دنیای کوکی
آیا اختیار یا اراده آزاد یک توهم است؟ مریم عربی «سال گذشته شما در نابود کردن زندگی من نقش داشتید. من همه چیزم را به خاطر شما از دست دادم؛ پسرم، همسرم، شغلم، خانهام و سلامت روانیام. همه اینها تقصیر شما بود، چون گفتید من روی هیچچیز کنترلی ندارم. گفتید مسئول هیچکدام از اعمالم نیستم. گفتید پسر شش ساله قشنگ من مسئول هیچکدام از کارهایی...
آیا اختیار یا اراده آزاد یک توهم است؟
مریم عربی
«سال گذشته شما در نابود کردن زندگی من نقش داشتید. من همه چیزم را به خاطر شما از دست دادم؛ پسرم، همسرم، شغلم، خانهام و سلامت روانیام. همه اینها تقصیر شما بود، چون گفتید من روی هیچچیز کنترلی ندارم. گفتید مسئول هیچکدام از اعمالم نیستم. گفتید پسر شش ساله قشنگ من مسئول هیچکدام از کارهایی که انجام میدهد، نیست… خدا نگهدار. امیدوارم در بقیه زندگی سرطانزده، شیطانی و رقتانگیزتان موفق باشید.» این یکی از انبوه ایمیلهایی است که گالن استراوسن، فیلسوف سرشناس منکر اراده آزاد، از طرف منتقدانش دریافت کرده و قطعا نرمترین و محترمانهترینشان است.
گرفتن پیامهای تهدیدآمیز و حتی تهدید به مرگ برای فیلسوفهای سرشناس، مسئله تازهای نیست. پیتر سینگر، فیلسوف استرالیایی، کسی که ادعا کرده کشتن نوزادانی که از ناتوانیهای جدی رنج میبرند، قابل توجیه است، بارها تهدید به مرگ شده، اما قضیه استراوسن فرق میکند. او از آن دسته فیلسوفهایی نیست که به ایدههای انتزاعی و جدا از زندگی واقعی و بهاصطلاح «فلسفه در مبل راحتی» مشهور باشد. استراوسن یکی از روشنفکرانی است که اراده آزاد بشر را انکار میکند. این دسته از فیلسوفها بر این باورند که انتخابهای ما از سوی نیروهایی فراتر از مرزهای کنترل ما هدایت میشود و بنابراین هیچکس بهتمامی مسئول اعمال و رفتارش نیست. استراوسن معتقد است پیامهای تهدیدآمیز از طرف کسانی میآید که پی بردن به این مسئله برایشان یک فاجعه وجودی را رقم میزند و به همین خاطر، واکنشهای تندشان را کاملا درک میکند.
دشواری انتخاب
دشواری تشریح معمای اراده آزاد برای کسانی که با این موضوع آشنا نیستند، به پیچیدگی یا غیرقابل درک بودن این مفهوم برنمیگردد. مسئله اینجاست که تجربه اراده آزاد و احساس اینکه ما رقمزننده انتخابهایمان هستیم، چنان در هستی فرد نقش کلیدی دارد که نمیتوان به قدر کافی از موضوع فاصله ذهنی گرفت تا تشخیص داد که واقعا چه خبر است. فکر کنید یک روز بعدازظهر احساس گرسنگی میکنید و به سمت ظرف میوه روی میز میروید و از بین سیب و موز، یکی را برای خوردن انتخاب میکنید. میتوانید هر دو را بخورید، یا هیچکدام را. معنای اراده آزاد و اختیار همین است و آنقدر در امور روزمره زندگی جاری شده که شک کردن به آن غیرممکن به نظر میرسد.
هیچچیز نمیتواند تا این حد آشکار و بدیهی باشد. بااینحال، روز به روز به لشکر فیلسوفها و دانشمندانی که وجود اختیار را انکار میکنند، اضافه میشود. جری کوین، یکی از جنجالیترین شکاکان اراده آزاد، میگوید: «این نوع اراده آزاد بهسادگی و با قطعیت از سوی قوانین فیزیک نفی شده است.» بسیاری از روانشناسان برجسته دنیا و عصبشناسان هم به جمع انکارکنندگان اراده آزاد پیوستهاند و آن را مفهومی «معیوب و نامعقول» توصیف کردهاند. یووال نوح هراری، روشنفکر و تاریخدان سرشناس و نویسنده کتاب «انسان خردمند»، هم اراده آزاد را یک افسانه ناهمگون با زمانه میداند که در گذشته کاربردی بوده و به مردم برای جنگیدن با ستمگران و ایدئولوژیهای ظالمانه انگیزه میداده، اما در دنیای مدرن و با دانش امروزی، از اعتبار افتاده است. به باور این دانشمندان، «علم داده» ما را بیشتر از خودمان میشناسد و بر همین اساس، انتخابهایمان را پیشبینی و دستکاری میکند.
میل مبهم وهمگرایی
بهرغم انتقادهایی که انکار اراده آزاد را انتزاعی و «فلسفه در مبل راحتی» میداند، واقعیت این است که رواج چنین باوری میتواند خطرات و تبعات دیگری هم در پی داشته باشد. پذیرش چنین واقعیتی باعث میشود هیچکس را بابت رفتارهایش مقصر ندانیم. احساس گناه بابت رفتارهای نادرست، احساس غرور بابت دستاوردها، یا قدردانی بابت لطف دیگران دیگر معنایی نخواهد داشت. مجازات مجرمان هم دیگر توجیه ندارد، چون موقع ارتکاب جرم، حق انتخابی نداشتهاند. منتقدان ترویج این باور نگراناند که این مسئله تیشه به ریشه همه روابط انسانی بزند، چون روابط عاشقانه، دوستانه و همه معاشرتها بر پایه انتخاب است و هر نوع رفتار عاشقانه یا احترامآمیز زمانی ارزشمند است که داوطلبانه و در نتیجه انتخاب باشد.
طبیعی است که پذیرش فقدان اراده آزاد میتواند برای بشر بسیار دردناک باشد و از نظر عاطفی فشار زیادی به فرد وارد کند. سال اسمیلانسکی، مدرس فلسفه، بر این باور است که هر چند درک عامه مردم از اراده آزاد اشتباه است، اما ترویج رویکرد انکار اختیار میتواند برای جوامع مشکلساز شود. او طرفدار رویکردی است که آن را «وهمگرایی» مینامد؛ به این معنا که هر چند تعریف قراردادی اراده آزاد غیرواقعی است، اما باور به خلاف آن به وخامت اوضاع دامن میزند. امثال اسمیلانسکی تا مدتها از گفتوگو و اظهار نظر در اینباره سر باز میزدند، اما حالا که دیگر این نظریه به قدر کافی رسانهای شده و کار از کار گذشته، به رویکرد وهمگرایی رو آوردهاند. اسمیلانسکی به گاردین میگوید: «این مسئله بعد از این همه سال حتی برای خود من هم بهخوبی جا نیفتاده. اگر عامه مردم واقعا درک کنند که چه خبر است، وضعیت بسیار ترسناک و پیچیده میشود. این موضوع برای کسانی که از نظر اخلاقی و احساسی حساس و عمیق هستند، واقعا تاثربرانگیز و مخرب است و میتواند حسمان را نسبت به خودمان و ارزش فردیمان تغییر دهد. این واقعیت بسیار تلخ است.»
عروسکخانه
پذیرش اینکه هیچکس در انتخابهایش آزادی کامل ندارد و ما مثل عروسکهای خیمهشببازی از سوی نیروهایی فراتر از کنترلمان هدایت میشویم، برای اغلب ما بسیار دشوار است. در کیس ظرف میوه و انتخاب از بین سیب و موز، شما در ابتدا به دلایل روانی احساس گرسنگی میکنید. این مسئله همچنین به عوامل ژنتیکی، شیوه تربیت و محیط زندگی شما برمیگردد؛ مسئلهای که باعث شده به جای دونات به سراغ میوه بروید. انتخاب موز به جای سیب هم به اتفاقهای پیشین و الگوی نورونهای مغز شما برمیگردد که خودش متاثر از شیوه تولدتان، والدینتان و شیوه تولدشان و درنهایت شکلگیری کیهان است.
اگر این مسئله درست باشد، هیچ جایی برای اراده آزاد باقی نمیماند. در دنیایی که برای انتخاب بین خوردن سیب و موز هم اختیاری نداریم، در مورد مسائل مهمتر و موثرتری مثل انتخاب رشته تحصیلی، شغل، همسر و… هیچ جای صحبتی نمیماند. از دید کسانی که وجود اراده آزاد را انکار میکنند، اتفاقهای دنیا به شیوهای ساعتوار از پیش کوک شدهاند و سر زمان مقرر اتفاق میافتند و در این میان، حق انتخاب، توهمی بیش نیست.
مورد عجیب چارلز ویتمن
گرگ کاروسو در کتاب جدیدش با عنوان «فقط بیابان» مینویسد: «از نظر کسانی که به وجود اراده آزاد مشکوکاند، اصلا منصفانه نیست که کسی را از نظر اخلاقی مسئول اعمالش بدانیم و با او بر همین مبنا رفتار کنیم.» به عنوان مثال، کیس چارلز ویتمن را در نظر بگیرید؛ مرد ۲۵ سالهای که قبلا عضو نیروی دریایی ارتش آمریکا بوده و بدون هیچ سابقه مشکل روانی، سوار ماشینش میشود و به خانه مادرش در تگزاس میرود و او را با ضربات چاقو به قتل میرساند. بعد به خانه برمیگردد و همین کار را با همسرش میکند. بعد از آن مسلح به بالای ساختمان بلندی مشرف به محوطه دانشگاه تگزاس میرود و حدود یک ساعت و نیم بیهدف به دانشجویان شلیک میکند. قبل از اینکه به دست پلیس کشته شود، ۱۲ نفر دیگر را هم به قتل رسانده و یک نفر دیگر هم در اثر شدت جراحات بعدا فوت میکند. بعد از این ماجرا نامهای کشف میشود که ویتمن شب قبل نوشته: «من درست نمیفهمم چه چیزی وادارم کرده که این نامه را تایپ کنم. شاید قرار است دلایل مبهمی برای کارهایی که اخیرا کردهام، به جا بگذارم. این روزها واقعا خودم را درک نمیکنم. من قرار است یک مرد جوان نسبتا منطقی و عاقل باشم. بااینحال، اخیرا (یادم نمیآید از کی شروع شده) قربانی افکار غیرعادی و غیرمنطقی زیادی شدهام که مدام در سرم تکرار میشود و برای تمرکز بر کارهای مفید باید انرژی روانی زیادی صرف کنم… امیدوارم بعد از مرگم جسدم را کالبدشکافی کنند تا ببینند اختلال فیزیکی خاصی پیدا میشود، یا نه… شاید نتیجه تحقیقات بتواند از تراژدیهای اینچنینی بیشتر جلوگیری کند.» نتیجه کالبدشکافی وجود یک تومور مغزی بزرگ را آشکار کرد که به آمیگدال یا بادامه ویتمن فشار میآورد؛ بخشی از مغز که علاوه بر ایفای نقش در درک احساسات و ایجاد پاسخ به آنها، مسئول واکنش ستیز یا گریز است؛ واکنشی فیزیولوژیک که در پاسخ به ادراک نسبت به موقعیتهای خطرناک به شکل حمله یا فرار بروز پیدا میکند.
حتی کسانی که وجود اراده آزاد را انکار میکنند هم معتقدند تشخیص اینکه تومور مغزی ویتمن منجر به اعمال او شده یا نه، غیرممکن است. آنچه روشن است، این است که وضعیت فیزیکی او احتمال دارد بر تصمیم او تاثیر گذاشته باشد. بعد از شنیدن این خبر، تغییر محسوسی در نگرش افراد نسبت به ویتمن پدید آمد. این ماجرا چیزی از ناگواری این فاجعه کم نکرد و به این معنا نبود که نیروهای پلیس نباید او را به قتل میرساندند؛ بلکه ویتمن را از یک فرد شیطانی به موجودی با اختلالات فیزیکی و روانی تبدیل کرد. مشابه همین اتفاق برای یک معلم ۴۰ ساله افتاد که به بیماری پدوفیلیا دچار بود و بابت آزار کودکان محکوم شد. کمی بعد دچار سردرد شد و مشخص شد تومور مغزی دارد. بعد از برداشتن تومور، امیال پدوفیلی او هم کاملا از بین رفت. کمی بعد دوباره این امیال برگشت و همزمان با یک اسکن مغزی مشخص شد که تومور او هم مجدد برگشته.
طرفداران نظریه عدم وجود اراده آزاد بر این باورند که پذیرش این نظریه باعث میشود کمتر از دیگران نفرت داشته باشیم، اما بر احساس علاقه و عشق و همچنین بر سایر جنبههای مثبت زندگی تاثیر نمیگذارد. استراوسن میگوید: «در دنیایی که در آن به اراده آزاد باور نداریم، توتفرنگیها همچنان خوشمزه باقی میمانند.» در این روی دیگر واقعیت، یک حس شورانگیز انسانی نهفته است؛ انگار همهمان تحت تاثیر نیروهایی فراتر از کنترلمان، توی یک قایق نشستهایم و در اقیانوس توفانزده بخت و اقبال شناوریم.
چلچراغ ۸۱۳