هر کسی را که میبینیم، نسخهای برای موفقیت سراغ دارد. عدهای آن را مدیون کار سخت و قربانی کردن چیزهای مورد علاقهشان میدانند، انگار که موفقیت یک الهه تشنه به خون است که باید در عوض لطفی که به ما میکند، چیزی ارزشمند را از چنگمان در بیاورد. عدهای دیگر هم موفقیت را به هوشمندی گره میزنند و میگویند این کار زیاد نیست که فرد را به موفقیت میرساند بلکه کار کردن هوشمندانه است. نسخههای رنگانگی که برای موفقیت پیچیده میشوند، چیزی نیستند به جز سبک تفکر، باور و شیوه نگاه هر فرد به زندگی. در نتیجه، نه هیچ کدام از این نسخهها درست هستند و نه هیچ کدام اشتباه. بهترین تصمیم، انتخاب روشی است که بیشترین شباهت را با طرز تفکر و باورهایمان داشته باشد. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ معرفی چهار تکنیک موفقیت میرویم که هر کدامشان غوغایی در دنیای پیشرفت شخصی و سازمانی برپا کردهاند. قرار است چه چیزهایی را با هم یاد بگیریم؟
۴ تکنیک موفقیت
۱- فلسفه کایزن را بررسی میکنیم و سر از این تکنیک موفقیت ژاپنی در میآوریم.
۲- با اصل پارتنو آشنا میشویم و راهکارهای آن را برای افزایش بهرهوری یاد میگیریم.
۳- میآموزیم که چگونه با تکنیک «GTD» علاوه بر افزایش بهرهوری، استرس خود را نیز کاهش دهیم.
۴- از تکنیک پارادوکس برای داشتن یک انتخاب هوشمندانه و به موقع، استفاده میکنیم.
آلبرت شوایتزر، پزشک، فیلسوف و موسیقیدان آلمانی:
موفقیت، کلید شادمانی نیست. شادمانی کلید موفقیت است، اگر عاشق کاری که انجام میدهید باشید، موفق خواهید شد.
۱- فلسفه کایزن، دری از ژاپن به سمت موفقیت (Kaizen)
تمام لغتنامههای جهان، چاپی نیستند. گاهی تجربه، یک واژهنامه مفهومی را در ذهن ما تشکیل میدهد. مثلا وقتی نام «ژاپن» را میشنویم، بیاختیار به یاد «کیفیت» میافتیم. این موضوع اتفاقی نیست و حتی میتوانیم بگوییم که کاملا هوشمندانه و با تلاش زیاد هزاران ژاپنی ایجاد شده است. برای ژاپنیها کیفیت، یک واژه ساده و دلخوشکن نیست که آن را طوطیوار روی جلد محصولاتشان چاپ کنند. ژاپنیها با نگاه خاصی که به تولید و اعتبارشان داشتند، کیفیت را به صورت عملی نشان دادند. اما چه چیزی باعث شد تا ژاپنیها به چنین نگرشی برسند؟ میتوان پاسخ را در یکی از مهمترین فلسفههای تفکر ژاپنی یعنی «کایزن» پیدا کرد. کایزن از ترکیب دو واژه «کای» به معنی تغییر و «زِن» به معنی خوب، تشکیل شده است. این فلسفه ژاپنی دو بخش اصلی دارد. اولین بخش آن، تغییر مثبت و بهتر و دومین بخش، حفظ روند پیشرفت است. فلسفه کایزن میگوید: «از تغییرها نترسید و علیهشان جبهه نگیرید، بلکه با آنها همراه شوید.» اگر یک رود کوچک از تغییرها و ناشناختههایی که در مسیرش برای رسیدن به اقیانوس وجود دارد بترسد یا سعی کند که آنها را از بین ببرد، به جای رسیدن به اقیانوس در عمق خاک فرو میرود یا نور خورشید آن را تبخیر میکند. تنها راه، همراه شدن با تغییرها است چون از این طریق میتوان فرصتهای موجود در طول مسیر را دید. فلسفه کایزن ۱۰ قانون دارد که باید حتما به آنها عمل کنید:
مشکلات باعث به وجود آمدن فرصتها میشوند.همیشه پنج بار پشت سر هم بپرسید، چرا؟نظر همه را جویا شوید.فقط به راهحلهای قابل اجرا فکر کنید.مشکلات را به حالت تعویق نگه ندارید.بهانه «غیر ممکنه» را به زبان نیاورید.دنبال بهترین راهحل نباشید، سادهترین را انتخاب کنید.از ایدهپردازی و نیروی ذهنتان استفاده کنید، فقط از پول خود کمک نگیرید.پیوسته اشتباههای خود را اصلاح کنید.پیشرفت شخصی، یک روند ادامهدار است. آن را متوقف نکنید.هسته اصلی فلسفه کایزن، برداشتن قدمهای خیلی کوچک در جهت تغییرات بزرگ است. در واقع، فرمول کایزن را میتوان اینگونه خلاصه کرد:
هفته اول: یک قسمت کوچک از کار را انجام دهیدهفته دوم: قسمت قبلی + یک قسمت کوچک دیگر هفته سوم: باز هم قسمت قبلی + یک قسمت کوچک دیگر و به همین ترتیب، شما رو به جلو پیشرفت خواهید کرد.در فلسفه کایزن، فرد باید برای حل شدن مشکلاتش ریشه اصلی آنها را پیدا کند. برای همین وقتی با یک مشکل روبهرو میشوید باید پنج بار پشت سر هم بپرسید «چرا؟» اجازه بدهید با یک مثال، این موضوع را روشنتر کنیم. تصور کنید شما با خودتان قرار گذاشتید که روزی دو صفحه کتاب بخوانید. اما امروز اصلا حوصله ندارید و نمیخواهید این کار را انجام دهید. حالا سوال پرسیدن را از خودتان شروع میکنید:
چرا حوصله ندارم دو صفحه کتاب بخونم؟چون خستهامچرا خستهام؟چون دیشب دیر خوابیدمچرا دیر خوابیدم؟چون داشتم تا دیر وقت سریال نگاه میکردمچرا سریال نگاه کردن برام جذابتر از کتاب خوندنه؟چون هدفی برای کتاب خوندن ندارمچرا هدفی برای کتاب خوندن ندارم؟چون واقعا هدفی تو زندگیم ندارم!به همین ترتیب، میتوانید علت اصلی همه واکنشهای خودتان را درک کنید. بزرگترین شرکتهای ژاپنی از فلسفه کایزن و قانونهایش برای رسیدن به نقطه اوج پیشرفت و سازندگی استفاده کردند. بدون شک، اگر ما هم این تکنیک موفقیت را به کار بگیریم، نتیجهای مشابه و قدرتمند را تجربه خواهیم کرد.
ماساکی ایامو، از پیشرویان کایزن و کنترل کیفیت دنیا پیام استراتژی کایزن این است: «شما نباید هیچ روزی را بدون حتی کمترین پیشرفت از دست بدهید.»
۲- اصل پارتو، نویدی برای موفقیت با کار کم (Parto)
تکه کلام «وقت ندارم!» لقلقه زبان بسیاری از ما شده است. انگار که در یک شلوغی بیانتها گیر افتادهایم و تلاش برای خلاصی از این ماجرا فایدهای ندارد. اما چرا اینگونه است؟ چرا این همه کار سر ما ریخته و چرا انجام دادنشان از تعداد این کارها کم نمیکند؟ «ریچارد کاچ» (Richard Koch)، نویسنده، کارآفرین و مشاور مدیریت با مطرح کردن «اصل پارتو» (Pareto) یا همان اصل ۲۰/۸۰ به این پرسشها پاسخ داده است. اصل پارتو اولین بار توسط اقتصاددانی به همین نام بیان شد. او پس از بررسیهایی که انجام داد متوجه شد ۸۰ درصد زمینهای سرزمین مادریاش یعنی ایتالیا متعلق به ۲۰ درصد از مردم این کشور است. پارتو به دنبال نمونههای مشابه دیگر در زمینههایی مانند اقتصاد، کشاورزی و غیره گشت. در تمام این موارد نیز تنها ۲۰ درصد از کارها، محصولات و تلاشها مفید و تغییرساز بودند و ۸۰ درصد باقیمانده فایده چندانی نداشتند. به زبان سادهتر، اصل پارتو میگوید که قسمت بزرگی از خروجی – در هر زمینهای – ناشی از بخش کوچکی از ورودی است. یعنی یک عدم توازن بین تلاش و پاداش در مسائل مختلف وجود دارد. با این حساب، میزان درآمد و نتیجهای که از تلاشهایمان میبینیم تنها به علت ۲۰ درصد از کارهایی است که انجام میدهیم. پس میتوانیم اینطور برداشت کنیم که علت واقعی کمبود وقت ما آگاهی نداشتن از آن ۲۰ درصد مفید و کارساز است.
چگونه از اصل پارتو برای موفقیت خود استفاده کنیم؟اگر میخواهید این اصل را در کار، زندگی شخصی و حتی روابط خود با دیگران به کار بگیرید باید به یک کارآگاه تبدیل شوید و ماجراهای زندگیتان را کاملا تجزیه و تحلیل کنید. به این ترتیب میتوانید بخشهای کارآمد و ناکارآمد زندگیتان را شناسایی کرده و زمانتان را روی انجام بخشهایی که بهرهوری شما را بالا میبرند بگذارید. علاوهبراین، باید دلیل ناکارآمدی آن ۸۰ درصد را پیدا کرده و آنها را بازسازی کنید. مثلا ممکن است متوجه شوید که چک کردن وقت و بیوقت شبکههای اجتماعی، به راحتی تمرکز و زمان ارزشمند شما را از چنگتان درمیآورد و باعث ایجاد همان ۸۰ درصد کار غیرمفید میشود.
چند نکته مهم و ناگفته در مورد اصل پارتومتاسفانه تنها چیزی که از تکنیک موفقیت پارتو منتشر شده، همین جمله ساده است که ۸۰ درصد موفقیت، مدیون ۲۰ درصد از کارها است. اما این اصل، نکتههای جالب دیگری هم دارد که هر کدام میتوانند به عنوان یک تکنیک موفقیت، کارساز باشند. در ادامه این بخش به آنها میپردازیم.
۲۰/۸۰ تنها یک عدد است، به دنبال مفهوم باشیدنسبت ۲۰/۸۰ مطرح شده در اصل پارتو یک مثال برای درک راحتتر این موضوع است. شاید این نسبت در موارد دیگری تغییر کند؛ مثلا به ۳۰/۷۰ یا حتی ۱۰/۹۰ تبدیل شود. نکته مهم آن است که درک کنیم قسمت بزرگی از خروجی ناشی از قسمت کوچکی از ورودی است.
تعادل وجود ندارد؛ به دنبال آن نباشیدبیشتر ما فکر میکنیم یا دوست داریم که دنیا متعادل باشد. ولی واقعیت این است که داشتن یک دنیای متعادل، تنها یک توهم است. در هیچ جای دنیا تعادل وجود ندارد. وضع طبیعی جهانی که در آن زندگی میکنیم، یک نامتوازن هماهنگ است. درک این موضوع میتواند درهای زیادی را به روی ما بگشاید. در واقع، آن چیزی که باید به دنبالش باشیم، هماهنگی است نه تعادل! مثلا وقتی به دنبال تعادل در ثروت میگردیم، دلمان میخواهد همه مردم دنیا را به صف کنیم و به هر کدامشان مقدار مشخصی پول بدهیم و با خودمان فکر کنیم که الان همه خوشبخت هستند چون مثل هم پول دارند. اما داشتن یک ثروت هماهنگ، بسیار ارزشمندتر از داشتن یک ثروت متعادل است. ثروت هماهنگ فقط به دنبال پول نیست بلکه این توانمندی را در سلامتی، شادی، آرامش و عشق نیز ایجاد میکند.
علت اصلی وجود قانون پارتو، نادیده گرفتن حلقههای بازخوردی استجهان، نامتعادل اما هماهنگ است. حالا این پرسش پیش میآید که این عدم تعادل از کجا ناشی میشود؟ پاسخ این پرسش در قدرت تفاوتهای کوچک، نهفته است. چیزی که این تفاوتهای کوچک را قدرتمند میکند، تاثیر «حلقههای بازخوردی» (Feedback loops) است. اجازه بدهید با یک مثال این موضوع را روشنتر کنیم. تصور کنید چند دانه بذر آفتابگردان دارید که کاملا مشابه، همجنس، هم وزن و یک اندازه هستند و شما آنها را در یک زمین مشابه کنار هم میکارید. وقتی دانهها بزرگ میشوند و به ثمر مینشینند میبینید که بعضی از آنها خیلی خوب رشد کردهاند و قوی شدهاند اما برخی دیگر کوچکتر ماندهاند و محصول مناسبی هم ندادهاند. علت این نتیجه، وجود تفاوتهای بسیار کوچکی است که از همان ابتدا در بذرها وجود داشته است. وجود آن تفاوتها باعث میشد که بذرها، مقدار متفاوتی آب و مواد معدنی از زمین جذب کنند و این نتیجه متفاوت را به وجود آورند. نتیجه مهمی که میتوان از این تکنیک موفقیت گرفت این است «انجام یک کار مشابه، لزوما نتیجه مشابهی را به دنبال ندارد.» به همین علت، موبهمو تقلید کردن از زندگی افراد بزرگ نمیتواند ما را به نسخه دیگری از آنها تبدیل کند. چون تفاوتهای کوچکی که در زندگی هر کدام از ما وجود دارند، روی نتیجه نهایی تاثیر میگذارند. بهترین کار این است که به جای تقلید محض، الگوی رفتاری آنها را دنبال کنیم. مثلا اگر میخواهیم به یک سرمایه گذار بزرگ مثل «وارن بافت» تبدیل شویم، نباید چشممان را به او بدوزیم و دقیقا سهامهایی که او خریداری میکند را بخریم. بلکه باید روش او در تحلیل موقعیتها و سیاستش برای خرید سهامهای مختلف را دنبال کنیم.
جیم ران:
موفقیت، پیشرفت مداوم به سمت هدفهای شخصی است.
۳- از تکنیک GTD برای افزایش بهرهوری و کاهش استرس استفاده کنید
هر کدام از ما در طول روز باید کارهای متفاوتی را انجام دهیم. گاهی این کارها در برنامه روزانهمان قرار دارند و میدانیم که باید چه اقدامی برایشان انجام دهیم و گاهی مثل یک مهمان ناخوانده، سروکلهشان از وسط برنامه ما پیدا میشود. در هر دو صورت، آشفتگیهایی به وجود میآیند. روش «GTD» یا «Getting Things Done» که توسط «دیوید آلن» معرفی شده میتواند به عنوان یک تکنیک موفقیت دیگر، راههای جالبی را پیش پای ما بگذارد. اجازه بدهید مهمترین بخشهای این روش را با هم یاد بگیریم.
۱- مثل لیزر باشید نه پروژکتورکسی که میخواهد همه کارها را با هم انجام دهد، هیچ کاری را به پایان نمیرساند. اگر زمانی که مشغول انجام یک کار هستید به چیزهای دیگر هم فکر کنید، مغزتان به طور ناخودآگاه تلاش میکند تا برای آنها نیز راهحلی پیدا کند. در نتیجه، تمرکزتان بسیار کاهش مییابد. اگر میخواهید کارهایتان را به سرانجام برسانید باید هر قدم را در زمان خودش بردارید و از تمام نیروی تمرکزتان برای انجام کاری که در دست دارید استفاده کنید. سپس به سراغ کار بعدی بروید.
۲- یک قلم و کاغذ دم دستتان داشته باشیدیکی از بهترین راهها برای سروسامان دادن به کارهایی که بدون برنامه وارد زمان کاری ما میشوند، یادداشت کردن آنها روی یک کاغذ است. بخواهیم یا نخواهیم، در دنیا هیچ ۱۰۰ درصدی برای برنامهریزی وجود ندارد. اما میتوان کاری کرد که این موضوع روی بهرهوری ما تاثیر منفی نگذارد. اگر زمانی که در حال انجام یک کار هستید، کار جدیدی به شما سپرده شد، بیمعطلی آن را روی کاغذ یادداشت کرده و باز دوباره روی کارتان تمرکز کنید. به این ترتیب به ذهنتان نشان میدهید که نیازی به نگرانی نیست چون آن کار را فراموش نخواهید کرد. با این کار، ذهن شما آزاد میشود و بهرهوریتان در امان باقی میماند.
۳- چند فهرست جانبی داشته باشیدعلاوه بر فهرست کارهای روزانه – البته اگر به صورت منطقی و با توجه به زمانی که در طول روز دارید نوشته شده باشند – بد نیست که برای سازماندهی کارهایتان از چند فهرست دیگر هم استفاده کنید.
۴- فهرست پروژههابهتر است قبل از هر کاری معنای پروژه را با هم مرور کنیم. پروژه، مجموعهای از کارها است که در قالب یک هدف انجام میشوند. با این حساب، تلفن زدن به فلان مشتری، یک کار است نه پروژه. از طرفی، پروژه فقط شامل کارهایی نمیشود که در عوض انجام دادنشان پول میگیرید. اگر شما هدفی با عنوان «افزایش بهرهوری خودتان» داشته باشید باید آن را در فهرست پروژههایتان بگذارید. چون این هدف، نیازمند انجام چندین کار مختلف است. تهیه این فهرست به شما کمک میکند تا تمام پروژههایی که در دست دارید را شناسایی کرده و آنها را مدیریت کنید.
۵- فهرست کارهای بعدیاین فهرست شامل تمام کارهایی میشود که باید در طول یک دوره زمانی به جز امروز انجامشان دهید. مثلا شاید در طول یک ماه باید چند پروژه را تحویل دهید که هیچ ربطی به هم ندارند یا در چند رویداد و جلسه مختلف شرکت کنید. تمام این کارها باید در فهرست کارهای بعدی شما قرار بگیرند. این فهرست را همیشه با خود به همراه داشته باشید تا هر زمان که خواستید بتوانید از میان آن کارها یکی را برای انجام دادن انتخاب کنید.
۶- فهرست انتظاربهترین پروژهها، نتیجه همکاری یک تیم موفق هستند. اینجا است که اهمیتِ داشتن یک فهرست انتظار، خودش را نشان میدهد. وقتی با دیگران کار میکنید، بخشی از کار شما به انجام کار همتیمیتان وابسته میشود. در این زمان باید آن کار را به فهرست انتظار اضافه کنید و زمان تحویلشان را هم کنارش بنویسید تا در زمان مقرر بتوانید آن را پیگیری کنید.
۷- فهرست شاید روزیانجام بعضی کارها، یکی از خواستههای قلبی ما است. با این وجود، شاید نتوانیم در حال حاضر، آنها را در هیچکدام از فهرستهایمان بگنجانیم. گاهی وقتش را نداریم، گاهی پولش را و گاهی شجاعتش را، اما قرار نیست بیخیالش شویم. میتوانیم فهرستی با عنوان «شاید روزی» تهیه کنیم و این جور کارها را در آن بنویسیم.
۴- تکنیک پارادوکس انتخاب، روشی برای ساده کردن انتخابها
بسیاری از ما به هنگام انتخاب کردن دچار تردید میشویم. فرقی نمیکند که موضوع انتخاب ما چه باشد؛ چه خرید یک پیراهن و چه انتخاب یک سهم برای سرمایه گذاری، اگر نتوانیم در زمان و مکان درست انتخاب خود را بکنیم، فرصتهای زیادی را از دست خواهیم داد. خبر خوب این است که با استفاده از تکنیک موفقیت «پارادوکس» میتوانیم فرآیند انتخاب کردن را بسیار سادهتر کنیم.
پارادوکس چگونه کار میکند؟ناپلئون هیل:
هیچ چیز به جز خودت، نمیتواند موفقیت را برای تو به ارمغان بیاورد.
تکنیک موفقیت پارادوکس بیان میکند «به میزان افزایش گزینههایمان، تمایل کمتری به انتخاب خواهیم داشت.» پس باید کاری کنیم که تعداد گزینههای انتخابیمان کاهش پیدا کند تا به این ترتیب، فرآیند انتخاب کردن به کاری سادهتر تبدیل شود. بهترین راه این است که برای گزینههای انتخابیمان چند فیلتر در نظر بگیریم و گزینههای مورد نظرمان را از آنها عبور دهیم. اجازه بدهید چند فیلتر مهم را با هم بررسی کنیم:
فیلتر اول: علاقهیکی از فیلترهایی که میتواند تعداد گزینههای انتخابی شما را تا حد زیادی کم کند، علاقه است. خوب و با دقت گزینههایی که پیش رویتان قرار دارند را بررسی کنید و در اولین قدم، مواردی را انتخاب کنید که به آنها علاقه دارید.
فیلتر دوم: کاراییحالا کار سادهتر میشود. چون این بار باید از بین گزینههای مورد علاقهتان، مواردی که بیشترین کارایی و همخوانی را با هدف شما دارند انتخاب کنید. این نکته را در نظر داشته باشید که ترتیب اجرای این فیلترها مهم نیستند. شاید شما بخواهید فیلتر علاقه را به آخرین مرحله منتقل کرده و در ابتدا از فیلترهای دیگری استفاده کنید. هیچ اشکالی ندارد. در واقع، مکان جایگذاری فیلترها به فلسفه و سبک فکری شما بستگی دارد. پس به شیوه خودتان آنها را جایگذاری کنید.
فیلتر سوم: بازه سوددهیفیلتر بازه سوددهی به این نکته اشاره میکند که انتخاب شما تا چه زمانی برایتان سوددهی دارد؟ شما میتوانید با توجه به نیازی که دارید، گزینههایی با طول عمر کم یا زیاد را از هم تفکیک کنید.
فیلتر چهارم: ارزش و قیمتارزشمندی نیز یکی از فیلترهای مهم است که معمولا تیر نهایی انتخاب را شلیک میکند. حالا باید از میان گزینههای باقیمانده، موردی که سطح ارزشمندی مورد نظر شما را برآورده میکند انتخاب کنید. این چهار فیلتر را به عنوان نمونههایی ساده برای الهام گرفتن در نظر بگیرید و از آنها برای ساخت فیلترهایی شخصیسازی شده استفاده کنید. یادتان باشد، وقتی تعداد گزینههای پیش رویتان کاهش پیدا میکنند، میزان رضایت شما از انتخابهایی که میکنید افزایش مییابد.
گنجشک بودن بد نیست، اما نه وقتی که میتوانید عقاب باشید!موفقیتها از هر شکل و گونهای که باشند در دو دسته قرار میگیرند؛ موفقیت گنجشکی و موفقیت عقابی. کسانی که گنجشکی موفق میشوند، چیز زیادی را به دست نمیآورند چون مدام در حال امتحان کردن روشهای گوناگون برای موفق شدن هستند. اما کسانی که عقابی موفق میشوند روی یک یا نهایتا دو تکنیک موفقیت متمرکز میشوند و هوشمندانه دست به عمل میزنند. این رفتار آنها باعث میشود که در زندگیشان موفقیتهای بزرگی را به دست آورند. از این شاخه به آن شاخه پریدن و اجرا کردن کوتاه مدت تکنیکهای مختلف، تنها باعث هدر رفتن زمان و انرژی شما میشود. به قول «دیباک چوپرا» بالاترین سطح موفقیت، مخصوص آدمهایی است که متمرکز، خلاق، و فکور هستند؛ کسانی که میتوانند هر مشکل را یک فرصت ببینند.
خلاصه تکنیک موفقیتفلسفه کایزن، یک اصل تفکر در ژاپن است. بر اساس این فلسفه برای رسیدن به موفقیت باید به تغییرهای مثبت خوشآمد گفت و روند پیشرفت را حفظ کرد.هسته اصلی فلسفه کایزن، برداشتن قدمهای خیلی کوچک در جهت تغییرات بزرگ است.تکنیک ۵ چرای متوالی که در کایزن وجود دارد با موشکافی رویدادها به ریشه اصلی آنها میرسد.اصل پارتو یا ۲۰/۸۰ بیان میکند که قسمت بزرگی از خروجی، ناشی از بخش کوچکی از ورودی است.طبق اصل پارتو، نادیده گرفتن حلقههای بازخوردی که از تفاوتهای کوچک به وجود میآیند باعث ایجاد عدم تعادل در جهان میشود.تکنیک GTD روشی است که با تقسیم کردن کارها به بخشهای مختلف و سازماندهی شده، یک روند موفق و کم استرس را برای فرد به ارمغان میآورد.فهرستهایی مانند: فهرست پروژهها، فهرست کارهای بعدی، فهرست انتظار و فهرست شاید روزی، از ترفندهای تکنیک GTD برای سازماندهی کارها است.در تکنیک موفقیت پارادوکس انتخاب، با کاهش گزینههای انتخابی، فرآیند گرفتن تصمیمها و عملی کردن افکار بسیار آسانتر میشوند.نظر شما چیست؟شما از چه تکنیکی برای موفقیت خودتان استفاده میکنید؟ آیا فکر میکنید ارتباطی بین انتخاب یک تکنیک موفقیت و شخصیت فرد وجود دارد؟