک فضای امیدبخش به زندگی مردم بدهد. یک آگاهی‌بخشی خوب باشد. پشت یک اتفاق تلخ که از دل قصه زندگی یک نفر می‌آید، یک شیرینی لذت‌بخش برای مردم باشد و علاوه‌بر همه اینها، استفاده از این فضای معنوی یا دینی که البته اسمش را توکل و یا توسل می‌گذارم، بهتر است در سوژه‌های ما وجود داشته باشد.»

یک نفر با ماسکی که به صورت دارد، نزدیک می‌شود و نکته‌ای را به آشتیانی می‌گوید. با دیدن او سوال بعدی را به‌سمت کرونا و شرایط سخت برنامه‌سازی در این وضعیت می‌برم و می‌گویم یک مدل کار جهادی است در این شرایط کار کردن. اما آشتیانی بلافاصله در جوابم می‌گوید: «جهاد واقعی را کسانی انجام می‌دهند که الان در بیمارستان‌ها حضور دارند و زحمت می‌کشند. اما بالاخره همکاران من هم برای ساخت این برنامه تلاش بسیار می‌کنند و می‌توانم بگویم همه کسانی که در این شرایط سخت در حال ساخت برنامه هستند، زحمت می‌کشند و تلاش می‌کنند. قبل از شروع برنامه همه‌جا ضدعفونی می‌شود، فاصله‌گذاری‌ها رعایت می‌شود و ماسک و دستکش هم می‌دهیم.»

سوال آخر را به‌سمت نمره‌دادن به برنامه بعد از گذشت هفت شب از پخش می‌برم و می‌گوید: «ما هنوز اول کاریم. باید نمره‌مان را بالا ببریم. هنوز تا نمره خوب فاصله داریم.»

مثل ماه رسالت بوذری مثل ماه می‌ماند

امید؛ اولویت اصلی «مثل ماه»

صحبت‌مان که تمام می‌شود و رکوردرم خاموش، باز هم می‌گوید سختی کار در این روزها زیاد است، اما می‌دانیم که صاحب همین ماه کمک‌مان می‌کند. یکی از عوامل صدایش می‌کند و به‌سمت رسالت بوذری می‌رود تا چند مساله را با او هماهنگ کند. برای چند لحظه، صدای محسن چاوشی در استودیو می‌پیچد؛ همان قطعه‌ای است که برای شروع برنامه خوانده است. به‌دنبال محمدرضا خندان، جانشین تهیه‌کننده و مجری طرح برنامه هستم تا با او هم گپ‌وگفتی داشته باشم. اولش می‌خواهد گفت‌وگو با بقیه عوامل برنامه باشد. توضیح می‌دهم که نظر او، آن هم در اولین برنامه افطاری تیم جدید بعد از ۱۲ سال که یک برنامه ثابت هر سال پخش می‌شد، بسیار مهم است، تا اینکه قبول می‌کند صحبت کنیم.

سوال اول را از سوژه‌ها می‌پرسم و می‌گویم: «مردم در این مدل برنامه‌ها چون قهرمان یا مهمان برنامه یک فرد عادی است، به‌دنبال یک سوژه یا اتفاق خاص هستند. از سختی‌های انتخاب سوژه در این برنامه با توجه به وضعیت کرونا بگویید.»

بدون مکث می‌گوید: «بچه‌های تیم سوژه خیلی زحمت کشیدند و حتما با آنها درمورد این موضوع صحبت کنید، چون تمرکز روی سوژه‌ها با آنها بوده است. اما واقعیت این است که پیدا کردن سوژه‌ها در این ایام خیلی کار سختی است و خیلی از دوستانی که از قبل با آنها قول‌وقرار داشتیم، گفتند نمی‌توانند بیایند، ولی به‌هرحال دوستان تلاش کردند سوژه‌هایی از جنس مردم و از آنها که درواقع ته قصه مشخص باشد در برنامه بیاورند.» چون به زمان شروع برنامه نزدیک می‌شدیم، بی‌سیم او را می‌آورند تا بتواند از طریق آن روی صحنه و پشت‌صحنه را کنترل کند. می‌گویم: «چقدر سعی کردید که با ماه‌عسل تفاوت داشته باشید و شبیه آن نشوید؟ مطمئنا برنامه ماه‌عسل را مردم بسیار دوست داشتند، اما وقتی یک برنامه با تیم جدید می‌آید، مردم از آنها خلاقیت و اتفاق جدی می‌خواهند.»

حرفم را تایید می‌کند و می‌گوید: «برنامه گفت‌وگومحور که شما سوژه داشته باشید یک فرم برنامه‌سازی است. نمی‌توان گفت لزوما این برنامه «ماه‌عسل» است یا شبیه به آن. با توجه به اینکه سال‌های سال بالاخره دوستان‌مان در آن برنامه زحمت کشیدند، تلاش کردیم در فرم تغییراتی ایجاد کنیم که روایت داستان را جور بهتری جلو ببریم و مخاطب با آن درگیر شود و شکل روایت شکل خوبی داشته باشد. اینکه ما شبیه ماه‌عسل هستیم یا برنامه‌های دیگر خیلی نمی‌تواند مورد قیاس قرار بگیرد. آن برنامه، سالیان‌سال آنتن داشته است. خیلی برنامه خوب و پرمخاطبی بوده است. ما هم امیدواریم بتوانیم با این تلاش‌ها، نظر مخاطب را جلب کنیم و آنها برنامه ما را دوست داشته باشند.»

مطمئنا امید دادن به مردم در این شرایط یکی از شروط اصلی تولید برنامه است. می‌پرسم چقدر به این مساله توجه کرده‌اید که مردم امید داشته باشند و در این شرایط سخت با برنامه‌ای ناامیدکننده طرف نباشند. لبخندی روی لبش می‌نشیند و می‌گوید: «ما تمام تلاش‌مان این بوده است که از تلخی دور باشیم و اینکه حداقل در این چند شب، سوژه‌ها با امید در انتهای قصه به پایان رسیده‌اند تا مردم لذت ببرند. درست است که شرایط کرونایی است و اوضاع فکری و ذهنی مردم خوب نیست. ما همه تلاش‌مان این بود که به این موضوع دامن نزنیم و تماما سوژه‌هایمان با امید جلو برود.»

از بازخورد برنامه در این یک هفته می‌پرسم و می‌گوید: «خوشبختانه بازخوردهای خوبی داشته‌ایم؛ هم در فضای مجازی و هم بین مردم. برخی مواقع در قیاس با برنامه‌های دیگر قرار گرفته‌ایم، اما کم‌کم بعد از دو روز فرم برنامه درآمد و مردم متوجه موضوعات‌مان شدند و خدا را شکر بازخوردهای خوبی هم داشته‌ایم.»

سوال‌هایم که تمام می‌شود، می‌گوید: «باید چند نکته را بگویم؛ این برنامه حاصل زحمت یک تیم و کاری جمعی است و حدودا سر صحنه ۸۵ نفر زحمت می‌کشند، اما در کل ۱۵۰نفر هستند که با همکاری هم درحال تولید این برنامه هستیم.»

کرونا و سوژه‌هایی که نرسیدند

حرف‌هایش که تمام می‌شود، حبیبه یوسفی از تیم سوژه‌یابی برنامه به ما می‌رسد. خندان طی صحبت‌هایش به‌ زحمات این تیم اشاره کرد، برای همین از او می‌خواهم کمی با هم صحبت کنیم و از سوژه‌های برنامه بگوید. او که سابقه‌کار با تیم برنامه «ماه‌عسل» را هم داشته است به قول خودش تجربه‌های شیرین آن برنامه را به «مثل ماه» آورده تا بتواند همان اتفاق‌های خوب را رقم بزند.

از انتخاب سوژه‌ها و کار روی آنها در زمان محدود تولید این برنامه می‌پرسم و می‌گوید: «راستش برای این برنامه واقعا فرصت کمی داشتیم. فرصتی نبود که بخواهیم جست‌وجوهای زیادی را که نیازمند این مدل برنامه‌هاست، انجام بدهیم تا بتوانیم بهترین آنها را پیدا کنیم. اما دوستان در این برنامه محبت داشتند و به من اعتماد کردند و من هم سعی کردم از تجربه‌ای که قبلا داشتم استفاده کرده و پیگیری کنم که تعدادی را پسندیدند و تعدادی سوژه هم خودشان می‌شناختند و معرفی کردند تا من تحقیقات لازم را انجام بدهم و زاویه درست برنامه را پیدا کنم و به آن بپردازیم. البته این را هم باید بگویم که در این مدت کم فقط کار گروهی جواب می‌داد. رسالت بوذری با آن سواد ادبی خاصی که دارند، باعث می‌شوند برنامه بهتر شود. این تیمی کار کردن هم باعث دیده شدن می‌شود و امیدوارم که مخاطب هم راضی باشد.»

از شرایط سخت که می‌گوید، می‌پرسم تاثیر این شرایط سخت در سوژه‌ها و تولید برنامه چه بوده است؟ می‌گوید: «می‌توانم چند نمونه را بگویم که خودتان قضاوت کنید چقدر سخت است در این شرایط برنامه این مدلی را تولید کنیم. برای جمعه‌ای که گذشت ما مهمان دعوت کردیم، هماهنگی‌ها را انجام دادیم حتی برایش وله (vole) ساختیم. اما مهمان‌مان به کرونا مبتلا شد و البته خیلی متاسف شدیم؛ اما خب کارمان هم به مشکل برخورد یا در روز اول برنامه مهمان‌مان به فرودگاه رفته بود و نکته‌ اینکه دوران قرنطینه را طی کرده بود، ولی در فرودگاه به او گفتند اگر اشکالی ندارد چون هنوز کمی مشکل تنفسی دارد از آسانسور استفاده کند. کادر پرواز اجازه پرواز به او را ندادند و مهمان‌مان نرسید و همه اینها شرایط استرس‌زایی را ایجاد کرد. خیلی‌ها حاضر نبودند در این شرایط مهمان برنامه باشند و البته باید حق بدهیم که قبول نکنند. ما همه سعی‌مان این است که شرایط بهداشتی را به‌طور کامل رعایت کنیم.

اما نگرانی مردم قابل‌قبول و طبیعی است. این را هم بگویم ما بالاخره با توجه به کرونا یک دینی به گردن داریم و سعی کردیم در این شرایط سخت این موضوع را حتما مدنظر قرار بدهیم و مغفول نماند.» از او می‌خواهم تا از سوژه‌ها و رصدشان بیشتر بگوید که مکثی می‌کند و می‌گوید: «مهمانی که ما پنجشنبه گذشته به برنامه دعوت کردیم، سوژه‌ای است که من چهارسال با آن درگیر بودم. نکته بعدی این است که من خبرنگار بودم و طبیعتا خبرنگار اجتماعی بودن آدم را با سوژه‌های زیادی روبه‌رو می‌کند که نمی‌توانی به‌راحتی از کنارشان بگذری. مطمئنا کنار تیم «ماه‌عسل» قرار گرفتن در این چندسال بسیار به من کمک کرد تا بتوانم کار را بهتر یاد بگیرم. الان هم که در خدمت این دوستان هستم و امیدوارم بتوانیم روزهای خوبی داشته باشیم.»

می‌گویم ممکن است که برای مخاطب در روزهای پیش‌رو سوژه‌های غافلگیرکننده داشته باشید؟ تایید می‌کند و می‌گوید: «تلاش‌مان این است که این اتفاق بیفتد و با وجود شرایط سخت همه‌مان درحال تلاش هستیم. زمان کمی داشتیم، اما باید برنامه را تولید کنیم.»

حساب و کتاب شهید سوژه برنامه

حرف‌هایمان رو به اتمام است که صدای محسن چاوشی در استودیو می‌پیچد. زمان کمی تا شروع برنامه مانده و همه درحال انجام دادن کارهای آخر هستند و با شمارش معکوس بچه‌های تولید، رسالت بوذری روی صحنه می‌آید و با آن لحن و ادبیات خاص برنامه را شروع می‌کند. سوژه برنامه از دل یک کتاب انتخاب شده است. کتاب «وقتی مهتاب گم شد» نوشته حمید حسام که در بخشی‌ از آن به این سوژه اشاره کرده است و همین اشاره باعث می‌شود دوستان آن شهید به این فکر بیفتند که باید برای دوست شهیدشان کاری کنند تا آن دنیا درگیر حساب و کتاب این دنیا نباشد.

تفاوت‌های اجرا در «ماه‌عسل» و «مثل ماه»

یک ساعت برنامه تمام می‌شود و حالا همه با گفتن خسته نباشید به هم برای افطار می‌روند. قرار می‌شود گفت‌وگویی هم با رسالت بوذری داشته باشم تا او هم از حال‌وهوای این برنامه بگوید. موقع خوردن افطار مصاحبه‌مان شروع می‌شود. یاد برنامه چندشب قبل می‌افتم که تصمیم گرفتم بعد از رفتن به پشت صحنه، حتما این سوال را از بوذری بپرسم. می‌گویم: «چندشب پیش وقتی برنامه شروع شد شما اشاره کردید که باید یک نکته را بگویم و اینکه من مجری برنامه هستم و بازجو نیستم. چرا این نکته را گفتید؟»

می‌خندد و می‌گوید: «ببینید ما تعارف نداریم. کسی که قبل از من برنامه افطار شبکه۳ را اجرا می‌کرد، احسان علیخانی رفیق من است ولی دو جهان متفاوت در اجرا داریم و اصلا هیچ ربطی به هم نداریم. او بسیار خوب است. اقبال نسبت به او خیلی زیاد است. اینکه می‌گویم ربطی به هم نداریم، اصلا به این معنا نیست که من خوبم و او بد بلکه به این معناست که ما دو دنیای متفاوت داریم پس این قیاسی که صورت می‌گیرد، اصلا درست نیست، برای اینکه ما به‌لحاظ اجرا هیچ ربطی به هم نداریم.

من یک ادبیات و فرمی دارم و او یک ادبیات و فرم دیگر که هرکدام هم طرفدار خودش را دارد. چیزی که باعث مقایسه می‌شود اینکه برنامه‌ای ۱۲ سال در این تایم زمانی پخش شود و حالا ما در این تایم داریم یک برنامه جدید پخش می‌کنیم. دومین نکته این است که ما در قصه‌گویی مشترکیم. فیلمنامه‌نویس‌ها می‌گویند پیرنگ همه قصه‌ها بالاخره یک‌بار گفته شده. آن چیزی که مهم است، شیوه روایت است. من می‌خواهم بگویم شیوه پرداختن بسیار مهم است، وگرنه اینکه همه می‌خواهند قصه تعریف کنند، برای همه مشترک است.»

می‌گویم شیوه پرداختی که گفتید بسیار مهم است. مثلا در مخاطب خاص که شما اجرا می‌کنید و شیوه اجرا و نوع برنامه جوری است که به دل مخاطب می‌نشیند. چقدر سعی کرده‌اید این برنامه شبیه مخاطب خاص نشود؟ مکثی می‌کند و می‌گوید: «دقیقا در این برنامه سعی کرده‌ام آن‌طور که در مخاطب خاص هستم، نباشم. ببینید من در آن برنامه، یک‌تنه بار برنامه را به دوش می‌کشم، اما اینجا قرار است مهمان من حرف بزند. یک شب کوهنوردی مهمان ما بود که دست‌هایش مشکل داشت. بچه‌ها قبل ‌از برنامه به من گفتند تو به دست‌هایش اشاره‌ای بکن.

اما من گفتم هرگز این کار را نمی‌کنم. اگر خودش دوست داشته باشد، دستش را بالا می‌گیرد و می‌گوید که در آن اتفاق، دستم این‌طور شده است. هرگز من از آن چیزی که مهمانم دوست ندارد بگوید و من از آن خبر دارم، نخواهم گفت. من به نفع مهمان، قهرمانانه کار می‌کنم. خودم را حذف می‌کنم و فقط نقش یک نخ تسبیح را دارم تا این قصه دربیاید. فقط در شروع و پایان برنامه با توجه به آن سوژه سعی می‌کنم قصه را شروع کنم و آن پایان خوبی داشته باشد. با مشورت با دوستان خوبم سعی کردم قصه خودش، خودش را روایت کند و البته کمک می‌کنم برای جذاب‌تر شدن قصه. هرجا لازم باشد، می‌آیم و یا به‌عبارت دیگر به فکر بهتر دیده‌شدن قصه هستم.»

از صحبتش با مهمانان برنامه قبل از شروع می‌پرسم و می‌گوید: «من با مهمانان قبل از برنامه صحبت نمی‌کنم. از یک هفته قبل سوژه و داستان برنامه را می‌دانم و با آن کلنجار می‌روم و با خانم یوسفی صحبت می‌کنم، اما با مهمانان جز سلام و علیک قبل از شروع برنامه صحبت دیگری ندارم. برای آن هم یک توجیه دارم، چون اگر یک‌بار قصه را تعریف کنند، در روایت بعدی ممکن است چیز دیگری به آن اضافه شود. برای اینکه جذابیتش در گفت‌وگو از دست نرود، صحبت نمی‌کنم. البته این را هم بگویم که در جریان ریزبه‌ریز قصه سوژه هستم تا جایی که مثلا به مهمان می‌گویم شما آن زمان ایران بودید و می‌گوید بله بودم، درحالی‌که می‌دانم نبوده. پس این یعنی نمی‌خواهد درمورد این موضوع صحبت کند پس من هم دیگر بیشتر نمی‌پرسم چون نمی‌خواهم او را اذیت کنم.

دوست ندارم محرمانه او را بگویم.» می‌گویم برای مردم جذابیت در این مدل برنامه‌ها و گفت‌وگو مهم است. چقدر برای این جذابیت تلاش می‌کنید؟ می‌گوید: «ببینید ما تاکنون شب هشتم این برنامه را داشتیم. شب‌به‌شب با بچه‌ها صحبت و آفت‌هایمان را شناسایی می‌کنیم. من قول می‌دهم که تا دو سه شب دیگر این برنامه به یک بلوغ رسیده است. فارغ از اینکه بپسندیم و یا نه. من دوست دارم به جایی برسیم که فارغ از اشتراک تایم با یک برنامه پرطرفدار، مخاطب بگوید این برنامه را دوست دارد یا نه.» سوال آخر را به‌سمت کتاب می‌برم؛ سوالی که همیشه دوست داشتم از رسالت بوذری بپرسم که چقدر کتاب می‌خواند و این مساله چقدر در اجرایش تاثیرگذار بوده است. می‌خندد و می‌گوید: «دوست دارم در یک فرصت مناسب راجع‌به این موضوع مفصل صحبت کنم. به‌نظرم کتاب خواندن جزئی از کار ماست. ما اگر کتاب نخوانیم، نمی‌توانیم اجرای درست داشته باشیم. وقتی از من می‌پرسند برای اجرای خوب کدام کلاس برویم، در جواب می‌گویم گلستان سعدی بخوانید.

کتاب‌هایی که بسیار کمک می‌کنند. تا سواد کافی نباشد و عمیق نشوی، نمی‌شود کاری انجام داد. به‌نظرم بدون کتاب حیات نداریم. پس اگر ما کتاب نخوانیم، اجرا را کنار بگذاریم خیلی بهتر است.» صحبت‌مان تمام می‌شود و ساعت دیگر نزدیک ۹:۳۰ شده است. همه تیم برنامه درحال افطار هستند. برای خداحافظی می‌روم و قرار می‌شود هماهنگی‌ها را برای انتشار انجام بدهم. بیرون از استودیو، باران درحال باریدن است و به قول رسالت بوذری، امشب هشتمین شب ماه رمضان است و توسل باید کرد به امام هشتم و از همان بن‌بست مهر در غرب تهران دلم می‌رود تا پابوس امام رضایی که این روزها، باید بیشتر حواسش به ما باشد.



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

(تصاویر) مخوف‌ترین مرکز بازداشت و شکنجه در دمشق