عالم از ناله‌ عشاق مبادا خالی

منبع خبر / طنز / 12-12-1400

عالم از ناله‌ عشاق مبادا خالی

نامه‌ای به اصغر فرهادی بعد از جایزه بزرگ جشنواره کن فرشید قلی‌پور سلام آقای فرهادی. حال شما؟ امیدوارم خوب باشید. ما که خوبیم. خوبیم به خوشی شما. دلمان گرم است که سالی، دو سالی، شما جایزه‌ای می‌گیرید در ابعاد بین‌المللی و ما که به جبرِ روزگارِ بعضا سخت و نامراد، و به کم‌لطفی برخی از رفقا، درگیر دایره‌ بسته‌ای که دور خودمان کشیده‌ایم،...

نامه‌ای به اصغر فرهادی بعد از جایزه بزرگ جشنواره کن

فرشید قلی‌پور

سلام آقای فرهادی. حال شما؟ امیدوارم خوب باشید. ما که خوبیم. خوبیم به خوشی شما. دلمان گرم است که سالی، دو سالی، شما جایزه‌ای می‌گیرید در ابعاد بین‌المللی و ما که به جبرِ روزگارِ بعضا سخت و نامراد، و به کم‌لطفی برخی از رفقا، درگیر دایره‌ بسته‌ای که دور خودمان کشیده‌ایم، شده‌ایم، ناگهان یادمان می‌افتد که ما نیز مردمانیم! ما نیز وطنی داریم که می‌شود به جهانیان فخر فروخت. ما پیشینه و تمدن و فرهنگ و هنری داریم که می‌توان با آن به سراسر عالم پُز داد. و این‌ها را همه از شما داریم. شمایی که با زبان سینما ما را به جهان معرفی کردید. شمایی که به دنیا یادآور شُدید از دیار عباس کیارستمی هستید که سینمای جهان به نامش تعظیم می‌کند. حالا این هم‌وطنِ کیارستمیِ بزرگ است که سینمای جهان را مبهوت نگاه ایرانی‌اش ساخته. دست مریزاد آقای فرهادی.
اگرچه همیشه یک دلهره‌ ریزی هم درونمان شکل می‌گیرد که باعثش شما هستید! نه؛ بد برداشت نکنید. منظورم این است که به خاطر شما دلهره می‌گیریم! مثلا دلهره گرفتیم وقتی ساندرا بولاک پاکت جایزه‌ اسکار را باز کرد. دلهره داشتیم که مبادا نگوید اصغر فرهادی؛ مبادا اسم فیلم‌ساز دیگری را بخواند و اوقاتمان تلخ شود. یا همین چند روز پیش که بانو سوفیا لورن برخاست تا نام شما را اعلام کند، دلمان مثل سیروسرکه می‌جوشید. دست خودمان نبود. همیشه همین‌طور بوده. هر جایزه‌ شما برای ما دلهره‌آور بوده. مبادا فلان، مبادا بیسار، مبادا بهمان. اولین بار هم از جشنواره‌ برلین شروع شد که برای «درباره‌ الی…» جایزه گرفتید. اتفاق بزرگی بود اگر جایزه به شما می‌رسید، که رسید. و افتاد آن اتفاق بزرگ. همه‌ استرس و نگرانی ما با همان جمله‌ای که پیمان معادی فریاد زد، خالی شد و وقتی با صدای بلند در سالن گفت: «اصغر خیلی چاکریم!» انگار صدای همه‌ ما بود که شما را می‌خواند. یک «آخیشِ» دل‌چسبی با خود داشت که حال آدم را خوب می‌کرد. باغتان آباد آقای فرهادی.
اسکار اولتان را که دیگر نگویم. برای مایی که خود را سینماگر و تئاتری می‌دانیم و در سر رویاهای بزرگی داریم، اسکار اولتان حکم صعود تیم ملی فوتبال به جام جهانی را داشت، یا صعود تیم ملی والیبال به المپیک. وقتی رضا قوچان‌نژاد به کره‌ جنوبی گل زد، یا پوئن مهمی که با جا خالی انداختن سعید معروف گرفتیم و صعود کردیم هم یادم است، به هوا پریدیم و رقصیدیم. و درست وقتی ساندرا بولاک با لهجه، اسم شما را خواند، نمی‌دانید چه جستی به هوا زدیم! هرچه سینماگر و تئاتری و هر هنرمند هر رشته‌ دیگری، انگار خودش را می‌دید که اسکار می‌گیرد. آن‌جا اصغر فرهادی رو سن نرفت که؛ من رفتم و اسکار را از خانم بولاک گرفتم. همه‌ آن‌هایی که مثل من محو جادوی سینما و تئاتر هستند، روی سن رفتند و اسکار گرفتند. آخ چه لذتی داشت. نام یک هم‌وطن، نام وطن برای جایزه‌ مهمی به نام اسکار.
آقای فرهادی، شما با دو بار اسکار گرفتن، به طرز شگفت‌انگیزی به هر جوان سینماگر و تئاتری نشان دادید که می‌شود بزرگ بود. درست مثل همان حس قشنگ و فراموش‌نشدنی که عالیجناب عباس کیارستمی جایزه‌ نخل طلای کن را گرفت. درست همانند عالیجناب بهرام بیضایی که دکترای ادبیات نمایشی را از دانشگاه سنت‌اندروز اسکاتلند گرفت. همه‌ این‌ها یعنی راه‌گشا بودن برای هرآن‌کسی که دغدغه‌ آفرینش هنری دارد. هرکسی که می‌خواهد پا را فراتر از اندیشه بگذارد و بزرگ فکر کند. پس آقای فرهادی، از شما ممنونیم که حسِ «بزرگ بودن» و مهم‌تر از آن، حسِ «می‌توان بزرگ بودن» را در بی‌شمار جوان ایرانی زنده کردید و بی‌شمارتر ایرانیِ عاشقِ هنر و فرهنگ و ادبیات را شاد کردید. آن هم با زبان سینما. وه که چه حال خوبی!
جوان‌تر که بودیم و در هر جشنواره‌ استانی یا منطقه‌ای یا ملی که جایزه می‌گرفتیم، وقتی می‌خواستیم ارزش جایزه‌ همدیگر را بالا ببریم، می‌گفتیم: «خدا کنه اسکار بگیری!» اما ته دلمان می‌دانستیم که ای بابا؛ ما کجا اسکار کجا! ما نهایت برنده‌ جایزه‌ استانی سینمای کوتاه یا جشنواره‌ منطقه‌ای تئاتر خواهیم بود و باید بکوشیم تا روزی آن‌قدر حرفه‌ای و کاردرست شویم تا سیمرغ بلورین بگیریم یا تندیس تئاتر. اما شما از سیمرغ به اسکار و سپس به کن نقب زدید و تمام خیال‌هایی را که در ذهن داشتیم، به تصویر و تجسم حقیقی کشاندید. شما به ما اسکار دادید، ما را به کن بردید و طوری گردش خونمان را بالا بردید که سرشار از انگیزه شویم برای سینما و برای تئاتر و برای ادبیات و برای هنر و برای هرآن‌چه به دنیا بفهماند که ایران و ایرانی مردان و زنان هنردوستی هستند که هیچ در سر ندارند مگر دوستی با دیگر مردمان جهان. و چه لذتی بالاتر از این!
این هم از جایزه‌ بزرگ کن که چه حال خوشی داشت و چه سرمستی نابی نثار همگان کرد. کن که بزرگ‌ترین جشنواره‌ آرتیستی جهان است هم حالش با فیلم شما خوب بود. و خوب‌تر ما بودیم که شما از ایران حرف زدید و دلسوزی کردید برای مردم سرزمینتان. اساسا هر بار که جایزه می‌گیرید، آن‌قدر خوب و به‌جا می‌گویید که آن هم خودش یک حس هیجان‌انگیز به اندازه‌ جایزه دارد. من چندین بار پیام تبریک استاد بیضایی را که برای اسکار دوم به شما داده بودند، گوش کردم و حظ کردم از توصیف و نکته‌سنجی ایشان که به‌حق سخن را تمام کرده بودند. به قول استاد «خسته نمانید بر شما». امیدوارم باز هم نگرانمان کنید! از همان نگرانی‌های خوب. از همان نگرانی‌هایی که صد برابر انرژی‌شان بیشتر است. نگرانمان کنید آقای فرهادی و باز هم بدرخشید تا از دولتیِ سرِ شما، ما هم دیده شویم. هنرمند ایرانی دیده شود، هنر ایران دیده شود، ایران دیده شود.
شما آرتیست خلاق و خوش‌قریحه‌ای هستید که اندیشه را از واژه تا تصویر می‌برید و جهانی می‌کنید. خدا به سربلندی‌تان بیفزاید. دم شما گرم و سرتان خوش که مایه‌ غرور همه‌ اهالی اهل سینما و تئاتر هستید. بانو بخت‌آور و سارینای عزیز را سلام برسانید. مشتاق فیلم‌های بعدی، جوایز بعدی، افتخارات بعدی و سربلندی‌های بعدی شما هستیم قربان.
زیاده عرضی نیست، جز یک بیت از حضرت حافظ:
«عالم از ناله‌ عشاق مبادا خالی/ که چه خوش‌آهنگ و فرح‌بخش نوایی دارد»

چلچراغ۸۲۴



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

مرد جوان پسر مورد علاقه مادرزنش را به قتل رساند!