انسانها بیشباهت به کتابها نیستند. هر کدام از ما یک قالب منحصر به فرد داریم و درونمان پر از داستانهای زشت و زیبا است. ورق زدن کتاب زندگی برخی از افراد، به ویژه آنهایی که میخواستند اثری نیک از خود برجای بگذارند، باعث میشود تا با دیدن موفقیتهایشان انگیزه بگیریم و از شیوه برخورد آنها با مشکلات، درسهای نابی بیاموزیم. در این مقاله از خانه سرمایه به سراغ فیل نایت میرویم و از لابهلای برگههای زندگی او درسهای مهمی را گلچین میکنیم.
فهرست
1 زندگی نامه فیل نایت (Phil Knight)1.1 یک دور تُند تا ۲۴ سالگی!1.2 ماجرای یک عشق دیرینه به ورزش1.3 تیری در تاریکی که به هدف خورد1.4 تحقیق اجباری دانشگاه که باعث تولد یک ایده شد1.5 پیدا کردن یک همسفر برای یک آغاز پرقدرت1.6 رها کردن فروش دایرهالمعارف به امید فروش اوراق بهادار1.7 ورود به توکیوی جنگ زده1.8 ملاقات با آمریکایی هایی که برخلاف هم رزمانشان عاشق ژاپن بودند1.9 استقبال دور از انتظار اُنیتسوکا از آقای نایت1.10 سفری به دور دنیا برای پیدا کردن خود گمشده1.11 لذت بازگشت به خانه و برداشتن اولین قدمها1.12 نایت و دردسرهای نقدینگی1.13 یک رشد خوب که با پاتک ژاپنی ها روبهرو شد1.14 راه اندازی کارخانه های تولیدی کفش نایکی1.15 نیشو، یک شرکت ژاپنی که به داد نایکی رسید1.16 اختلاف ارزش دلار و ین ژاپن، چیزی که باعث دگرگونی نایکی شد1.17 نیم نگاهی به زندگی شخصی فیل نایتزندگی نامه فیل نایت (Phil Knight)
فیل نایت:
اگر میخواهیم آینده من، شما و کره زمین، درخشان و خواستنی باشد، تمام کاری که باید انجام دهیم، کار و مطالعه است؛ مطالعه و کار تا جایی که میتوانیم، خیلی زیاد! در واقع ما باید استادهای جنگل زندگی باشیم.
یک دور تُند تا ۲۴ سالگی!
فیل نایت (Phil Knight)، بنیانگذار اصلی برند نایکی، در یک خانواده کوچک پنج نفره – پدر، مادر و دو خواهر دو قلویش – بزرگ شد. پدرش «ویلیام نایت» (William W. Knight) ناشر مجله «اُرگان ژورنال» بود.
از این رو کودکی او در یک رفاه نسبی سپری شد. نایت بعد از تمام کردن دبیرستان وارد دانشگاه اُرگان شد و برای گرفتن مدرک کارشناسی ارشد بازرگانی به دانشگاه استنفورد رفت.
بعد از تمام شدن تحصیلات دانشگاهیاش یک سال در ارتش آمریکا خدمت کرد. زمانی که دوباره به زادگاهش یعنی اُرگان بازگشت، یک سرباز تحصیلکرده ۲۴ ساله بود. آرامش این ایالت کوچک، او را به گذشتهها و فکرهایی که درباره آیندهاش داشت برگرداند.
ماجرای یک عشق دیرینه به ورزش
نایت، عاشق ورزش کردن بود. در واقع، یکی از رویاهای کودکیاش، تبدیل شدن به یک ورزشکار حرفهای و مدالآور بود. او ابتدا به سمت ورزش بیسبال کشیده شد. اما در سال اول دبیرستان، مربی خیلی راحت او را از تیم کنار گذاشت.
فیل نایت در این باره میگوید:
«این اولین آگاهی من از این بود که همه در دنیا مثل ما نیستند یا ما را نمیپذیرند.»
بعد از این ماجرا بود که مادر نایت به او پیشنهاد داد به جای کنار گذاشتن ورزش، شانسش را در رشته دیگری امتحان کند.
نایت به یاد میآورد:
«من به سراغ دو و میدانی رفتم. کاری که بعدها به بخش بزرگی از زندگی من و حتی ورزشکاران جهان تبدیل شد. من فهمیدم که میتوانم بدوم و هیچکس نمیتواند این را از من بگیرد.»
فیل نایت:
وقتی ورزشها در بهترین حالت خودشان باشند، روحیه هواداران با روحیه ورزشکاران ادغام میشود و در این همگرایی، همان وحدتی که عرفان از آن سخن میگوید شکل میگیرد.
تیری در تاریکی که به هدف خورد
بعد از بازگشت به خانه، فیل باید فکری برای آیندهاش میکرد. انگار از زمان تمام شدن دبیرستانش در یک وقفه فکری گیر کرده بود و حالا در ۲۴ سالگی، هنوز نمیدانست که میخواهد با آیندهاش چه کار کند. در همین گیرودار بود که فکری مثل جرقه از ذهنش گذشت؛ کفش! او تصمیمش را گرفته بود.
نایت میخواست کسب و کاری در زمینه فروش کفش داشته باشد. چون با این کار هم میتوانست در دنیای ورزش باقی بماند و هم شغلی داشته باشد که به جای اجبار کار برای دیگران، یک بازی شورانگیز را برایش رقم بزند.
اما چطور میتوانست کارش را شروع کند؟
او باید برای اجرایی کردن ایدهاش به ژاپن میرفت. ولی پول کم داشت. تنها گزینه پیشرو، پدرش بود. گذشته از ایده کفش و ژاپن، فیل میخواست گشتی در کشورهای مختلف بزند. او با خودش فکر میکرد چطور ممکن است کسی یک سفر بزرگ را در زندگیاش شروع کند، در حالی که هنوز، سوالهای بیجوابی در ذهنش باقی مانده است.
منظور او یک سفر لوکس در بهترین هتلها و خوردن بهترین غذاها نبود. او میخواست در میان نشست و برخاست با مردم دنیا که فرهنگها، عقاید، باورها و زبانهای مختلفی دارند، خودش را پیدا کند.
از آنجا که میدانست پدرش هم از جوانی در آرزوی رفتن به چنین سفری بوده، تصمیم گرفت از این مسیر با پدرش وارد مذاکره شود. در نهایت با مقدمهچینی فراوان و بافتن آسمان و ریسمان به هم توانست رضایت پدرش را بگیرد. اما این ایده کفش از کجا آمده بود؟
تحقیق اجباری دانشگاه که باعث تولد یک ایده شد
ارائه یک سمینار در مورد کارآفرینی یکی از آخرین واحدهای درسی در رشته کارشناسی ارشد بازرگانی دانشگاه استنفورد بود. هر کدام از دانشجوها با توجه به علاقه خود یک موضوع را انتخاب کردند.
اما نایت به چه علاقه داشت؟ ورزش و دیگر چه؟
خب، این پرسش تنها یک پاسخ درخور پیدا کرد و آن کفش بود. فیل با بیمیلی شروع به تحقیق در مورد کفش و روشهای کسب درآمد از این یگانه ابزار دوندگی کرد. کمکم هرچقدر که زمان میگذشت، علاقهاش به این موضوع بیشتر میشد. فیل فهمید که جایی برای کفشهای آمریکایی در بازار آمریکا وجود ندارد. این بازار در دست برندهایی آلمانی مانند آدیداس است.
نایت پیشبینی کرد تنها کسانی که در این اوضاع میتوانند بازار را از چنگ آلمانها دربیاورند، ژاپنیها هستند. بالاخره روز ارائه فرا رسید. برخلاف نایت، همکلاسیهایش هیچ شور و اشتیاقی برای این موضوع از خودشان نشان ندادند! دفتر این سمینار برای مدتی بسته شد. اما نایت آن را برای یک فرصت مناسب آماده نگه داشت.
پیدا کردن یک همسفر برای یک آغاز پرقدرت
فیل جوان، دست به کار شد و هفتهها مشغول خواندن، برنامهریزی و آمادگی برای سفر بزرگش بود. نایت نمیخواست به تنهایی این سفر را آغاز کند. او به دنبال همسفری میگشت تا در طول مسیر او را همراهی کند. اولین گزینه «کارتر» همکلاسی دانشگاهش بود. او هم مثل نایت دیوانه ورزش و ستاره بسکتبال دانشکدهاش بود.
وقتی فیل نایت از ماجرای سفرش به او گفت، بسیار هیجانزده شد و درجا قبول کرد. از آنجا که کارتر هم یک جوان آس و پاس بود که هنوز در نوجوانیاش گیر کرده بود، آهی در بساط نداشت و باید از پدر و مادرش پول قرض میگرفت. بالاخره آن ها از این خوان هم گذشتند و بلیط به دست با یک ساک سبک، آماده رفتن به این سفر شدند.
وقتی یک ساحل زیبا، برنامه رفتن به دور دنیا را تغییر میدهد.«هونولولو» (Honolulu)، مهمترین شهر «هاوایی» اولین مقصد نایت و کارتر بود. آنها یک اتاق رو به دریا گرفتند و روزها مشغول آبتنی و تفریح شدند.
فیل گفت:
«کارتر، بیا همینجا بمونیم، چه عجلهای برای رفتن داری؟ دنیا سرجاش باقی میمونه.»
به این ترتیب، رفتن به ژاپن، کفش و سفر به دور دنیا بازی را به زیبایی ساحل هونولولو باخت. آنها مدتی را با پولهایشان زندگی کردند اما دیگر چیزی از آن پولها باقی نمانده بود و باید کاری برای خودشان دست و پا میکردند.
فروش دایرهالمعارف، اولین گزینهای بود که برای درآمدزایی داشتند. بعد از مدتی، کار و بارشان خوب شد و توانستند یک آپارتمان اجاره کنند. اما نایت نتوانست با ماجرای فروختن دایره المعارف کنار بیاید. چون او خجالتیتر از آن بود که بتواند به مردم کتاب بفروشد.
نایت درباره آن روزها میگوید:
«زندگی شیرین بود، زندگی بهشت بود. به جز یک مورد کوچک. من نمیتوانستم دایرهالمعارف بفروشم. من بسیار کمرو بودم و از اعماق وجودم از فروختن دایرهالمعارف بیزار شده بودم. در حقیقت، من برای بار سنگین طرد شدن ساخته نشده بودم.»
رها کردن فروش دایرهالمعارف به امید فروش اوراق بهادار
گزینه بعدی نایت در هونولولو، فروش اوراق بهادار بود. او به دلیل مدرک تحصیلیاش توانست به راحتی در مصاحبه قبول شود. حالا او یک فروشنده تلفنی اوراق بهادار بود. مجبور نبود با کسی چشم در چشم چانه بزند. فروش اوراق بهادار جواب داد. نایت توانست با حق کمیسیونش اجاره شش ماه آپارتمانش را پرداخت کند.
اما بعد از مدتی، با خودش گفت: «آیا این تمام چیزی است که من از زندگیام میخواهم؟ فروش اوراق بهادار و ماندن در هاوایی؟»
حالا واقعا وقت رفتن فرا رسیده بود. اما او این بار همسفری نداشت. کارتر میخواست بقیه عمرش را در هاوایی بماند و دیگر هیجانی برای سفر به دور دنیا نداشت. بنابراین، فیل نایت باید به تنهایی سفرش را ادامه میداد. او یک بلیط برای توکیو خرید و سفرش را با وقفهای طولانی ادامه داد.
ورود به توکیوی جنگ زده
ماجرای سفر نایت به ژاپن، با جنگ بین آمریکا و ژاپن همزمان شده بود. قبل از آنکه هواپیما از هاوایی به سمت توکیو پرواز کند، کاپیتان در مورد احتمال اصابت بمبهای ژاپنی به مسافران هشدار داده بود. جنگ بیخ گوش نایت بود. اما او هنوز هم میخواست ادامه دهد.
بالاخره پرواز به آسمان ژاپن رسید و در توکیو فرود آمد. آثار جنگ در همه جا به چشم میخورد. بعضی از مناطق هنوز هم بمباران میشدند. بالاخره نایت نزدیک غروب به یک مهمانخانه رسید. او باید استراحت میکرد چون فردا صبح با دوستان پدرش قرار ملاقات داشت.
ملاقات با آمریکایی هایی که برخلاف هم رزمانشان عاشق ژاپن بودند
جنگ، نماد خصمانهای است که مردم یک طرف زمین را به جان طرف دیگر میاندازد. با دروغها یا حتی حقایقی که نگفتنشان میتوانست طعم صلح را به کام مردم شیرین کند.
با وجود جنگ خونین میان دولتهای آمریکا و ژاپن، گروهی از آمریکاییها که عاشق ژاپن بودند مثل گذشته در توکیو زندگی میکردند.
فیل نمیدانست پدرش از کجا این آدمها را میشناسد اما آنها به فیل کمک کردند تا بتواند راه و رسم ارتباط برقرار کردن با ژاپنیها را یاد بگیرد. فیل بعد از یک مشاوره کوتاه با گروه دیگری از آمریکاییهای مقیم ژاپن، به شرکتی که در نظر داشت زنگ زد و قرار ملاقات گذاشت.
استقبال دور از انتظار اُنیتسوکا از آقای نایت
«اُنیتسوکا» یک شرکت تولیدی کفش در بزرگترین شهر جنوب ژاپن بود. نایت میخواست نمایندگی انحصاری فروش یکی از برندهای این شرکت را بر عهده بگیرد. مدیران شرکت استقبال گرمی از نایت کردند و همه جای شرکت و کارخانه، حتی دفتر حسابداری را هم به او نشان دادند. بعد همگی به اتاق کنفرانس رفتند.
حالا وقت سوال و جواب بود. ژاپنیها پرسیدند: «آقای نایت، شما از طرف کدام شرکت آمدهاید؟» نایت فکر این جایش را نکرده بود. اما زود خودش را جمع و جور کرد و گفت: «من از طرف شرکت روبان آبی آمدهام!» بدون تردید، تا آن لحظه چنین شرکتی وجود خارجی نداشت. اما خوب بالاخره که به وجود میآمد! نایت با همین استدلال، خودش را قانع کرد.
خیلی زودتر آنچه که انتظار میرفت، او در آزمون شایستگی، نمره قبولی را از ژاپنیها گرفت. در انتها قرار شد چند نمونه از کفشهای شرکت برای نایت ارسال شود.
سفری به دور دنیا برای پیدا کردن خود گمشده
بعد از ژاپن، نوبت بقیه دنیا بود. نایت دیگر برنامههایش را دستکاری نمیکرد. او با خودش قرار گذاشته بود که بعد از گرفتن نمایندگی اُنیتسوکا و قبل از برگشتن به خانه، سفرش به دور دنیا را ادامه دهد.
نایت بعد از دیدن چند شهر ژاپن به هنگکنگ، فیلیپین، تایلند، ویتنام، هند، هیمالیا، مصر، فلسطین، ترکیه، رم، ونیز، پاریس، مونیخ و چند شهر دیگر سفر کرد. در تمام این مسیر پر از شگفتی و تازگی او به کفشها و آدمهای مختلفی که آنها را میپوشیدند، به خودش و اینکه دارد چه کار میکند و به آیندهاش و شکلی که به خود خواهد گرفت فکر میکرد. بالاخره سفر او در لندن به پایان رسید. حالا این خانه بود او را صدا میزد.
لذت بازگشت به خانه و برداشتن اولین قدمها
بالاخره سفر تمام شد و نایت به خانه بازگشت. اما در کمال تعجب هنوز کفشها نرسیده بودند. یک سال، به همین منوال گذشت ولی بازم هم خبری نبود. نایت در این مدت مجبور شد برای پول درآوردن در یک شرکت حسابداری کار کند.
کمکم داشت فکر میکرد که ژاپنیها سرش کلاه گذاشتهاند که نامهای از اسکله رسید. بله، بعد از یک سال انتظار، کفشها به آمریکا رسیدند. بعد از اینکه نایت کفشها را گرفت، یک جفت از آنها را برای مربی دو و میدانیاش «بیل باورمن» (Bill Bowerman) فرستاد.
این هدیه باعث شد تا باورمن به نایت پیشنهاد شراکت بدهد. حالا با وجود این شریک کارکشته، شرکت روبان آبی از خواب و خیال فیل نایت به دنیای فیزیکی کشانده شد.
نایت و دردسرهای نقدینگی
پول نقد، همیشه یکی از مشکلات روبان آبی بود. آنها سعی میکردند که با گرفتن وام، هزینه سفارشهای کفش را بپردازند و بعد از فروش کفشها وامها را یکجا تسویه کنند. اما بانک از این روند خیلی خوشش نمیآمد. بعد از مدتی، بانکها با هم دست به یکی کردند و دیگر وامی به نایت ندادند.
فیل تصمیم گرفت که سهام روبان آبی را برای فروش بگذارد تا از این راه بتواند نقدینگی لازم را برای سفارشها تهیه کند. اما در کمال تعجب حتی یک نفر هم برای خرید سهام روبان آبی اقدام نکرد.
نایت که آن زمان علاوه بر کار در شرکت خودش، به عنوان حسابدار در یک شرکت بزرگ و استاد دانشگاه مشغول به کار بود، تقریبا تمام درآمد خود را به حساب شرکتش واریز میکرد تا بتواند مقداری از کمبود نقدینگی را جبران کند. اما کار از این حرفها گذشته بود.
میگویند وقتی کارد به استخوان کسی برسد، آن نیروهای خفته درونش که هیچگاه خبری از آنها نداشت، بیدار میشوند. فیل نایت هم در چنین وضعیتی گیر افتاده بود. بنابراین، کمرویی و غرورش را در خانه گذاشت و از تمام کسانی که میشناخت پول قرض گرفت؛ حتی دوستان دوران دانشگاه و همسایههای قدیمی!
اما باز هم نتوانست به مبلغی که لازم داشت برسد. بالاخره پدر و مادر یکی از کارمندانش دست به کار شدند و تمام پسانداز یک عمر کار و تلاششان را دو دستی به رئیس شرکت پسرشان دادند و برای مدتی، همهچیز روی غلتک افتاد.
فیل نایت:
این ماهیت پول است. چه داشته باشید و چه نداشته باشید؛ چه آن را بخواهید و چه نخواهید، چه آن را دوست داشته باشید و چه نداشته باشید پول، روزهای شما را تعریف میکند. وظیفه ما به عنوان انسان این است که چنین اجازهای به او ندهیم.
یک رشد خوب که با پاتک ژاپنی ها روبهرو شد
نایت، کمکم از فروش کفش در صندوق عقب ماشینش به مدیری تبدیل شد که داشت چندین فروشنده مستقل را هدایت میکرد. در همین گیرودار، ژاپنیها به شکلهای مختلف برای نایت و روبان آبی دردسر درست میکردند؛ گاهی با دیر ارسال کردن سفارشها، گاهی با دادن نمایندگی روبان آبی به افراد دیگر در آمریکا و گاهی هم با پیشنهاد فروش روبان آبی به اُنیتسوکا. نایت تصمیم گرفت پاتک بعدی را خودش خیلی بیسروصدا به ژاپنیها بزند.
راه اندازی کارخانه های تولیدی کفش نایکی
بعد از مشورتی که نایت با مدیران شرکتش و باورمن کرد، قرار را بر این گذاشتند که یک کارخانه جایگزین برای کفشهای تایگر ژاپنی پیدا کرده و کفشهای خود را با برند «نایکی» (Nike) تولید کنند.
بعد از چند سفارش بزرگ که با شکست روبهرو شد چارهای برایشان نمانده بود جز اینکه کارخانه تولیدی کفش خود را راهاندازی کنند. نایکی دو بازوی قدرتمند داشت که میتوانست از آنها برای پیادهسازی ایدههای ناب روی کفشهای ورزشی استفاده کند.
اولین آنها باورمن بود که از هر وسیلهای که به نظرش مناسب میآمد برای بهبود عملکرد کفشها استفاده میکرد و دیگری جف جانسون، از اولین کارمندان روبان آبی بود که نمادی از خستگیناپذیری و تلاش صادقانه به شمار میرفت.
البته به دلایل ریز و درشت – مثل تامین نقدینگی – آنها مجبور بودند در وضعیتی چراغ خاموش کارشان را جلو ببرند.
نیشو، یک شرکت ژاپنی که به داد نایکی رسید
نایکی به شیوه شناور کار میکرد. آنها همیشه در حال وام گرفتن، فروش و پس دادن بدهیهایشان بودند. نایت با شرکتی به نام «نیشو» آشنا شد. این شرکت ژاپنی روی کسب و کارها سرمایه گذاری میکرد.
وقتی آنها فهمیدند که فیل نایت با شرکت اُنیتسوکا همکاری میکند و بانکهای آمریکایی تمایلی به دادن وام به او ندارند، وظیفه تامین اعتبار نایکی را برعهده گرفت.
حتی بعدها وقتی نایکی در آستانه ورشکستگی و نایت در حال رفتن به زندان بود، مدیران این شرکت تمام بدهی نایکی را پرداخت کردند و او را نجات دادند.
نایت درباره این شرکت و مدیرانش میگوید: «ما بدون نیشو چه کار میکردیم؟ و بدون مدیر عامل سابق نیشو، ماسورو هایامی. او عاقلترین مردی بود که در عمرم دیده بودم. برخلاف خیلی از مردان عاقل دیگر، او آرامش بزرگی را از خودش منتشر میکرد و من که پر از نگرانی و ترس بودم آن آرامش را مصرف میکردم. او به من یاد داد که به جای گشتن به دنبال کارمندان و مدیرانی که از قبل خوب و درجه یک باشند، با صبر و حوصله و یک برنامه آموزشی درست، آنها را پرورش دهم.»
فیل نایت:
بدون شک از دید هر ناظر معمولی، ما شبیه یک گروه تاسفبار ناهمگون بودیم که اصلا با هم جور نبودند؛ یک معلول، دو آدم چاق، یک سیگاری قهار، یک بدصدای دیوانه و البته جانسون که همیشه عصای دستم و عاقلترین ما بود. اما در درونمان دقیقا شبیه به هم بودیم و به یک جا نگاه میکردیم. کسی بین ما رئیس نبود. ما یکی بودیم؛ ما نایکی بودیم.
اختلاف ارزش دلار و ین ژاپن، چیزی که باعث دگرگونی نایکی شد
نایت هنوز هم بخشی از تولید کفشها را به چند کارخانه در ژاپن اختصاص داده بود. اما اختلاف قیمت دلار و ین داشت کار دستشان میداد. از طرفی، کفش ورزشی که باورمن آن را اختراع کرده بود داشت در میان مردم جای خود را باز میکرد. مردم نوعی احترام و علاقه خاص به این کفش داشتند.
نایت میخواست کاری کند تا این کفش خاص و راحت، نه تنها به هنگام ورزش، بلکه در مدرسه، دانشگاه و حتی سر کار هم پوشیده شود. بعد ایدهای به ذهنش رسید.
نایت در این باره میگوید: «وقتی دیدم این کفش از یک کفش ورزشی محبوب به یک کفش دستساز فرهنگی تبدیل شده، فکری به ذهنم رسید. به کارخانههایمان در آمریکا دستور دادم تا ساخت کفش ورزشی وافل را به رنگ آبی شروع کنند. چون این رنگ خیلی با شلوار جین ست میشد. همین تغییر ساده باعث شد تا این کفش پرواز کند!» تقاضا برای این کفش آنقدر زیاد شد که کارخانههای روبان آبی دیگر نمیتوانستند پاسخگو باشند.
فروش به شکل سرسام آوری بالا میرفت؛ به حدی که نایت تصمیم گرفت به سراغ چند کارخانه در تایوان برود. احداث کارخانه در آن کشور میتوانست هزینهها را کاهش دهد و پاسخگوی نیاز کفشهای نایکی باشد.
نیم نگاهی به زندگی شخصی فیل نایت
نایت در دوران تدریسش در «دانشگاه پورتلند» (Portland State University) با همسرش پنی (Penelope Parks) آشنا شد. مدتی بعد، نایت از او خواست تا در شرکت نایکی مشغول به کار شود.
آنها در سال ۱۹۶۸ با هم ازدواج کردند. پنی و پل دو پسر به نامهای تراویس و متیو دارند. متیو طی یک سانحه غواصی در سال ۲۰۰۴ جان خود را از دست داد. تروایس به جای دنبال کردن شغل پدرش، استدیوی انیمیشن خودش را راهاندازی کرد و به عنوان یک انیماتور، تهیه کننده و کارگردان، مشغول به کار است.
خلاصه ای از آنچه با هم گفتیمفیل نایت به همراه بیل باورمن، بنیانگذار برند نایکی است.او از کودکی عاشق ورزش بود و دوست داشت که یک ورزشکار قهرمان شود.نایت به علت یک تحقیق دانشگاهی با موضوع تجارت کفش آشنا شد.او با کمک پدرش، پول فروش ماشینش و پسانداز اندکی که داشت به ژاپن و بعد از آن چند کشور سفر کرد.فیل نایت در ژاپن توانست اعتماد شرکت اُنیتسوکا را به خود جلب کند و نمایندگی انحصاری فروش را بگیرد.بعد از بازگشت به اُرگان و رسیدن کفشها، همراه با بیل باورمن، شرکت روبان آبی را راهاندازی کرد.نایت برای تهیه پول سفارشهایش دردسرهای زیادی کشید؛ حتی سهام شرکتش را هم برای فروش گذاشت. اما آن زمان حتی یک نفر هم آن سهمها را نخرید.اُنیتسوکا با روبان آبی سر ناسازگاری برداشت. نایت هم به تلافی و برای حمایت از شرکتش برند نایکی را تاسیس کرد.«نیشو» یک شرکت سرمایهگذاری ژاپنی بود که تامین مالی نایکی را برعهده گرفت. بدون کمکهای این شرکت، برند نایکی سالها قبل از بین رفته بود.اختلاف ارزش ین و دلار باعث شد تا فیل نایت روی کفشهای تولیدی در آمریکا متمرکز شود.فیل نایت در سال ۱۹۶۸ با همسرش «پنی پارکز» ازدواج کرد. آنها دو پسر به نامهای «متیو» و «تراویس» دارند.نظر شما چیست؟فیل نایت:
مهم نیست چه کاری انجام میدهیم. چون اگر تلاشمان تمام عیار باشد، قلب مردم را بهدست خواهیم آورد.
چقدر خودتان را میشناسید؟ آیا خط قرمزی برای دنبال کردن رویاهایتان در نظر گرفتهاید؟ آیا این آمادگی را دارید که مثل فیل نایت، ذهن پرسشگر خود را آزاد بگذارید و کسب و کاری بر مبنای اعتماد و همدلی بنا کنید؟