دانشگاه دستور برنمیدارد
درباره مصوبه ممنوعیت شرکت در آزمون ارشد، با کارشناسی نامرتبط هستی عالیطبع برای منی که بیشتر آدمهای دور و نزدیکم مسیر زندگیو تحصیلیشان را با شرکت کردن در آزمون کارشناسی ارشد در رشتهای جز رشته لیسانسشان تغییر دادهاند، شنیدن خبر ممنوعیت شرکت در ارشد با رشته کارشناسی نامرتبط عجیب به نظر رسید. مثل همیشه چند ساعت اول...
درباره مصوبه ممنوعیت شرکت در آزمون ارشد، با کارشناسی نامرتبط
هستی عالیطبع
برای منی که بیشتر آدمهای دور و نزدیکم مسیر زندگیو تحصیلیشان را با شرکت کردن در آزمون کارشناسی ارشد در رشتهای جز رشته لیسانسشان تغییر دادهاند، شنیدن خبر ممنوعیت شرکت در ارشد با رشته کارشناسی نامرتبط عجیب به نظر رسید. مثل همیشه چند ساعت اول همه چیز آرام بود، خبر که پیچید، کمکم اعتراضها شروع شد. وزارت علوم باز هم با یک مصوبه بیپایه جلو آمده بود و قشر عصبانی اینبار دانشجوها بودند. نمیگویم همه دانشجوها مخالف طرح بودند، ولی فضای جامعه دانشگاهی طوری شده بود که مخالفها بیشتر واکنش نشان میدادند. دانشجوهای عصبانی شاکیتر از همیشه کارزار امضا کردند و از هر تریبونی که توانستند، برای اعتراض کردن به این مصوبه استفاده کردند. مثل بیشتر مصوبههای وزارت علوم، وقتی طرح با واکنشهای ناخوشایند دانشجوها و بعضا اساتید روبهرو شد، یک قدم عقب کشید. اکنون که شما کلاسور این هفته را میخوانید، مصوبه در حال بررسی است. البته دلم میخواهد که اینطور فکر کنم، اما بعید میدانم که دغدغه وزارت علوم سطح دانش دانشگاهها باشد! در کلاسور این شماره با مدرسان دانشگاهی که مشغول تدریس رشتههایی با رویکرد میانرشتهای هستند، صحبت کردم؛ کسانی که خودشان هم تجربه آزمون شرکت در آزمون ارشد با کارشناسی نامرتبط را دارند و بهتر از هر کسی به احوالات دانشجو و نیاز دانشگاه آگاهاند.
این آدرس اشتباهی است
عرفان ناظر، دکترای مطالعات تئاتر، پردیس هنرهای زیبا، پژوهشگر و مدرس دانشگاه
ما همه بیخبر بودیم و مثل بقیه مردم همزمان با انتشار خبر متوجه چنین مصوبهای شدیم. واقعیت این است که نمیشود بهسادگی اعلام مخالفت یا موافقت کرد. دو تجربه وجود دارد؛ یکی تجربه شخصی خود من در دوران ارشد در دانشگاه تهران که نصف ورودیهای آن سال بچههای غیرمرتبط بودند و بهوضوح عدم توازن دیده میشد و آن تعادلی که باید، وجود نداشت. این موضوع روند کلاسها را به هم میریخت، مثلا استاد مجبور بود در مقطع ارشد چندین جلسه را صرف توضیح دادن مسائلی کند که معمولا در دوران کارشناسی تدریس میشد و این برای آنهایی که کارشناسی مرتبط داشتند، سخت بود. از طرفی، آن نامرتبطها هم مدام در تکاپو بودند که خودشان را بالا بکشند، اما راستش را بخواهید، همه این چیزها نشدنی بود. من درباره رشته خودمان میگویم که دوستانی که از رشته غیرمرتبط میآیند، معمولا بعد از فارغالتحصیلی اثری ازشان باقی نمیماند و جذب کارهای دیگری میشوند، چون موانع زیادی روبهرویشان است. مثلا همه دانشکدهها نمیپذیرند که این بچهها پس از دوران ارشد به عنوان مدرس مشغول به کار شوند. طبق آییننامه برخی دانشکدهها، این بچهها حتی اگر دکتری داشته باشند، باز هم اجازه ندارند عضو هیئت علمی شوند. درنتیجه میخواهم بگویم اگر بخواهیم این مرتبط بودن و مرتبط نبودن را به عنوان حق انسانی و انتخاب فردی در نظر بگیریم، من به این قائل هستم که هر کسی این حق را دارد که بنا بر شرایط و قوانین و توانایی خودش چیزی را که دوست دارد، انتخاب کند. اما چیزی که در تجربه زیسته هست، این است که ما با بخش زیادی از اتلاف نیرو سروکار داریم. بچهها رشتهای را در ارشد میخوانند که پس از آن دو سال دیگر اثری ازشان دیده نمیشود و جذب امور دیگری میشوند. میدانید این اتفاق چه زمانی دردناکتر و پررنگتر میشود؟ زمانی که دوران ارشد بچهها تمام شده و با بازار کاری اسفناکی روبهرو میشوند، بهخصوص در رشته تئاتر. حتی آنهایی هم که تخصصی تئاتر میخوانند، وضعیت اطمینانبخش و مطلوبی را تجربه نمیکنند. از سال ٨٢ که من لیسانس گرفتم، تا امروز فقط پنج نفر هستیم که همچنان تخصصی روی تئاتر کار میکنیم و بقیه دوستانم به فعالیتهای دیگری مشغولاند. سوال این است که آیا ما صرفا میخواهیم دانشجو جذب کنیم؟ اگر آن مسئله انتخاب فردی را کنار بگذاریم، سوال مطرحشده بنیادیتر میشود. ما اصلا فرض میکنیم که هر کس هر رشتهای را که دلش میخواهد، بخواند. نکته این است که آنقدر آینده تیره و تار است که افقی در برابر بچهها گشوده نیست. بیایید به تجربه دانشگاههای دیگر نگاه کنیم. ببینید،ما وقتی از دانشگاه صحبت میکنیم، درواقع داریم از علم حرف میزنیم. حتی وقتی هم از هنر حرف میزنیم، داریم درباره علم هنر می-گوییم، نه هنر به مثابه یک امر ذوقی و سلیقهای و فردی که صرفا استعداد دارد. به جای اینکه این رویکردهای سلبی و صفر و صدی را قرار دهیم، چرا مراحلی را نمیگذاریم که کسی که قصد دارد از رشتهای به رشته دیگر بیاید، آگاه شود که قرار است از چنین مراحلی عبور کند؟ چرا همه انتخابها را به ماجرای کنکور محدود میکنیم؟ بچههایی که در رشته تئاتر پذیرفته میشوند، معمولا ضریب بالایی در دروس غیرتخصصی دارند! مثلا زبان انگلیسیشان خوب است و آنجا نمره میآورند. این نحوه گزینش اصلا کارآمد نیست. ما برای اینکه به حق طبیعی فرد احترام بگذاریم، باید شرایطی را فراهم کنیم که آن کسی که چهار سال درس خوانده و متوجه شده رشتهاش را به هر دلیلی دیگر نمیخواهد، بتواند تغییری در سرنوشتش انجام دهد. اما کنکور با این نحوهای که دارد برگزار میشود، اصلا نمیتواند فرد اصلح را انتخاب کند. برمیگردم به اول صحبتهایم. به همین دلایل است که راحت نمیشود گفت مخالفم یا موافق. قضیه پیچیدگی دارد و اگر وزارت علوم هم بخواهد با این رویکرد سلبیه و دستوری پیش برود، اصلا تاییدش نمیکنم و به نظر من کاملا غلط است. فراموش نکنیم که ما در سیستم آموزشیای درس میخوانیم که افراد (خصوصا در رشتههای هنر) از دوران مدرسه حتی نمیدانند هنر چیست و آن را صرفا با نقاشی و خوشنویسی میفهمند. سینما، تئاتر و گرافیک را اصلا هنر نمیدانند. تجربه چندساله من به عنوان مدیر گروه در هنرستان هنرهای زیبا میگوید که خیلیها میخواهند تئاتر بخوانند، ولی تا حالا تماشاچی تئاتر نبودهاند! ما در این نظام آموزشیمان با این وضعیت روبهرو هستیم. اینکه بچهها تازه وارد میشوند و متوجه بالا و پایین مسیر میشوند و دنبال خوب و بد بودن راهشاناند و در این میان سردرگمیهای تازه بهشان اضافه میشود. معمولا هم بعد از دوران لیسانس
رها میکنند و میروند. حالا برای آن کسی که یک رشته دیگری خوانده، ماجرا طور دیگری است. آن دانشجو بعدها به این نتیجه میرسد که من برای آن دنیا نیستم و باید رشتهام را عوض کنم و وقتی تغییر رشته میدهد، وارد دنیایی میشود که اطلاعات زیادی از آن ندارد و تاکنون به مثابه دانش با هنر برخورد نکرده و صرفا از جنبه ذوقی سلیقهای با آن مواجه شده بوده. حضور این دوستان واقعا اختلالهایی در سیستم کلاس ایجاد میکند. من مدرس دانشجویان ارشد دانشگاه تهران بودم و واقعا خیلی چیزها را باید دوباره از پایه توضیح میدادم، مثلا یک چیزی مثل «فن شعر» ارسطو که یک کتاب پایه است و در دوران کارشناسی تدریس میشود! این اختلالها واقعی است و با یک آره یا نه ساده حل نمیشود. اینجاست که میگویم روش انتخاب افراد باید عوض شود. در آلمان اگر قرار باشد کسی ارشد فلسفه بخواند، باید چند فاکتور داشته باشد؛ زبان لاتین، آلمانی و یونانی بلد باشد. اگر این سه فاکتور را نداشته باشد، اجازه ارشد فلسفه خواندن صادر نمیشود. در همین شرایطی که توضیح دادم، نباید بگوییم که این سیستم حق انتخاب را از فرد گرفته، چون اگر قرار است کسی فلسفه بخواند و زبانهای پایه را بلد نباشد، پس چطوری میتواند این علم را کسب کند؟ این فرد واقعا با کسی که چهار سال فلسفه خوانده و قصد دارد ارشد را هم در همین رشته ادامه دهد، متفاوت است.پس میبینیم که این فیلترها، فیلترهای عقلانیای است، چون اگر منِ نوعی بدون اینها وارد ارشد شوم، درواقع چیز خاصی یاد نمیگیرم. این از کجا میآید؟ به اینکه هنر و مخصوصا تئاتر به عنوان هنرهای زیبا شناخته شدهاند و نگاه ما کاملا ذوقی سلیقهای و بر اساس استعداد فهمیده میشود نه دانش! اما اگر به عنوان دانش نگاهش کنیم، میفهمیم که باید برای به دست آوردن این علم تواناییهایی داشته باشیم تا بتوانیم وارد مرحله بعدی آن دانش شویم. اگر جز این باشد، آن علم از رشد بازداشته میشود. نباید با اینجور موضوعات احساساتی برخورد کرد. وقتی خبر پخش شد، خیلی از دوستان و همکاران من با شور و هیجان فراوان اعلام مخالفت کردند. کسی نمیخواهد حق انتخاب فردی کسی را از بین ببرد، اما واقعیت دانش مهارت پیدا کردن چیز دیگری است. من میگویم شاید بهتر باشد به راهحل دیگری اندیشید، طوری که ماجرا محدود به کنکور نشود. اگر دست دانشکدهها برای انتخاب افراد بازتر باشد، شرایط میتواند تغییر کند. مثلا اگر قرار است دانشگاه هنر تهران ١٠ نفر دانشجوی ارشد تئاتر بگیرد، پنج تا نامرتبط نگیرد. در عوض محدودیت بگذارد و مثلا سه نفر را جذب کند. آن وقت منِ مدرس تکلیفم معلوم است که با این سه نفر طرفم میتوانم برنامه ویژه خودم را برای کلاس و دانشجوهایم بچینم. شاید یک راهحل بینابینی اوضاع را متفاوت کند.
نکته این است که وزارت علوم ما دچار تناقضهای بسیار جدی در قانونگذاریاش است. بچههایی که در مقاطع عالی رشتههای نامرتبط با کارشناسیشان تحصیل میکنند، بعدا جذب دانشکدهها نمیشوند و حرف مسئولان ذیربط هم این است که اینها لیسانس مرتبط ندارند! از طرفی، دانشگاه تهران یک آییننامه خودمختارانه برای خودش دارد و طبق آن میگوید من بچههایی را که لیسانسشان را در دانشگاه دولتی نگرفتهاند، عضو هیئت علمی نمیکنم! به چه دلیلی؟ بر چه مبنایی؟ بچه ١٨ ساله در دانشگاه آزاد درس خوانده، خصوصا پسرها که به خاطر گریز از سربازی یک رشتهای را انتخاب میکنند و میروند، و به همین دلیل نباید جذب هیئت علمی شوند؟! این در حالی است که آن دانشگاه آزاد هم زیر نظر وزارت علوم است! این تناقضها آنقدر پررنگ است که آن فارغالتحصیل دکتری هم دچار سرگردانی است و هیچ تضمینی برای آینده کاریاش وجود ندارد. نکته دیگر این نیست که ما بگذاریم بچهها ارشد نامرتبط شرکت کنند یا نه. ما این رویدادها را موازی بررسی کردیم و تمام اینها برای من یک نکته بنیادین دارد؛ این تناقضها آنقدر جدی است که خودش را در این موارد هم نشان میدهد و ما نباید مسئله را در قالب ارشد نامرتبط شرکت کردن و نکردن تقلیل دهیم. وزارت علوم ما نمیتواند درست برنامهریزی کند و بیجهت نیست که خیلی از فارغالتحصیلان ما به کار و فعالیت دیگری مشغولاند. درنتیجه به نظرم ما واقعا باید روش جذب دانشجو را تغییر دهیم و یکسری چهارچوبهای شفاف و عقلانی بگذاریم. یعنی چهارچوبهایی که به نفع فرد و افراد دیگر است. دانش با احکام دستوری اتفاق نمیافتد. مدیرانی که چنین دستوراتی صادر میکنند، دانشگاه را از مسیر علمی شدن دور میکنند.
مشکل بعدی ما هم رویکرد است. دانشگاههای ما رویکرد ندارند و تخصصی به ماجرا نگاه نمیکنند. مثال آلمان را برایتان میزنم؛ شما وقتی در آلمان قصد دارید تئاتر سیاسی بخوانید، نباید بروید دانشگاه مونیخ. باید گوته را انتخاب کنید. اگر میخواهید تئاتر و تکنولوژی بخوانید هم شرایط همین است. دانشگاهها در بیشتر جاها رویکرد دارند، ولی دانشکدههای تئاتر ما نه. من ایران را به عنوان یک کثرت در وحدت میفهمم. تکثر دینی، قومی، زبانی و فرهنگی که همه در جایی به نام ایران جمع شدهاند و این بهترین الگو برای دانشگاه است که کسی به این توجه نمیکند این پتانسیل نادیده گرفته میشود. اگر دانشکدهها رویکرد داشته باشند، خود فرد که قصد دارد در رشته نامرتبط شرکت کند، میداند که مسیرش ساده نیست و باید از یکسری فیلترهای عقلانی عبور کند. قرار نیست همیشه دستور صادر شود، لازم نیست آنقدر آییننامه بیاساس تدوین کنیم. این مصوبه در دو حالت تصویب شدن و نشدنش برای ما ضرر دارد، چون این آدرس اشتباهی است و موضوع اساسا این نیست.
دنیای امروز دنیای فعالیت میان رشتهای است
کامیار عبدی، دکتری انسانشناسی از دانشگاه میشیگان، پژوهشگر و مدرس دانشگاه
وزارتخانهها معمولا کار کارشناسی و نظرخواهی را در برنامههایشان ندارند. گروه ما در دانشگاه همزمان با انتشار خبر از این تصمیم آگاه شدیم. حالا نمیدانم آیا با بقیه دانشگاهها صحبت شده یا نه، ولی ما در دانشگاه بهشتی بیخبر بودیم. وزارت علوم معمولا در این گونه تصمیمها با یک دانشگاه مشورت میکند و مشورت گستردهای صورت نمیگیرد. اما در مورد این مصوبه، راستش را بخواهید، در حال حاضر نظر قاطعی ندارم، ولی به نظرم نمیرسد چندان کار معقولی باشد. این دوستان خیلی به بار علمی دانشگاهها بها نمیدهند و به نظر میآید که دانشگاه نمیخواهد دانشجوها زیاد در دانشگاه بمانند! انگار که میخواهند دانشجوها زود کارهایشان را انجام دهند و پایاننامه را بنویسند و بروند دنبال کار خودشان. در مورد پایاننامهها هم گفتهاند که حداکثر در طول شش ترم باید تمام شود و بروند. من نمیدانم هزینه هر دانشجو برای دولت چقدر است، ولی طبیعتا یک دانشجوی نامرتبط یک ترم اضافهتر برای دانشگاه هزینه دارد و گویا اینها قصد پرداختن آن هزینه را ندارند. من فکر میکنم این مصوبه بیشتر به رشتههای فنی و مهندسی و علوم تجربی بیشتر ضرر میزند، چون باعث از بین رفتن دیدگاه میان رشتهای میشود و آن کسی که مثلا مهندسی الکترونیک خوانده، دیگر نمیتواند مهندسی برق بخواند. دنیای امروز دنیای فعالیت میان رشتهای است و در دانشگاههای خارج از ایران دانشجوها را برای ارتباط دادن رشتهها تشویق میکنند. به همین دلیل است که به نظرم تصمیم منطقیای نیست. من همیشه از اینکه دانشجوهای رشتههای دیگر وارد رشته باستانشناسی شوند، استقبال میکنم و فکر میکنم برای بیشتر رشتهها همین است، چون پویایی رشته بیشتر میشود. فرد می-تواند دانش و تجربهاش را در رشتهای که در دوران لیسانس خوانده، در فوق لیسانس استفاده کند. از طرفی، اگر فرد هم کارشناسی و هم ارشد را باستانشناسی بخواند، از اتفاقات رشتههای دیگر بیخبر می ماند و ممکن است تکبعدی شود، مگر اینکه اخبار رشتههای دیگر را پیگیری کند، که من بعید میدانم، چون دانشجو در رشته خودش هم مطالعات گستردهای انجام نمیدهد، چه برسد به دیگر رشتهها. میتوانیم بگوییم ممنوعیت حضور دانشجویانی با کارشناسی نامرتبط در باستانشناسی باعث کاهش پویایی این رشته میشود، چون از علوم تجربی گرفته تا فنی برای تحصیل در این رشته متقاضی داریم. البته فنی و مهندسی خیلی بهندرت باستانشناسی میخوانند، ولی بقیه چرا.
میان رشتهای شدن راهی است که باید طی شود
حامد وحدتی نسب، دکتری انسانشناسی پیش از تاریخ، دانشگاه آریزونا، پژوهشگر و مدرس دانشگاه
این مسئله را باید از چند زاویه بررسی کرد و من فقط میتوانم تجربه شخصی خودم را عنوان کنم. در یک مقطع زمانی کسانی که از رشته دیگری وارد باستانشناسی میشدند، به دلیل اینکه با علم و علاقه و پشتکار بیشتری میآمدند و تخصص قبلیشان خیلی بیربط نبود، توانستند به باستانشناسی کمک کنند و موجب رشد آن شوند. مثالهای اینچنینی کم نیستند، مثلا دکتر کورش روستایی که از زمینشناسی وارد باستانشناسی شدند. خیلی از همین دوستان حتی موفقتر از کسانی که به صورت کلاسیک باستانشناسی خواندهاند، شدند. بنابراین تا شش سال گذشته نظر من در مورد این دسته از افراد بهشدت مثبت بود و تلاش میکردم پایاننامههای دانشجوهایم تلفیقی از تخصصهایشان باشد. اما با استناد به آمارهای اخیر و اطلاعاتی که خودم به دست آوردم، میتوانم بگویم که متاسفانه در این شش سال اخیر خصوصا در دانشگاه تربیت مدرس شاهد روند معکوس هستیم و کسانی که از رشتههای دیگری وارد شدهاند، عمدتا ضعیف بودهاند. البته این افت دلایلی هم دارد و مهمترینش این است که آزمون ارشد و دکتری باستانشناسی کاملا غیراستاندارد است و فرد بدون هیچگونه اطلاعات پایهای و صرفا با چند تا نمونه سوال میتواند رتبه بالایی بیاورد. موارد اینچنینی را در بین دانشجوهای خودم زیاد دیدهام. مورد بعدی این است که اشخاص هیچ انگاره درستی از اینکه قرار است در ارشد باستانشناسی چه چیزی بخوانند، ندارند و باز به خاطر همان کنکور معیوب وارد این رشته میشوند. بخش سوم هم که من کموبیش تعداد زیادی از آنها را دیدهام، ولی خیلی زیاد نیستند، کسانیاند که با ذهنیت گنجیابی و دفینهیابی وارد میشوند و فکر میکنند قرار است فوت و فن گنجیابی را در دانشگاه یاد بگیرند. ورود این دوستان با هر کدام از دلایلی که گفتم، روندی را در دانشگاه تهران و تربیت مدرس نشان میدهند که برای ما مسجل است ضعیفترین افراد کسانی هستند که از رشتههای غیرمرتبط میآیند. ما فکر میکنیم که میان رشتهای شدن راهی است که باید برویم و اصولا موافقتریم که در باز باشد و بچهها وارد شوند، ولی واقعیتی که از رشتههای نامرتبط میبینیم، ناامیدکننده است. اگر قبلا این سوال را از من میپرسیدید، خیلی دفاع میکردم. البته به نوعی توجیه خود من هم میتوانست باشد، چون خود من هم از رشته زیستشناسی وارد باستانشناسی شدم. مثالی هم که همیشه میزدم، این بود که مثل این است که یک نفر در شناسنامه مسلمان باشد و یکی خودش برود و مسلمان شود. طبیعتا دومی خیلی محکمتر است. اما اگر الان از من میپرسید، باید بگویم که مشاهداتم به من میگویند این افراد عموما ضعیفترین هستند و مجبور میشوند ترک تحصیل کنند، یا مدرک ارشد معادل بگیرند. نگاه فعلی من فعلا به این صورت است.
چلچراغ ۸۲۶