آثار غیرمکتوب جدید از هوشنگ مرادی کرمانی و ژوزه ساراماگو!
گزارشی از خلاقیت اهالی کسبوکار برای نامگذاری محصولات وطنی طاهره نمرودی تاکنون باد را تن کردهاید؟ یا شوق را و حتی خیال را؟ اینها عباراتی شاعرانه نیست و موضوع ما هم ربطی به ادبیات و شعر و شاعری ندارد، بلکه خلاقیتهایی که این روزها اهالی کسبوکار و فروشندگان برای نامگذاری محصولاتشان به کار میبرند، باعث شده حتی پوشیدن «سپس»، «هیاهو»،...
گزارشی از خلاقیت اهالی کسبوکار برای نامگذاری محصولات وطنی
طاهره نمرودی
تاکنون باد را تن کردهاید؟ یا شوق را و حتی خیال را؟ اینها عباراتی شاعرانه نیست و موضوع ما هم ربطی به ادبیات و شعر و شاعری ندارد، بلکه خلاقیتهایی که این روزها اهالی کسبوکار و فروشندگان برای نامگذاری محصولاتشان به کار میبرند، باعث شده حتی پوشیدن «سپس»، «هیاهو»، «آهسته» و «دیروز» هم شدنی شود! محصولات را که ورق میزنی، بیش از اینکه مدل مانتو توجه تو را جذب کند، این اسامی هر کدام از محصولات هستند که باعث میشوند یکی پس از دیگری همه را از دید بگذرانی تا ببینی بیشتر تمایل داری مدلی به اسم «ما» را تن کنی، یا مدلی به اسم «آنها» را؛ هر چند نام مدل «نیل» جذابتر است. پس از چندی به خودت میآیی و میبینی اصلا مدل «نیل» آن چیزی نبود که تو میخواستی و مدل «چون» به سلیقهات نزدیکتر است!
من باد میشم…
خلاصه اینکه این روزها دیگر پوشیدن باد لفظی استعاری نیست و تنها باید اراده کنی که از صفحات مجازی مانتویی خریداری کنی و میبینی پر است از باد و شوق و هیاهو در رنگها و مدلهای مختلف. برایم جای سوال دارد که فقط من در این حد درگیر اسمها شدهام، یا برای بقیه هم همینقدر جذاب است که فروشنده این فروشگاه میگوید: «عاشقشونن همه، واقعا اسمهای جذابیان، مثل مدل اینجا، اونجا و آنجا، اسمهای باحالیه.» و وقتی از او میپرسم آیا انتخاب این اسمها دلیل خاصی داشتهاند یا نه، اضافه میکند: «دلیل خاصی که نه، فقط از روی زمانها و قیدها انتخاب میشن، همین.»
تونیک نادر ابراهیمی یا شومیز فیروزه جزایری دوما؟
مطئنا باقی فروشگاهها هم از قوه تخیل خود برای انتخاب اسم در حد ممکن استفاده کردهاند؛ مثلا فروشگاهی دیگر که از قضا او هم تنپوش زنانه میفروشد، از راه دیگری وارد شده است و خریدار را در رودربایستی با نویسنده مورد علاقهاش قرار میدهد. به این صورت که شما میتوانید انتخاب کنید تونیک نادر ابراهیمی را بپوشید، یا بلوز هوشنگ مرادی کرمانی را و حتی شومیز فیروزه جزایری دوما را هم میتوانید در نظر داشته باشید. بالاخره دستتان برای انتخاب باز است، در این حین که در حال ارزیابی آثار گلی ترقی هستید تا مانتویش را بخرید، ممکن است مانتوی آرمان آرین را هم ببینید و بعد به فکر فرو روید که اشودزنگهه را بیشتر دوست داشتهاید یا بزرگبانوی روح من را.
باید اشاره کرد قضیه همینجا تمام نمیشود و وارد دنیای ادبیات جهان میشود و انتخابهایی مانند پانچ آنتوان چخوف، کت اسکات فیتز جرالد، شلوار ژوزه ساراماگو و حتی جلیقه گابریل گارسیا مارکز را هم میتوانید در نظر داشته باشید.
این را که بر اساس چه ویژگیهایی یک لباس برای یک نویسنده انتخاب میشود، نمیدانم، اما موسس این فروشگاه که خودش ادبیات خوانده، در یک پیام اشاره کرده است که در ابتدا تصمیم داشتهاند کافه کتاب راهاندازی کنند و در کنارش محصولات پارچهای به فروش برسانند، اما به دلیل شیوع کرونا نتوانستهاند این کار را شروع کنند و کلا فروشگاه لباس راهاندازی کردهاند و سعی میکنند هر طوری شده، قدمی در راه ترویج کتابخوانی ایجاد کنند و به جای تنها معرفی یک کتاب، از روش خلاقانهتری استفاده کنند که همین نامگذاری محصولات با اسم نویسندگان است.
او در ادامه نوشتههایش اشاره میکند مثلا کسی بوده که یکی از لباسهای یک نویسنده را انتخاب کرده و بعد به دنبال شناخت آن نویسنده هم رفته و این اتفاق چقدر میتواند برایشان خوشایند باشد.
صبحانهخوری با بزرگان
فروشگاههای لباس تنها جایی نیستند که از این خلاقیت استفاده میکنند، بلکه کافهها و رستورانها هم نهتنها دستکمی از آنها ندارند، بلکه دست آنها را هم از پشت بستهاند. مثلا در منوی صبحانه یکی از کافهها اینگونه نوشته شده است: صبحانه کیوان، صبحانه فروغ، صبحانه جهانگیر، صبحانه بابا نعمت و حتی صبحانه جوکر، در این بین همانطور که از اسمها معلوم است، صبحانه بابا نعمت از همه سادهتر و ارزانقیمتتر است و صبحانه جوکر از همه تجملاتیتر.
حدس زدن دلیل اسمگذاری به این سبک کار سختی به نظر میآید و میتواند دلایل بسیار متفاوتی داشته باشد، اما یکی از افراد این کافه میگوید اسامی افرادی است که وسایلشان در کافه است، مثل صندلیها، مبلمان، بسیاری از وسایل دکوری مثل آینه و آباژور و…
این ایده به نظرم جذاب بود و همچنین برای هر مشتری این کافه که داستان پشت این اسامی را بداند، میتواند از آن پس دید متفاوتی نسبت به خود کافه و حتی وسایل داخلش دهد و البته حدس میزنم با خود فکر میکنید پس جوکر این وسط چه میگوید که فکر میکنم شاید اسم مستعار یکی از افراد بوده.
کافه دیگری در خط فیلم زده است و نوشیدنیها را اینگونه نامگذاری کرده است: فارست گامپ، مری پایینز، سوتهدلان، ناخدا خورشید و… تا حد زیادی میتوان دلیل این نامگذاری را متوجه شد، اما وقتی از افراد کافه سوال میکنم، میگویند حضوری به کافه بروم تا برایم شرح ماوقع دهند.
اما کافهای که نامش را نمیبرم، از اسم شهرها برای نوشیدنیهایش استفاده کرده است. مثلا کاشان، شیراز، میبد و… صاحب این کافه دلیل اینگونه نامگذاری را استفاده از مواد اولیهای میداند که متعلق به هر کدام از این شهرهاست. مثلا نوشیدنی بهارنارنج اسمش شیراز است. اضافه میکند این نوع نامگذاری برای مشتریها جالب بوده و حتی گاهی اگر کسی شیرازی یا کاشانی باشد، نوشیدنی همان شهر را هم سفارش میدهد.
از مشکلات این نوع اسمگذاری هم به این نکته اشاره میکند که چون همه شهرها نیستند، بقیه که اهالی شهرهای دیگر هستند، اعتراض میکنند و میگویند مثلا چرا نوشیدنی تبریز نداریم یا آبادان، که در این بین آبادانیها بسیار جدیتر و پیگیرتر هستند. هر چند آنها تصمیم داشتهاند نوشیدنیهایی با اسم شهرهای دیگر هم ارائه کنند، اما مانند هر کسبوکار دیگری کرونا آفت جانشان شده و در تمامی این یک سال و اندی تنها در تلاش نگه داشتن کافه بودند تا ارائه محصولات جدید.
جدا از خلاقیتی که این نامگذاری برای جلب توجه مشتری دارد، میتواند مشکلاتی هم برایشان به وجود بیاورد، مخصوصا اگر مشتریهایی داشته باشند که بهدرستی از اصطلاحات کافهها سر درنمیآورند و برای نحوه سرو بعضیهایشان حتی به گوگل متوسل میشوند، وجود نامی مثل مردان سیاهپوش یا یوسف ماندلا در بین قهوهها میتواند آنها را به طور کلی از سفارش چنین مواردی منصرف کند.
اگر صاحب هر کسبوکاری هستید و تصمیم گرفتید از این ایده استفاده کنید، اسامی جدیدی را برای محصولاتتان انتخاب کنید. فقط در این بین اگر محصول زیبا و فرهنگی دارید، نام چلچراغ فراموش نشود.
چلچراغ ۸۱۳