خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» نوشته جیمز ویلیام وُردن برای اولینبار سال ۱۹۸۲ در آمریکا چاپ شد و ترجمه ویراست چهارم آن، تابستان امسال توسط نشر نو به چاپ رسید. اینکتاب توسط محمد قاعد و از روی نسخه سال ۲۰۰۹ اینکتاب، به فارسی برگردانده شده است.
ج. ویلیام وردن نویسنده اینکتاب، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد است که در ایناثر، به احوال زندگان و واکنش آنها در قبال مرگ دیگران پرداخته است؛ نه به خود مفهوم مرگ. بحث اصلی نویسنده در اینکتاب، در سطح روانپزشکان و روانشناسان و برای تدریس به مشاوران، پرستاران و مددکاران تدوین شده اما مطالعهاش برای مخاطبان عمومی هم بیلطف نخواهد بود و فلسفه و علت تابآوری در مرگ عزیزان را مشخص میکند. کتاب پیشرو مطالب مفیدی دارد که حتی مترجم آن را نیز سر ذوق آورده و ۲ ضمیمه به آن افزوده است. محمد قاعد در ضمیمه اول، به یک نکته مهم روانشناختی اشاره کرده که به اینترتیب است: «تجسم مصیبتدیدگی، چه در متن مکتوب و چه در نمایش، به سبب استفاده از کیفیات دراماتیک و پررنگتر کردن جزئیات، میتواند از مشاهده غم واقعی دیگران در زندگی روزمره احساسبرانگیزتر باشد.»
بههرحال جیمز ویلیام وردن نویسنده کتاب «رنج و التیام» معتقد است اگر بتوان مرگ را فلسفیترین موضوع ذهن انسانها تلقی کرد، میتوان اینمطلب را هم اضافه کرد که مردن عزیزان و نزدیکان، از جنبه روانشناختی، احتمالا عمیقترین تاثیر را بر ذهن و احساس فرد میگذارد. بنابراین از همینجا میتوان دغدغه نویسنده را برای نوشتن چنینکتابی متوجه شد. با اینحال همانطور که اشاره شد، هدف اصلی از نوشتن اینکتاب، نوشتن یک کتاب دستی (Handbook) برای کمک به دستاندرکاران بهداشت روانی در جهت درک بهتر پدیده پیچیده مصیبتدیدگی بوده تا بتوانند به سوگواران کمک کنند غمشان را به شیوهای سالم پشت سر بگذارند. پس اولین نکته مهم اینجاست که میتوان غم و اندوه را به شیوهای سالم و اصولی پشت سر گذاشت.
بنابراین غم مرگ عزیزان، پایان زندگی نیست. بلکه مرحلهای است که باید پشت سر گذاشته شود و باید به شیوهای سالم پشت سر گذاشته شود. اما همانطور که نویسنده موردنظر در کتابش میگوید، ابتدا برای تکمیل ماتم باید شدت و عمق ضایعه را تجربه کرد. در همینراستا بد نیست در ابتدای بحث، به یکی از حرفهای مهم نویسنده که در سطور پایانی فصل دوم آمده اشاره کنیم؛ اینکه جمله رایجِ «زمان التیام میبخشد» حقیقت دارد و دریای غم را کرانهای هست (نه اینکه دریای بیکرانهای باشد). به گفته وردن، اینطرز تلقی میتواند پادزهر قدرتمندی در برابر آن احساس درماندگیای باشد که بیشتر سوگواران گرفتارش میشوند.
یکی از محورهای مفهومی مهم اینکتاب هم که خیلی از مطالبش حول محور آن قرار دارند، در صفحه ۱۲۱ کتاب آمده که لازم است، پیش از بررسی جزءبهجزء کتاب، آن را مطرح کنیم: «ضایعه نیاز به ماتم دارد و اگر برای آن ماتم گرفته نشود، ممکن است بعدها در موقعیتهای دیگر بیرون بزند.»
* ماتم؛ زخمی که باید التیام پیدا کند
وردن ضمن اینکه به مفاهیمی مثل «ماتم نهفته» یا «ماتم التیام نیافته» بها میدهد، میگوید ماتم نهتنها باعث پیدایش بیماریهای جسمی میشود بلکه به بروز و تشدید بیماریهای روانی هم منجر میشود. او در اینزمینه بهویژه روی بحث پدیده مرگ همسر تاکید میکند و میگوید باید ماتم مربوط به این ضایعه شناخته و سپس پشت سر گذاشته شود. در جای دیگری از کتاب است که نویسنده از «فقدان مضاعف» نام میبرد که به آن خواهیم پرداخت؛ اما توضیح کوتاه درباره اینمفهوم این است که افزایش فقدانها در مدتی کوتاه باعث میشود فرد چنان غرقِ مصیبت شود که دیگر ماتم نگیرد. در مجموع، نتیجهگیری وردن به بحث توانایی ماتمگرفتن برمیگردد و معتقد است توانایی در ماتمگرفتن ممکن است به سبب تعدد ضایعهها کم شود. پس توجه کنیم که ماتمگرفتن، یک توانایی است و البته همه از آن بهرهمند نیستند.
بولبی معتقد است رفتار ناشی از دلبستگی برای بقا مفید است و در همینزمینه به تشابه رفتاری بین پستانداران پرداخته اما دلبستگی را امری متمایز از تغذیه و رفتار جنسی میداند. روانشناس مذکور با توجه به اینمساله، میگوید نمونههای جالبی از ماتمگرفتن در دنیای پستانداران وجود دارد؛ مثل دلفینها یا شترمرغهایک حرف مهم دیگر ویلیام وردن در کتابش این است که مردم برای کمک برای مقابله با ماتمهایشان به روانشناسانی چون او مراجعه میکنند. او علت اینوضعیت و تعدد مراجعات را تا حدودی در دینزدایی در عصر حاضر عنوان میکند.
نویسنده در اولینفصل کتابش میگوید پیش از اینکه بتوان تاثیر ضایعه و رفتار انسانی توام با آن را کاملا فهمید، باید درکی از معنی دلبستگی یا تعلق خاطر داشت. پس ابتدا دلبستگی را تعریف میکند و از نظریات روانپزشکانی مثل جان بولبی برای تعریف دلبستگی و فقدان بهره میبرد. به اینترتیب فصل اول کتاب «دلبستگی، فقدان و تکالیف سوگواری» نام دارد. وردن براساس نظریات بولبی میگوید دلبستگیها ناشی از نیاز به امنیت و تامیناند. بولبی معتقد است رفتار ناشی از دلبستگی برای بقا مفید است و در همینزمینه به تشابه رفتاری بین پستانداران پرداخته اما دلبستگی را امری متمایز از تغذیه و رفتار جنسی میداند. روانشناس مذکور با توجه به اینمساله، میگوید نمونههای جالبی از ماتمگرفتن در دنیای پستانداران وجود دارد؛ مثل دلفینها یا شترمرغها.
خلاصه کلام اینکه نتیجه مشترک وردن و بولبی از اینبحث این است که فقدانها قابل جبراناند و پاسخهایی رفتاری که بخشی از روند ماتم را تشکیل میدهند، در جهت ایجاد ارتباطی دوباره با موجود از دست رفته حرکت میکنند. در ادامه همینبحث هم از جرج اِنگل و یک مقاله علمیاش صحبت میشود که روند سوگواری را مشابه روند التیام دانسته است. انگل گفته همانند التیام جسمی، روان شخص را میتوان به عملکرد کامل، یا عملکرد تقریبا کامل بازگرداند.
* چهارتکلیفی که سوگواران باید انجام دهند
نویسنده کتاب «رنج و التیام»، سوگواری را بهمعنی انطباق با فقدان میداند و میگوید میتوان سوگواری را دربرگیرنده ۴ تکلیف دانست. یعنی فرد مصیبتدیده باید اینچهار تکلیف را انجام دهد تا سوگواریاش تکمیل شود. توضیح مهم او در اینباره این است که سوگواری مرحله است نه موقعیت. به گفته انگل ممکن است اتمام برخی از تکالیف سوگواری برای فرد ممکن نباشد و او التیام کامل پیدا نکند؛ همانطور که ممکن است زخم فیزیکی در بدن التیام پیدا نکند. او میگوید برای این سوال که سوگواری دقیقا چه زمانی تمام و تکمیل میشود، جواب سرراستی وجود ندارد اما به گمان او، سوگواری زمانی پایان مییابد که تکالیف سوگواری انجام شده باشد. تعیین زمانی معین هم برای اینمرحله ناممکن است.
سوگواری روندی درازمدت است و شخص در نهایت امر به وضعیتی که پیش از مصیبت داشت نخواهد رسید و دوم اینکه عزاداری به شکل خط مستقیم پیش نمیرود و ممکن است دوباره پدیدار شود و نیاز به کار کردن روی آن باشدیکی از علائم تکمیل سوگواری و عزاداری، از نظر ویلیام وردن، این است که شخص بتواند بدون درد و اندوه به متوفی فکر کند و سوگواری زمانی به پایان میرسد که شخص بتواند عواطفش را دوباره معطوف زندگی و زندگان کند. او در اینزمینه از جفری گوور جملهای میآورد که طرز برخورد اشخاص به تسلیت شفاهی نشان میدهد در کجای روند سوگواری هستند: «پذیرش سپاسگزارانه تسلیتها یکی از نشانههای قابل اعتماد است بر این نکته که حرکت شخص مصیبتدیده در مسیر گذر از سوگواری رضایتبخش است.» (صفحه ۳۶) درباره اینبحث ۲ توضیح در کتاب وجود دارد: اول اینکه سوگواری روندی درازمدت است و شخص در نهایت امر به وضعیتی که پیش از مصیبت داشت نخواهد رسید و دوم اینکه عزاداری به شکل خط مستقیم پیش نمیرود و ممکن است دوباره پدیدار شود و نیاز به کار کردن روی آن باشد.
تکالیفی که جیمز ویلیام وردن برای ماتمگیری فرد سوگوار برمیشمارد، به اینترتیباند: ۱- پذیرش واقعیت فقدان، ۲- گذر از درد مصیبت، ۳- انطباق با محیطی که شخص فقید در آن حضور ندارد و ۴- تغییر جای متوفی از نظر عاطفی و ادامه دادن به زندگی.
درباره تکلیف اول باید گفت نخستین تکلیف سوگواری روبروشدن کامل با اینواقعیت است که شخص مورد بحث مُرده، رفته و دیگر بازنخواهد گشت. در این زمینه یکی از موارد ناهجار، انکار واقعیتهای فقدان توسط بازماندگان است مثلا پدران و مادران داغدیدهای که اغلب اتاق کودک مردهشان را همانطور که پیش از مرگش بود نگه میدارند. نویسنده کتاب میگوید اینکار در کوتاهمدت غیرعادی نیست اما اگر سالها ادامه پیدا کند، حالت انکار به خود میگیرد. او درباره تکلیف اول میگوید آیینهای سنتی مثل تدفین ممکن است بسیاری از ماتمدیدگان را یاری دهند.
درباره تکلیف دوم، وردن درد مصیبت را معادلِ هم درد واقعا جسمانی و هم درد عاطفی و رفتاری میداند و میگوید در اینمرحله باید متوجه این مرحله از درد باشیم و برای گذر از آن، کاری انجام دهیم. در ادامه بحث تکلیف دوم یعنی از سر گذراندن درد، از جفری گورِر جمله دیگری آورده میشود که گفته: «کسانی به ماتم گرفتن برچسب بدنامکننده مرض، مخالف سلامتی و باعث خرابکردن روحیه میزنند. به این ترتیب رفتار صحیح یک دوست و خیرخواه به عاملی برای بازداشتن سوگوار از پرداختن به ماتمش تبدیل میشود.» (صفحه ۲۵) توضیح تکمیلی وردن این است که بعضی از آدمها ملتفت لزوم تجربهکردن درد مصیبت نیستند و سعی میکنند راه حل جغرافیایی پیدا کنند و به مکان دیگری بروند. نقطه مقابل اینکارِ آنها، تندادن به درد و احساسکردنش و دانستن این نکته است که روزگار درد سپری میشود. او در همینباره از جان بولبی هم جملهای میآورد که گفته بعضی از کسانی که از هر ماتم آگاهانهای خودداری میکنند، دیر یا زود از پا درمیآیند و این فرو ریختن معمولا همراه با شکلی از افسردگی همراه است.
بعضی از آدمها ملتفت لزوم تجربهکردن درد مصیبت نیستند و سعی میکنند راه حل جغرافیایی پیدا کنند و به مکان دیگری بروند. نقطه مقابل اینکارِ آنها، تندادن به درد و احساسکردنش و دانستن این نکته است که روزگار درد سپری میشودمولف کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» میگوید اگر تکلیف دوم به حد کافی انجام نشود، بعدها ممکن است فرد نیاز به درمان پیدا کند. درباره تکلیف سوم سوگواری هم این توضیح وجود دارد که مصیبتدیدگان نهتنها ناچارند خویش را با از دسترفتن نقشهایی که پیشتر فرد فقید بازی میکرده منطبق کنند، بلکه مرگ متوفی آنها را با نیاز به تطبیق با حس فردیت خویش روبهرو میکند. تشریح تکلیف چهارم هم در کتاب، با استفاده از سخنان روانشناسانی مثل شاکتر و زیسوک انجام شده؛ که معتقدند: «آمادگی بازمانده برای ایجاد رابطههایی جدید، نه به رهاکردن همسری مرده، بلکه به یافتن مکانی مناسب برای آن همسر در زندگی بازمانده بستگی دارد، مکانی که مهم باشد اما برای دیگران هم جا بگذارد.» (صفحه ۳۱)
جمعبندی وردن از تکلیف چهارم این است که وظیفه مشاور روانی، نه کمک به مصیبتدیده برای گسستن رابطهای است که با متوفی داشته، بلکه کمک به او در جهت یافتن مکانی مناسب برای متوفی در زندگی عاطفی است، جایی که او را قادر میزد به زندگی موثر در جهان ادامه دهد. در نتیجه در مواردی دیده شده فرد به دلیل چسبیدن به دلبستگی گذشتهاش، بهجای پیش رفتن و ایجاد دلبستگیهای جدید به مانع برمیخورد. وردن معتقد است برای بسیاری از مردم انجام تکلیف چهارم مشکلترین مرحله در سوگواری است.
جیمز ویلیام وردن نویسنده کتاب
* محاسن مراسم تدفین و ترحیم
یکی از بحثهای نویسنده کتاب در فصل سوم، «آسانکردن ماتم از راه آیین خاکسپاری» است که وردن در آن میگوید اینمراسم اگر خوب برگزار شود، میتواند کمک مهمی در رسیدن به فیصله سلامتبخش ماتم باشد. از نظر اینروانشناس مراسم تشییع، تدفین و ترحیم میتوانند امتیاز بزرگی در یاریدادن به بازماندگان برای گذر از نخستین مرحله ماتم باشند. همچنین دیدن پیکر متوفی کمک میکند واقعیت نهایی و بازگشتناپذیر مرگ احساس شود. در مراسم یادبود، تمایل شدیدی وجود دارد که فرد درگذشته را به عرش برسانند و در رثای او افراط کنند. اما با وجود چنین مسائلی، وردن معتقد است مراسم تشییع و ترحیم مجال میدهند افراد درباره متوفی صحبت کنند و از اینرو کمکی به روند ماتم هستند. او در فرازی دیگر میگوید مراسم ترحیم میتواند تاملی باشد بر زندگی کسی که دنیا را ترک کرده است.
فایده دیگری که نویسنده کتاب بای مراسم تشییع یا تدفین برمیشمارد، این است که این تاثیر را دارند که اندکزمانی پس از وقوع ضایعه، شبکهای از حمایت اجتماعی را گرد خانواده مصیبتدیده ایجاد میکنند. اما یک نکته مهم هم اینمیان درباره کاهش تاثیر مراسم ترحیم مطرح شده و از اینقرار است: چیزی که تاثیر مراسم ترحیم را کاهش میدهد این است که خیلی فوری پس از وقوع ضایعه برگزار میشود، زمانی که اعضای خانواده متوفی هنوز در حالت گیجی و کرختیاند و این مراسم تاثیر روانی مثبتی را که میتوانست داشته باشد، ندارد.
* سختتر بودن مرگهای ناگهانی و انواع مصیبتهای خاص
فصل ششم کتاب «تمام بر انواع خاص ضایعه» نام دارد و نویسنده در آن، درباره مرگ ناگهانی و چگونگی تابآوری بازماندگان آن بحث کرده است. وردن در اینفصل میگوید افرادی که عزیزی را در مرگ طبیعی از دست دادهاند احساس میکنند به حال خود رها شدهاند، هرچند که مرگ نه خواست متوفی بوده و نه به دست او اتفاق افتاده است. اما در مورد مرگ انتخابی یا ناگهانی، این احساس رهاشدگی بسیار شدیدتر است. توضیح بیشتر آنکه ماتم مرگ ناگهانی دشوارتر از سوگ مرگهای دیگری است که نوعی پیشآگاهی از نزدیک بودن آنها وجود داشته است.
در همینزمینه بحث مرگهای ناگهانی است که وردن میگوید برخیافراد، خدا را تنها هدف دمدست برای اتهامات خود میبینند و مواردی از ایندست که فرد داغدیده از خدا ابراز تنفر کرده، کم نیستند. وردن، دخالت مشاور و مشاورهدادن را پس از مرگ ناگهانی، مفید میداند و معتقد است مداخلهای در وقت بحران استیکی از تحلیلهای نویسنده کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» درباره مرگ ناگهانی این است که معمولا افراد را دچار احساس غیرواقعیبودنِ ضایعه میکند. احساس گناه یکی از واکنشهای معمولی به مرگ یک دوست یا آشناست که به آن خواهیم پرداخت اما در اینمجال که بحث مرگ ناگهانی مطرح شد، وردن ضمن بیان اینکه در پی هر مرگی احساس گناه، امری عادی است، میگوید در مورد مرگ ناگهانی، اغلب احساس گناه شدیدی به وجود میآید که با چنین عبارتی خود را نشان میدهد: «اگر فقط...» مثل «اگر فقط نگذاشته بودم به مهمانی بروند...»
در همینزمینه بحث مرگهای ناگهانی است که وردن میگوید برخیافراد، خدا را تنها هدف دمدست برای اتهامات خود میبینند و مواردی از ایندست که فرد داغدیده از خدا ابراز تنفر کرده، کم نیستند. وردن، دخالت مشاور و مشاورهدادن را پس از مرگ ناگهانی، مفید میداند و معتقد است مداخلهای در وقت بحران است یعنی اصول مداخله بحرانی در آن مناسبت دارد. او در اینزمینه مانند برخی روانشناسان دیگر پیشنهاد میدهد «بگذارید بازماندگان جسد متوفی را ببینند.» که اینپیشنهاد همانطور که دیدیم در راستای بهرسمیتشناختن مرگ متوفی است.
درباره مشاوره مطلوب و مدّ نظر وردن در باب افراد ماتمدیده، در بخشهای بعدی اینمطلب، بیشتر توضیح خواهیم داد اما بهطور کوتاه و گذرا باید به پیشنهادات ایننویسنده درباره مواجهه با داغدیدههایی که با مردهزایی زنان یا سقط جنین روبرو بودهاند، اشاره کنیم.
درباره مردهزایی زنان، نظر وردن اینگونه است که تلاش نشود ضایعه با تصویری نویدبخش از آینده و امکان بارداری و داشتن فرزندان دیگر، کماهمیت جلوه داده شود. درباره بارداری مجدد و تعجیل در آن هم بهتر است به ازواج گفته شود مدتی صبر کنند تا سوگ کودک از دسترفته به پایان برسد. درباره سقط جنین هم اینتوضیح وجود دارد که از آن فقدانهای ناگفتنیای است که افراد ترجیح میدهند فراموشش کنند. تجربه ظاهری پس از سقط جنین به گفته وردن، بهطور کلی احساس خلاصشدن است اما زنی که بر اینضایعه مویه نکند، ممکن است در فقدان بعدی خود گرفتار ماتم شود. یکی از نظریات جالب کتاب در اینباره، این است که بسیاری از زنان جوان، پس از سقط جنین، برای مرتبههای دوم و سوم، بهطور آگاهانه باردار میشوند تا احساساتشان را درباره سقط جنین اول، مهار کنند. او مینویسد: «از ذهن بیرون کردن تجربه سقط جنین در حکم به حداقل رساندن اهمیت آن است، اما من باور ندارم که بتوان ان را به حداقل رساند و ماتم کافی یقینا لازم است.» (صفحه ۱۸۴)
در پایان بحث درباره ضایعههای خاص و مرگهای ناگهانی، وردن پس از پیشنهاداتی که برای انجام ماتمدرمانی مناسب دارد، میگوید سرانجام رسیدگیها را چه شخصا و چه از طریق گروههای محله یا سازمانهای مذهبی ادامه بدهید.
* واکنشهای هنجارگونه و سوگواری بیمساله
وُردن در دومینفصل کتاب فهرست رفتارهای طبیعیِ هنگام ماتم را بسیار بلندبالا میخواند و آنها را در ۴ گروه کلی دستهبندی میکند: ۱- احساسها، ۲- حسهای بدنی، ۳- شناختها و ۴- رفتارها. عنوان اینفصل کتاب «واکنشهای بههنجار در برابر ماتم: سوگواری بیمساله» است و مشخص است که نویسنده با معرفی رفتارهای بههنجار، قصد دارد ناآرامی و وسواسهای بیمورد را در اینباره گوشزد کند. حرف مهم او در اینباره و پس از برشماری مثالهایی برای ۴ گروه کلی که گفتیم، این است: «مهم است که مشاوران مصیبتدیدگی دامنه وسیع رفتارهایی را که زیر عنوان عزاداری طبیعی میآید درک کنند تا رفتارهایی را که باید طبیعی قلمداد شود مرض جلوه ندهند.» (صفحه ۵۳)
بهعنوان مثال در زمینه گروه اول یعنی «احساسها» وردن، ایناحساسها را پس از مواجهه با مصیبت طبیعی و بههنجار میشمارد: اندوه، خشم، گناه و خویشتننکوهی، اضطراب، تنهایی، خستگی، درماندگی، شوک، حسرت، رهایی، آسودگی و کرختی. اینپژوهشگر معتقد است همه ایناحساسها نمایانگر احساسهای طبیعی در برابر ماتم هستند. بین ایناحساسها، درباره خشم این توضیح وجود دارد که اگر وجود خشم به حد کافی اذعان نشود، میتواند دوران عزاداری را پیچیده کند و یا خشمی را که فرد مصیبتدیده به آن گرفتار میشود، باید مشخص و دقیقا متوجه متوفی کرد تا بتوان آن (خشم) را به سرانجامی سلامتبخش رسانْد. اما متاسفانه همانطور که بارها در نمونههای عینی دیدهایم، چنینخشمهایی به سمت مسیرهایی کمتر سودمند حرکت میکنند که یکی از آنها، جانشینکردن یا جهتدادن خشم به سوی شخصی دیگر و ملامتکردنش برای مرگ متوفی است. وردن برای خشم، مصداق دیگری هم دارد و آن را یکی از مخاطرهآمیزترین جهتدهیهای نادرست به خشم میخواند؛ ریختن خشم به درون خود و علیه خویشتن.
وردن میگوید تمایل افراد داغدیده به انزوا، رفتاری غیرطبیعی یا غیرعادی نیست و یا درباره اشکریختن، محققانی هستند که معتقدند اشکریختن، مواد سمی بدن را دفع میکند و به ایجاد تعادل و توازن جسمانی فرد کمک میکندیکی دیگر از احساسهایی که در فهرست احساسهای طبیعی پس از مصیبت، آمده، گناه است. وردن درباره احساس گناه هم معتقد است اغلب موارد غیرعقلانی است و در محک خوردن فرد داغدیده با واقعیت برطرف میشود. او در توضیح احساس حسرت و آهکشیدن هم، آن را پاسخی طبیعی به فقدان عنوان میکند و میگوید زمانی که ایناحساس فرو بنشیند، میتواند نشانهای از پایان سوگواری فرد باشد.
سومین گروه رفتارهای طبیعیِ افراد داغدیده، «شناختها» است که نویسنده کتاب «رنج و التیام»، اینعوامل را در برشماریشان نام میبرد: ناباوری، گیجی، دلمشغولی، احساس حضور و توهمات. وردن در توضیح عامل «توهمات» میگوید توهم گرچه برای بعضی اشخاص ناراحتکننده است، برای بسیاری از افراد دیگر، کمک به حساب میآید. پس با توجه به توضیحات اینروانشناس، توهم لزوما عامل و واکنشی منفی نیست.
در بحث گونه چهارم واکنشهای طبیعی یعنی «رفتارها» هم اینتوضیح در کتاب پیشرو ارائه میشود که معمولا به مرور زمان بهبود پیدا میکنند. اینرفتارها هم با چنینمواردی فهرست شدهاند: اختلال در خواب، اختلال در اشتها، حواسپرتی، گوشهگیری، به خواب دیدن متوفی، پرهیز از هرآنچه متوفی را به یاد بیاورد، جستجو و صدا زدن، آه کشیدن، تحرک مفرط و بیقراری، گریستن، دیدار از جاها یا حمل اشیایی که متوفی را به یاد میآورد، و حفظ اشیای متعلق به متوفی. درباره ۲ مورد از اینموارد، وردن میگوید تمایل افراد داغدیده به انزوا، رفتاری غیرطبیعی یا غیرعادی نیست و یا درباره اشکریختن، محققانی هستند که معتقدند اشکریختن، مواد سمی بدن را دفع میکند و به ایجاد تعادل و توازن جسمانی فرد کمک میکند. توضیح دیگر اینکه اشکریختن، فشار عاطفی را کم میکند و البته نویسنده کتاب، اینتوضیح را هم آورده که هنوز مشخص نیست اشکریختن چگونه اینکار را میکند.
یکی از بحثهای مهم فصل دوم کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی»، تفاوت و شباهتهای ماتم و افسردگی است که در ادامه آن به بحث عوامل تعیینکننده ماتم میرسد؛ یعنی سوالات مهمی از ایندست که متوفی که بود؟ ماهیت رابطهاش با داغدیده چه بوده، نوع مرگش [بهطور سنتی و رسمی به ۴ دسته طبیعی، تصادفی، خودکشی و قتل تقسیم میشود] چه بوده یا چه پیشیهای [کسانی که سابقه بیماری افسردگی دارند، روند عزاداریشان مشکلتر از کسانی خواهد بود که چنین سابقهای ندارند] داشته؟ همچنین متغییرهای شخصیتی، متغییرهای اجتماعی و فشارهای روحی جاری داغدیده چیستند؟ مثلا در جایگاه توضیح متغییرهای اجتماعی، سنتِ «شیوَه» بین یهودیان مثال زده میشود که طبق آن یک دوره ۷ روزه برای نشستن خانواده عزادار در منزل و حضور دوستان و آشنایان در کنارشان، در نظر گرفته میشود. وُردن میگوید اینکه مشارکت اجتماعی در چنینآیینهایی تا چه حد بر سازگاری داغدیده با ماتم تاثیر مثبت دارد، هنوز مشخص نیست و نیاز به تحقیقات بیشتر دارد. در کل، او درباره اینعامل میگوید کسانی که خوب از عهده مصیبت برنمیآیند، آنهایی هستند که از حمایت اجتماعی کافی برخوردار نیستند یا با جامعه تضادهایی دارند.
جمعبندی وُردن در انتهای فصل دوم کتاب، این است که سوگواری یک روند است و مراحل، دورهها و تکالیفی برای فرد سوگوار دارد. نظریه تکالیف سوگواریای که وردن در اینجای کتاب پیشنهاد میکند، این است که فرد داغدیده و سوگوار، بهجای واکنش انفعالی در دورههای سوگواری، تکالیف ماتم را به عهده بگیرد که با تعریف فروید در اینزمینه همخوانی دارند. اینتکالیف بهجای داشتن حالت انفعالی، رویکرد فعالانه دارند و به معنای عملکردن و به انجام رساندن کار هستند. توضیح تکمیلی وردن این است که در مفهوم واژه «دورهها»، نوعی انفعالیبودن وجود دارد که با توجه به آن، انگار باید فرد مصیبتدیده باید چیزی را از سر بگذراند. اما در مقابل، بحث تکالیف، حالتی فعالانه دارند. یکجمله مهم نویسنده کتاب در اینفراز پایانی فصل دوم هم که باید بارها و بارها مورد توجه قرار گیرد، این است که «ماتم و عزاداری، وقت میبرد.»
* واکنشهای نابههنجار و سوگواری پیچیده
وُردن در فصل سوم کتاب به بحث مشاوره ماتم پرداخته و در فصل چهارم است که واکنشهای نابههنجار به ماتم را بررسی کرده است. بنابراین پس از بررسی واکنشهای بههنجار، جا دارد ابتدا موارد نابههنجار واکنش به ماتم و مصیبت را بخوانیم و سپس سراغ بررسی آرای ایننویسنده درباره مساله مشاوره ماتم برویم. بحث کلی او در اینزمینه این است که واکنشهای نابههنجار باعث پیچیدهشدن روند سوگواری میشوند در حالیکه گونههای بههنجار که در بخش پیشین بحثشان را کردیم، به انجام طبیعی ماتمداری و سوگواری بیمساله میانجامد.
فقدان نامشخص و ماتم ناتمام دو کلیدواژه مهمی هستند که وردن در فصل چهارم به آنها اشاره میکند. او در کنار این دو، مفهوم «مصیبت بیش از حد تحمل» را هم آورده و اینگونه تعریفش میکند: «زنی را درمان میکردم که چهار عضو نزدیک خانوادهاش را طی سه سال از دست داده بود. چنان غرق اندوه بود که یارای ماتمداری آشکار نداشت، اما ماتم در قالب اضطرابی خردکننده به او هجوم میآورد، و برای درمان همین گرفتاری مراجعه کرده بود. این را میتوان مصیبت بیش از حد تحمل نامید.» (صفحه ۱۱۷)
ممکن است فرد داغدیده، از نظر شخصیت اجتماعی در خانواده، فردی قوی باشد. وردن میگوید چنین افرادی در اغلب موارد به خود اجازه نمیدهند دچار احساساتی شوند که لازم فیصله تاموتمامِ ماتم است. راهحلی که نویسنده در اینزمینه ارائه کرده، غور در احساسهای عمیق درباره فقدان استیکی از مسالی که ممکن است مانع از ماتمداری فرد شود، «درک فرد از خویشتن» است. به عبارت سادهتر، ممکن است فرد داغدیده، از نظر شخصیت اجتماعی در خانواده، فردی قوی باشد. وردن میگوید چنین افرادی در اغلب موارد به خود اجازه نمیدهند دچار احساساتی شوند که لازم فیصله تاموتمامِ ماتم است. راهحلی که نویسنده در اینزمینه ارائه کرده، غور در احساسهای عمیق درباره فقدان است. در ادامه همینبحث، اینروانشناس آمریکایی میگوید ماتم روندی اجتماعی است و چه بهتر در موقعیتی اجتماعی برگزار شود که افراد بتوانند در واکنش به ضایعه، یکدیگر را پشتیبانی و تقویت کنند.
یکی از بحثهای مهم دیگر اینکتاب در فصل چهارم هم مطرح شده، مساله به بیراههافتادن ماتم است که وردن در آن، از ماتم ناهنجار صحبت میکند و میگوید گاهی با ایناسامی خوانده میشود: ماتم بیمارگونه، ماتم فیصلهنیافته، ماتم پیچیده، ماتم مزمن، ماتم تاخیریافته یا ماتم افراطآمیز.
پیشنهادی که وردن برای مشخصکردن واکنشهای نابههنجار به ماتم دارد، توصیف اینواکنشها در ۴ دسته است: ۱- واکنشهای مزمن به ماتم، ۲- واکنشهای بهتاخیر افتاده، ۳- واکنشهای افراطی و ۴- واکنشهای پوشیده. توجه داریم که در حیطه واکنشهای نابههنجار بحث میکنیم و واکنشهایی که بررسی میکنیم همگی از نوع نکوهیده و نامربوط به امر سوگواری و ماتمداری هستند. بههرحال وردن در توضیح گونه اول، یعنی واکنش مزمن به ماتم، آن را واکنشی میداند که زیاد از حد به درازا کشیده و هیچگاه هم به پایانی رضایتبخش نمیرسد. تازهشدن داغ خودبهخودی هم به معنی ماتم مزمن نیست. یا مثلا در گونه چهارم یعنی واکنشهای پوشیده به ماتم، نویسنده به اینمساله میرسد که بیماران (داغدیدهها)، رفتار و نشانههایی از خود بروز میدهند که برایشان مشکل میآفریند اما متوجه نمیشوند اینرفتار یا نشانهها به فقدان عزیز و ماتمشان مربوط اند. در همینبحث، وردن به کلیدواژه «ماتم پنهان» یا «ماتم سرکوفته» اشاره دارد که خود را به یکی از این دو شکل نشان میدهد: یا شکل نشانهای جسمانی به خود میگیرد یا به قالب گونهای رفتار غیرعادی یا ناسازگارانه درمیآید. او در همینزمینه «بیماری تقلیدی» را مثال میزند که در آن، زنی به دردِ سینه شدیدی گرفتار شده بود و ایندرد، شبیه حمله قلبی کشندهای بود که شوهرش را کشته بود.
* مشاوره و آسانکردن ماتمی که پیچیده نشده
حالا و در اینفراز باید به فصل سوم کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» نگاه انداخت. نویسنده کتاب معتقد است مشاوره برای کسانی که در طی کردن دوره ماتم به مشکل برمیخورند، یاریرسان و موثر خواهد بود. او هدف کلی مشاوره ماتم را کمک به بازمانده برای تکمیل عزاداری ناتمامماند میداند تا بتواند با متوفی وداع کند. وردن، میگوید روند وداع، متوفی را در جایی قرار میدهد که کمتر در مرکز زندگی مصیبتدیده باشد تا او بتواند به زندگی ادامه دهد. همچنین توجه به پایان ماتم، اغلب ثمرات زیادی به بار میآورد؛ همچنین کاوش در اینخیال که با پایانیافتن ماتم چه پیش خواهد آمد. در پایان فصل سوم هم به نقل از کالین پارکس میگوید مشاوره ماتم، خطر اختلالات روانی و روانتنی ناشی از ماتم و فقدان وارده را کاهش میدهد. البته تجربه بالینی وردن هم اینمساله را تائید میکند.
خشم درماندگان همیشه هم متوجه فرد متوفی نیست. اما اینخشم واقعی است و باید در جایی بیرون ریخته شود. اینروانشناس آمریکایی معتقد است اگر خشم، متوجه متوفی یا هر شخص دیگری نشود، ممکن است به درون شخص بریزد و خود را به شکل افسردگی، گناه یا ناچیزپنداشتن خویش نشان دهدبههرحال در فصل سوم کتاب که «مشاوره ماتم: آسانکردنِ ماتم غیرپیچیده» عنوان دارد، روی همان ۴ تکلیفی که ابتدای کتاب برای فرد سوگوار معین شده، مانور داده میشود. یعنی براساس همان ۴ تکلیف، شروع به برشماری اصول و روال مشاوره میکند و ۱۰ اصل را پیشنهاد میکند. درباره تکلیف اول که «وقوف کامل بر مرگ و بازگشتناپذیربودن متوفی» است، اینتوضیح را به مشاوران میدهد که یکی از بهترین راهها، کمک به بازماندگان است تا درباره آنفقدان صحبت کنند. رفتن سر مزار متوفی یا محلی که بقایای پیکر متوفی به جا مانده یا پراکنده شده، از نظر وردن میتوانند شخص داغدار را به واقعیت فقدان رهنمون کنند. به قول نویسنده اینکتاب باید برخی از اشخاص را تشویق کرد تا برای انجام تکلیف ماتمداریشان به گور متوفی سر بزنند؛ در حالیکه در بسیاری از خانوادهها به اشتباه به صاحبعزا گفته میشود «چرا خودت را با حرفزدن درباره او شکنجه میدهی؟» وردن درباره چنینوضعیتی میگوید اعضای آنخانوده که چنینحرفی به فرد ماتمدیده میزنند، درک نمیکنند که او نیاز به صحبتکردن دارد و حرفزدن باعث میشود با واقعیت مرگ متوفی سازگارتر شود. بنابراین اگر بخواهیم اینبند از مواضع و پیشنهادات وردن را خلاصه کنیم، به اینعبارت میرسیم: توسل به حرفزدن یا هرکاری که باعث باور مرگ متوفی برای ماتمدیده میشود.
وردن در دومین اصل مشاوره به ماتمدیدهها، که «کمک به شناسایی و ابزار احساسها» عنوان دارد، میگوید بسیاری از مراجعانش میل دارند دردشان بهسرعت تسکین پیدا کند. او در برشماری برخی احساسها که برای مصیبتدیدگان مسالهسازتر هستند، اینعناوین را نام میبرد: «خشم»، «اضطراب» و «درماندگی». درباره خشم، نویسنده بر اینباور است که خشم درماندگان همیشه هم متوجه فرد متوفی نیست. اما اینخشم واقعی است و باید در جایی بیرون ریخته شود. اینروانشناس آمریکایی معتقد است اگر خشم، متوجه متوفی یا هر شخص دیگری نشود، ممکن است به درون شخص بریزد و خود را به شکل افسردگی، گناه یا ناچیزپنداشتن خویش نشان دهد. در نتیجه نظر وردن این است که اهمیت دارد مشاوره، شخص را با احساسهای منفیاش تنها نگذاشته و کمکش کند به تعادلی بین احساسهای مثبت و منفی خود درباره متوفی برسد. او به اینترتیب بحث خود را بهسمت احساسهای عاطفی واپسزده میبرد. درباره احساس گناه بازماندگان متوفی هم میگوید کسانی احساس گناه میکنند که بهاندازه کافی غمگین نشدهاند. در مجموع وردن میگوید دلیل احساس گناه، هرچه باشد، بیشتر ایناحساسهای گناه غیرعقلانیاند و حول محور شرایط هنگام مرگ متوفی قرار دارند. مثلا پدر و مادرهایی که فرزندشان را از دست دادهاند، مقابل احساس گناه، آسیبپذیری زیادی دارند.
نویسنده کتاب، پیش از آنکه سومین اصل مشاوره را بگوید، به احساس غم هم میپردازد و میگوید گاهی اشخاص از گریهکردن مقابل دیگران، خودداری میکنند که این، خود ضایعه دیگری است. در نتیجه موقعیتهایی هستند که مشاور باید فرد مصیبتدیده را به غم و گریهکردن تشویق کند. از نظر وردن، وقتی مشاور میبیند طرف مشاورهاش نیاز به گریه دارد، باید به او بفهماند که مجال گریه را از خود دریغ نکند. یکی از جملات مهم وردن در اینباره، این است که مصیبتدیده نیاز به کمک دارد تا معنی اشکریختن را درک کند.
ماتم روند گسستن پیوندهاست و نیاز به زمان دارد. وردن به دستاندرکار مشاوره ماتم پیشنهاد میکند متوجه مقاطع زمان و حساسیتی که دارند، باشد. مثلا سهماه پس از فقدان، یکی از اینزمانهای حساس است و اگر مشاور طی اینمدت، تماس مداومی با داغدیده نداشته، باید در اینمقطع زمانی تماس بگیردسومین اصل پیشنهادی وردن به مشاوران ماتم، «کمک به زندگی بدون متوفی» است. در همینبحث، او میگوید بهعنوان یکقاعده کلی، باید فرد مصیبتزده را از دستزدن به تصمیمهای عمدهای که روند زندگیاش را تغییر میدهد بازداشت؛ کارهایی مثل فروختن اموال و املاک، تغییر شغل و حرفه و یا پذیرفتن فرزندخوانده. چون بلافاصله پس از فقدان یکفرد نزدیک برای چنین کارهایی بسیار زود است. نویسنده کتاب اینبحث را هم اضافه میکند که وقتی مصیبتدیدگان را از اینکه خیلی زود دست به تصمیمهایی اساسی در روند زندگی شان بزنند باز میدارید، مواظب باشید احساس درماندگی را در آنها تقویت نکنید! بهعکس باید به آنها فهماند وقتی آمادگی پیدا کردند، میتوانند تصمیم بگیرند و دست به اقدام بزنند. اما در حال حاضر (ابتدای مصیبت) صرفا برای کاستن درد خویش، تصمیم عجولانه نگیرند. «جابهجا کردن متوفی از نظر عاطفی» هم چهارمین اصل مشاوره است که براساس آن، باید به فرد مصیبتزده گفت در زندگیاش، جای تازهای برای عزیز از دسترفته پیدا کند. در همینزمینه مرور خاطرات بهعنوان یکی از راههای کندنِ نیروی عاطفی از متوفی پیشنهاد شده است. مشاور میتواند به بازماندگان کمک کند دریابند گرچه هرگز شخصی، جای فرد از دسترفته را نمیگیرد اما کار درست این است که به پر شدن خلا با رابطهای جدید کمک کنند. در همینزمینه وردن میگوید برای ایجاد رابطهای کارا، شخص جدید باید به عنوان خودش به رسمیت شناخته شود و برای آنچه هست به حساب بیاید نه بهعنوان پرکننده جای آدمی که از دست رفته است.
پنجمین اصل، «فراهمکردن مجال برای ماتم» است. همانطور که گفته شد، ماتم روند گسستن پیوندهاست و نیاز به زمان دارد. وردن به دستاندرکار مشاوره ماتم پیشنهاد میکند متوجه مقاطع زمان و حساسیتی که دارند، باشد. مثلا سهماه پس از فقدان، یکی از اینزمانهای حساس است و اگر مشاور طی اینمدت، تماس مداومی با داغدیده نداشته، باید در اینمقطع زمانی تماس بگیرد. زمان بحرانی دیگر از نظر وردن، نخستین سالمرگ است. «تعبیر رفتار بههنجار» ششمین اصلی است که در اینکتاب به مشاور ماتم پیشنهاد شده و «توجه به تفاوتهای فردی» هم هفتمین اصل است که وردن درباره آن مینویسد: «مهم است که انتظار نداشته باشیم همه ماتمدیدگان به یکسان ماتمداری کنند. اما گاه درک این نکته برای خانوادهها دشوار است. وقتی رفتار یکی از اعضای خانواده متفاوت از بقیه است ناراحت میشوند، یا فردی از اعضای خانواده که چیزی سوای بقیه اعضا تجربه میکند، از رفتار خویش معذب است.» (ص ۹۰ به ۹۱)
در هشتمین اصل، وردن از حمایت دائمی یا به تعبیر خودش حمایت ممتد صحبت کرده است. او در اینبحث، نقش مشاور را امیددادن و در برابر نهادنِ چشمانداز درازمدت میداند. همچنین یکی از راههای حمایت دائمی را هم، مشارکت در گروههای درمانی عنوان کرده است. اصلهای نهم و دهم هم بهترتیب عبارتاند از «آزمودن سبکهای دفاع و مقابله» و «آسیبشناسی و ارجاع». درباره اصل نهم میتوانیم به اینجمله اشاره کنیم: «پناه بردن به الکل یا مواد مخدر میتواند سبب تشدید تجربه ماتم شود و روند مصیبتدیدگی را به هم بریزد.» (صفحه ۹۳) درباره اصل ۱۰ هم وردن اینتوضیح را دارد که حرفهای کلیشهای غالبا کمکی به کسی نمیکنند. اما افرادی هستند که وقتی میخواهند حال کسی را بهتر کنند شروع به وراجیهای پر لفت و لعاب میکنند و از ضایعهها و فاجعههایی که در زندگی خودشان اتفاق افتاده میگویند؛ بیتوجه به این که مقایسه کردن مصائب کار مفیدی نیست.
* پیشنهاد چندتکنیک برای مشاوره ماتم
از نظر ج.ویلیام وردن هر مشاوره یا درمانی باید مبتنی بر درک تئوریک محکمی از شخصیت و رفتار انسان باشد و صرفا به یک رشته تکنیک محدود نشود. اما در زمینه آشنایی با تکنیکها در بحث مشاوره ماتم، او چند تکنیک را مفید یافته و در کتاب، پیشنهادشان میکند: ۱- زبان خاطرهانگیز (صحبت کردن از متوفی با فعل ماضی)، ۲- استفاده از نمادها (آوردن عکس متوفی، نوارها، صدا یا نامه، لباس یا زینتهای متوفی به جلسات مشاوره) ۳- نوشتن نامه به متوفی، ۴- نقاشیکردن که علاوه بر بچهها در حوزه سنی بزرگسالان هم کاربرد دارد. (کشیدن تصاویری که بیانگر احساس و عواطف درونی فرد باشد) ۵- نقش بازی کردن، ۶- بازسازی شناختها، ۷- دفترچه خاطرات و ۸- تصویرپردازی هدایتشده.
یکی از موضوعات مهم در مشاورههای روانی، بحث استفاده از دارو است که وردن در بحث مشاوره ماتم، از اتفاقنظر صاحبنظران روانشناسی در اینباره گفته است. او میگوید اتفاق عمومی بر این است که کاربرد دارو باید مختصر و برای رهایی فرد از اضطراب یا بیخوابی باشد؛ نه برای رفع علائم افسردگی؛ و معمولا نمیتوان توصیه کرد به افراد گرفتار واکنش حاد ماتم، داروهای ضدافسردگی داده شود. داروها بهندرت علائم بههنجار ماتم را برطرف میکنند و ممکن است راه را برای واکنش نابههنجار ماتم هموار سازند. در نتیجه دارو وقتی میتواند سودمند باشد که بهعنوان آرامبخش یا برای کنترل اضطراب تاثیری داشته باشد.
در ادامه بحث پیشنهادات و تکنیکهای مشاوره ماتم، وردن میگوید میتوان جلسات مشاوره را بهصورت گروهی انجام داد و توصیههایی هم برای تشکیل گروههای مشاوره ماتم دارد. یک تذکر مهم او در اینباره، این است که از اساس، نباید افرادی را که گرفتار حالات بیمارگونه شدیداند، در اینگروهها شرکت داد. همچنین برای افرادی که به سختی آسیب دیدهاند یا مسائل عاطفی جدی دارند، مشاوره یا درمان فردی، بسیار بهتر است.
* بحث درباره درمان ماتم بیمارگونه
ج. ویلیام وردن در پنجمین فصل کتاب «ماتم درمانی: گرهگشایی از ماتم بیمارگونه» به بحث درباره تفاوت ماتمدرمانی و مشاوره ماتم میپردازد. از نظر او مشاوره ماتم برای آسانکردن تکلیف سوگواری کسی است که بهتازگی دچار ضایعه شده تا روند مصیبتدیدگیاش پایانی موفقیتآمیز داشته باشد. اما در ماتمدرمانی، هدف شناسایی و حل کشاکش جدایی است که مانع تکمیل وظایف سوگواری در فردی میشود که یا ماتم ناپیدا دارد، یا ماتمش به تاخیر افتاده، یا مفرط است و یا بیش از حد به درازا کشیده است.
مولف کتاب پیشرو، معتقد است خلاف بعضیدیگر از انواع رواندرمانی که در آنها نمیتوان از فایده و تاثیر درمان مطمئن بود، ماتمدرمانی میتواند بسیار مفید باشد. او در پایانبندی فصل نهم کتاب که «آموزش برای مشاوره ماتم» نام دارد، اینتذکر مهم را داده که افراد نباید دست به ماتمدرمانی بزنند مگر اینکه آموزش و تعلیمات لازم را برای اینکار دیده باشند. او در فصل هشتم «ماتم شخصی مشاور» هم میگوید رسیدگی به مصیبتدیدگاه باید برخاسته از شفقتی مبتنی بر شناخت آسیبپذیری همه انسانها در برابر ضایعه باشد.
* بحث ماتم در خانواده
موضوع مرگ و ماتم در خانواده یکی از مسائل مرتبط با مرگ و فقدان است که در فصل هفتم کتاب به آن پرداخته شده است. یکنکته روانشناسی بسیار مهمی که در اینباره مطرح شده این است که خانوادههایی که پس از داغ و فقدان، موثرترین نوع سازگاری را نشان میدهند در صحبتکردن درباره متوفی راحتترند. وردن اینگونه خانوادهها را در تقابل با خانوادههای بسته قرار داد که نهتنها فاقد این آزادیاند، بلکه توجیهاتی میآورند و اظهار نظرهایی میکنند که به دیگر اعضای خانواده مجال میدهد ساکت بمانند. او میگوید خانواده منسجم بهتر قادر خواهد بود بدون نیاز چندانی به کمک از بیرون با مرگ یکی از اعضا، حتی عضوی مهم، کنار بیاید. خانوادهای کمتر یکپارچه ممکن است هنگام مرگ عزیزش، واکنش حداقلی به ماتم نشان دهد، اما اعضایش بعدها نشانههایی جسمی یا عاطفی یا رفتارهای ناهنجار اجتماعی از خود بروز دهند.
وردن در فصل هفتم «ماتم و سازمان خانواده» با استفاده از نظریات روانشناسان دیگر، میگوید در خانوادهها بهقول خودش روبهراهتر، شخصیت پدر قادر است بهجای پنهانکردن احساسات و تحسین فرزندش برای گریهنکردن در مراسم تدفین، بهطور آشکار ابراز ماتم کند. روانشناسِ آمریکایی ما از خانوادههایی میگوید که توطئه میکنند تا احساسها را کتمان یا از خود دور کنند. او میگوید اینخانوادهها ممکن است مانع خاتمه ماتم کافی و وافی در فرد داغدیده شوند.
در نبود ارتباط باز و صادقانه، بچهها خودشان دنبال پاسخ به سوالهایی میگردند که اغلب در فراسوی توانِ درک آنهاست. در نتیجه اهمیت دارد که والدین فکرهای غلط را درباره سحر و جادوی مرگ از سر بچهها بیرون کنند و ارتباطی عاطفی بین برادران و خواهران و پدر و مادر برقرار کننددر بحث مرگ فرزند، خانوادههای سالم قادر هستند فقدان یک فرزند را بپذیرند بدونآنکه انتظار داشته باشند بچههای دیگر جالی خالیاش را پر کنند. چون بسیار پیش میآید که طی دوره پس از مرگ یک بچه، فرزندان دیگر را نادیده بگیرند. و رایج تر از اینپدیده، به بچهها آن توجهی که لازم است نمیشود. در نبود ارتباط باز و صادقانه، بچهها خودشان دنبال پاسخ به سوالهایی میگردند که اغلب در فراسوی توانِ درک آنهاست. در نتیجه اهمیت دارد که والدین فکرهای غلط را درباره سحر و جادوی مرگ از سر بچهها بیرون کنند و ارتباطی عاطفی بین برادران و خواهران و پدر و مادر برقرار کنند. درباره والدین، باید بدانیم هم پدر و هم مادر متحمل درد و ضایعه میشوند اما نکته مهم این است تجربه ماتم ممکن است در آنها متفاوت باشد. بنابراین یکی نباید دیگری را به بیتفاوتی یا کمتر عزادار بودن متهم کند. در وجه دیگر اینماجرا، وردن میگوید شدت ضایعه سبب پیدایش میلی به نزدیکی و صمیمت میشود اما برخی والدین وقتی متوجه میشوند که میکوشند این نیازها را به طور جنسی برآورند تعجب میکنند یا گرفتار احساس گناه میشوند. او میگوید مهم است که والدین ایننیازها و احساسها را به عنوان بخشی از روند عادی زندگی شناخته و درک کنند. اگر والدین طلاق گرفته باشند، ماتم بر مرگ فرزندی از دست رفته، ممکن است حتی پیچیدهتر هم بشود. در زمینه بحث داغدیدن والدین، وردن جمله مهمی هم دارد که بهتر است بهطور کامل نقلاش کنیم: «بسیاری از کسانی که متحمل ضایعه مرگ فرزند نشدهاند، معتقدند پدر یاد مادری داغدیده کمترین تمایلی به صحبت درباره فرزند خویش ندارد، اما این درست همان کاری است که بسیاری از آنها میل دارند انجام دهند.» (صفحه ۲۰۸)
اما وقتی والدین یا یکی از آنها میمیرند، ممکن است فرزند خانواده نتواند بهاندازه کافی سوگواری کند و اینمساله بعدها در بزرگسالیاش، خود را با نشانههایی از افسردگی یا ناتوانی از ایجاد روابطی نزدیک نشان بدهد. یکی از تذکرات نویسنده کتاب این است که کودکان نیز سوگواری میکنند و به جای تحمیل الگوی بزرگسالان، نیاز به پیدا کردن الگوی مناسب برای سوگواری خودشان دارند. در ادامه همینبحث، تذکر خوب دیگری آمده که از اینقرار است: «کودکان در سنین بین ۷ تا ۱۵ سالگی گروه به خصوص آسیبپذیریاند. به آن اندازه شناخت کسب کردهاند که پیامدهای دائمی مرگ را درک کنند، اما قدرت سازگاری اندکی دارند. » (صفحه ۲۱۱) وردن میگوید وقتی در خانواده، مرگی اتفاق میافتد باید با بچهها درباره احساسها و تخیلاتشان حرف زد.
خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ _ صادق وفایی: کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» نوشته جیمز ویلیام وُردن برای اولینبار سال ۱۹۸۲ در آمریکا چاپ شد و ترجمه ویراست چهارم آن، تابستان امسال توسط نشر نو به چاپ رسید. اینکتاب توسط محمد قاعد و از روی نسخه سال ۲۰۰۹ اینکتاب، به فارسی برگردانده شده است.
ج. ویلیام وردن نویسنده اینکتاب، استاد روانشناسی دانشگاه هاروارد است که در ایناثر، به احوال زندگان و واکنش آنها در قبال مرگ دیگران پرداخته است؛ نه به خود مفهوم مرگ. بحث اصلی نویسنده در اینکتاب، در سطح روانپزشکان و روانشناسان و برای تدریس به مشاوران، پرستاران و مددکاران تدوین شده اما مطالعهاش برای مخاطبان عمومی هم بیلطف نخواهد بود و فلسفه و علت تابآوری در مرگ عزیزان را مشخص میکند. کتاب پیشرو مطالب مفیدی دارد که حتی مترجم آن را نیز سر ذوق آورده و ۲ ضمیمه به آن افزوده است. محمد قاعد در ضمیمه اول، به یک نکته مهم روانشناختی اشاره کرده که به اینترتیب است: «تجسم مصیبتدیدگی، چه در متن مکتوب و چه در نمایش، به سبب استفاده از کیفیات دراماتیک و پررنگتر کردن جزئیات، میتواند از مشاهده غم واقعی دیگران در زندگی روزمره احساسبرانگیزتر باشد.»
بههرحال جیمز ویلیام وردن نویسنده کتاب «رنج و التیام» معتقد است اگر بتوان مرگ را فلسفیترین موضوع ذهن انسانها تلقی کرد، میتوان اینمطلب را هم اضافه کرد که مردن عزیزان و نزدیکان، از جنبه روانشناختی، احتمالا عمیقترین تاثیر را بر ذهن و احساس فرد میگذارد. بنابراین از همینجا میتوان دغدغه نویسنده را برای نوشتن چنینکتابی متوجه شد. با اینحال همانطور که اشاره شد، هدف اصلی از نوشتن اینکتاب، نوشتن یک کتاب دستی (Handbook) برای کمک به دستاندرکاران بهداشت روانی در جهت درک بهتر پدیده پیچیده مصیبتدیدگی بوده تا بتوانند به سوگواران کمک کنند غمشان را به شیوهای سالم پشت سر بگذارند. پس اولین نکته مهم اینجاست که میتوان غم و اندوه را به شیوهای سالم و اصولی پشت سر گذاشت.
بنابراین غم مرگ عزیزان، پایان زندگی نیست. بلکه مرحلهای است که باید پشت سر گذاشته شود و باید به شیوهای سالم پشت سر گذاشته شود. اما همانطور که نویسنده موردنظر در کتابش میگوید، ابتدا برای تکمیل ماتم باید شدت و عمق ضایعه را تجربه کرد. در همینراستا بد نیست در ابتدای بحث، به یکی از حرفهای مهم نویسنده که در سطور پایانی فصل دوم آمده اشاره کنیم؛ اینکه جمله رایجِ «زمان التیام میبخشد» حقیقت دارد و دریای غم را کرانهای هست (نه اینکه دریای بیکرانهای باشد). به گفته وردن، اینطرز تلقی میتواند پادزهر قدرتمندی در برابر آن احساس درماندگیای باشد که بیشتر سوگواران گرفتارش میشوند.
یکی از محورهای مفهومی مهم اینکتاب هم که خیلی از مطالبش حول محور آن قرار دارند، در صفحه ۱۲۱ کتاب آمده که لازم است، پیش از بررسی جزءبهجزء کتاب، آن را مطرح کنیم: «ضایعه نیاز به ماتم دارد و اگر برای آن ماتم گرفته نشود، ممکن است بعدها در موقعیتهای دیگر بیرون بزند.»
* ماتم؛ زخمی که باید التیام پیدا کند
وردن ضمن اینکه به مفاهیمی مثل «ماتم نهفته» یا «ماتم التیام نیافته» بها میدهد، میگوید ماتم نهتنها باعث پیدایش بیماریهای جسمی میشود بلکه به بروز و تشدید بیماریهای روانی هم منجر میشود. او در اینزمینه بهویژه روی بحث پدیده مرگ همسر تاکید میکند و میگوید باید ماتم مربوط به این ضایعه شناخته و سپس پشت سر گذاشته شود. در جای دیگری از کتاب است که نویسنده از «فقدان مضاعف» نام میبرد که به آن خواهیم پرداخت؛ اما توضیح کوتاه درباره اینمفهوم این است که افزایش فقدانها در مدتی کوتاه باعث میشود فرد چنان غرقِ مصیبت شود که دیگر ماتم نگیرد. در مجموع، نتیجهگیری وردن به بحث توانایی ماتمگرفتن برمیگردد و معتقد است توانایی در ماتمگرفتن ممکن است به سبب تعدد ضایعهها کم شود. پس توجه کنیم که ماتمگرفتن، یک توانایی است و البته همه از آن بهرهمند نیستند.
بولبی معتقد است رفتار ناشی از دلبستگی برای بقا مفید است و در همینزمینه به تشابه رفتاری بین پستانداران پرداخته اما دلبستگی را امری متمایز از تغذیه و رفتار جنسی میداند. روانشناس مذکور با توجه به اینمساله، میگوید نمونههای جالبی از ماتمگرفتن در دنیای پستانداران وجود دارد؛ مثل دلفینها یا شترمرغهایک حرف مهم دیگر ویلیام وردن در کتابش این است که مردم برای کمک برای مقابله با ماتمهایشان به روانشناسانی چون او مراجعه میکنند. او علت اینوضعیت و تعدد مراجعات را تا حدودی در دینزدایی در عصر حاضر عنوان میکند.
نویسنده در اولینفصل کتابش میگوید پیش از اینکه بتوان تاثیر ضایعه و رفتار انسانی توام با آن را کاملا فهمید، باید درکی از معنی دلبستگی یا تعلق خاطر داشت. پس ابتدا دلبستگی را تعریف میکند و از نظریات روانپزشکانی مثل جان بولبی برای تعریف دلبستگی و فقدان بهره میبرد. به اینترتیب فصل اول کتاب «دلبستگی، فقدان و تکالیف سوگواری» نام دارد. وردن براساس نظریات بولبی میگوید دلبستگیها ناشی از نیاز به امنیت و تامیناند. بولبی معتقد است رفتار ناشی از دلبستگی برای بقا مفید است و در همینزمینه به تشابه رفتاری بین پستانداران پرداخته اما دلبستگی را امری متمایز از تغذیه و رفتار جنسی میداند. روانشناس مذکور با توجه به اینمساله، میگوید نمونههای جالبی از ماتمگرفتن در دنیای پستانداران وجود دارد؛ مثل دلفینها یا شترمرغها.
خلاصه کلام اینکه نتیجه مشترک وردن و بولبی از اینبحث این است که فقدانها قابل جبراناند و پاسخهایی رفتاری که بخشی از روند ماتم را تشکیل میدهند، در جهت ایجاد ارتباطی دوباره با موجود از دست رفته حرکت میکنند. در ادامه همینبحث هم از جرج اِنگل و یک مقاله علمیاش صحبت میشود که روند سوگواری را مشابه روند التیام دانسته است. انگل گفته همانند التیام جسمی، روان شخص را میتوان به عملکرد کامل، یا عملکرد تقریبا کامل بازگرداند.
* چهارتکلیفی که سوگواران باید انجام دهند
نویسنده کتاب «رنج و التیام»، سوگواری را بهمعنی انطباق با فقدان میداند و میگوید میتوان سوگواری را دربرگیرنده ۴ تکلیف دانست. یعنی فرد مصیبتدیده باید اینچهار تکلیف را انجام دهد تا سوگواریاش تکمیل شود. توضیح مهم او در اینباره این است که سوگواری مرحله است نه موقعیت. به گفته انگل ممکن است اتمام برخی از تکالیف سوگواری برای فرد ممکن نباشد و او التیام کامل پیدا نکند؛ همانطور که ممکن است زخم فیزیکی در بدن التیام پیدا نکند. او میگوید برای این سوال که سوگواری دقیقا چه زمانی تمام و تکمیل میشود، جواب سرراستی وجود ندارد اما به گمان او، سوگواری زمانی پایان مییابد که تکالیف سوگواری انجام شده باشد. تعیین زمانی معین هم برای اینمرحله ناممکن است.
سوگواری روندی درازمدت است و شخص در نهایت امر به وضعیتی که پیش از مصیبت داشت نخواهد رسید و دوم اینکه عزاداری به شکل خط مستقیم پیش نمیرود و ممکن است دوباره پدیدار شود و نیاز به کار کردن روی آن باشدیکی از علائم تکمیل سوگواری و عزاداری، از نظر ویلیام وردن، این است که شخص بتواند بدون درد و اندوه به متوفی فکر کند و سوگواری زمانی به پایان میرسد که شخص بتواند عواطفش را دوباره معطوف زندگی و زندگان کند. او در اینزمینه از جفری گوور جملهای میآورد که طرز برخورد اشخاص به تسلیت شفاهی نشان میدهد در کجای روند سوگواری هستند: «پذیرش سپاسگزارانه تسلیتها یکی از نشانههای قابل اعتماد است بر این نکته که حرکت شخص مصیبتدیده در مسیر گذر از سوگواری رضایتبخش است.» (صفحه ۳۶) درباره اینبحث ۲ توضیح در کتاب وجود دارد: اول اینکه سوگواری روندی درازمدت است و شخص در نهایت امر به وضعیتی که پیش از مصیبت داشت نخواهد رسید و دوم اینکه عزاداری به شکل خط مستقیم پیش نمیرود و ممکن است دوباره پدیدار شود و نیاز به کار کردن روی آن باشد.
تکالیفی که جیمز ویلیام وردن برای ماتمگیری فرد سوگوار برمیشمارد، به اینترتیباند: ۱- پذیرش واقعیت فقدان، ۲- گذر از درد مصیبت، ۳- انطباق با محیطی که شخص فقید در آن حضور ندارد و ۴- تغییر جای متوفی از نظر عاطفی و ادامه دادن به زندگی.
درباره تکلیف اول باید گفت نخستین تکلیف سوگواری روبروشدن کامل با اینواقعیت است که شخص مورد بحث مُرده، رفته و دیگر بازنخواهد گشت. در این زمینه یکی از موارد ناهجار، انکار واقعیتهای فقدان توسط بازماندگان است مثلا پدران و مادران داغدیدهای که اغلب اتاق کودک مردهشان را همانطور که پیش از مرگش بود نگه میدارند. نویسنده کتاب میگوید اینکار در کوتاهمدت غیرعادی نیست اما اگر سالها ادامه پیدا کند، حالت انکار به خود میگیرد. او درباره تکلیف اول میگوید آیینهای سنتی مثل تدفین ممکن است بسیاری از ماتمدیدگان را یاری دهند.
درباره تکلیف دوم، وردن درد مصیبت را معادلِ هم درد واقعا جسمانی و هم درد عاطفی و رفتاری میداند و میگوید در اینمرحله باید متوجه این مرحله از درد باشیم و برای گذر از آن، کاری انجام دهیم. در ادامه بحث تکلیف دوم یعنی از سر گذراندن درد، از جفری گورِر جمله دیگری آورده میشود که گفته: «کسانی به ماتم گرفتن برچسب بدنامکننده مرض، مخالف سلامتی و باعث خرابکردن روحیه میزنند. به این ترتیب رفتار صحیح یک دوست و خیرخواه به عاملی برای بازداشتن سوگوار از پرداختن به ماتمش تبدیل میشود.» (صفحه ۲۵) توضیح تکمیلی وردن این است که بعضی از آدمها ملتفت لزوم تجربهکردن درد مصیبت نیستند و سعی میکنند راه حل جغرافیایی پیدا کنند و به مکان دیگری بروند. نقطه مقابل اینکارِ آنها، تندادن به درد و احساسکردنش و دانستن این نکته است که روزگار درد سپری میشود. او در همینباره از جان بولبی هم جملهای میآورد که گفته بعضی از کسانی که از هر ماتم آگاهانهای خودداری میکنند، دیر یا زود از پا درمیآیند و این فرو ریختن معمولا همراه با شکلی از افسردگی همراه است.
بعضی از آدمها ملتفت لزوم تجربهکردن درد مصیبت نیستند و سعی میکنند راه حل جغرافیایی پیدا کنند و به مکان دیگری بروند. نقطه مقابل اینکارِ آنها، تندادن به درد و احساسکردنش و دانستن این نکته است که روزگار درد سپری میشودمولف کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» میگوید اگر تکلیف دوم به حد کافی انجام نشود، بعدها ممکن است فرد نیاز به درمان پیدا کند. درباره تکلیف سوم سوگواری هم این توضیح وجود دارد که مصیبتدیدگان نهتنها ناچارند خویش را با از دسترفتن نقشهایی که پیشتر فرد فقید بازی میکرده منطبق کنند، بلکه مرگ متوفی آنها را با نیاز به تطبیق با حس فردیت خویش روبهرو میکند. تشریح تکلیف چهارم هم در کتاب، با استفاده از سخنان روانشناسانی مثل شاکتر و زیسوک انجام شده؛ که معتقدند: «آمادگی بازمانده برای ایجاد رابطههایی جدید، نه به رهاکردن همسری مرده، بلکه به یافتن مکانی مناسب برای آن همسر در زندگی بازمانده بستگی دارد، مکانی که مهم باشد اما برای دیگران هم جا بگذارد.» (صفحه ۳۱)
جمعبندی وردن از تکلیف چهارم این است که وظیفه مشاور روانی، نه کمک به مصیبتدیده برای گسستن رابطهای است که با متوفی داشته، بلکه کمک به او در جهت یافتن مکانی مناسب برای متوفی در زندگی عاطفی است، جایی که او را قادر میزد به زندگی موثر در جهان ادامه دهد. در نتیجه در مواردی دیده شده فرد به دلیل چسبیدن به دلبستگی گذشتهاش، بهجای پیش رفتن و ایجاد دلبستگیهای جدید به مانع برمیخورد. وردن معتقد است برای بسیاری از مردم انجام تکلیف چهارم مشکلترین مرحله در سوگواری است.
جیمز ویلیام وردن نویسنده کتاب
* محاسن مراسم تدفین و ترحیم
یکی از بحثهای نویسنده کتاب در فصل سوم، «آسانکردن ماتم از راه آیین خاکسپاری» است که وردن در آن میگوید اینمراسم اگر خوب برگزار شود، میتواند کمک مهمی در رسیدن به فیصله سلامتبخش ماتم باشد. از نظر اینروانشناس مراسم تشییع، تدفین و ترحیم میتوانند امتیاز بزرگی در یاریدادن به بازماندگان برای گذر از نخستین مرحله ماتم باشند. همچنین دیدن پیکر متوفی کمک میکند واقعیت نهایی و بازگشتناپذیر مرگ احساس شود. در مراسم یادبود، تمایل شدیدی وجود دارد که فرد درگذشته را به عرش برسانند و در رثای او افراط کنند. اما با وجود چنین مسائلی، وردن معتقد است مراسم تشییع و ترحیم مجال میدهند افراد درباره متوفی صحبت کنند و از اینرو کمکی به روند ماتم هستند. او در فرازی دیگر میگوید مراسم ترحیم میتواند تاملی باشد بر زندگی کسی که دنیا را ترک کرده است.
فایده دیگری که نویسنده کتاب بای مراسم تشییع یا تدفین برمیشمارد، این است که این تاثیر را دارند که اندکزمانی پس از وقوع ضایعه، شبکهای از حمایت اجتماعی را گرد خانواده مصیبتدیده ایجاد میکنند. اما یک نکته مهم هم اینمیان درباره کاهش تاثیر مراسم ترحیم مطرح شده و از اینقرار است: چیزی که تاثیر مراسم ترحیم را کاهش میدهد این است که خیلی فوری پس از وقوع ضایعه برگزار میشود، زمانی که اعضای خانواده متوفی هنوز در حالت گیجی و کرختیاند و این مراسم تاثیر روانی مثبتی را که میتوانست داشته باشد، ندارد.
* سختتر بودن مرگهای ناگهانی و انواع مصیبتهای خاص
فصل ششم کتاب «تمام بر انواع خاص ضایعه» نام دارد و نویسنده در آن، درباره مرگ ناگهانی و چگونگی تابآوری بازماندگان آن بحث کرده است. وردن در اینفصل میگوید افرادی که عزیزی را در مرگ طبیعی از دست دادهاند احساس میکنند به حال خود رها شدهاند، هرچند که مرگ نه خواست متوفی بوده و نه به دست او اتفاق افتاده است. اما در مورد مرگ انتخابی یا ناگهانی، این احساس رهاشدگی بسیار شدیدتر است. توضیح بیشتر آنکه ماتم مرگ ناگهانی دشوارتر از سوگ مرگهای دیگری است که نوعی پیشآگاهی از نزدیک بودن آنها وجود داشته است.
در همینزمینه بحث مرگهای ناگهانی است که وردن میگوید برخیافراد، خدا را تنها هدف دمدست برای اتهامات خود میبینند و مواردی از ایندست که فرد داغدیده از خدا ابراز تنفر کرده، کم نیستند. وردن، دخالت مشاور و مشاورهدادن را پس از مرگ ناگهانی، مفید میداند و معتقد است مداخلهای در وقت بحران استیکی از تحلیلهای نویسنده کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» درباره مرگ ناگهانی این است که معمولا افراد را دچار احساس غیرواقعیبودنِ ضایعه میکند. احساس گناه یکی از واکنشهای معمولی به مرگ یک دوست یا آشناست که به آن خواهیم پرداخت اما در اینمجال که بحث مرگ ناگهانی مطرح شد، وردن ضمن بیان اینکه در پی هر مرگی احساس گناه، امری عادی است، میگوید در مورد مرگ ناگهانی، اغلب احساس گناه شدیدی به وجود میآید که با چنین عبارتی خود را نشان میدهد: «اگر فقط...» مثل «اگر فقط نگذاشته بودم به مهمانی بروند...»
در همینزمینه بحث مرگهای ناگهانی است که وردن میگوید برخیافراد، خدا را تنها هدف دمدست برای اتهامات خود میبینند و مواردی از ایندست که فرد داغدیده از خدا ابراز تنفر کرده، کم نیستند. وردن، دخالت مشاور و مشاورهدادن را پس از مرگ ناگهانی، مفید میداند و معتقد است مداخلهای در وقت بحران است یعنی اصول مداخله بحرانی در آن مناسبت دارد. او در اینزمینه مانند برخی روانشناسان دیگر پیشنهاد میدهد «بگذارید بازماندگان جسد متوفی را ببینند.» که اینپیشنهاد همانطور که دیدیم در راستای بهرسمیتشناختن مرگ متوفی است.
درباره مشاوره مطلوب و مدّ نظر وردن در باب افراد ماتمدیده، در بخشهای بعدی اینمطلب، بیشتر توضیح خواهیم داد اما بهطور کوتاه و گذرا باید به پیشنهادات ایننویسنده درباره مواجهه با داغدیدههایی که با مردهزایی زنان یا سقط جنین روبرو بودهاند، اشاره کنیم.
درباره مردهزایی زنان، نظر وردن اینگونه است که تلاش نشود ضایعه با تصویری نویدبخش از آینده و امکان بارداری و داشتن فرزندان دیگر، کماهمیت جلوه داده شود. درباره بارداری مجدد و تعجیل در آن هم بهتر است به ازواج گفته شود مدتی صبر کنند تا سوگ کودک از دسترفته به پایان برسد. درباره سقط جنین هم اینتوضیح وجود دارد که از آن فقدانهای ناگفتنیای است که افراد ترجیح میدهند فراموشش کنند. تجربه ظاهری پس از سقط جنین به گفته وردن، بهطور کلی احساس خلاصشدن است اما زنی که بر اینضایعه مویه نکند، ممکن است در فقدان بعدی خود گرفتار ماتم شود. یکی از نظریات جالب کتاب در اینباره، این است که بسیاری از زنان جوان، پس از سقط جنین، برای مرتبههای دوم و سوم، بهطور آگاهانه باردار میشوند تا احساساتشان را درباره سقط جنین اول، مهار کنند. او مینویسد: «از ذهن بیرون کردن تجربه سقط جنین در حکم به حداقل رساندن اهمیت آن است، اما من باور ندارم که بتوان ان را به حداقل رساند و ماتم کافی یقینا لازم است.» (صفحه ۱۸۴)
در پایان بحث درباره ضایعههای خاص و مرگهای ناگهانی، وردن پس از پیشنهاداتی که برای انجام ماتمدرمانی مناسب دارد، میگوید سرانجام رسیدگیها را چه شخصا و چه از طریق گروههای محله یا سازمانهای مذهبی ادامه بدهید.
* واکنشهای هنجارگونه و سوگواری بیمساله
وُردن در دومینفصل کتاب فهرست رفتارهای طبیعیِ هنگام ماتم را بسیار بلندبالا میخواند و آنها را در ۴ گروه کلی دستهبندی میکند: ۱- احساسها، ۲- حسهای بدنی، ۳- شناختها و ۴- رفتارها. عنوان اینفصل کتاب «واکنشهای بههنجار در برابر ماتم: سوگواری بیمساله» است و مشخص است که نویسنده با معرفی رفتارهای بههنجار، قصد دارد ناآرامی و وسواسهای بیمورد را در اینباره گوشزد کند. حرف مهم او در اینباره و پس از برشماری مثالهایی برای ۴ گروه کلی که گفتیم، این است: «مهم است که مشاوران مصیبتدیدگی دامنه وسیع رفتارهایی را که زیر عنوان عزاداری طبیعی میآید درک کنند تا رفتارهایی را که باید طبیعی قلمداد شود مرض جلوه ندهند.» (صفحه ۵۳)
بهعنوان مثال در زمینه گروه اول یعنی «احساسها» وردن، ایناحساسها را پس از مواجهه با مصیبت طبیعی و بههنجار میشمارد: اندوه، خشم، گناه و خویشتننکوهی، اضطراب، تنهایی، خستگی، درماندگی، شوک، حسرت، رهایی، آسودگی و کرختی. اینپژوهشگر معتقد است همه ایناحساسها نمایانگر احساسهای طبیعی در برابر ماتم هستند. بین ایناحساسها، درباره خشم این توضیح وجود دارد که اگر وجود خشم به حد کافی اذعان نشود، میتواند دوران عزاداری را پیچیده کند و یا خشمی را که فرد مصیبتدیده به آن گرفتار میشود، باید مشخص و دقیقا متوجه متوفی کرد تا بتوان آن (خشم) را به سرانجامی سلامتبخش رسانْد. اما متاسفانه همانطور که بارها در نمونههای عینی دیدهایم، چنینخشمهایی به سمت مسیرهایی کمتر سودمند حرکت میکنند که یکی از آنها، جانشینکردن یا جهتدادن خشم به سوی شخصی دیگر و ملامتکردنش برای مرگ متوفی است. وردن برای خشم، مصداق دیگری هم دارد و آن را یکی از مخاطرهآمیزترین جهتدهیهای نادرست به خشم میخواند؛ ریختن خشم به درون خود و علیه خویشتن.
وردن میگوید تمایل افراد داغدیده به انزوا، رفتاری غیرطبیعی یا غیرعادی نیست و یا درباره اشکریختن، محققانی هستند که معتقدند اشکریختن، مواد سمی بدن را دفع میکند و به ایجاد تعادل و توازن جسمانی فرد کمک میکندیکی دیگر از احساسهایی که در فهرست احساسهای طبیعی پس از مصیبت، آمده، گناه است. وردن درباره احساس گناه هم معتقد است اغلب موارد غیرعقلانی است و در محک خوردن فرد داغدیده با واقعیت برطرف میشود. او در توضیح احساس حسرت و آهکشیدن هم، آن را پاسخی طبیعی به فقدان عنوان میکند و میگوید زمانی که ایناحساس فرو بنشیند، میتواند نشانهای از پایان سوگواری فرد باشد.
سومین گروه رفتارهای طبیعیِ افراد داغدیده، «شناختها» است که نویسنده کتاب «رنج و التیام»، اینعوامل را در برشماریشان نام میبرد: ناباوری، گیجی، دلمشغولی، احساس حضور و توهمات. وردن در توضیح عامل «توهمات» میگوید توهم گرچه برای بعضی اشخاص ناراحتکننده است، برای بسیاری از افراد دیگر، کمک به حساب میآید. پس با توجه به توضیحات اینروانشناس، توهم لزوما عامل و واکنشی منفی نیست.
در بحث گونه چهارم واکنشهای طبیعی یعنی «رفتارها» هم اینتوضیح در کتاب پیشرو ارائه میشود که معمولا به مرور زمان بهبود پیدا میکنند. اینرفتارها هم با چنینمواردی فهرست شدهاند: اختلال در خواب، اختلال در اشتها، حواسپرتی، گوشهگیری، به خواب دیدن متوفی، پرهیز از هرآنچه متوفی را به یاد بیاورد، جستجو و صدا زدن، آه کشیدن، تحرک مفرط و بیقراری، گریستن، دیدار از جاها یا حمل اشیایی که متوفی را به یاد میآورد، و حفظ اشیای متعلق به متوفی. درباره ۲ مورد از اینموارد، وردن میگوید تمایل افراد داغدیده به انزوا، رفتاری غیرطبیعی یا غیرعادی نیست و یا درباره اشکریختن، محققانی هستند که معتقدند اشکریختن، مواد سمی بدن را دفع میکند و به ایجاد تعادل و توازن جسمانی فرد کمک میکند. توضیح دیگر اینکه اشکریختن، فشار عاطفی را کم میکند و البته نویسنده کتاب، اینتوضیح را هم آورده که هنوز مشخص نیست اشکریختن چگونه اینکار را میکند.
یکی از بحثهای مهم فصل دوم کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی»، تفاوت و شباهتهای ماتم و افسردگی است که در ادامه آن به بحث عوامل تعیینکننده ماتم میرسد؛ یعنی سوالات مهمی از ایندست که متوفی که بود؟ ماهیت رابطهاش با داغدیده چه بوده، نوع مرگش [بهطور سنتی و رسمی به ۴ دسته طبیعی، تصادفی، خودکشی و قتل تقسیم میشود] چه بوده یا چه پیشیهای [کسانی که سابقه بیماری افسردگی دارند، روند عزاداریشان مشکلتر از کسانی خواهد بود که چنین سابقهای ندارند] داشته؟ همچنین متغییرهای شخصیتی، متغییرهای اجتماعی و فشارهای روحی جاری داغدیده چیستند؟ مثلا در جایگاه توضیح متغییرهای اجتماعی، سنتِ «شیوَه» بین یهودیان مثال زده میشود که طبق آن یک دوره ۷ روزه برای نشستن خانواده عزادار در منزل و حضور دوستان و آشنایان در کنارشان، در نظر گرفته میشود. وُردن میگوید اینکه مشارکت اجتماعی در چنینآیینهایی تا چه حد بر سازگاری داغدیده با ماتم تاثیر مثبت دارد، هنوز مشخص نیست و نیاز به تحقیقات بیشتر دارد. در کل، او درباره اینعامل میگوید کسانی که خوب از عهده مصیبت برنمیآیند، آنهایی هستند که از حمایت اجتماعی کافی برخوردار نیستند یا با جامعه تضادهایی دارند.
جمعبندی وُردن در انتهای فصل دوم کتاب، این است که سوگواری یک روند است و مراحل، دورهها و تکالیفی برای فرد سوگوار دارد. نظریه تکالیف سوگواریای که وردن در اینجای کتاب پیشنهاد میکند، این است که فرد داغدیده و سوگوار، بهجای واکنش انفعالی در دورههای سوگواری، تکالیف ماتم را به عهده بگیرد که با تعریف فروید در اینزمینه همخوانی دارند. اینتکالیف بهجای داشتن حالت انفعالی، رویکرد فعالانه دارند و به معنای عملکردن و به انجام رساندن کار هستند. توضیح تکمیلی وردن این است که در مفهوم واژه «دورهها»، نوعی انفعالیبودن وجود دارد که با توجه به آن، انگار باید فرد مصیبتدیده باید چیزی را از سر بگذراند. اما در مقابل، بحث تکالیف، حالتی فعالانه دارند. یکجمله مهم نویسنده کتاب در اینفراز پایانی فصل دوم هم که باید بارها و بارها مورد توجه قرار گیرد، این است که «ماتم و عزاداری، وقت میبرد.»
* واکنشهای نابههنجار و سوگواری پیچیده
وُردن در فصل سوم کتاب به بحث مشاوره ماتم پرداخته و در فصل چهارم است که واکنشهای نابههنجار به ماتم را بررسی کرده است. بنابراین پس از بررسی واکنشهای بههنجار، جا دارد ابتدا موارد نابههنجار واکنش به ماتم و مصیبت را بخوانیم و سپس سراغ بررسی آرای ایننویسنده درباره مساله مشاوره ماتم برویم. بحث کلی او در اینزمینه این است که واکنشهای نابههنجار باعث پیچیدهشدن روند سوگواری میشوند در حالیکه گونههای بههنجار که در بخش پیشین بحثشان را کردیم، به انجام طبیعی ماتمداری و سوگواری بیمساله میانجامد.
فقدان نامشخص و ماتم ناتمام دو کلیدواژه مهمی هستند که وردن در فصل چهارم به آنها اشاره میکند. او در کنار این دو، مفهوم «مصیبت بیش از حد تحمل» را هم آورده و اینگونه تعریفش میکند: «زنی را درمان میکردم که چهار عضو نزدیک خانوادهاش را طی سه سال از دست داده بود. چنان غرق اندوه بود که یارای ماتمداری آشکار نداشت، اما ماتم در قالب اضطرابی خردکننده به او هجوم میآورد، و برای درمان همین گرفتاری مراجعه کرده بود. این را میتوان مصیبت بیش از حد تحمل نامید.» (صفحه ۱۱۷)
ممکن است فرد داغدیده، از نظر شخصیت اجتماعی در خانواده، فردی قوی باشد. وردن میگوید چنین افرادی در اغلب موارد به خود اجازه نمیدهند دچار احساساتی شوند که لازم فیصله تاموتمامِ ماتم است. راهحلی که نویسنده در اینزمینه ارائه کرده، غور در احساسهای عمیق درباره فقدان استیکی از مسالی که ممکن است مانع از ماتمداری فرد شود، «درک فرد از خویشتن» است. به عبارت سادهتر، ممکن است فرد داغدیده، از نظر شخصیت اجتماعی در خانواده، فردی قوی باشد. وردن میگوید چنین افرادی در اغلب موارد به خود اجازه نمیدهند دچار احساساتی شوند که لازم فیصله تاموتمامِ ماتم است. راهحلی که نویسنده در اینزمینه ارائه کرده، غور در احساسهای عمیق درباره فقدان است. در ادامه همینبحث، اینروانشناس آمریکایی میگوید ماتم روندی اجتماعی است و چه بهتر در موقعیتی اجتماعی برگزار شود که افراد بتوانند در واکنش به ضایعه، یکدیگر را پشتیبانی و تقویت کنند.
یکی از بحثهای مهم دیگر اینکتاب در فصل چهارم هم مطرح شده، مساله به بیراههافتادن ماتم است که وردن در آن، از ماتم ناهنجار صحبت میکند و میگوید گاهی با ایناسامی خوانده میشود: ماتم بیمارگونه، ماتم فیصلهنیافته، ماتم پیچیده، ماتم مزمن، ماتم تاخیریافته یا ماتم افراطآمیز.
پیشنهادی که وردن برای مشخصکردن واکنشهای نابههنجار به ماتم دارد، توصیف اینواکنشها در ۴ دسته است: ۱- واکنشهای مزمن به ماتم، ۲- واکنشهای بهتاخیر افتاده، ۳- واکنشهای افراطی و ۴- واکنشهای پوشیده. توجه داریم که در حیطه واکنشهای نابههنجار بحث میکنیم و واکنشهایی که بررسی میکنیم همگی از نوع نکوهیده و نامربوط به امر سوگواری و ماتمداری هستند. بههرحال وردن در توضیح گونه اول، یعنی واکنش مزمن به ماتم، آن را واکنشی میداند که زیاد از حد به درازا کشیده و هیچگاه هم به پایانی رضایتبخش نمیرسد. تازهشدن داغ خودبهخودی هم به معنی ماتم مزمن نیست. یا مثلا در گونه چهارم یعنی واکنشهای پوشیده به ماتم، نویسنده به اینمساله میرسد که بیماران (داغدیدهها)، رفتار و نشانههایی از خود بروز میدهند که برایشان مشکل میآفریند اما متوجه نمیشوند اینرفتار یا نشانهها به فقدان عزیز و ماتمشان مربوط اند. در همینبحث، وردن به کلیدواژه «ماتم پنهان» یا «ماتم سرکوفته» اشاره دارد که خود را به یکی از این دو شکل نشان میدهد: یا شکل نشانهای جسمانی به خود میگیرد یا به قالب گونهای رفتار غیرعادی یا ناسازگارانه درمیآید. او در همینزمینه «بیماری تقلیدی» را مثال میزند که در آن، زنی به دردِ سینه شدیدی گرفتار شده بود و ایندرد، شبیه حمله قلبی کشندهای بود که شوهرش را کشته بود.
* مشاوره و آسانکردن ماتمی که پیچیده نشده
حالا و در اینفراز باید به فصل سوم کتاب «رنج و التیام در سوگواری و داغدیدگی» نگاه انداخت. نویسنده کتاب معتقد است مشاوره برای کسانی که در طی کردن دوره ماتم به مشکل برمیخورند، یاریرسان و موثر خواهد بود. او هدف کلی مشاوره ماتم را کمک به بازمانده برای تکمیل عزاداری ناتمامماند میداند تا بتواند با متوفی وداع کند. وردن، میگوید روند وداع، متوفی را در جایی قرار میدهد که کمتر در مرکز زندگی مصیبتدیده باشد تا او بتواند به زندگی ادامه دهد. همچنین توجه به پایان ماتم، اغلب ثمرات زیادی به بار میآورد؛ همچنین کاوش در اینخیال که با پایانیافتن ماتم چه پیش خواهد آمد. در پایان فصل سوم هم به نقل از کالین پارکس میگوید مشاوره ماتم، خطر اختلالات روانی و روانتنی ناشی از ماتم و فقدان وارده را کاهش میدهد. البته تجربه بالینی وردن هم اینمساله را تائید میکند.
خشم درماندگان همیشه هم متوجه فرد متوفی نیست. اما اینخشم واقعی است و باید در جایی بیرون ریخته شود. اینروانشناس آمریکایی معتقد است اگر خشم، متوجه متوفی یا هر شخص دیگری نشود، ممکن است به درون شخص بریزد و خود را به شکل افسردگی، گناه یا ناچیزپنداشتن خویش نشان دهدبههرحال در فصل سوم کتاب که «مشاوره ماتم: آسانکردنِ ماتم غیرپیچیده» عنوان دارد، روی همان ۴ تکلیفی که ابتدای کتاب برای فرد سوگوار معین شده، مانور داده میشود. یعنی براساس همان ۴ تکلیف، شروع به برشماری اصول و روال مشاوره میکند و ۱۰ اصل را پیشنهاد میکند. درباره تکلیف اول که «وقوف کامل بر مرگ و بازگشتناپذیربودن متوفی» است، اینتوضیح را به مشاوران میدهد که یکی از بهترین راهها، کمک به بازماندگان است تا درباره آنفقدان صحبت کنند. رفتن سر مزار متوفی یا محلی که بقایای پیکر متوفی به جا مانده یا پراکنده شده، از نظر وردن میتوانند شخص داغدار را به واقعیت فقدان رهنمون کنند. به قول نویسنده اینکتاب باید برخی از اشخاص را تشویق کرد تا برای انجام تکلیف ماتمداریشان به گور متوفی سر بزنند؛ در حالیکه در بسیاری از خانوادهها به اشتباه به صاحبعزا گفته میشود «چرا خودت را با حرفزدن درباره او شکنجه میدهی؟» وردن درباره چنینوضعیتی میگوید اعضای آنخانوده که چنینحرفی به فرد ماتمدیده میزنند، درک نمیکنند که او نیاز به صحبتکردن دارد و حرفزدن باعث میشود با واقعیت مرگ متوفی سازگارتر شود. بنابراین اگر بخواهیم اینبند از مواضع و پیشنهادات وردن را خلاصه کنیم، به اینعبارت میرسیم: توسل به حرفزدن یا هرکاری که باعث باور مرگ متوفی برای ماتمدیده میشود.
وردن در دومین اصل مشاوره به ماتمدیدهها، که «کمک به شناسایی و ابزار احساسها» عنوان دارد، میگوید بسیاری از مراجعانش میل دارند دردشان بهسرعت تسکین پیدا کند. او در برشماری برخی احساسها که برای مصیبتدیدگان مسالهسازتر هستند، اینعناوین را نام میبرد: «خشم»، «اضطراب» و «درماندگی». درباره خشم، نویسنده بر اینباور است که خشم درماندگان همیشه هم متوجه فرد متوفی نیست. اما اینخشم واقعی است و باید در جایی بیرون ریخته شود. اینروانشناس آمریکایی معتقد است اگر خشم، متوجه متوفی یا هر شخص دیگری نشود، ممکن است به درون شخص بریزد و خود را به شکل افسردگی، گناه یا ناچیزپنداشتن خویش نشان دهد. در نتیجه نظر وردن این است که اهمیت دارد مشاوره، شخص را با احساسهای منفیاش تنها نگذاشته و کمکش کند به تعادلی بین احساسهای مثبت و منفی خود درباره متوفی برسد. او به اینترتیب بحث خود را بهسمت احساسهای عاطفی واپسزده میبرد. درباره احساس گناه بازماندگان متوفی هم میگوید کسانی احساس گناه میکنند که بهاندازه کافی غمگین نشدهاند. در مجموع وردن میگوید دلیل احساس گناه، هرچه باشد، بیشتر ایناحساسهای گناه غیرعقلانیاند و حول محور شرایط هنگام مرگ متوفی قرار دارند. مثلا پدر و مادرهایی که فرزندشان را از دست دادهاند، مقابل احساس گناه، آسیبپذیری زیادی دارند.
نویسنده کتاب، پیش از آنکه سومین اصل مشاوره را بگوید، به احساس غم هم میپردازد و میگوید گاهی اشخاص از گریهکردن مقابل دیگران، خودداری میکنند که این، خود ضایعه دیگری است. در نتیجه موقعیتهایی هستند که مشاور باید فرد مصیبتدیده را به غم و گریهکردن تشویق کند. از نظر وردن، وقتی مشاور میبیند طرف مشاورهاش نیاز به گریه دارد، باید به او بفهماند که مجال گریه را از خود دریغ نکند. یکی از جملات مهم وردن در اینباره، این است که مصیبتدیده نیاز به کمک دارد تا معنی اشکریختن را درک کند.
ماتم روند گسستن پیوندهاست و نیاز به زمان دارد. وردن به دستاندرکار مشاوره ماتم پیشنهاد میکند متوجه مقاطع زمان و حساسیتی که دارند، باشد. مثلا سهماه پس از فقدان، یکی از اینزمانهای حساس است و اگر مشاور طی اینمدت، تماس مداومی با داغدیده نداشته، باید در اینمقطع زمانی تماس بگیردسومین اصل پیشنهادی وردن به مشاوران ماتم، «کمک به زندگی بدون متوفی» است. در همینبحث، او میگوید بهعنوان یکقاعده کلی، باید فرد مصیبتزده را از دستزدن به تصمیمهای عمدهای که روند زندگیاش را تغییر میدهد بازداشت؛ کارهایی مثل فروختن اموال و املاک، تغییر شغل و حرفه و یا پذیرفتن فرزندخوانده. چون بلافاصله پس از فقدان یکفرد نزدیک برای چنین کارهایی بسیار زود است. نویسنده کتاب اینبحث را هم اضافه میکند که وقتی مصیبتدیدگان را از اینکه خیلی زود دست به تصمیمهایی اساسی در روند زندگی شان بزنند باز میدارید، مواظب باشید احساس درماندگی را در آنها تقویت نکنید! بهعکس باید به آنها فهماند وقتی آمادگی پیدا کردند، میتوانند تصمیم بگیرند و دست به اقدام بزنند. اما در حال حاضر (ابتدای مصیبت) صرفا برای کاستن درد خویش، تصمیم عجولانه نگیرند. «جابهجا کردن متوفی از نظر عاطفی» هم چهارمین اصل مشاوره است که براساس آن، باید به فرد مصیبتزده گفت در زندگیاش، جای تازهای برای عزیز از دسترفته پیدا کند. در همینزمینه مرور خاطرات بهعنوان یکی از راههای کندنِ نیروی عاطفی از متوفی پیشنهاد شده است. مشاور میتواند به بازماندگان کمک کند دریابند گرچه هرگز شخصی، جای فرد از دسترفته را نمیگیرد اما کار درست این است که به پر شدن خلا با رابطهای جدید کمک کنند. در همینزمینه وردن میگوید برای ایجاد رابطهای کارا، شخص جدید باید به عنوان خودش به رسمیت شناخته شود و برای آنچه هست به حساب بیاید نه بهعنوان پرکننده جای آدمی که از دست رفته است.
پنجمین اصل، «فراهمکردن مجال برای ماتم» است. همانطور که گفته شد، ماتم روند گسستن پیوندهاست و نیاز به زمان دارد. وردن به دستاندرکار مشاوره ماتم پیشنهاد میکند متوجه مقاطع زمان و حساسیتی که دارند، باشد. مثلا سهماه پس از فقدان، یکی از اینزمانهای حساس است و اگر مشاور طی اینمدت، تماس مداومی با داغدیده نداشته، باید در اینمقطع زمانی تماس بگیرد. زمان بحرانی دیگر از نظر وردن، نخستین سالمرگ است. «تعبیر رفتار بههنجار» ششمین اصلی است که در اینکتاب به مشاور ماتم پیشنهاد شده و «توجه به تفاوتهای فردی» هم هفتمین اصل است که وردن درباره آن مینویسد: «مهم است که انتظار نداشته باشیم همه ماتمدیدگان به یکسان ماتمداری کنند. اما گاه درک این نکته برای خانوادهها دشوار است. وقتی رفتار یکی از اعضای خانواده متفاوت از بقیه است ناراحت میشوند، یا فردی از اعضای خانواده که چیزی سوای بقیه اعضا تجربه میکند، از رفتار خویش معذب است.» (ص ۹۰ به ۹۱)
در هشتمین اصل، وردن از حمایت دائمی یا به تعبیر خودش حمایت ممتد صحبت کرده است. او در اینبحث، نقش مشاور را امیددادن و در برابر نهادنِ چشمانداز درازمدت میداند. همچنین یکی از راههای حمایت دائمی را هم، مشارکت در گروههای درمانی عنوان کرده است. اصلهای نهم و دهم هم بهترتیب عبارتاند از «آزمودن سبکهای دفاع و مقابله» و «آسیبشناسی و ارجاع». درباره اصل نهم میتوانیم به اینجمله اشاره کنیم: «پناه بردن به الکل یا مواد مخدر میتواند سبب تشدید تجربه ماتم شود و روند مصیبتدیدگی را به هم بریزد.» (صفحه ۹۳) درباره اصل ۱۰ هم وردن اینتوضیح را دارد که حرفهای کلیشهای غالبا کمکی به کسی نمیکنند. اما افرادی هستند که وقتی میخواهند حال کسی را بهتر کنند شروع به وراجیهای پر لفت و لعاب میکنند و از ضایعهها و فاجعههایی که در زندگی خودشان اتفاق افتاده میگویند؛ بیتوجه به این که مقایسه کردن مصائب کار مفیدی نیست.
* پیشنهاد چندتکنیک برای مشاوره ماتم
از نظر ج.ویلیام وردن هر مشاوره یا درمانی باید مبتنی بر درک تئوریک محکمی از شخصیت و رفتار انسان باشد و صرفا به یک رشته تکنیک محدود نشود. اما در زمینه آشنایی با تکنیکها در بحث مشاوره ماتم، او چند تکنیک را مفید یافته و در کتاب، پیشنهادشان میکند: ۱- زبان خاطرهانگیز (صحبت کردن از متوفی با فعل ماضی)، ۲- استفاده از نمادها (آوردن عکس متوفی، نوارها، صدا یا نامه، لباس یا زینتهای متوفی به جلسات مشاوره) ۳- نوشتن نامه به متوفی، ۴- نقاشیکردن که علاوه بر بچهها در حوزه سنی بزرگسالان هم کاربرد دارد. (کشیدن تصاویری که بیانگر احساس و عواطف درونی فرد باشد) ۵- نقش بازی کردن، ۶- بازسازی شناختها، ۷- دفترچه خاطرات و ۸- تصویرپردازی هدایتشده.
یکی از موضوعات مهم در مشاورههای روانی، بحث استفاده از دارو است که وردن در بحث مشاوره ماتم، از اتفاقنظر صاحبنظران روانشناسی در اینباره گفته است. او میگوید اتفاق عمومی بر این است که کاربرد دارو باید مختصر و برای رهایی فرد از اضطراب یا بیخوابی باشد؛ نه برای رفع علائم افسردگی؛ و معمولا نمیتوان توصیه کرد به افراد گرفتار واکنش حاد ماتم، داروهای ضدافسردگی داده شود. داروها بهندرت علائم بههنجار ماتم را برطرف میکنند و ممکن است راه را برای واکنش نابههنجار ماتم هموار سازند. در نتیجه دارو وقتی میتواند سودمند باشد که بهعنوان آرامبخش یا برای کنترل اضطراب تاثیری داشته باشد.
در ادامه بحث پیشنهادات و تکنیکهای مشاوره ماتم، وردن میگوید میتوان جلسات مشاوره را بهصورت گروهی انجام داد و توصیههایی هم برای تشکیل گروههای مشاوره ماتم دارد. یک تذکر مهم او در اینباره، این است که از اساس، نباید افرادی را که گرفتار حالات بیمارگونه شدیداند، در اینگروهها شرکت داد. همچنین برای افرادی که به سختی آسیب دیدهاند یا مسائل عاطفی جدی دارند، مشاوره یا درمان فردی، بسیار بهتر است.
* بحث درباره درمان ماتم بیمارگونه
ج. ویلیام وردن در پنجمین فصل کتاب «ماتم درمانی: گرهگشایی از ماتم بیمارگونه» به بحث درباره تفاوت ماتمدرمانی و مشاوره ماتم میپردازد. از نظر او مشاوره ماتم برای آسانکردن تکلیف سوگواری کسی است که بهتازگی دچار ضایعه شده تا روند مصیبتدیدگیاش پایانی موفقیتآمیز داشته باشد. اما در ماتمدرمانی، هدف شناسایی و حل کشاکش جدایی است که مانع تکمیل وظایف سوگواری در فردی میشود که یا ماتم ناپیدا دارد، یا ماتمش به تاخیر افتاده، یا مفرط است و یا بیش از حد به درازا کشیده است.
مولف کتاب پیشرو، معتقد است خلاف بعضیدیگر از انواع رواندرمانی که در آنها نمیتوان از فایده و تاثیر درمان مطمئن بود، ماتمدرمانی میتواند بسیار مفید باشد. او در پایانبندی فصل نهم کتاب که «آموزش برای مشاوره ماتم» نام دارد، اینتذکر مهم را داده که افراد نباید دست به ماتمدرمانی بزنند مگر اینکه آموزش و تعلیمات لازم را برای اینکار دیده باشند. او در فصل هشتم «ماتم شخصی مشاور» هم میگوید رسیدگی به مصیبتدیدگاه باید برخاسته از شفقتی مبتنی بر شناخت آسیبپذیری همه انسانها در برابر ضایعه باشد.
* بحث ماتم در خانواده
موضوع مرگ و ماتم در خانواده یکی از مسائل مرتبط با مرگ و فقدان است که در فصل هفتم کتاب به آن پرداخته شده است. یکنکته روانشناسی بسیار مهمی که در اینباره مطرح شده این است که خانوادههایی که پس از داغ و فقدان، موثرترین نوع سازگاری را نشان میدهند در صحبتکردن درباره متوفی راحتترند. وردن اینگونه خانوادهها را در تقابل با خانوادههای بسته قرار داد که نهتنها فاقد این آزادیاند، بلکه توجیهاتی میآورند و اظهار نظرهایی میکنند که به دیگر اعضای خانواده مجال میدهد ساکت بمانند. او میگوید خانواده منسجم بهتر قادر خواهد بود بدون نیاز چندانی به کمک از بیرون با مرگ یکی از اعضا، حتی عضوی مهم، کنار بیاید. خانوادهای کمتر یکپارچه ممکن است هنگام مرگ عزیزش، واکنش حداقلی به ماتم نشان دهد، اما اعضایش بعدها نشانههایی جسمی یا عاطفی یا رفتارهای ناهنجار اجتماعی از خود بروز دهند.
وردن در فصل هفتم «ماتم و سازمان خانواده» با استفاده از نظریات روانشناسان دیگر، میگوید در خانوادهها بهقول خودش روبهراهتر، شخصیت پدر قادر است بهجای پنهانکردن احساسات و تحسین فرزندش برای گریهنکردن در مراسم تدفین، بهطور آشکار ابراز ماتم کند. روانشناسِ آمریکایی ما از خانوادههایی میگوید که توطئه میکنند تا احساسها را کتمان یا از خود دور کنند. او میگوید اینخانوادهها ممکن است مانع خاتمه ماتم کافی و وافی در فرد داغدیده شوند.
در نبود ارتباط باز و صادقانه، بچهها خودشان دنبال پاسخ به سوالهایی میگردند که اغلب در فراسوی توانِ درک آنهاست. در نتیجه اهمیت دارد که والدین فکرهای غلط را درباره سحر و جادوی مرگ از سر بچهها بیرون کنند و ارتباطی عاطفی بین برادران و خواهران و پدر و مادر برقرار کننددر بحث مرگ فرزند، خانوادههای سالم قادر هستند فقدان یک فرزند را بپذیرند بدونآنکه انتظار داشته باشند بچههای دیگر جالی خالیاش را پر کنند. چون بسیار پیش میآید که طی دوره پس از مرگ یک بچه، فرزندان دیگر را نادیده بگیرند. و رایج تر از اینپدیده، به بچهها آن توجهی که لازم است نمیشود. در نبود ارتباط باز و صادقانه، بچهها خودشان دنبال پاسخ به سوالهایی میگردند که اغلب در فراسوی توانِ درک آنهاست. در نتیجه اهمیت دارد که والدین فکرهای غلط را درباره سحر و جادوی مرگ از سر بچهها بیرون کنند و ارتباطی عاطفی بین برادران و خواهران و پدر و مادر برقرار کنند. درباره والدین، باید بدانیم هم پدر و هم مادر متحمل درد و ضایعه میشوند اما نکته مهم این است تجربه ماتم ممکن است در آنها متفاوت باشد. بنابراین یکی نباید دیگری را به بیتفاوتی یا کمتر عزادار بودن متهم کند. در وجه دیگر اینماجرا، وردن میگوید شدت ضایعه سبب پیدایش میلی به نزدیکی و صمیمت میشود اما برخی والدین وقتی متوجه میشوند که میکوشند این نیازها را به طور جنسی برآورند تعجب میکنند یا گرفتار احساس گناه میشوند. او میگوید مهم است که والدین ایننیازها و احساسها را به عنوان بخشی از روند عادی زندگی شناخته و درک کنند. اگر والدین طلاق گرفته باشند، ماتم بر مرگ فرزندی از دست رفته، ممکن است حتی پیچیدهتر هم بشود. در زمینه بحث داغدیدن والدین، وردن جمله مهمی هم دارد که بهتر است بهطور کامل نقلاش کنیم: «بسیاری از کسانی که متحمل ضایعه مرگ فرزند نشدهاند، معتقدند پدر یاد مادری داغدیده کمترین تمایلی به صحبت درباره فرزند خویش ندارد، اما این درست همان کاری است که بسیاری از آنها میل دارند انجام دهند.» (صفحه ۲۰۸)
اما وقتی والدین یا یکی از آنها میمیرند، ممکن است فرزند خانواده نتواند بهاندازه کافی سوگواری کند و اینمساله بعدها در بزرگسالیاش، خود را با نشانههایی از افسردگی یا ناتوانی از ایجاد روابطی نزدیک نشان بدهد. یکی از تذکرات نویسنده کتاب این است که کودکان نیز سوگواری میکنند و به جای تحمیل الگوی بزرگسالان، نیاز به پیدا کردن الگوی مناسب برای سوگواری خودشان دارند. در ادامه همینبحث، تذکر خوب دیگری آمده که از اینقرار است: «کودکان در سنین بین ۷ تا ۱۵ سالگی گروه به خصوص آسیبپذیریاند. به آن اندازه شناخت کسب کردهاند که پیامدهای دائمی مرگ را درک کنند، اما قدرت سازگاری اندکی دارند. » (صفحه ۲۱۱) وردن میگوید وقتی در خانواده، مرگی اتفاق میافتد باید با بچهها درباره احساسها و تخیلاتشان حرف زد.