عاشقی که هرگز ازدواج نکرد
مسعود بختیاری را همه ایرانیان علاقهمند به موسیقی ملی و سنتی میشناسند. خواننده محبوب بختیاری که آثارش بارها و بارها شنیده شده و آلبومهای «مالکنون» و «هیجار» از موفقترین نمونههای موسیقی محلی ایرانی است.
مسعود بختیاری با نام اصلی «بهمن علاءالدین» از متولدان سال معروف ۱۳۱۹ است. در سال ۱۳۱۹ چهرههای مطرح بسیاری از هنر و فرهنگ ایران از جمله عباس کیارستمی، محمدرضا شجریان، احمدرضا احمدی، محمود دولتآبادی، انوشیروان روحانی و... به دنیا آمدهاند.
او در خانوادهای پرجمعیت و سنتی در مسجد سلیمان زاده شد؛ اما به واسطه شغل پدر در شرکت نفت مدام با خانواده به شهرهای دیگری نقل مکان کرد و به همین دلیل در سال ۱۳۲۸ و در ۹ سالگی شروع به تحصیل کرد. سپس سالهای اول و دوم دبیرستان را در «دبیرستان هنر» به پایان رساند و در سال ۱۳۳۶ و به دنبال بازنشسته شدن پدر از خدمت شرکت نفت دوباره به مسجدسلیمان بازگشت و تا سال ۱۳۴۰ در «دبیرستان امیرکبیر» این شهر دوره تحصیلات دبیرستانی خود را به پایان رساند.
تا پیش از انقلاب با همراهی منصور قنادپور، نوازنده سنتور، آثاری را به دو گویش فارسی و بختیاری و با حالوهوای موسیقی شهری ارائه داد.
بختیاری پس از تکمیل تحصیلات متوسطه آن زمان به خدمت آموزش و پرورش درآمد و تا سن بازنشستگی در کسوت معلمی انجام وظیفه کرد. از سال ۱۳۵۰ در کنار شغل معلمی، همکاری خود را با رادیو اهواز و منصور قنادپور آغاز کرد. پس از انقلاب، مدتی در سکوت بهسر برد تا اینکه با عطا جنگوک آشنا شد و آثاری را با او نیز اجرا کرد. او در زندگی هرگز ازدواج نکرد و در سالهای واپسین عمر نیز در کرج و در کنار خانواده خواهر خود زندگی میکرد.
دلیل ازدواج نکردنش هم وفاداری به عشقی بود که هرگز به وصال نرسید. داستان عاشقی مسعود بختیاری زبانزد خاص و عام است. او یک معلم بود که به گفته خودش، عاشق دختری با اصل و نسب شد؛ ولی پس از چندی معشوقه اش به همراه خانوادهاش برای تحصیل از ایران میرود. او آنقدر در عشقش ثابت قدم بود که در طول عمر خود هیچگاه زنی اختیار نکرد و به قول نزدیکانش او هرچه در طول عمرش خواند از سوز دل خودش بود و پس از بازنشستگی نیز در جمع خانوادگی خواهرش در کرج میزیست. از حضور در تجمعات و مجالس چندان لذت نمیبرد. یکی از دوستداران او که ساکن اروپا بوده، در خاطرهای درباره مسعود بختیاری نوشته: «روز اول آبان ۱۳۸۵ شمسی تصمیم گرفتم او را پیدا کنم و برای اجرای یک کنسرت به اروپا دعوت کنم؛ اما پیدا کردنش کار آسانی نبود. خلاصه بعد از یکسری تلفنهای ممتد به این و آن توانستم شماره خانه آنها را در کرج پیدا کنم و با او صحبت کنم. خیلی خوشحال بودم که صدای او را میشنوم. بعد از معرفی خودم به او گفتم که خیلی دوست داریم که او کنسرتی را برای ایرانیهای ساکن اروپا اجرا کند، گفت که او دیگر پیر شده و مثل اول نمیتواند بخواند و در ضمن مریض هم هست. به او گفتم: آقای علاءالدین این را نگویید چون «پاوروتی» خواننده اپرای ایتالیایی که الان حدود ۷۰ سال سن دارد، هنوز که هنوز است در همه دنیا کنسرت میگذارد و اصلا هم احساس پیری نمیکند. او گفت: چرا شجریان خودمان را نمیگویید که انشاءالله خدا همیشه زنده نگهش دارد و بتواند بخواند او هم الان سنوسال مرا دارد. خلاصه بعد از یک صحبت طولانی با او و سوالاتی که همیشه از بعضی از متن شعرهایش داشتم و شنیدن پاسخ با او قرار گذاشتم که روز ۱۵ آذر که جواب نتیجه آزمایش او از بیمارستان میآمد، دوباره به او تلفن کنم که اگر جواب آزمایشها خوب بود و او مشکلی برای مسافرت نداشت، آنوقت حتما دعوت ما را خواهد پذیرفت و گرنه از پذیرش آن معذور خواهد بود؛ اما افسوس که هرگز به ۱۵ آذر نرسید و استاد قبل از آن از دنیای ما رفتند.»
بهمن علاءالدین در سال ۱۳۷۹ برای زندگی به شهرستان کرج رفت و سرانجام پس از طی یک دوره بیماری کلیوی و عمل جراحی مثانه در صبحگاه جمعه، دوازده آبان ۱۳۸۵ و پس از ۶۶ سال زندگی، به علت نارسایی قلبی در این شهر درگذشت. پیکر بهمن علاءالدین در جوار آرامگاه برخی از هنرمندان برجسته ایران مانند غلامحسین بنان، حبیبالله بدیعی، مرتضی حنانه، نعمتالله آغاسی، دلکش و هوشنگ گلشیری در بقعه امامزاده طاهر کرج بهخاک سپرده شد.