چرا سرنگونی مجسمهها در آمریکا نماد براندازی سرمایهداری است؟
آنچه تمدن آمریکا نام گرفته پیوندهایی ناگسستنی با بردهداری دارد و اعتراضات امروز به نمادهای بردهداری در آمریکا در کنه خود فریاد بر سر میراث آن که نظام کنونی سرمایهداری است را در بر دارد.
به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا در پیامی در توئیتر از امضای فرمانی اجرایی خبر داد که هدف آن برخورد شدید با معترضانی است که به مجسمههای حامیان بردهداری اهانت میکنند.
براساس این فرمان هر کس که به مجسمه های موجود در فضای عمومی آسیب بزند باید تحت تعقیب قضایی قرار بگیرد. او همچنین دستور داده بودجه فدرال حوزه های قضایی و پلیسهای محلی که جلوی چنین اتفاقاتی را نمیگیرند متوقف شود. ترامپ در این فرمان معترضان را به «جهل تاریخی» متهم کرده است.
موضوع محل مناقشه، ظاهراً تنها بر سر مجسمههایی است که ترامپ آنها را شمایلهایی برای زیبایی شهر میبیند و معترضان، نماینده نفرتی تاریخی از بردهداری و نژادپرستی. ماجرا اما به گفته تاریخدانها ممکن است عمیقتر از آن چیزی باشد که از ظواهر امر برمیآید.
یکی از این چهرههای تاریخی که مجسمهاش این روزها بحثانگیز شده «جفرسون دیویس» است که در جنگ داخلی ایالات متحده بین سالهای 1861 تا 1865 میلادی رئیس جمهور ایالات مؤتلفه آمریکا بود. مجسمه او در چندین شهر بزرگ آمریکا به زیر کشیده شده.
ترامپ اما قبلاً از حفظ مجسمه دیویش دفاع کرده. او سال 2017 در یک توئیت درباره به زیر کشیده شدن این مجسمه نوشت: «جای این مجسمههای زیبا که از شهرها، شهرکها و پارکهای ما بیرون برده میشوند خالی خواهد بود و ما هرگز نخواهیم توانست مانند آنها را جایگزین کنیم.»
معترضان، اما گویی- آنطور که بعضی از تحلیلگران در خود آمریکا هم به آن اشاره کردهاند- اعتراضهایی عمیقتر و ریشهدارتر از مخالفت با نژادپرستی یا خشونت پلیس را دنبال میکنند. چند روز پیش «تاکر کارلسون»، تحلیلگر فاکسنیوز در مصاحبهای با این شبکه خبری گفت: «این یک آشوب مدنی مقطعی نیست. این یک جنبش بسیار سازمانیافته سیاسی است که عمیق و گسترده است و آرمانهای سیاسی بزرگی در سر دارد. جنبشی موذی است و گستردهتر خواهد شد. هدفش پایان دادن به لیبرال دموکراسی غرب و به چالش کشیدن اصل تمدن غرب است.»
رگههای مهمی از واقعیت را میتوان در اظهارات کارلسون یافت، زیرا آنچه او نامش را «تمدن» آمریکا مینامد پیوندهایی ناگسستنی با بردهداری دارد و او احتمالاً به این درک رسیده که اعتراض به نمادهای آن بردهداری، در کنه خود فریاد بر سر سرمایهداری کنونی که میراث بر جا مانده از بردهداری است را هم شامل میشود.
شواهد تاریخی نشان میدهند که بردهداری یکی از بخشهای کلیدی سرمایهداری آمریکایی به ویژه در قرن نوزدهم محسوب میشده: زمانی که این نهاد از توسعه صنایع مدرن و رشد کلی اقتصاد ایالات متحده تفکیکناپذیر بود. در نیمه اول قرن نوزدهم جنوب آمریکا بخش پویای اقتصاد این کشور (و شهروندان سفیدپوست آن) به شمار میرفت و محصولات تولیدشده در این منطقه، نه تنها جایگاه ایالات متحده را در اقتصاد جهان تثبیت کرد، بلکه بازاری برای محصولات کشاورزی و صنعتی در نیوانگلند و ایالتهای ساحلی اقیانوس اطلس [از جمله مریلند، پنسیلوانیا و ویرجینیا] ایجاد نمود. بیش از نیمی از صادرات ایالات متحده در شش دهه نخست قرن نوزدهم از پنبه خامی تشکیل میشد که تمامی آن توسط بردگان به تولید رسیده بود.
«والتر جانسون» در کتاب مهم خود تحت عنوان «رودخانه رویاهای تاریک: بردهداری و امپراطوری در سرزمین پنبه» گزارش کرده است که استفاده از موتور بخار در رودخانه میسیسیپی بسیار رایجتر از روستاهای نیوانگلند بود؛ امری که شاهدی برای فرآیند بردهداری است. او بردهداری را نه صرفاً به عنوان بخشی از سرمایهداری آمریکا، بلکه به مثابه جوهره اصلی آن مینگرد. در یکی از مکاتبات نوشتهشده در ساوانا (در ایالات جورجیا) به صراحت بیان شده است که «بردهداری فراوانی تجارت، تولید و ثروت عمومی را در این کشور ایجاد کرده است».
«ماتیو دسموند»، استاد جامعهشناسی دانشگاه پرینستون در مقاله مفصلی که در نیویورکتایمز به چاپ رسانده اینکه خاستگاه سرمایهداری آمریکا بردهداری است مورد تأیید قرار داده. او در این مقاله مینویسد: «کسانی که در جستجوی پاسخ به این سوال هستند که چرا اقتصاد امریکا تا این حد لجامگسیخته و بیرحم است دلایل آن را در حوزههای مختلف اعم از مذهب، سیاست و فرهنگ ردیابی میکنند.»
«اما اخیراً تاریخدانها اشاره قابل قبولی به نقش مزارع جورجیا و آلاباما، خانههای (بردگان مزارع) پنبه و بلوکهای مزایده بردگان به عنوان خاستگاه حرکت آمریکا به سمت سرمایهداری اشاره کردهاند. بردهداری، بیتردید منشأ ثروتهای هنگفت بود. در آستانه جنگ داخلی آمریکا، سرانه اسکان میلیونرها در دره میسیسیپی بیش از هر نقطه دیگری در ایالات متحده بود.»
ماتیو دسموند اضافه میکند: «پنبههایی که توسط کارگران برده کاشته و چیده میشدند باارزشترین صادرات آمریکا بود. ارزش کل بردگان بیشتر از تمامی کارخانهها و خطوط ریلی در این کشور بود. آنچه موجب شکوفایی اقتصاد پنبه در ایالات متحده شده بود (و نه در هیچ نقطه دیگری از دنیا که آب هوا و خاک مناسبتری برای این محصول داشتند) آمادگی بیقید و شرط کشور ما برای استفاده از خشونت علیه مردمان غیرسفید بود. آمریکا در دو راهیهای میان مدرنیته و بربریت، رفاه و فقر، قانونمندی و سبعیت، دموکراسی و تمامیتخواهی همه را با هم انتخاب کرد.»
او میگوید: «نزدیک به دو نسل از زمان اتمام بردهداری میگذرد. جای شگفتی نیست که ما هنوز میتوانیم حضور چنین نهادهایی را که موجب شدهاند کشوری فقیر و نوپا به یک غول مالی تبدیل شود حس کنیم. مسئله شگفتانگیز اما حضور هراسآور بردهداری در حیات اقتصادی ما است. اسون بکرت، تاریخدان آمریکایی میگوید: بردهداری آمریکا لزوماً روی DNA سرمایهداری نقش بسته است.»
پس از جنگ داخلی آمریکا و برافتادن بردهداری، نوع جدیدی از سرمایهداری در ایالات متحده و سایر مناطق جهان ظهور پیدا کرد. این گونه جدید از نظام سرمایهداری که با دولتهای نیرومند، بوروکراسی گسترده، زیرساختهای جدید، قابلیتهای نظامی و نیروی کار شناخته میشود، با سودها، نهادها، شبکهها، فنآوریها و ابداعاتی امکانپذیر شد که از بردهداری، استعمار و تصاحب زمین حاصل شده بود. لذا سر ریز شدن خشم عمومی از مجسمههای بردهداری را میتوان نمادی از تلاش برای براندازی نظام سرمایهداری هم دانست.
منبع: تسنیم
انتهای پیام/