دنیا هر روز شاهد تولد برندهای مختلفی است که با ایدههای گوناگون سعی میکنند محصولات و خدماتشان را به مردم معرفی کنند. در این میان، برندهای انگشتشماری از دریچه نگاه مشتریانشان به داستان پول و خرج کردن آن مینگرند. این دید متفاوت، نتیجه تفکری عمیق است که پول را ارزشمند و مشتریان را ارزشمندتر میپندارد. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ یکی از این نمونههای متفاوت یعنی «برند وال مارت» (Walmart) میرویم و ماجرای موفقیت این کسب و کار خانوادگی را دنبال میکنیم.
قرار است چه چیزهایی را با هم بخوانیم؟به گذشته بازمیگردیم و نگاهی به کودکی بنیانگذاران وال مارت میاندازیم.دلیل نگاه ارزشی والتونها به پول را پیدا میکنیم.ماجرای تغییر مسیر سم والتون از فروشندگی بیمه به خرده فروشی را میخوانیم.با اولین آغاز رسمی خرده فروشی خانواده والتون آشنا میشویم.میفهمیم که سم والتون، اولین بار کجا با ایده فروشگاه تخفیفی آشنا شد.ماجرای اشتباه در قرارداد اجاره را میخوانیم که باعث نابودی موفقیت پنج ساله والتونها شد.علت رها کردن نمایندگیهای انحصاری و افتتاح اولین والمارت را جویا میشویم.ماجرای انتخاب نام «والمارت» را میخوانیم.علت حفظ ۵۱ درصدی سهام والمارت در خانواده والتون را بررسی میکنیم.دلیلهای رشد برند وال مارت را موشکافی میکنیم.سم والتون خالق برند وال مارت
بعد از عمری فکر و کار، متوجه شدم یکی از اسرار موفقیت فوقالعاده برند وال مارت، حرکت در خلاف جهت بوده است. بهترین فرصتها همیشه محصول ضرورت هستند؛ چیزهایی که مجبور شدیم یاد بگیریم، کارهایی که مجبور شدیم انجام دهیم و راهاندازی کسب و کار با سرمایهای اندک در منطقهای کوچک و دور افتاده. اگر در ابتدای کارمان سرمایه زیادی داشتیم، هرگز وال مارت اینقدر رشد نمیکرد.
یک کودکی سرشار از خرید و فروش
بنیانگذار برند وال مارت، یک شبه به این موفقیت نرسید. در حقیقت، او از کودکی در حال یاد گرفتن ترفندهای ریز و درشت خرید و فروش بود. وال مارت، یک کسب و کار خانوادگی است و سم والتون از همان کودکی با مفهوم «کار در کنار خانواده» آشنا شده بود. او پابهپای پدر، مادر و برادرش کار میکرد.
شاید بتوان بزرگترین علت تاسیس برند وال مارت را به داد و ستدهای کوچک و بزرگ پدر خانواده نسبت داد. او استاد معامله همهچیز بود. اولین شراکت واقعی سم والتون در یک کسب و کار به زمانی برمیگردد که با مادرش تجارت کوچک فروش شیر تازه و فرآوردههایی مانند خامه و بستنی را اداره میکرد.
سم کوچک، مسئول توزیع و مادرش مسئول آمادهسازی و تولید بود. یک تجارت دو نفره که به تمام خانواده کمک میکرد؛ کوچک بود اما تاثیر خودش را میگذاشت. وقتی سم کمی بزرگتر شد، کار فروش اشتراک مجلههای مختلف را شروع کرد. در کنار آن خرگوش و کبوتر هم پرورش میداد و میفروخت.
پول ارزشمند است و والتونها این را از کودکی یاد گرفتند
نکته جالبی که بعدها به یکی از پایههای اصلی فلسفه وال مارت تبدیل شد، رویکرد پدر و مادر سم به پول بود. مردم در فروشگاههای وال مارت، میتوانند جنسهای خوب را ارزان بخرند و بخشی از پولشان را پسانداز کنند. برادران والتون در این مورد میگویند: «از سن خیلی کم یاد گرفتیم که بهدست آوردن پول چقدر دشوار است و وقتی این کار را میکنیم چه ارزشی دارد.
ما به پول فقط به چشم چیزی که باید خرج شود نگاه نمیکردیم. ما در پولهایمان، زحمت، خستگی، تلاش، زود بیدار شدن، دیر خوابیدن و انگیزههایمان را میدیدیم.
شاید مردم بگویند:
«خانواده والتونها چقدر خسیس هستند که لباسها و خواروبارشان را از فروشگاه تخفیفی خودشان میخرند یا هرگز با پرواز درجه یک به جایی نمیروند.»
تمام ماجرا به این دلیل است که ما میدانیم پول چقدر ارزش دارد و کسی آن را مجانی بهدست نمیآورد. ما میدانیم که مشتریانمان هم اینگونه هستند. بنابراین، وال مارت هم سرشار از تخفیف باقی خواهد ماند.»
دو راهی بزرگ خرده فروشی و فروش بیمه؛ اکنون زمان انتخاب است
والتون تا قبل از ورود به دانشگاه هر چیزی را که میتوانست میفروخت. اما چشمانداز آیندهاش با آن چیزی که در نهایت بهدست آورد از زمین تا آسمان تفاوت داشت. سم والتون میخواست بعد از دانشگاه وارد «مدرسه تجارت وارتون» (Wharton School of the University of Pennsylvania) شود و بعد از گرفتن مدرکش روی فروش بیمه تمرکز کند. اما شهریه بالای این مدرسه، همهچیز را خراب کرد. او باید فکری برای آیندهاش میکرد و تصمیمی تازه میگرفت.
والتون جوان از طریق مصاحبهای که در دانشگاهش انجام داده بود به عنوان کارآموز مدیریت با حقوق ماهیانه ۷۵ دلار در شرکت «جی.سی.پنی» (JC Penney) استخدام شد. اولین ماموریت او به عنوان یک کارآموز، کار در مغازه خردهفروشی شرکت بود. فعالیت در این مغازه برای کسی که در تمام عمرش مشغول جوش دادن معاملههای ریز و درشت بود، جذابیت خاص خودش را داشت.
سم والتون:
شاید به دنیا آمده بودم که تاجر شوم و شاید هم تقدیر این بود. اما این را میدانم که از همان ابتدا عاشق خردهفروشی بودم و تا زمانی که زنده هستم هم عاشقش میمانم.
دو قانون هلن که وال مارت را پایه گذاری کرد
دو سال بعد از اولین ورود رسمی سم والتون به دنیای خرده فروشی، جنگ شروع شد. والتون از کارش در فروشگاه استعفا داد و به جنگ رفت. بعد از پایان جنگ و بازگشت به زندگی معمولی، تصمیم گرفت که با یکی از دوستان دوران مدرسهاش یک مغازه خرده فروشی را در یکی از شهرهای بزرگ باز کند. همین موقع بود که همسرش هلن، دو قانون برای او و کارش تعیین کرد که دو دهه بعد، باعث پیشرفت برند وال مارت شد.
هلن به سم گفت: «زندگی تو یه شهر بزرگ، دردسرهایی داره که من نمیخوام باهاشون درگیر بشم. پس هر جایی که بری باهات میام اما تا وقتی که جمعیت اون شهر، حداکثر ۱۰ هزار نفر باشه. در ضمن، شراکت اصلا ایده خوبی نیست. چون بیش از حد خطرناکه.»
نظر هلن در مورد شراکت با دیگران به کار پدرش بازمیگشت. پدر هلن یک وکیل مهم بود و او از لابهلای ماجراهایی که برای موکلان پدرش رخ داده بود میدانست که بعضی کسب و کارهای شراکتی چطور به خاطر اختلاف نظر شرکا به راحتی نابود میشوند.
خرید نمایندگی در نیوپورت، نقطه آغاز روی آوردن به صنعت خرده فروشی
بعد از شرطهایی که هلن برای سم گذاشت، او تصمیم گرفت که تمام پساندازشان را – البته به همراه پولی که از پدر همسرش قرض گرفته بود – صرف خرید یکی از نمایندگیهای انحصاری شرکت «بن فرانکلین» (Ben Franklin) کند. خرید نمایندگی انحصاری یعنی دنبالهروی بدون چون و چرا از روندی که شرکت مادر برای شعبههایش در نظر میگیرد.
اما والتون کسی نبود که یک «بله چشم» ساده بگوید و تمام کارها را مطابق میل دیگران انجام دهد. البته در ابتدای کارش، مجبور بود که از قوانین شرکت اصلی پیروی کند. چون چیز زیادی از حسابداری و گرداندن مغازه نمیدانست. در شروع، این قانونها برای او مثل یک کلاس فشرده آموزشی عمل کردند.
وقتی والتون جوان، چموخم ماجرا را یاد گرفت، دیگر نتوانست در مقابل فرصتهایی که برای توسعه کسب و کار، جلوی چشمانش رژه میرفتند مقاومت کند. بعدها برادران والتون این قوانین را بهینه کردند و از آنها برای اداره شش فروشگاه اول والمارت بهره گرفتند.
یادگیری شیوه زیرکانه قیمتگذاری از هری وینر
سم برای گسترش کارش نیاز به جنسهایی بسیار ارزانتر از چیزی داشت که نمایندگیهای فروش بنفرانکلین برای او در نظر گرفته بودند. یک روز به صورت اتفاقی با مردی به نام «هری وینر» (Harry Weiner) آشنا شد. ترفند او برای خرید جنسهای ارزان با حجم بالا به یکی از پایههای اصلی فلسفه والمارت تبدیل شد.
به این ترتیب، سم میتوانست جنسهای مغازهاش را بدون واسطه و بسیار ارزانتر تهیه کند، سود کمی روی آنها بکشد و به علت حجم فروش بالا سودی چند برابر بیشتر از زمانی که گرانتر و کمتر میفروخت به دست آورد. سم والتون این ایده را یاد گرفت اما نتوانست از آن در نمایندگی که خریده بود استفاده کند. چون قوانین شرکت، دست و پایش را بسته بود.
با وجود آنکه مجبور بود ۸۰ درصد جنسهایش را از شعبههای بنفرانکلین بخرد، اما تا میتوانست این قانون را زیر پا میگذاشت. مسئولان شرکت هم زیاد به او سخت نمیگرفتند. چون با همین کارش توانسته بود فروشگاه کوچکش را به یکی از بهترینها در منطقه تبدیل کند. برادرش «باد والتون» (Bud Walton) نیز که تازه از جنگ برگشته بود به او ملحق شد.
حالا مغازه نیوپورت، در دست برادران والتون قرار داشت؛ کسانی که چند سال بعد با تکیه بر همین تجربهها فروشگاههای وال مارت را راهاندازی کردند.
یک اشتباه در قرارداد که همه چیز را خراب کرد
پنج سال از زمانی که والتونها کارشان را در آن مغازه کوچک شروع کرده بودند گذشت. در این مدت فروشگاهی که برادران والتون در آن کار میکردند، روز به روز معروفتر شد. سم از هر روش تازهای که یاد میگرفت برای تبلیغات و شناساندن مغازهاش به دیگران استفاده میکرد؛ از خرید دستگاه پاپکورنساز بگیر تا گرفتن وام بانکی برای خرید دستگاه بستنیساز و جمع کردن مشتریان در مغازه.
این معروف شدن باعث شد که صاحب قبلی مغازه، درست زمانی که قرارداد پنج ساله اجاره به پایان رسید برای پس گرفتن فروشگاهش اقدام کند. این ضربه بزرگی به والتونها بود. یک اشتباه در قرارداد اجاره باعث شد تا صاحب مغازه بتواند در یک چشم به هم زدن، مالک تمام تلاشهای این خانواده شود. آنها جای دیگری نداشتند تا نمایندگیشان را منتقل کنند. بنابراین راهی به جز تحویل مغازه و رفتن از آن شهر برایشان باقی نمانده بود.
در جستجوی شهری جدید برای دوباره آغاز کردن از صفر
سم والتون در حالی نیوپورت را ترک کرد که ۳۲ سال سن داشت، صاحب چهار فرزند بود و به خاطر بیتجربگی، حاصل زحماتش را دو دستی تقدیم دیگران کرده بود. اما همین خروج از نیوپورت باعث شد تا او به سمت تاسیس برند وال مارت برود. آنها بعد از جستجوی فراوان بالاخره توانستند در شهر «بنتونویل» (Bentonville) با ترکیب دو مغازه که یکی از آنها فروشگاه چندمنظوره و دیگری آرایشگاهی قدیمی بود، بار دیگر فروشگاهی تاسیس کنند.
در گیرودار راهاندازی فروشگاه، سم مقالهای در مورد یک تغییر تازه در صنعت فروشگاهی خواند. آن مقاله، فروش به سبک «سلفسرویس» (Self-service) را توضیح داده بود. او شبانه سوار اتوبوس شد و به سراغ یکی از همین فروشگاههای جدید رفت. این عادت والتونها به بررسی دقیق روندهای جدید، در برند وال مارت هم ادامه پیدا کرد.
در نهایت، فروشگاه جدید خانواده والتون به شکل سلفسرویس کارش را آغاز کرد. با این تغییر، فروشگاه آنها به سومین فروشگاه سلفسرویس کشور تبدیل شد. در آن زمان، سم هنوز هم بهعنوان یکی از نمایندگیهای انحصاری بنفرانکلین کار میکرد. بعد از مدتی کوتاه، این فروشگاه هم به موفقیت رسید.
سم والتون:
اولین درس بزرگی که گرفتیم این بود که در شهرهای کوچک، بسیار بیشتر از آنچه تصور میکنیم، امکان کسب و کار وجود دارد.
فروشگاه های تخفیفی و زنده شدن ایده ای قدیمی
خرید و فروش با تخفیف فراوان، برای سم والتون چیز تازهای نبود. اما کار در نمایندگیهای انحصاری او را مجبور کرده بود تا از فکر این کار بیرون بیاید. با این وجود، دیگر نمیتوانست روند قبلی را ادامه دهد. چون موج جدیدی از کسب و کار در حال رشد بود و اگر والتونها از آن بیرون میماندند مجبور به تحمل خسارت زیادی میشدند.
سم والتون بعد از تجربههای تلخ و شیرین فروشگاهش در نیوپورت و موفقیت فروشگاه جدیدش در بنتونویل، تصمیم گرفت به جرگه فروشگاههای تخفیفی که تازه داشتند جای خودشان را در میان مردم باز میکردند بپیوندد. این ایده جدید با وجود نمونههای موفقی که در آن زمان داشت، بسیار ترسناک به نظر میرسید.
اما والتونها چارهای نداشتند. به این ترتیب، اولین وال مارت با سرمایه ۳ درصدی باد والتون، سرمایه ۲ درصدی «دان ویتاکر» (Done Whitaker) و سهم ۹۵ درصدی سم والتون راهاندازی شد. سم و هلن برای راهاندازی اولین وال مارت، همهچیزشان را وسط گذاشتند، از گرو گذاشتن خانه بگیر تا امضا کردن مقدار بسیار زیادی سفته.
ماجرای انتخاب نام برند وال مارت
وقتی مردم، نام برندی را میشنوند سریع به دنبال معنا یا داستان آن میگردند. هر چقدر که برندها پرآوازهتر باشند این کنجکاوی هم شیرینتر میشود. «باب باگل» (Bob Bogle) یکی از اولین مدیران وال مارت در انتخاب این نام با سم شریک بود. او تعریف میکند: «بهار سال ۱۹۶۲ بود که من به همراه سم داشتیم به فورت اسمیت میرفتیم. او کاغذی را از جیبش درآورد که روی آن سه یا چهار اسم چند بخشی نوشته شده بود.
من به سم گفتم: «میدونی، من یه اسکاتلندیام. پس به جای این اسمهای چند بخشی، فقط اسم خودت رو مینویسم و اون رو به محل خرید تبدیل میکنم.» بعد خیلی خرچنگقورباغه در انتهای کارت نوشتم، «وال مارت» و به او گفتم:
«لازم نیست حروف زیادی هم برای لامپهای سر مغازه بخری.» سم هیچ چیز نگفت و من هم بحث رو ادامه ندادم. چند روز بعد، وقتی برای یک کاری به سمت ساختمان فروشگاه رفتم، دیدم کارگرها حروف «وال» را روی دیوار چسبانده بودند و در حال بالا بردن حرف «م» بودند. من فقط لبخند زدم و رفتم.»
سم والتون:
وقتی مشغول افتتاح وال مارت بودیم، میدانستیم که کارمان هنوز در ابتدای راهش قرار دارد. ولی همیشه روشمان همین بود: آزمایش، تلاش برای متفاوت بودن، رشد در صنعت خرده فروشی و تلاش برای پیشی گرفتن از دیگران.
افتتاح اولین فروشگاه و تهدید شدن از طرف رقبا
اولین فروشگاه وال مارت در دوم جولای ۱۹۶۲ افتتاح شد. در آن زمان والتونها هنوز صاحب چند نمایندگی انحصاری بنفرانکلین بودند. با این حساب، باز کردن یک فروشگاه با برند مستقل، مثل اعلان جنگ به شرکت بنفرانکلین بود. در روز افتتاح اولین وال مارت، یک گروه از ماموران آن شرکت که همه کت و شلوار راهراه پوشیده بودند، به همراه بقیه مردم وارد فروشگاه شدند. آنها یکراست به سمت دفتر سم والتون رفتند و بعد از چند دقیقه، فروشگاه را ترک کردند.
سم درباره این ماجرا میگوید: «اون مامورها اومدن توی دفتر و به من گفتن: «بس کن! دیگه اجازه نداری از این فروشگاههای وال مارت بسازی.» اونا نمیدونستن که من آدمی نیستم که از کسی اجازه بگیرم یا یه نفر بهم اولتیماتوم بده!»
اولین فروشگاههای والمارت، ظاهر چندان جذابی نداشتند؛ وسعتشان کم بود، جنسها روی هم تلنبار شده بودند و چیزی به اسم دکوراسیون داخلی وجود خارجی نداشت. در آن زمان، فروشگاههای وال مارت از نظر سایر رقبا، بسیار افتضاح و کاملا بینظم بودند. برادران والتون در اینباره میگویند: «اولین فروشگاههای برند وال مارت، به زحمت سرهم شده بودند. آنها به شدت تبلیغاتی، واقعا زشت و لبریز از کالا بودند. اما تمام جنسهایمان ۲۰ درصد ارزانتر از سایر رقبایمان عرضه میشدند. ما تلاش میکردیم بفهمیم آیا مشتریان در شهری کوچک، حاضر میشوند فقط به دلیل قیمت کمتر به فروشگاه شبیه اصطبل ما بیایند و همان اجناس مغازههای با کلاس را بخرند یا نه؟ جواب مثبت بود. آنها از حضور ما استقبال کردند.»
والمارت، برندی که کسی آن را جدی نمیگرفت
وقتی والتونها شرکت فروشگاهی خود را راهاندازی کردند، سه شرکت مهم که در آن زمان برای خودشان اسم و رسمی داشتند هم وارد صنعت تخفیف شده بودند. این سه شرکت شامل:
۱- اس.اس. کرسگ ( S. Kresge)با سابقه احداث ۸۰۰ فروشگاه موفق، وارد صنعت فروشگاههای تخفیفی شد و نام آن را «کیمارت» گذاشت.
۲- اف.دبلیو. وولورث ( W. Woolworth)پرچمدار این صنعت بود و مجموعه فروشگاههای تخفیفی «وولکو» (Woolco) را راهاندازی کرد.
۳- دیتون هادسون (Dayton-Hudson)اولین فروشگاه تخفیفی تارگت (Target) را افتتاح کرد.
چهارمین شرکت، تنها یک فروشگاه مستقل و در مقایسه با رقبایش، کوچک بود که وال مارت نام داشت. تقریبا هیچکدام از رقبا به این فروشگاه اهمیتی نمیدادند و آن را در حد و اندازهای نمیدیدند که برایشان تهدید به حساب آید. اما بعد از ۳۰ سال، بیشتر آن شرکتهای بزرگ با فروشگاههای پر زرق و برقشان از بین رفتند و یکی از بزرگترین و سودآورترین فروشگاهها همان مغازه کوچکی شد که کسی به آن اهمیتی نمیداد.
سم والتون در این باره میگوید:
«روند کار ما در والمارت همان چیزی بود که سالها قبل در نمایندگیهایمان از آن استفاده میکردیم. ما ابتکار به خرج میدادیم، امتحان میکردیم و کار را گسترش میدادیم. برای سالها مردم اینطور فکر میکردند که برند وال مارت، چیزی است که سم والتون به عنوان مردی میانسال، ناگهان دربارهاش خیالپردازی کرده و سپس با پولهای فراوانی که داشته دست به کار شده است.
درست است که ما اولین فروشگاه وال مارت را در سال ۱۹۶۲ افتتاح کردیم. اما این فروشگاه به طور کامل، نتیجه همه آن کارهایی بود که از زمان نیوپورت و بعد از آن در بنتونویل دنبال کرده بودیم. ما با آزمون و خطا جلو رفتیم، زمین خوردیم، بلند شدیم و از امتحان کردن چیزهای تازه هراسی نداشتیم. ماجرای والمارت هم مثل تمام موفقیتهای بزرگ یک شبه، حدود ۲۰ سال طول کشید.»
چرا برند وال مارت، یک کسب و کار خانوادگی است؟
جدا از علاقه قدیمی برادران والتون به کار در کنار خانواده، این موضوع دلایل قدرتمندتری هم دارد. والتونها معتقدند که داشتن یک شراکت خانوادگی به آنها کمک میکند تا دوشادوش یکدیگر آن را اداره کرده و از همبستگی آن محافظت کنند. باوجود آنکه اکنون برند وال مارت به عنوان یک شرکت سهامی عام فعالیت میکند. اما خانواده والتون، مالک ۵۱ درصد از سهام شرکت است. آنها معتقدند که این کار باعث میشود دست مهاجمان از چیزی که برایش زحمت بسیاری کشیدهاند دور بماند. جالب اینجا است که سم والتون در زمان حیاتش و در مقدمه کتاب خاطراتش خطاب به نوهها و نتیجههای آینده خود مینویسد:
«اگه دست به هر جور حماقتی بزنین و سهام خانوادگی رو به باد بدین، خودم از اون دنیا برمیگردم و اذیتتون میکنم. پس حتی فکرش رو هم نکنین!»
چه دلایلی باعث رشد برند وال مارت شد؟
هر برندی چند برگ برنده دارد که با استفاده از آنها مسیر موفقیتش را هموار میکند. در ادامه مقاله، چند برگ برنده وال مارت را با هم بررسی میکنیم.
۱- هدف گذاری و حرکت در جهت آنیکی از دلایلی که باعث رشد برند وال مارت شد، وجود هدفگذاری بود. برای والتونها هدفگذاری و رسیدن به آن اولین کاری بود که در هر مرحله از زندگیشان انجام میدادند. مثلا وقتی سم والتون کارش را در مغازه خرازی نیوپورت شروع کرد، قبل از هر کاری یک هدف برای خودش تعیین کرد. او میخواست فروشگاه کوچکش در نیوپورت طی پنج سال به بهترین و پرسودترین مغازه در آن منطقه تبدیل شود.
سم والتون بعد از حدود ۶۰ سال تجربه و کار موفق، باز هم همین توصیه را به جوانان میکند. او میگوید: «شما هم هدف مشابهی را برای خودتان مشخص کنید و آنگاه ببینید که چطور میتوانید به آن برسید. اگر حس میکنید استعداد کاری را دارید، چرا دنبالش نمیروید؟ در بدترین شرایط، حتی اگر هدفگذاریتان کارساز نبود، پشیمانی ندارید و از امتحان کردن کاری که فکر میکردید درست است، لذت بردهاید.»
۲- تاکید روی عملگرایی و کار گروهیبرند وال مارت، به شدت عملگرا است و این ویژگی را از سم والتون به ارث برده است. برخلاف بیشتر برندها که برای اقدام کردن زمان زیادی را هدر میدهند، والمارت، بهسرعت دست به کار میشود. شاید احتمال شکست خوردن در این روش افزایش پیدا کند، اما اهل ریسک بودن، همیشه جنبه خوبی هم دارد. درست مثل سهامهای پُر ریسک که در بیشتر موارد به اندازه خطرشان، سودمند هم هستند.
۳- زیر نظر گرفتن رقبابرادران والتون در این مورد میگویند: «هر چه در وال مارت کردیم، نتیجه عملگرایی و قرار گرفتن افرادی در کنار هم برای رسیدن به هدفی مشترک بود. کار گروهی، چیزی بود که ما از همان کودکی در خانوادهمان انجام میدادیم و حالا در والمارت در ابعادی بسیار گستردهتر در حال اجرا است.»
وقتی سم والتون کارش را به عنوان فروشنده لوازم خرازی در یک مغازه به قول خودش افتضاح آغاز کرد، جوانی ۲۷ ساله بود که با وجود تجربههای خرید و فروش، چیز زیادی از گرداندن یک مغازه نمیدانست. والتون در این باره میگوید: «در آغاز کارم همه کتابهایی که به خرده فروشی مربوط میشدند و در دسترسم بودند را مطالعه کردم. اما آموختههایم تنها از این کتابها نبود. شاید بیشتر از هر چیز از زیر نظر گرفتن کارهای رقبایم نکتهها را یاد گرفتم. من فهمیدم که اگر انسان بخواهد میتواند از هر کسی چیزی یاد بگیرد.»
۴- صرفه جویی برای مشتری تا آخرین اندازه ممکنداستان مشتری و برند وال مارت، ماجرایی عمیق، دو سر بُرد و بسیار جالب دارد. برند وال مارت از آن دست کسب و کارهایی است که با توجه به جیب مشتری فعالیت میکند. این تفکر صرفهجویی در هزینهها برای حفظ پول مشتری، حتی در میان مدیران بلند پایه شرکت هم نهادینه شده است. گری رینبوت (Gary Reinboth) یکی از مدیران وال مارت در پاسخ به خبرنگاری که از او درباره علت لوکس نبودن وال مارت با وجود ثروت فراوانش سوال پرسیده بود
وال مارت گفت: «وال مارت حتی امروز و با وجود آنکه ارزشی میلیاردی دارد، باز هم به سراغ تجملات نمیرود. چون ما به ارزش پول اعتقاد داریم. ما آمادهایم تا برای مشتریانمان ارزش ایجاد کنیم؛ یعنی علاوه بر کیفیت خدمات، باید برایشان پول هم پسانداز کنیم. این کار، ما را یک قدم از رقبایمان جلوتر میبرد؛ یعنی همان جایی که قرار است باشیم.»
مدیران و کارکنان بلندپایه این شرکت معتقدند که هر بار والمارت پولی را احمقانه خرج میکند، دقیقا از جیب مشتری میرود و هر بار که با روشی ساده، قیمت محصولاتش را کاهش میدهد، پولی برای مشتریانش پسانداز میکند. در والمارت، مشتری از همه چیز مهمتر است. کسی نباید او را معطل کند، نباید پرسشهایش بیجواب باقی بماند یا به هر دلیلی ناراحت شود.
سم والتون
هدفمان این بود که وقتی مشتریان به برند وال مارت فکر میکنند، فقط به یاد قیمتهای پایین بیفتند و بدانند که رضایتشان تضمین شده است. آنها باید میدانستند که هیچ جایی قیمتی پایینتر از ما نمیدهد و اگر از محصول خوششان نیاید، میتوانند آن را پس بیاورند.
استقبال از ایدههای جدیدوالتونها همیشه از ایدههای جدید استقبال کردند؛ چه آن زمانی که تنها یک نمایندگی کوچک داشتند و چه زمانی که برند خودشان را راهاندازی کرده بودند، ایدههای جدید را فرصتی برای بهدست آوردن موقعیت بهتر میدانستند. استفاده از روش آزمون و خطا به آنها این امکان را میداد تا بخشهای خوب ایدههای جدید را بردارند و بخشهای نادرستش را حذف کنند.
درگیر نشدن با شکستبرند وال مارت، در طول فعالیت چندین سالهاش بارها شکست خورد. اما به خاطر نکته جالبی که از بنیانگذارش سم والتون آموخته بود، توانست شکستهای مختلف را پشت سر بگذارد. او میگفت: «هیچوقت کسی نبودم که فکرم را مشغول شکستها کنم. چون همیشه فکر میکردم اگر به اندازه کافی سخت تلاش کنم میتوانم از منفیترین چیزها به مثبتترین نتیجهها برسم.» این احساس و جریان فکری دیدن فرصتها در میان چالشها به والمارت کمک کرد تا در طول بحرانهای مالی و اقتصادی یا حتی اشتباههای مدیریتی و بازرگانی خارجی، بتواند دوباره پیروزی را به دست آورد.
سم والتون
در تمام طول زندگیام در برابر شکستهایی که میتوانستم در آنها بازی کنم، جاخالی دادم. با این وجود فکر میکنم آنها تاثیر مهمی روی من گذاشتند. آنها به من آموختند که همیشه انتظار بُرد داشته باشم و همیشه با برنامهریزی برای پیروز شدن وارد چالشهای دشوار شوم. خلاصهای از آنچه با هم گفتیم:
والمارت، یک شرکت خردهفروشی است که صاحب بزرگترین شبکه فروشگاهی در جهان است.برادران والتون از کودکی در کنار خانواده خود کار کردند و ارزش خاصی برای پول قائل هستند.سم والتون به دلیل شهریه بالای مدرسه تجارت وارتون، نتوانست فروشنده بیمه شود. برای همین به عنوان کارآموز مدیریت در یک شرکت فروشگاهی مشغول به کار شد.هلن والتون (همسر سم والتون) دو شرط برای همسرش تعیین کرد که بعدها به پایههای توسعه وال مارت تبدیل شدند؛ این شرطها زندگی در شهری کوچک و شریک نشدن با غریبهها بودند.خرید نمایندگی انحصاری بنفرانکلین، اولین حرکت واقعی خردهفروشی در خانواده والتون بود.ترفند خرید جنسهای ارزان و زیاد و فروش آنها با تخفیف، چیزی بود که سم والتون از هری وینر یاد گرفت و چندین سال بعد به عنوان روش اصلی والمارت از آن استفاده کرد.یک اشتباه در قرارداد اجاره باعث شد تا والتونها مغازه موفقشان را به صاحب ملک واگذار کنند.فروشگاه بعدی خانواده والتون در بنتونویل به سبک سلفسرویس راهاندازی شد و بسیار بهتر از فروشگاه قبلی به موفقیت رسید.ورود شرکتهای بزرگ به صنعتی تازهنفس به نام فروشگاههای تخفیفی، سم را به یاد ترفند قدیمی هری وینر انداخت. بنابراین او نیز به همراه خانوادهاش وارد این صنعت شد.شرکت والمارت با سرمایه سم، برادرش باد و دوستشان دان ویتاکر در سال ۱۹۶۲ تاسیس شد.اولین فروشگاه والمارت، کوچک، نامنظم و پر از جنسهای سرشار از تخفیف بود. هیچ کدام از شرکتهای بزرگ، این فروشگاه را به چشم یک رقیب به حساب نمیآوردند.درست ۳۰ سال بعد از افتتاح اولین والمارت، آنها تمام رقبایشان را کنار زدند.برند وال مارت به علت وجود هدفگذاری، تاکید بر عملگرایی و کار گروهی، زیر نظر گرفتن دائمی رقبا، صرفهجویی در هزینهها، مشتریمداری واقعی، استقبال از ایدههای جدید و عبور از شکستها توانست به بزرگترین و پرسودترین شبکه فروشگاهی جهان تبدیل شود.دو شعار «ما به قیمت کمتری میفروشیم» و «رضایت تضمینی» از فلسفههای زیربنایی برند وال مارت هستند.نظر شما چیست؟فکر میکنید بزرگترین درسی که برند وال مارت برای کارآفرینهای جوان دارد چیست؟ چقدر با راهاندازی کسب و کار خانوادگی موافق هستید؟ به نظر شما چه موانع و مزیتهایی در تجارتهای خانوادگی وجود دارند؟