شاید دبیرستانی بودم که یادبود کوچکی که در جلوی این بانک نصب شده بود، توجهم را جلب کرد، جلوتر رفتم و نوشتههای این یادبود را خواندم و با توضیحات پدرم، تازه فهمیدم در این بانک چه جنایتی رخ داده است.
همیشه با خودم فکر میکردم چرا فقط یک یادبود کوچک برای این اتفاق بزرگ و دلخراش نصب شده است؟ چرا هیچ تصویری از رئیس فداکاری که با مردانگی رسم امانتداری را ادا کرد، در این بانک دیده نمیشود؟ در حالیکه به قول مصطفی رحماندوست اگر چنین حادثهای در جای دیگری از دنیا اتفاق افتاده بود، تبدیل به خاطره بزرگی میشد که برای همیشه باقی میماند!
بهگزارش ایسنا، امروز درست ۳۱ سال از آن اتفاق میگذرد و همه همدانیهایی که سنی از آنها گذشته و مویی سپید کردهاند، میدانند که چه اتفاقی در آن زمان در بانک کشاورزی رخ داد. کم و بیش شنیدهایم که در سال ۶۸ یک جنایت هولناک همدان را در سر تیتر اخبار آن روزهای کشور قرار داد.
«عبدالرحمان نفیسی» در آن سال رئیس بانک کشاورزی همدان بود که به همراه خانوادهاش در مهمانسرای بانک کشاورزی شعبه آرامگاه بوعلی سکونت داشتند. سحرگاه بهمن ۶۸ سه نفر که به قصد سرقت وارد بانک کشاورزی همدان شدند، پس از اینکه توسط رئیس بانک یعنی عبدالرحمان نفیسی شناسایی شدند، او را به همراه همسرش، فاطمه طاهریان و دو فرزندش به نامهای پیمان ۱۲ ساله و ایمان ۴ ساله و نگهبان بانک، حسین شکری به قتل رساندند.
ایسنا با گفتوگو با کارمندان بانک کشاورزی و برخی افراد که در آن زمان در همدان حضور داشتند، این جنایت و حادثه هولناک را بازخوانی میکند.
بعد از قتل نفیسی ۲ ماه همدان را ترک کردم
ابوالفضل شادمانی که در آن زمان سرگروه حسابرسی بانک کشاورزی در استان های ایلام، کرمانشاه، کردستان و همدان بود، به خبرنگار ایسنا میگوید: بعد از قتل آقای نفیسی به علت فشار روحی دو ماه همدان را ترک کردم.
این کارمند بازنشسته بانک کشاورزی همدان یادآور میشود: به محض اینکه تلفنی به بنده اطلاع دادند قتل در بانک اتفاق افتاده، به همدان آمدم و بدون اینکه از چیزی اطلاعی داشته باشم نیروهای آگاهی خواستند که تحویل دار بانک را معرفی کنم که بنده معرفی کردم و به اتفاق با ماشین آگاهی به سمت بانک کشاورزی آرامگاه بوعلی حرکت کردیم.
وی ادامه میدهد: با ماشین نیروی انتظامی به بانک کشاورزی آرامگاه رسیدم، جمعیت زیادی در جلوی بانک ایستاده بودند که نیروهای انتظامی راه را باز کردند و ما توانستیم وارد بانک شویم. مستقیم به صندوق نسوز همدان(نگهداری پول) رفتیم و در آنجا نخستین صحنهای که با آن مواجه شدم، جسد رئیس بانک(شهید نفیسی) به همراه پسر کوچکش غرق در خون بود که در این هنگام حال من بهم خورد.
این کارمند بازنشسته بانک کشاورزی تصریح میکند: در این حال بد روبرویی با جسد بدون سر رئیس بانک، پلیس اسامی کارکنان بانک را از من خواست که گفتم در این وضعیت نمیتوانم اسامی را به شما بدهم، فقط در تعقیب «حسین.گ» باشید. بلافاصله به اتاق دیگر بانک رفتم که با جسد مستخدم بانک که جانباز بود، مواجه شدم و بعد از آن جسد همسر و پسر دیگر شهید نفیسی را دیدم.
شادمانی با بیان اینکه کل پولی که از بانک کشاورزی سرقت شده بود دو میلیون تومان بود، اظهار میکند: شب که به منزل رفتم بدون صرف شام خوابیدم و صبح زود به بانک آمدم. مرتب از تهران نیروهای پلیس به همدان میآمدند، دو نفر از مأموران که در اطراف ساختمان بانک کشاورزی گشت زنی و بررسی میکردند، مرا به آگاهی بردند.
وی با اشاره به اینکه یکی از قاتلان که کارمند اخراجی بانک نیز بود، بلافاصله دستگیر شد به طوریکه حتی نتوانسته بود لباس های خود را عوض کند، ادامه میدهد: وقتی با دو مأمور به آگاهی رفتم، یکی از مأموران از فردی که به عنوان مظنون در آنجا بود، درباره لکه خون روی سرشانه لباسش پرسید و او در جواب گفت خون دماغ شدم که ناگهان مأمور سیلی محکمی به او زد و و همین موضوع باعث شد که پلیس بیشتر به وی شک کند. قاتلان سعی در گمراه کردن پلیس داشتند که خوشبختانه به این هدف نرسیدند و با حضور کارآگاهان زبده بلافاصله در دام افتادند.
مردم همدان خواستار اعدام قاتلان بودند
این کارمند بازنشسته بانک کشاورزی همدان با بیان اینکه سارقان ابتدا به محل سکونت رئیس بانک رفته و او و خانوادهاش را به ساختمان بانک برده بودند، تصریح میکند: رئیس بانک کشاورزی و خانواده و نگهبان بانک به طرز فجیعی به قتل رسیدند به طوریکه دیدن صحنه به قدری دلخراش بود که بنده نتوانستم در همدان بمانم و به مدت دو ماه به شیراز رفتم.
وی با اشاره به اینکه تمام این اتفاقات ظرف ۳۰ تا ۳۵ ساعت به طول انجامید، میگوید: شهید نفیسی انسان به تمام معنا بود بهطوریکه بنده در نامهای به وی نوشته بودم یکی از کارمندان را جریمه کنید اما وی خودش را به جای کارمندش جریمه کرده بود.
شادمانی با بیان اینکه مردم همدان شعار میدادند که «باید قاتلان اعدام شوند»، میافزاید: همه مردم همدان ناراحت بودند و دوست داشتند هر چه سریع تر قاتلان به سزای عملشان برسند و زمانی که حکم اعدام اجرا شد، مردم سرقاتل را توپ فوتبال کرده بودند.
بانک کشاورزی تندیسی از شهید نفیسی در مقابل بانک قرار دهد
علی یاری، خبرنگار روزنامه ستاره سهیل در سال ۶۸ نیز در این باره به خبرنگار ایسنا می گوید: از بانک کشاورزی انتظار میرود در سالروز شهادت شهید نفیسی حداقل ساختمان بانک را سیاهپوش کند و تندیسی در شأن این رئیس فداکار در جلوی بانک قرار دهد تا مردم بدانند در این بانک چه رئیس امانتداری خدمت میکرده است.
وی با بیان اینکه گزارشها و ویژهنامه درباره قتل رئیس بانک کشاورزی یکی از بهترین کارهایم در دوران خبرنگاری بود، میافزاید: وقوع این جنایت هولناک در روز ۲۲ بهمن و در قلب همدان برای مسئولان آن زمان سنگین بود بهطوریکه آیت الله رفسنجانی که رئیس جمهور وقت بود، با جهرمی، استاندار وقت تماس میگیرد و درباره این قتل از وی سوال میکند.
این خبرنگار همدانی با تأکید بر اینکه موضوع قتل رئیس بانک کشاورزی و خانواده وی به قدری حساسیت داشت که ظرف ۴۸ ساعت قاتلان دستگیر و در پشت بام آرامگاه بوعلی اعدام شدند، یادآور میشود: بنده ساعت چهار روز ۲۲ بهمن به آرامگاه بوعلی رفتم اما از این اتفاق اطلاعی نداشتم، وقتی به آرامگاه رسیدم در این منطقه تعداد زیادی مأموران کمیته حضور داشت و هیچ یک از افراد چون مرا میشناختند، به سوالاتم پاسخی نمیدادند.
وی با اشاره به اینکه تا روز ۲۳ بهمن که روزنامه ابرار نخستین خبر جنایت بانک کشاورزی را منتشر کرد، هیچ رسانهای اطلاع نداشت، ادامه میدهد: بنده از طریق یکی از بستگانم که در نزدیکی بانک کشاورزی سکونت داشت، از جریان مطلع شدم و همان اطلاعات را به صورت خبر به دفتر ابرار در تهران مخابره کردم. سردبیر ابرار با اعتماد به بنده این خبر را منتشر کرد و این شد که ۱۰۰۰ روزنامه ابرار در کمتر از نیم ساعت از دکه رونامه فروشیها تمام شد.
یاری با بیان اینکه روزنامههایی که درباره قتل بانک کشاورزی چاپ شدند تا کویت هم رسید، میگوید: به یاد دارم در آن سال به علت رسیدگی سریع به این پرونده وزارت کشور از استاندار همدان و مسئولان انتظامی تقدیر کرد.
تماس رئیس جمهور با استاندار همدان
وی با تأکید بر اینکه آیت الله رفسنجانی، رئیس جمهور وقت به استاندار همدان زنگ زده و درباره صحت این حادثه سوال می کند، ادامه میدهد: بنده در خبر موقعیت جغرافیایی بانک کشاورزی را نوشته بودم که همین موضوع باعث شد رئیس جمهور به استاندار همدان زنگ بزند و بگوید چنین اتفاقی در ۱۲۷ متری استانداری و چنین موقعیت جغرافیایی اتفاق افتاده، چه جوابی برای مردم دارید؟!
این روزنامهنگار اظهارمیکند: در آن زمان برداشت این بود که موضوع سیاسی بوده و برای ضربه به نظام در چنین روزی این جنایت برنامهریزی شده بود.
یاری با اشاره به اینکه مأموران کمیته به دفتر روزنامه آمدند و از من درباره منبع خبرم پرسیدند، تصریح میکند: بنده نیز از گفتن منبع خبر خودداری کردم و جوابی به آنها ندادم. بعد از این ماجراها استاندار همدان با بنده تماس گرفت و گفت یکی از روزنامههای محلی همدان را بگیر و گزارش کاملی از این حادثه تهیه و منتشر کنید.
رسیدن روزنامه جنایت بانک کشاورزی به کویت
وی با اشاره به اینکه استاندار وقت همدان به بنده ۹۰ تن کاغذ داد تا خبر قتل بانک کشاورزی را چاپ کنم، یادآور می شود: بنده با مدیرمسئول روزنامه ستاره سهیل تویسرکان صحبت کردم تا روزنامه محلی در این زمینه منتشر شود و روزنامه چاپ شد و تا کویت هم رسید و تا مدت ها در آنجا کپی میشد.
این روزنامهنگار با بیان اینکه ۱۰ شبانه روز روزنامه درباره این موضوع چاپ میشد، ادامه میدهد: هر شمارهای که روزنامه منتشر میشد، ابعاد جدیدی از حادثه از زبان مسئولان مختلف بیان میشد که در نهایت پنج ویژه نامه در این زمینه به چاپ رساندم و ۱۰ روزی هم روزنامه برای شهرهای جنوبی و کویت چاپ کردیم.
یاری با تأکید بر اینکه شهید نفیسی یکی از مدیران پاک دست آن دوران بود و باید یاد آن همیشه زنده نگهداشته شود، میگوید: باید تندیس و المانی در شأن این شهید در مقابل بانک کشاورزی همدان ساخته شود.
نفیسی در راه امانتداری شهید شد
یکی از کارمندان بازنشسته بانک کشاورزی نیز با تأکید بر اینکه شهید نفیسی در راه امانتداری به شهادت رسید، به خبرنگار ایسنا میگوید: شهید نفیسی در راه امانتداری به شهادت رسید به طوریکه هنگامی که سارقان از وی کلید خزانه بانک را میخواستند، گفته بود من و فرزندانم را بکشید اما در امانت بیت المال خیانت نمیکنم و کلید را نداده بود.
محمد قاسمی خاطرنشان میکند: صبح ۲۲ بهمن با شنیدن خبر قتل در بانک کشاورزی به همراه یکی از همکارانم به سمت بانک رفتیم و وقتی به آرامگاه بوعلی سینا رسیدیم با جمعیتی از نیروهای پلیس روبرو شدیم. با پرس و جو از نیروهای پلیس متوجه صحت ماجرا شدیم.
وی با بیان اینکه ۴۸ ساعتی زمان برد تا قاتلان پیدا شدند، میافزاید: یکی از کارمندان اخراجی بانک کشاورزی پولهای بانک را سرقت کرده بود که پلیس با مراجعه به منزل این فرد پول ها را از زیرکرسی پیدا میکند و متهم دستگیر میشود.
تهدید رئیس توسط کارمند اخراجی
قاسمی با اشاره به اینکه در این اتفاق پنج نفر به قتل رسیده بودند، بیان میکند: یکی از قاتلان شهید نفیسی که از کارمندان اخراجی بانک بود، قبل از این اتفاق شهید نفیسی را تهدید کرده بود اما وی اهمیتی به صحبت های کارمند اخراجی نداده بود.
این کارمند بازنشسته بانک کشاورزی با بیان اینکه سارقان کودک خردسال این رئیس لایق را در مقابل چشمانش سر میبرند، تصریح میکند: شهید نفیسی یکی از مدیران لایق و با شرف بود.
وی با اشاره به اینکه نخستین حکم بنده را شهید نفیسی امضاء کرد و هنوز هم این حکم را نگهداشتهام، بیان میکند: زمانی که شهید نفیسی حکم مرا امضاء کرد، به من دستور داد به شهرستان فامنین بروم و وقتی من از ایشان خواستم که از روز بعد در محل کارم در فامنین حاضر شوم، در جواب گفت خیر، حکم صادر شده و باید اجرا شود.
منصور طاهری که در آن زمان دانش آموز بود و امروز یکی از کارمندان بانک کشاورزی همدان است، درباره این اتفاق به خبرنگار ایسنا میگوید: به یاد دارم در آن زمان که این جنایت رخ داد، در مدت زمان بسیار کوتاهی قاتلان شناسایی و دستگیر شدند.
وی ادامه میدهد: من در آن زمان دانش آموز بودم و تمامی دانش آموزان در روزی که قاتلان را در آرامگاه اعدام میکردند برای تماشا آمده بودند و من نیز حضور داشتم و دیدم که مردم با پا سرهای قاتلان را همچون توپ فوتبال هل میدهند.
بهگزارش ایسنا؛ بعد از این اتفاق هولناک کتاب و شعرهای زیادی در این باره به چاپ رسید که یکی از این کتب کتاب «بیتا» بود که نام دختر نوجوان شهید نفیسی بوده که روایتگر زندگی تنها بازمانده این خانواده است.
در بخشی از کتاب بیتا میخوانیم: «گروه جنایتکاران آهسته از راه پله تاریک بالا رفتند تا به طبقه دوم رسیدند. حسین خودش بارها برای کارهایی مثل برقکشی به این خانه رفته بود و آقا رحمان و همسرش هم بارها به شکلهای مختلف به او کمک کرده بودند اما وجدان کلمهای ناشناخته در قاموس این جانیان بود. گویی وجود مسخ شده آنها را هیچ بانگی به جزء مرگ نمیتواند زنده کند. حسین که از قبل با پیشبینی چنین وقتی و در خلوت و نبود خانواده رئیس بانک، بارها محور لولای در را درآورده و روان کرده بود، با فشار پیچگوشتی به راحتی آنها را درآورد. با اشاره او هر سه نفر در دوتکهای را گرفته بالا و به عقب کشیدند اما پایین در به زمین برخورد کرد و صدای نسبتاً بلندی در آن سکوت شب برخواست. حسین فورا گفت: زود برید تو. هر سه نفر وارد آشپزخانه شده و منتظر ماندند. در این حال رحمان که به تازگی به خواب رفته بود، از شنیدن صدا بیدار شد و به سمت در آمد. کلید راهرو را زد. با روشن شدن لامپ، پلکهایش را کمی جمع کرد، نگاهی به راهرو و آشپزخانه انداخت، ناگهان فردی را دید که جورابی به سر کشیده و اسلحه در دست با تحکم به او گفت: وایسا ...»
انتهای پیام