چرا رومئو و ژولیتا رو ریختی تو مکبثا؟
نکاتی درباره سریال «زخم کاری» امیرحسین توکلی ١. سریال محمدحسین مهدویان با نگاهی به رمان «بیست زخم کاری» اثر محمود حسینیزاد ساخته شده است. نام این رمان رئالیستی پرشتاپ، سریع و ناگهانی که دارای انبوهی اتفاقات خونین و دلهرهآور به عنوان ویژگیهای قرن ما، نمودی از زیادهخواهی، وحشت، ترس، بیرحمی و حرامزادگی این قرن...
نکاتی درباره سریال «زخم کاری»
امیرحسین توکلی
١. سریال محمدحسین مهدویان با نگاهی به رمان «بیست زخم کاری» اثر محمود حسینیزاد ساخته شده است. نام این رمان رئالیستی پرشتاپ، سریع و ناگهانی که دارای انبوهی اتفاقات خونین و دلهرهآور به عنوان ویژگیهای قرن ما، نمودی از زیادهخواهی، وحشت، ترس، بیرحمی و حرامزادگی این قرن است، از یک دیالوگ در نمایشنامه »مکبث« گرفته شده است. مفهوم دیگری که با خواندن رمان و دیدن هفت قسمت سریال متوجه آن میشویم این است که ریزآبادیها، میرلوحی و جناح روبهروی مالک مالکی، با اینکه بیست زخم کاری بر فرق سرشان کوبیده شده، آیا از جا برمیخیزند و او و دوستانش را تارومار میکنند؟
٢. زبان و روایت محمود حسینیزاد منحصربهفرد است. از ویژگیها مهم اثر میتوان به سریع و ناگهانی بودن نثر به خاطر تفاوت قائل نشدن بین روایت و دیالوگ اشاره کرد، در کنار این یگانگی دیالوگ و روایت، تککلمات و جملات کوتاه اثربخشی زیادی در ایجاد زبان خاص اثر داشتهاند و باعث شدهاند رمان پرکشش، مرموز، چون بزرگراهی تاریک و خونهایی که ناگهان بر شیشه پاشیده میشود، خواننده را شگفتزده کند. کار مهم نویسنده، بررسی نمایشنامه «مکبث» و انطباق دادن آن با جامعه و روزگار ماست.
٣. شاید بسیاری از شما دوست داشته باشید بدانید تفاوتهای مهم روایت مهدویان و تیم نویسندگی سریالش، افرادی چون محسن جعفرزاده، حسین حسنی و سجاد پهلوانزاده با روایت محمود حسینیزاد در چیست؟
١.فضای رمان مردانه است، درحالیکه سریال با تغییراتی سعی کرده وقایع و اشخاص اثر را واقعیتر جلوه دهد. در رمان، اخوان دچار انحراف جنسی است و کریم برای او نه یک بدکاره، که یکی از آشناهای قدیمی خودش را آماده میکند. (پس از گرفتن فیلم مورد نظر برای اخاذی، آن مرد خودکشی میکند و نمودی دیگر از فضای جامعه ما را نشان میدهد.) آنچه در سریال بدل به زنبارگی اخوان شده است. دیگر ضربهای که به فضای رمان وارد شده، تغییر جنسیت شخصیت منصور به منصوره در سریال است، که باعث شده پیشداستانی عاشقانه بین مالکی و منصوره ایجاد شود، و در ارتباطات آنها، بهخصوص قسمت ششم، ما منتظر رکب زدن یکی از آنها باشیم. در رمان اما منصور مردی است مرموز، ساکت، با دیالوگهای کم که بیشتر از آنکه بخواهد درگیر مسائلی چون دعوا، درگیری و… شود، عمل میکند. اما منصوره تنها برای شگفتزدگی تماشاگر است؛ اینکه ببین مالکی حتی با او هم برای رسیدن به قدرت بازی کرد و انتقام گرفت. تمام این دو مورد یک طرف، اضافه کردن شخصیت دختر ناصر و ایجاد عشقی بین او و پسر مالکی، که یادآور فرزندان خاندان کیپولت و مونتیگو در نمایشنامه «رومئو و ژولیت»است، طرف دیگر. این تغییر نهتنها خدشه به فضای رمان سریع حسینیزاد که امید داشت مهدویان به بهترین شکل فضای مردانه رمانش را تصویر کند، وارد کرده است، که سریال را تا آثار دمدستی چون «دل»، «گیسو» و «ملکه گدایان» تنزل داده و به سبک ملودرام نزدیک کرده است.
٢. با اینکه طبیعتا سریال وظیفه دارد با اضافه کردن پیشداستانها، بازگشت به گذشته و موارد دیگر، یک پشتوانهای عمیق و قابل باور برای تماشاگرش ایجاد کند، اما در این راه باید مواظب باشد که اثر را به کلیشههای مرسوم مانند نکند. اساسا این بازگشتهای به گذشته سریال در زندگی مالک، اعم از بلندپروازیاش در سوار شدن تراکتور میخواهد تاکید کند که او از این درجه، با هوش و ذکاوت، یا با جسارت به درجه بالا رسیده است. یا تاکید بر وجود خانواده ریزآبادی به عنوان افرادی همهکاره اساسا اشتباه است. دغدغه اصلی رمان به گفته نویسنده، پرداختن به یک فساد اقتصادی است که در چندین سال اخیر روی میدهد؛ فسادی که برخاسته از شبکه بینهایت و تارعنکبوتی است، که در سریال به یک خانواده کوچک محدود شده. یکی از دلایل این واقعه حذف شخصیتی است که بارها در اوایل رمان از او نام برده میشود؛ کلهگندهای به نام بزرگآقا که قدرت بیشتری از حاج عمو دارد.
٣. شخصیتهای جادوگر نمایشنامه «مکبث»، در رمان به سه زن کولی که پیشگویی میکنند مالک بر سریر قدرت مینشیند و در سریال به یک دختربچه تقلیل پیدا میکنند.
صبح روز قتل حاج عمو او قرار کوه دارد، در سریال میشود استخر. در رمان سمیرای بیرحم او را میکشد، در سریال، این مالکی است که کار را تمام میکند. در ارتباط سمیرا و مالکی میبینیم که این کتککاریهای سریال در رمان وجود ندارد و با تاکید بر نکات دیگری این قدرت و همهکاره بودن سمیرا نشان داده میشود. درحالیکه در سریال، با چندتا چشمغره و درگیری فیزیکی، تلاش شده این قدرت سمیرا ایجاد شود. به عنوان مثال، در سریال جایی که ناصر و مالک کورس میگذارند، در رمان، به جای آنکه مالک رانندگی کند، سمیرا با شهامت پشت رول است و از ناصر جلو میزند و بهراحتی ما در این نقطه از رمان جسارت و نترس بودن سمیرا را میبینیم. کاری که در سریال مالکی انجام میدهد و در کل اساسا تکلیف سریال معلوم نیست. جاهایی گمان میکنیم مالکی مرد تمامعیار و کاملی است، جایی دیگر متوجه ضعف او میشویم و اینکه قدرت در دستان سمیراست.
٥. شخصیت ناصر در رمان به این حد که در سریال بدبخت، گریان و ضعیف تصویر شده، نیست. با اینکه معاملات غیرقانونی انجام داده است، اما اینقدر بیاقتدار و به اصطلاح خاله زنک نیست. البته ناصر سریال، باعث شده است که برخی از ویژگیهای اشخاص در سریال نمود بهتری پیدا کنند، بهخصوص تباهی و شهوت قدرت سمیرا، زمانی که ناصر خبر سفر کیش خواهرش و مالک را میآورد، جایی که میثم، پسر مالک، متوجه میشود برای خانوادهاش ثروت و قدرت مهم است، نه چیز دیگر.
موسیقی سریال که ساخته حبیب خزاییفر است، نقطه عطف سریال است. موسیقی که چاشنی لحظاتی بدون دیالوگ و تنها با حرکت میشود، مانند تولد مالک یا شام خوردن او در قسمت هفتم که یک سر و گردن از بخشهایی که دیالوگدار هستند، تاثیرگذارتر است. در کنار موسیقی، بازیهایی هستند درخشان، که از مهمترین آنها میتوان به امیرحسین هاشمی در نقش کریم با حرف زدنهای با خود، حرکات لحظهای و هیستریک، رعنا آزادیور در نقش سمیرا با سکوتهای طولانی، نگاههای ممتد و دیالوگهای کوتاه و جواد عزتی، که یکی از مشکلات او در سریال و رمان همین بالا آوردنهای ناگهانی است، با لبخندها و گریهها، ترس و جسارتی که در عین حال دارد، اشاره کرد. در کنار این افراد، بازیگرانی چون الهه حصاری که مانند یک ربات است، بیحس، بیشور که نقشش مانند تمامی نقشهای دیگرش است، و مطمئنم اگر ناراحت شود، به همانگونه اشک میریزد، بد و ضعیف است، ارتباط او با مالکی ناگهان در قسمت هفتم صمیمی میشود، که شاید برخاسته سانسور این قسمت باشد. (درکل قسمت هفتم انگار با تیغ ساترا و تدوینگر سریال، هیجانیتر شده و سوالات زیادتری را برای مخاطبان ایجاد میکند؛ عدو شود سبب خیر.) دیگر بازیگری که بازیگری بد او، برایم عجیب است، مائده طهماسبی است، که در نقش سودابه فضول نمیتواند شخصیتی بسازد که ما ازش بدمان بیاید. بیشتر شخصیتی مشمئزکننده ساخته که خاله زنک است و ما از مرگش خوشحال میشویم.
٥. (این مورد میتواند دارای اسپویل برای سریال باشد، اما آنان که رمان را خواندهاند، این مورد را از دست ندهند.) مکبث و لیدی مبکث؛ مالک و سمیرا (در رمان و سریال)، از آن دسته شخصیتهایی هستند که وارد کورس تباهی، تاریکی، طمع، زیادهخواهی، شهوت و قدرت میشوند، و تا جایی که به ایدهآل خود برسند، تلاش میکنند، میجنگند و میرسند. مکبث پادشاه میشود، لیدی ملکه، مالک رئیس و سمیرا شهرکساز، آنها همگی به هدفشان میرسند و زمانی را با تاج و صندلی خود میگذرانند، اما در تمام این مدت، کابوسها و عذاب وجدان رهایشان نمیکند. آنها در بهترین اوقاتشان خون ریختهشده به دستِ خویش را میبینند، روحهایشان از فساد مطلق میگذرد و پا به انزوا میگذارند. مظفری در رمان درست میگوید: از جایی به بعد، مالکی مرده است، او در خود تجزیه میشود و این خودخوری ویژگی این نوع قهرمانان است، که در اوج جسارت و قدرت، با تمام تلاشهایشان در جاده تاریک که لذت انتقام بسیاری دارد، در دره میافتند. چه در رمان «بیست زخم کاری»، چه سریال «زخم کاری» سعی شده است نگاهی جامعهشناختی به نمایشنامه «مکبث»، کوتاهترین اثر ویلیام شکسپیر، شود. در این آثار همانقدر که مالک و سمیرا برای جنایت ساخته شدهاند، جنایت از آنها دور است. آنها در این دنیا نه بزرگانی مافیایی هستند و نه فرزندان پدرخواندهاند، که ساخته و برساخته جامعهای تباه و تاریکاند. آدمیانیاند که عقده قدرت اطرافیان خویش را دارند، و در راه کسب آن سروری از کاری دریغ نمیکنند، و درواقع جامعه آنها را پرورش میدهد… در این راه، آنها سرور میشوند و قدرتمندان گذشته در مضیقه اما ساکت، و بدانید که این سکوت، این فرار از مهلکه، ناقوس مرگآوری را به صدا درمیآورد و باید منتظر قتل و مرگهای دیگر باشیم.
چلچراغ ۸۲۶