فامیل دور جانشین مصدق شد
گفتوگو با مرتضی آذرخیل به بهانه مجموعههای خلاقانه «بانک مردم ایران» و «پست مردم ایران» وقتی صبح برای هماهنگی نهایی گپوگفت با مرتضی آذرخیل تماس گرفتم، داشت روی طرح تمبر اصغر فرهادی کار میکرد. سرِ شب وقتی سر موعد مقرر زنگ زدم، گفت طرح فرهادی را گذاشته در صفحه اینستاگرامش (morteza.azarkheil@ ) ولی بهش حمله کردند که این خائن است و طعنه به...
گفتوگو با مرتضی آذرخیل
به بهانه مجموعههای خلاقانه «بانک مردم ایران» و «پست مردم ایران»
وقتی صبح برای هماهنگی نهایی گپوگفت با مرتضی آذرخیل تماس گرفتم، داشت روی طرح تمبر اصغر فرهادی کار میکرد. سرِ شب وقتی سر موعد مقرر زنگ زدم، گفت طرح فرهادی را گذاشته در صفحه اینستاگرامش (morteza.azarkheil@ ) ولی بهش حمله کردند که این خائن است و طعنه به اینکه بهنام بانی و بهنوش بختیاری و فلانی را هم تمبر کن و چه و چه که بماند. بعد از آه کشیدهای گفت سر ماجرای تیغه علامت و قاشق و چنگال مورد محبتِ عریان و آبدار به فارسی خیلی سخت قرار گرفته. حالا هم حدس میزده عدهای هجمهای بیاورند. میگوید با همه اینها دوست داشتم برای جایزه کن فرهادی واکنش نشان بدهم. ظاهرا این شده حالوروز گرافیک و گرافیست و سایر وابستههای این رشته از هنر. خلق کردن و درک شدن و نشدن، توضیح واضحات فرق اهانت و انتقاد، ممنوعیت و محبوبیت… اینکه کجای این خطوخطوط خانواده بزرگ گرافیک باشی، وضع و روزت کمی متفاوت است. با مرتضی آذرخیلِ بیعلاقه به مصاحبه درباره مجموعههای شخصیاش، «بانک مردم ایران» و «پست مردم ایران» و کارهای دیگرش گپ مفصلی داشتیم تا بلکه او را از توی طرح و تصویر به واژه و تفسیر بکشانیم. باشد که علاقهمند مصاحبه بیشتر شود و این مصاحبه روشنگری کوچکی بکند تا شاید در یک گوشهای از دنیا از یک هجمه به یک گرافیست و یک طرح کم شود. دستکم در جامعه خودمان که هر بار با هر یک از اینها شکن زلف یک گرافیستی و طراحی و هنرمندی یا ریخته یا سفید شده تا دیگران به درک معنای درست اثر برسند.
حالا که دستهایتان گرم است، از طراحی تمبر تازه بگویید. چطوری است که یک کسی را تمبر کار میکنید و کس دیگری را اسکناس؟
بعضیها را هم هر دو. مثلا کیارستمی را به خاطر ارادت ویژهام هم تمبرش را زدم، هم اسکناسش را. برای اسکناسها کانسپت این است که یک کاری برای مردم کرده باشند، کنار مردم بوده باشند. این بحث بود که همه فکر میکردند من طراحی اسکناس کردم، درحالیکه همچین قصدی نداشتم. کانسپتم این بود: بانک مردم ایران. اینکه اتفاقا همه چیز پول نیست و اینها هم سرمایههای ما هستند. شجریان سرمایه ماست، فرهاد سرمایه ماست، ناصر حجازی، مصدق… آدمها را برای طرح روی اسکناسها با این متر و معیار میسنجم و بر این اساس یکسری شخصیت را کاندیدا کردم که کار کنم.
یعنی میگویید یکجورهایی اینها گنجینهاند!
بله، میخواهم بگویم اینها سرمایه مردماند. اینها هم ثروت فرهنگی مردماند که باید بهشان توجه شود، به آثارشان، حرفهایشان، زندگیشان. یک نوع یادآوری است. یکجور ساختن رویای فرداست. ایدهاش تقریبا برای ۸، ۹ سال پیش بود. اولین بار این کار را برای مصدق کردم. عنوان بانک مردم ایران و مصدق. البته نشر کار مدتی طول کشید بعد با تردید این کانسپت را از مصدق منتشر کردم. میترسیدم بازخورد بد بگیرم. خوشبختانه اینطور نشد و ادامه دادم.
درواقع سپرده اول خودتان برای همین بانک خیلی سنگین بوده!
بله، مصدق برایم مهره سنگینی بود. دوست داشتم این کار را برایش انجام بدهم. کانسپت من هم به هیچ عنوان طراحی اسکناس نبوده. شاید یک سمبلی که توجه مردم را جلب کنم. آن بالا نوشتم بانک مردم ایران، یعنی اینها سرمایههای مردم ایراناند.
خب دیگر با مصدق ورشکست نمیشوید و مخاطبان هم کودتا نکردند!
خدا را شکر کارها ادامه پیدا کرد. از این مجموعه کار شجریان خیلی محبوب شد. سعی کردم یک روایتی هم کنار آن شخصیت باشد. یک داستانی که ماجرا را تکمیل کند.
حالا این اسکانسهای براق و نو مجموعه «بانک مردم ایران» را کی منتشر میکنید؟
تصمیمم برگزاری نمایشگاه است. یکی از اسکناسها رونمایی شد در نمایشگاه «۸۲ میلیون» که در جریان هستید چطوری شد. یک کمی وقتی آن کار را حذف کردند، فکر کردم هنوز آنقدرها پذیرا نیستند. دوست دارم شرایطش مهیا شود و نمایشگاه آثارم اینجا اتفاق بیفتد.
شرایطش چطور مهیا میشود؟
راستش خودم کاری نکردم. پیشنهادهایی برای ارائه در گالریهایی داشتم. این مجموعه چون در حال تکمیل شدن است، میخواهم به یک نقطهای برسد که قابل عرضه باشد. پروسه زمانبندیاش هم هنوز مشخص نیست. میخواهم در نسخ محدود در ابعاد بزرگ چاپ سیلک بزنم که هم هزینهبر است و هم زمانبر.
موجودی اسکناسها الان چقدر است؟ چند تا کار آماده دارید؟
فکر کنم آن مجموعه ۱۲ یا ۱۵ تا کار بشود که میتواند ادامه پیدا بکند.
مجموعه ادامهدار، یعنی مثلا ۱۰ سال دیگر شخصیت جدیدی اضافه میکنید؟
بله. هم اینکه مردم باهاش خوب ارتباط برقرار کردند، هم مخاطبان خاص دوستش داشتند و هم کسانی که در این حرفه هستند، از کارها استقبال کردند. این ارتباط چندسویه برایم باعث دلگرمی شد.
راستی چرا طرح اسکناس دکتر مصدق را از نمایشگاه ۸۲ میلیون در گالری ثالث حذف کردند؟
دلیل مشخصی نگفتند. گفتند این اثر حذف میشود. به دلیل مشخصی که نامشخص است و همه میدانند، حذف میشود. (میخندد)
حالا چرا با طرح فامیل دور جابهجا شد؟ خودتان انتخاب کردید؟
بله، خودم انتخاب کردم. الان هم که دارم با شما صحبت میکنم، دارم بهش نگاه میکنم. گفتم تنها راهش همین است که فامیل دور را بدهم که درها را میشناسد و میتواند جای خودش را باز کند و احتمالا حذف نخواهد شد. همین در بند در بودن… (میخندد)
شخصیتها را چطوری انتخاب میکنید؟ سلیقه و انتخاب شخصی است دیگر، سفارش که نگرفتید تا حالا؟
انتخاب شخصی است. سفارش که بوده. دوستانی پیشنهاد دادند آدمهایی را، ولی من همهشان را خودم انتخاب کردم و علاقه شخصی بوده. دوست داشتم آن شخصیت دیده شود. حالا یا مطلبی، یا شعری، یا قسمتی از کارش مرا جذب کرده. مجموعه بانک مردم ایران، بانک من است و خودم به سلیقه شخصی انتخاب میکنم.
چرا سفارش یا پیشنهاد قبول نمیکنید؟ چهره یا شخصیتی ممکن است به فکر خودتان نرسیده باشد.
اگر به نظرم نزدیک باشد، چراکه نه. یکسری دوستان پیشنهادهایی دادند، مثلا پسر مرحوم ناصر عبداللهی. البته قبلش خودم دوست داشتم تمبر ایشان را کار کنم. یکی از شخصیتهای مورد علاقهام بود. خیلی از این شخصیتها گنجینههایی هستند که دیگر نداریم.
احیانا پیشنهاد هنگفت هم داشتید که مثلا فلان شخصیت را روی اسکناس یا تمبر بزنید؟
بله داشتم. جوابم این بود که این یک مجموعه شخصی است و کاراکترها را خودم بر اساس کانسپتی که دارم، انتخاب میکنم. واقعا هم در شروع، کارم دلی بود. سفارشدهنده کار خودم بودم.
متریال کار چیست؟ چقدرش عکس است و چقدر کار نرمافزار؟
درحقیقت ترکیبی از اینهاست. بیشترش با نرمافزار انجام میشود. با قلمهای مختلف کار میشود که آن حسوحال حکاکی یا اینگریوینگ را بدهد. سعی میکنم آن بافت را دربیاورم روی کارها. حالا اینکه چه جوری کار کنی، یک مقدار زمان میبرد.
چقدر زمان میبرد واقعا؟
شاید چند ماه. اسکناسها به ماه هم کشیده؛ درست کردن آن متریال و ساختن زمینه کار و پیدا کردن عکس مناسب و فکر کردن به کانسپت که اصلا اتفاق چه باشد و چه تصویرسازی کنار پرتره باشد. مواقعی کار کردم و گذاشتم کنار. دوباره رفتم سراغش و همینجوری در کشوقوس بوده تا دربیاید. اتودهای مختلف زدم و اینقدر با کار سروکله زدم تا رسیده به آنجایی که آدم میگوید خودش است، همین است. آنجا کار تمام میشود که فکر کنم کانسپت من خوب در ترکیببندی نشسته. در تمبرها یک قالبی وجود دارد. در اسکناسها یکجورهایی مونتاژ میکنم، جاهایی را پاک میکنم و بافتهای اسکناس را درست میکنم و آن جاهایی که میخواهم پرترهام قرار بگیرد، جای دیگر تصویرسازی میشود و بعد میآیند کنار هم. نوشتههای اضافی که معمولا روی اسکناسها وجود دارد، اینجا نیست. سعی میکنم به اسکناس و به دیزاینش تا حد ممکن وفادار باشم و دیزاین خودم را درونش حل بکنم.
انتخاب عددهای روی اسکناسها را بر چه اساس اقتصادی و هنری کار میکنید؟
اینها هم بسته به روزی که منتشر کردم، مثلا سالروز تولد که شش رقمی است. دوتا، دوتا از سمت راست روز و ماه و سال را میگذارم. سعی میکنم اعداد مرتبط باشد. مثلا برای مصدق تاریخ ۲۸ مرداد سال ۳۲ را به صورت ۳۲۰۵۲۸ کار کردم.
عدد مبلغ را چطوری تعیین میکنید؟ مثلا حجازی ۲۰۰ریالی یا فرهاد روی ۵۰۰ریالی؟
کانسپت من طراحی اسکناس و عدد و رقم گذاشتن روی آدمها نبوده و با این عنوان هم اصلا بهش توجه نکردم. من رفتم سراغ اسکناسهایی که مرده بودند و از گردونه خارج شده بودند. هم برای اینکه مسئلهای پیش نیاید و هم اینکه یک نوستالژی برای بقیه دارد و توجهها را جلب میکند. باز میگویم که من به هیچ عنوان طراحی اسکناس نکردم، فقط میخواستم بگویم که بانک مردم ایران سرمایههایی بالاتر از پول است. شاید چون پول برای مردم جذاب بوده، این کارها زیاد دیده شده.
فارغ از آن ارزش ریالی، اینها خوب روی اسکناسها نقش بستهاند. واقعا مصدق روی ۱۰ تومانی رنگوبوی نفت و مبارزه میدهد.
من دقیقا بر اساس اینکه مثلا فرهاد حس یک رنگ طوسی سرد این شکلی به من میدهد، فکر کردم ۵۰ تومانی برای فرهاد مناسب است. یا آن ۱۰ تومانی به مصدق میخورد. یا علی حاتمی را که کار کردم، آن حسوحال و رنگولعاب خود اسکناس این را به من میداد که برای علی حاتمی مناسب است. اولویت من در انتخاب اسکناسها و آدمها بیشتر فرم اسکناسها بوده و رنگهایی که داشتند.
درواقع همان وجه هنری کار مدنظرتان بوده!
واقعا عدد مهم نیست. آنهایی موضع میگیرند که کماکان بر پایه این میسنجند که این اسکناس است، پس ارزش آن آدم و ارزش مادی اسکناس باید به هم بخورد و اینکه چهرههای فرهنگی- هنری همانطور که در همه جای دنیا مرسوم است، میتواند روی اسکناسهای ما هم قرار بگیرد. البته که خوب است یک روزی این اتفاق بیفتد، ولی داستان من این نبوده. آنها با این دید میسنجند که فرهاد ۵۰ تومان، یا شجریان یک میلیون تومان.
میبرند صرافی کارت را!
بله، بله. میخواهند چنج کنند کار را. خیلیها با این دید نگاه کردند. من هم هیچوقت راجع به کانسپت ماجرا حرف نزده بودم. معمولا هم چیزی نمینوشتم و فقط عنوان بانک مردم ایران را میزدم. بهمرور آنهایی که باید بگیرند ماجرا را گرفتند و همراه شدند.
عکسها را برای کار چطور پیدا میکنید؟
واقعا با سختی. کارم خیلی با کیفیت عکس مرتبط است. اول میروم اینترنت را میگردم؛ از صفحه اول تا آخرش. اگر سوژهها کسانی باشند که قابل دسترساند، میروم سراغ خانوادهشان. اینکه میگویم کارها طول میکشد، یک بخشی همین است که به آن تصویر مناسب برسم. پروسه پیدا کردن که از اینترنت شروع میشود و اگر به نتایج خوبی برسم، با همان کارم را پیش میبرم و اگر نشد، سراغ خانواده و دوستان میروم. مثلا با وکیل فرخزاد ارتباط گرفتم، یا برای فروغ سراغ ناصر صفاریان رفتم. بعضی وقتها هم چیزهای دریافتی چیز خوبی نبوده و آخرش همان عکس اینترنت را کار کردم.
خانوادههای هنرمندان یا عکاسانی که احیانا پرتره دارند، همکاری نمیکنند؟ چه جوری است که نمیتوانید عکس پیدا کنید در گوگل که اکثرا کیفیت در حد چندکیلو بایت است؟
خب یک کسی مثل بیژن مفید را که اهل عکس گرفتن نبوده و عکسهای محدود ازش هست، کاری نمیشود کرد. من سراغ دخترش خانم شیما رفتم، یا سراغ خانم جمیله ندایی، سراغ خواهرزادهاش، یاشار صمیمیمفخم. با اینکه همکاری کردند، اما درنهایت عکسهای باکیفیتی به من نرسید. یا برای علی حاتمی چون نمیخواستم آن چهرهای را که از ایشان زیاد دیده شده کار کنم، سراغ خیلیها ازجمله آقای هوشنگ گلمکانی رفتم و از ایشان چند تا عکس گرفتم، ولی مناسب کارم نبود. من نیاز داشتم به پرترهای که نگاه رو به دوربین داشته باشد. یکسری عکسها بود که به کانسپت من نمیخورد. بعد از انتشار اسکناس علی حاتمی، فایل نهایی را برای خانم لیلا حاتمی فرستادم که ظاهرا برآشفته شدند و گفتند این لباس نظام را از تن پدرم دربیاورید! در صورتی که من از المانهای فیلم «حاجی واشنگتن» استفاده کرده بودم و مقصود دیگری داشتم. با این همه خانوادههایی هم بودند که قبل و بعد از ماجرا برخورد خوبی داشتند. مثل خانم احترام برومند و خانم لیلی رشیدی.
درواقع یک آلبوم میخواهید که عکس مورد نظرتان را انتخاب کنید؟
دقیقا. ممکن است چند تا عکس هم برای من بفرستند، ولی نتوانم استفاده کنم و در کارم ننشیند. یک بار هم از خانم مریم زندی عکس گرفتم و نشد استفاده کنم. روی پرتره شجریان کار میکردم. هیچکس همکاری نکرد. انگار که من برای طراحی مجموعه خودم از یک سازمانی سفارش گرفتم. شاید توقع پول یا هزینه داشتند. اگر این هم بود، من پرداخت میکردم. خانم زندی پرترههای خوبی داشتند. میخواستم در کارم تصویر جدیدی باشد. منتها کیفیتی که به دستم رسید، به کارم نیامد و نشد همکاری کنم. البته خانم زندی گفتند در سفر هستند و دسترسی به آرشیو عکسهایشان را ندارند. راستش من باید یکسری عکس ببینم و از بین آنها خودم انتخاب کنم.
تابهحال شده که خانواده یک هنرمند با کار مخالف باشد، یا خوشش نیاید؟
بله. مثلا عکس مریم میرزاخانی را به مناسبت تولدش روی اسکناس میخواستم کار کنم، چون قواره او را در مجموعه اسکناس میدیدم. دومین خانم هم میشد بعد از فروغ فرخزاد در این مجموعه. آن موقع ایمیلی به پدرشان فرستادم و خودم و کارم را معرفی کردم و تعدادی از کارها را هم فرستادم. ایشان تماس گرفت و گفت شکایت میکنم اگر این کار را بکنی. هرچه توضیح دادم که من سوای تمبر که کار کردم، دو، سه تا طرح دیگر از دختر شما زدم برای مجله «دانستنیها» برای «همشهری جوان»، طرح دفترچه قدیمی. میگفتند مجله و مطبوعات و کتاب اشکالی ندارد، ولی طرح روی اسکناس نه. بهش توهین میشود با این کار. به نظرم یا من نتوانستم درست کانسپت هنری ماجرا را توضیح دهم، یا ایشان دچار سوءتفاهم شدند. من داستانم ادای دین بوده. اینها باعث افتخارند که همه جا اسم ما را بهخوبی میبرند. چرا نباید در کارهای خلاقه ما باشند؟!
حالا نمایشگاه بگذارید، همه میبینند که این یک بانک جدید است و حساب سپردهاش متفاوت است، روی هنر شما بیشتر حساب باز میکنند.
بله، یک کانسپت جدید است. من اسکناس را انتخاب کردم که مفهوم سرمایه را بتوانم برسانم. نمای جذابی است. همه پول دوست دارند، منتها من به اسکناس که همیشه با دید مادی سنجیده میشود، ابعاد معنوی و هنری دادم.
شاید هم کار به اندازهای که باید، دیده نشده و در خانههای مردم نرفته.
خودم هم دوست دارم این اتفاق بیفتد. خیلیها پیگیری میکنند که بعضی کارها را داشته باشند. دوست دارم نمایشگاه برگزار کنم و به تعداد محدودی فروش داشته باشم. یا یک جوری بالاخره کار را عرضه کنم و برود روی دیوار خانههای مردم و آن کاراکتری را که برایشان خاطره دارد، در یک فرم جدید ببینند.
برویم سر مجموعه «پست مردم ایران». الان تقریبا نامه و اداره پست دیگر کاربرد ندارد. برای دهه ۶۰ و ماقبل آن نوستالژی است. این را چطور شروع کردید؟
این مجموعه هم با تمبر فروغ شروع شد. علاقه شخصی هم به تمبر داشتم. از بچگی برادرهایم آلبوم تمبر داشتند. همیشه تمبر و اسکناس و کلا چیزهای قدیمی برایم جذاب بود. تقریبا سه سال پیش بود که تمبر فروغ را کار کردم. اسمش را آوردم و تاریخ تولد و مرگ و در آخر دیدم کار به دل خودم نشست. تصمیم گرفتم این را مجموعه کنم؛ کاراکترهایی را که شاید در قواره اسکناس نمیدیدم، ولی دوستشان داشتم و مردم دوستشان داشتند، در این قالب بیاورم. سعی کردم حالوهوای تمبر نزدیک به آن شخصیت باشد. مثلا تمبر کیارستمی را با الهام از پوستر فیلم «شیرین» که چاپ سنگی است، طراحی کردم، یعنی یک چیزهایی از آن شخصیت درون آن طراحی اتفاق بیفتد.
در تمبر هم باز مسئله عکس را دارید؟
بله، تکنیکی هم که استفاده میکنم، بر اساس نرمافزارهای مختلف است. قبلش باید روی عکس کار کنم و آمادهاش کنم برای آن فیلترهایی که استفاده میکنم. بعضی موقعها ترکیب چند تا فیلتر است، بعضی موقعها هم با یک فیلتر انجام میشود. بعد رویش یکسری تاش میآورم، یا بکگراندش را کار میکنم، ولی عکس مهم است که کیفیتش یک حداقلی داشته باشد. مثلا از پروین اعتصامی همین چند تا عکس است که آن هم اسکن شده و در چند جا داریم. آنها را دیگر بهاجبار کار میکنم، ولی ترجیحا میگردم تا عکس مناسبِ کارم را پیدا کنم. اگر عکاسی همکاری کرد، یا اسم عکاسِ عکسی را که پیدا کردم، بدانم، حتما مینویسم که حقوق معنوی او حفظ شود. این توضیحات فنی را هم برای دوستانی که دوست دارند تمبر و اسکناس طراحی کنند، میگویم. (میخندد) خیلیها فقط دنبال حلالمسائل هستند.
خیلی وقتها این حلالمسائلها را هم فقط جمع میکنیم!
همین است. نمیخواهد خودش تلاش کند. شروع کار این تصویرسازیها از سال ۹۰، ۹۱ بود. در مجله «۲۴» یکسری صفحات کارگاهی داشتیم. یک بار مدیر هنری مجله ۲۴، آقای روحالله گیتینژاد، یکسری تیپ تصویرسازی خارجی نشان داد و گفت اینها را دربیاور. من هم خیلی بالا و پایین کردم. بیتمپ کردن و این حالت مثل اسکناس بودن با انواع تکنیکها و قلمها و ابزارهای مختلف که به یک نتیجهای برسم و کار کنم. یک جلد برای مجله ۲۴ در سال ۹۴ کار کردم که آن هم ایدهاش تمبر است، با همین تکنیک کار کردم. بازیگران ایرانی هستند در قالب تمبر.
چرا بعضی از تمبرها دوتایی هستند، مثل مریم میرزاخانی و علامت بینهایت، صادق هدایت و جغد؟
خب این هم یک شکلی از تمبر است. خود تمبربازها میگویند بلوک چهارتایی، بلوک ششتایی. دوست داشتم این تمبرهایی که کنار هماند و در گذشته هم کار شده که مثلا چهار تمبر با هم یک تمبر را بسازند، در آن دوتاییها یک داستان و روایتی را که قبلا در اسکناسها آورده بودم، در اینجا هم امتحان کنم. از هدایت شروع شد و داستان سایهاش و بوف کور که سایهاش شده جغد. سعی کردم هم برای تنوع و هم برای آنهایی که ایده بهم میدهد، این کارها را انجام دهم، یعنی چیزی بیشتر از حس نوستالژی تمبر باشد. مثلا برای مریم میرزاخانی ایده بینهایت بودن، هم رفتن به بینهایت را میرساند، هم یک مفهوم ریاضی است و هم معنی بینهایت بودن و ماندگار شدن را داشت.
تمبرها چقدر زمان میبرد؟
کمتر از اسکناسها وقت میگیرد. سعی میکنم دیزاین هم بکنم. یکسری قالبها را هم تکرار میکنم. درکل بسته به متریالم و اینکه به آن تصویرم دست پیدا کنم و مراحل آمادهسازی را انجام دهم، تقریبا یک هفته. در تمبرها آنهایی که ایده دارد، بهش بیشتر فکر میکنم و در اجرایش بیشتر زمان میگذارم. بعضی موقعها یکسری ایدهها میآید و خودش است. بعضی موقعها یک کاری را شروع میکنم و اتود اول را میزنم، بعد اتودهای دیگر و باز برمیگردم سر اتود اول که بین همه طرحها بهتر شده و ایده درآمده. یک موقعهایی هم خیلی کار میکنم تا ایده قوام پیدا کند و کار دربیاید.
این روایت و قصهای که میخواهید در اسکناس و تمبر بیاورید، از کجا میآید؟ از جنبه ژورنالیستی و دورهای که در مطبوعات فعالیت داشتید؟!
خب، یک وقتی میخواهم حرفی بزنم، غیرمستقیم در چندین لایه میآورمش. شاید از نقاشی خواندنم میآید، شاید از گرافیک کار کردنم میآید، شاید هم مطبوعات بوده. من از سال ۷۴، ۷۵ به عنوان کارتونیست که شروع کردم به کار، کارم چاپ میشد و در مطبوعات بودم. مجلهای بود به اسم «طنز پارسی» که رقیب «گل آقا» بود. هر هفته در اخبار و سیاست بودم، ولی اینکه ژورنالیستی به قضیه نگاه کنم، نه. با توجه به زمانهای که توش هستم و آن کاراکتری که انتخاب میکنم، کار شکل میگیرد. الان مثلا چه حرفی را باید زد، یا این آدم چه حرفی را میخواسته بزند، به آنها اشاره میکنم. توضیحی ندارد واقعا. مثلا اسکناس بیژن مفید را دیدی، اگر «شهر قصه» را هم گوش کرده باشی، داستان را میگیری. سعی کردم یک حرف کلی بزنم که ۱۰ سال دیگر هم نگاه کنی، همچنان حرف را بگیری. ممکن است خیلی شخصی باشد و هر کسی برداشت خودش را داشته باشد نسبت به کار. نمیتوانم بگویم خوشحالم یا ناراحتم. میگویم پس میشد از این زاویه هم بهش نگاه کرد. ممکن است لزوما آن چیزی را که من میخواهم بگویم، برداشت نکنند و برداشت خودشان را داشته باشند که برایم قابل احترام است. سعی کردم ماندگاری کار را بیشتر کنم. اگر فروغ است، آن درخت خشکیده و برگهای ریخته و آن تخته سیاهِ «این خانه سیاه است» تکیه داده شده… این جزئیات را الان من نباید بگویم در تصویر وجود دارد و شما باید ببینید. فرهاد را میتوانید ببینید، این پرنده که روی ۵۰ تومانی بود، حالا شده گنجشکک اشیمشی.
این قصهها که آشنایند، ولی آیا روایت و قصهای هم بوده که فهمیده نشود، یا بد فهمیده شود و خودش داستانی درست کند؟ در تمبرها، اسکناسها یا طرحهای دیگر.
من سعی کردم یک کار درخوری که در تصورم هست، برای روایت داشته باشم. بازخورد خوب که میگیرم، خیلی برایم ارزشمند است. اینکه یکسریها میفهمند. اینکه میتوانی تاثیر مثبت بگذاری، حتی روی یک نفر، انگار من کارم را کردم. موقعی که آن طرح قاشق و چنگال را کار کردم، کلی کامنت خوب گرفتم. هزاران کامنت بد هم گرفتم. بازخورد خوب باشد، حس میکنم آن لایههایی که برای خودم فکر کردم در تخیل خودم که مثلا حاجی واشنگتن روی دوچرخه باشد، در تهران خالی که هیچکس نیست، آن حس مرا گرفته بیننده. وگرنه باقیاش قابل توصیف نیست. فقط میشود درکش کرد. ممکن است لزوما آن منظور من هم نباشد، ولی باهاش ارتباط برقرار کرد. این خیلی مهم است.
از بین گرافیستها، اسطورهای یا استادی برای خودتان دارید؟
کارهای خیلیها را دوست دارم که الان هم در قید حیات هستند؛ کارهای ممیز، مثقالی، شیوا، عابدینی. در شروع کارم قبل از دانشگاه در دوره دبیرستان که کار میکردم، انتشارات روزنه تازه راه افتاده بود. گرافیک جلدهای بعضی کتابهایش را رضا عابدینی کار کرده بود. یک تیپی کار کرده بود که جدید بود در تایپوگرافی که من شیفته کارهای آن دورانش شدم. تفریحم این بود که بروم کتابفروشیها و این جلدها را نگاه کنم و کتابها را ورق بزنم و کارها را بخرم. کارهای فرهاد فزونی را هم دوست دارم. هر کدام از گرافیستها در یک بخشی خیلی خوباند. لزوما اینکه یک طراح، لوگوی خوب بزند، یا پوستر خوب بکشد، یا کاریکاتور خوب و اینها نیست. ممکن است خوب کار نکند در همه بخشها، ولی هر کسی سعی میکند استایل و سبکوسیاق خودش را داشته باشد. من شاید خیلی در این قیدوبند نیستم، یا حتی نرسیدم به آن استایل. خیلیها بودند. اینهایی که گفتم، آدمهای بزرگی هستند. گرافیک به اینها مدیون است. بچههای الان به اینها مدیوناند. اینها بودند که نسلهای بعدی آمدند و بعد از ما هم نسلهای بعدی خواهند آمد.
یکسری طرحهای نسبتا قدیمی کاریکاتور هم دارید!
من خیلی زود کار را شروع کردم و شروعش هم با کارتون بود. سال ۱۳۷۳ در فستیوال کارتون یومیوری شیمبون ژاپن برنده شدم و جایزه ویژه داوران را در بخش نوجوان گرفتم. یک دورهای خیلی کارتون و کاریکاتور کار میکردم. در نوجوانی در مجله «طنز پارسی» هم کارتونیست بودم و موضوعات روز و اجتماعی را به سبک گل آقایی کار میکردم. همزمان یک گروهی داشتیم به اسم «گروه کاریکاتور شیراوژن» که کماکان فعال است. البته من سالهاست فعالیتی نداشتم. آن موقع نزدیک ۱۰ تا نمایشگاه گروهی گذاشتیم. این کارها مربوط به آن موقع است که کاریکاتور کار میکردم. دورانی که کاریکاتور چهره کار میکردم، کارتونهای موضوعی کار میکردم، مثل شام آخر. شاید ۱۵، ۱۶ سال پیش است. تقریبا تا دانشگاه فعال بودم در کاریکاتور و کارتون. بعد چون روی طراحیام تاثیر گذاشته بود و طراحیام به نوعی اغراقشده بود و برای دانشگاه هم باید امتحان عملی میدادیم، این شد که از کاریکاتور و کارتون فاصله گرفتم.
یکجور نگاه و رد کودکانه در آن کارهاست، مثل طرحی که از گلشیری کشیدید، یا از هدایت. شبیه کارهای کانون پرورش فکری هم هست!
صادق هدایت را اصلا از روی عکسش کار نکردم. هرچه در ذهنم مانده بود از هدایت، تصویر کردم. شاید ۲۰، ۲۱ ساله بودم که اینها را کار کردم. در یک نمایشگاههایی استفاده شد. من با مداد شروع کردم به کار کردن. برای یکی از نمایشگاهها ۱۰ تا چهره کار کردم؛ مارکز بود، اخوانثالث بود… درباره کانون هم من تقریبا از دو سالگی در کتابخانه کانون پرورش فکری بودم. برای من کانون یک جایی بود که شاید استعدادهایت را پیدا میکردی. آنجا فهمیدم نقاشیام خوب است، یا به این کار علاقه دارم. به بچهها امکان این داده میشد که خودشان را پیدا کنند. من چون برادر هنرمند زیاد دارم، بهاتفاق آنها میرفتم. برادر مجسمهساز، طراح گرافیک، دیزاینر، همه در هنر هستیم. بودن کنار اینها تاثیرگذار بود و اینکه کشیده بشوم به سمت هنر. من هنرستانی نبودم. به اصرار برادر بزرگترم رفتم دبیرستان. اینجوری بود که ۱۵ مهر مرا از دل هنرستان درآوردند و با پارتیبازی کردند در مدرسه نمونه مردمی که در آزمون ورودیاش رد شده بودم! من عضو پیوسته کانون بودم، بعد مربی نقاشی شدم، بعد گرافیست کانون شدم و همینطوری کشیده شدم به سمت کارهای دیگر. همیشه میگویم کاش ۶۰ سال قبلتر به دنیا میآمدم؛ آن زمانی که لیلی امیرارجمند بود و خیلیهای دیگر. زمانی که حسین علیزاده استاد موسیقی کانون بود، کیارستمی بود و… دوست داشتم آنموقعها میبودم؛ وقتی که کانون واقعا کانون بود.
برایتان فرقی بین فعالیتهایی که در عرصههای مختلف از مطبوعات، داوری جشنوارهها، طراحی پوستر و فعالیتهای کانون،… داشتید، هست که مثلا یکی را بیشتر دوست داشته باشید؟
بله، هر کدام تجربهای متفاوت داشت و برایم جذاب بود. اصولا من با تصویر رابطهام خوب است. مطبوعات هم دوره خاص خودش را داشت، خصوصا کار کردن در همشهری جوان که استرسهای هفتگی داشت که کار برسد و کیفیت کار و پیشینه نشریه و… چیزهایی که الان دیگر دوست ندارم. همه کارهایی را که کردم، دوست دارم. کاریکاتور، کارتون، تصویرسازی و طراحی پوستر و هرچه تصویر توش بیشتر نقش بازی کند، برایم جذاب است. من نوشته کمتر دارم در کارم. پوسترهایم را هم سعی کردم کاری بزنم که تصویر توش حاکم باشد.
کارهایی مثل داییجان ناپلئون، آقای هالو،… اینها را هم میخواهید مجموعه کنید؟
بله، اینها را هم به فکر هستم که ادامه بدهم؛ یک تصویرسازی باشد با یک بخشی از یک نوشته یا فیلم و اینها. برای سریال «داییجان» به لحاظ تصویری یک کمی دستوبالم بسته است، چون نسخه باکیفیتی وجود ندارد ازش. کاراکترهای آقاجان، اسدالله میرزا، کار کار انگلیسیهاست و… همگی در ذهن مردم ماندهاند، یا کاراکترهای سینمایی مثل آقای هالو که علی نصیریان را بر اساس آن کاراکتر کار کردم. برای ادامه میروم سراغ شخصیتهای خاص مثل عباسآقا سوپرگوشت یا دیگر کاراکترها.
چند سال پیش طرحی برای بهروز وثوقی کار کردید که خیلی دیده شد. چهره امروزی او بود در کنار نقشهایی که قبلا بازی کرده بود. به نظرم بعدش بود که این طرحهایی که چهره امروز و دیروز هنرمندان کنار هم هستند، زیاد شد. انگار از روی آن طرح شما این ایده درآمده یا نه؟
من طرح آقای وثوقی را به مناسبت تولد ۸۰ سالگیشان کار کردم. دوست داشتم ادای دینی بکنم. همیشه از فیلمهایش لذت بردم. هنرمند خالقی بوده و نقشها و کاراکترهای ماندگاری خلق کرده که حذفشدنی هم نیستند واقعا. بعدترها دوستانی را دیدم که چهره امروز و دیروز هنرمندان را کنار هم کار میکنند. کار من تککار بود که برای بهروز وثوقی کار کردم. نمیدانم اولی بودم که چهره امروز و چهرههای دیروز را در یک قاب کار کردم یا نه. اگر دوستان دیگر از من تاثیر گرفتند که خیلی خوشحالم. اگر هم نه که خب من به نوعی ادامهدهنده راه آنها بودم. طرح بهروز وثوقی یک کار دلی بود و یک کادوی تولد. میخواستم زحماتش را ارج بگزارم. یکجور ارادتی بود به ایشان. کار هم خوشبختانه خیلی دیده شد. مردم هم خیلی استقبال کردند و بازنشر دادند، هرچند هیچجا اسمی از من برده نشد، شاید چون امضا نداشت.
بین آثارتان شاید چون تککارها شناختهشده نیستند در قالب مجموعه و هم اینکه امضا ندارند، اینطور بی اسم هنرمند منتشر میشوند!
تککار زیاد دارم. هر کدام هم قابلیت این را دارد که مجموعه شود. توی کارهایم یک مونالیزا دارم که کسی برایم فرستاد که این طرحت را دارند در اصفهان روی کوسن چاپ میکنند و میفروشند. رفتم در پرایوت نوشتم این کار من است و… جواب دادند که مسئلهای ندارد، ما اسمتان را تگ میکنیم. این بود نتیجه اعتراض من. خب، نه اسکناسها و نه تمبرها را نمیشود امضا کرد، چون آسیب میزند به کار. یک کسی در انافتی چند تا از تمبرهایم را از اینستاگرام برداشته بود رایت مجازی و فروش مجازی کرده بود. بدون اجازه… میتوانید تصور کنید! بههرحال، این خیلی غمانگیز است که آدمها حریم و حقوق هم را رعایت نکنند. کپیرایت در ایران اصلا جدی گرفته نمیشود.
چلچراغ ۸۲۴