ای کــادو کــه میرسی بـــه دستـش
سهیلا عابدینی ورودی بعضی پروندهها خیلی شاد و شنگولانه است. از آنهایی که انگشتها روی کیبورد میرقصند که تندوتند ماوقع را گزارش کنند. این پرونده هم ظاهرا و باطنا باید از آنها میبود. اولش هم به شوخی گفتم حالا من چی بپوشم و پیغام ببرم که تولد مجله ماست، خبر دارید یا ندارید!… ولی خب، هرچه میپوشیدی که رنگ و بوی شادی داشته باشد، باز فکر...
سهیلا عابدینی
ورودی بعضی پروندهها خیلی شاد و شنگولانه است. از آنهایی که انگشتها روی کیبورد میرقصند که تندوتند ماوقع را گزارش کنند. این پرونده هم ظاهرا و باطنا باید از آنها میبود. اولش هم به شوخی گفتم حالا من چی بپوشم و پیغام ببرم که تولد مجله ماست، خبر دارید یا ندارید!… ولی خب، هرچه میپوشیدی که رنگ و بوی شادی داشته باشد، باز فکر میکردی آیا واقعا دیگر ویروس کرونا روی اجسام نمیماند! از اینها گذشته حالا هرچه هم که پوشش تو باشد، وقتی تا زیر چشمهات ماسک سهبعدی بالا آمده و گوشهات از کش ماسک اول کج شده و گردنت از رابط پلاستیکی کِش ماسک دوم خط افتاده، دیگر حالی به آدم میماند، احوالی به آدم میماند، نه ولله. بااینحال، چلچراغ بود دیگر. تولدش چیزی نبود که بشود ازش گذشت. راه افتادم در شبکههای مجازی دوستان و لیست تلفن که کرونا همه را آنجاها جمع کرده بود. پیامی که مخابره میشد، بعد از سلام و احوالپرسی این بود که: «لطفا چند تا پیشنهاد ِ «حالخوبکن» به ما و مخاطبهای ما بگین. هرچند که شرایط زمونه کمی حالِ همه رو بد کرده، ولی حتما یه چیزهایی هست که بتونیم حالمون رو برای لحظاتی هم که شده، خوب کنیم.» با این تقاضا انگار که دست روی دل خیلی از دوستان و هنرمندان و بزرگواران گذاشتیم که گفتند دنبال «حالِ خوب» گشتیم نبود، نگرد نیست. دوباره گفتیم برای «لحظاتی چند» حتما راهی هست. بههرحال تولد است و باید چراغهای مجله را روشن کنیم. حرفه خبرنگاری و روزنامهنگاری چراغ راه برای ما و خیلیها بوده. تبریک و آرزوی موفقیت زیاد شنیدیم که از تکتکشان بدینوسیله تشکر میشود. اینکه «زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ» هم در حوالی دوستان زیاد حس شد که بدینوسیله برای همهشان آرزوی سرزندگی داریم که گفتند منتظرند از دیگران حال خوب بگیرند، ازجمله برای افسانه شعباننژاد انرژی مثبت همین پرونده را میفرستیم. بعضیها هم دقدلیهایی برای چاپ نشدن، نوشتند و گفتند بین خودمان بماند که همه دریچهها بسته است. بههرحال تِم تولد، شادی است و این وسط یکی از پیغامهایی که حالمان را خوب کرد، از طرف بهروزخان وثوقی بود. وقتی برایش نوشتم که مجله چلچراغ ما 19 ساله شد و به نظر من و بقیه دوستانم در تحریریه، مجله خوشبختی بوده که تو این مدت عمرش، دو بار با او افتخار و شانس مصاحبه را داشته و ما دوستش داریم. در جواب برایمان نوشت: «من هم ممنونم از تمام انسانهایی که در مجله وزین چلچراغ قلم میزنند و زحمت میکشند. من هم آدم خوشبختی بودم که مجله چلچراغ دو بار از من خواست که حرف بزنم. قربان شما بهروز». در این روزگاری که حال خبرنگارها و مطبوعاتیها چندان مساعد نیست و یک غم مبهم وجودشان را گرفته، اینجور پیامها حال را چنان میکند که هرجا و هرجور شده، دیگر دنبال حال خوب برای خود و دیگران میگردی. بههرحال «زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود»، این تولد یادمان انداخت که باید حال خوب را ایجاد کنیم. باید حال خوب را به هر قیمتی شده، پیدا کنیم. بعضی دوستان و هنرمندان از حالشان گفتند و از حال مجله پرسیدند و اخبار ردوبدل شد و این حالِ خوب بود. انگار باید در این شرایط یک نفر پای تلفن بنشیند و از سلامتی دیگران خبر بگیرد که «زندگی رسم خوشایندی است». مجموعه یادداشتهایی که در ادامه میآید، بعضیها پیشنهاداتی است برای حال خوب داشتن و بعضیها هم اخباری است از حال خوب خودشان. بههرروی ما هرچه از دوست رسید، نکو دانستیم و گفتیم پرونده برای مخاطبان باز شود، دیده شود، حتما پسندیده شود.
حال خوب فقط با «حال» خوب به دست میآید و بس!
سیفاله صمدیان
چهار پیشنهاد پایهای من برای داشتن حال خوب برای خوانندگان عزیز مجله دوستداشتنی چلچراغ:
۱. وقتی «حال» را زندگی نکنی، مطمئن باش نه گذشته پناهدهندهای خواهی داشت و نه آیندهای در خور نام و جایگاهت در بیکرانگی هستی!
۲. با گذشتهات که تسویهحساب نکنی، تا ابد روی دوشت میماند!
۳. برای زندگی کردن در «حال حاضر» باید خودِ خودت باشی نه سفارش و لوازم یدکی دیگران! اگر خودت باشی، حتما به هر دلیل بیدلیل، به دروغ، حسادت و رقابتهای سخیف پناه نمیبری و کمکهایت به دیگران، بیدریغ و بدون چشمداشت و در حقیقت «زیبایی مطلق» خواهد بود!
۴. هر کسی منکر نقش مثبت «پول» در زندگی ماتریالیستی بشر امروز باشد، یا دروغگوی شیاد است، یا شیادی دروغگو! ولی نکته اصلی اینجاست که اگر پول سوارت شد، کارت بهناچار به دروغ و شیادی خواهد کشید! پس تنها راه رهایی از دست این نیاز و وسوسه شیرین در زندگی این است که همیشه تو سوار بر پول باشی. تا نه مقصد را گم کنی و نه مقصود را.
پ.ن: از اینکه پیشنهادهایم ناخودآگاه رنگوبوی نصیحت پیدا کرد، خودم شرمندهام.
کار داوطلبانه درمان حال بد است
علیاصغر سیدآبادی
چند روز پیش مستندی میدیدم درباره مرحوم عزتالله سحابی. از نظر هنری فیلم خوبی نبود و فیلمی بسیار معمولی بود، اما چون درباره این آدمها معمولا فیلم ساخته نمیشود، غنیمت بود و تاثیرگذار. فیلم را که میدیدم، یادم آمد یک بار او را دیده بودم، در تحریریه روزنامهای. دوستی از او پرسید که چرا از هاشمی حمایت کردی که مسبب زندانت بود؟ جوابی شگفتانگیز داد و گفت: به خاطر ایران. حالا مرحوم سحابی چهرهای سیاسی بود، اما آدمهای مختلفی داریم که برای ایران و در ایران کارهایی میکنند که وقتی متوجه میشوم، حالم را خوب میکند. یکی از راهها دنبال کردن آدمهایی است در شبکههای اجتماعی که در روستاها و شهرهای ایران کارهای اجتماعی و داوطلبانه میکنند. کار داوطلبانه خودش درمان حال بد است. من آدمهایی را میشناسم که حال بدشان را با کارهای داوطلبانه خوب کردهاند. تماشا و دنبال کردن کارهای داوطلبانه هم حال آدم را خوب میکند. این روزها یکی از راهها خواندن کتاب و دیدن فیلم درباره کسانی است که در سختترین روزها در ایران کارهای خوب و مهم کردهاند. من از خواندن و دیدن زندگی چند نفر خیلی انرژی گرفتهام. یکیاش همایون صنعتیزاده است که پیش از انقلاب در بنیانگذاری چند موسسه فرهنگی و اقتصادی نقش مهم داشته، اما راهاندازی «گلاب زهرا» از سوی او پس از انقلاب در روستایی در کرمان ماجرایی شنیدنی دارد. در اینترنت جستوجو کنید، دربارهاش فیلم و کتاب پیدا میکنید. یک نفر دیگر که زندگیاش رویم خیلی تاثیر گذاشت، محمد بهمنبیگی بود؛ بنیانگذار آموزش و پرورش عشایری که هم دربارهاش یکی دو فیلم خوب ساخته شده است و هم خودش آدم خوشقلمی بود و خاطرات و دریافتهایش را نوشته است و نوشتههایش بسیار خواندنی است.
کارهای ارزون و آسون و کمخرجی که حالمون رو خوب میکنن
فرشته احمدی
۱ .بزنیم به دل طبیعت، الزم نیست جای خیلی دوری بریم، هر جایی که آسمون آبیتر باشه و درخت باشه و بشه صدای ورجهورجه کردن گنجشکها رو بشنویم. خرجی نداره فقط باید بلند شیم و بزنیم بیرون، حتی آدم عنقی مث من هم با این تکنیک سرحال میشه و احساس میکنه میشه خیلی هم سخت نگرفت.
۲ .یه فیلم خوب ببیینیم، چون یادمون میآره دنیا خیلی بزرگه و آدمها خیلی زیادن و هر آدمی هم مسائل و مشکلات خودش رو داره. خون ما از بقیه رنگینتر نیست و ما بیچارهترین آدم دنیا نیستیم. با قصه بقیه همراه میشیم و کمی از دنیای کوچک و ناراحتمون میزنیم بیرون.
۳ .یه کتاب خوب بخونیم. تقریبا خاصیتهاش مث دیدن فیلم خوبه، اما درونگرایانهتر و انفرادیه. فیلم رو میشه با بقیه دید.
۴ .با جمع کوچکی از دوستان بازی فکری راه بندازیم. اونو بازی کنیم یا جالیز یا استوژیت. قانونهای مندرآوردی برای
بازیها اختراع کنیم. بازی بسیار شعفانگیزه.
۵ .برای یه آدمی یه کار خوب کوچیک انجام بدیم. وقتی یه ذره حال یکی رو خوب میکنیم، صد ذره حال خودمون
خوب میشه.
… و یه عالمه کارهای ارزون و آسون و کمخرج دیگه که حالمون رو خوب میکنن، اما معمولا باورمون نمیشه و امتحانشون نمیکنیم.
برای بهتر شدن دنیای اطرافمان کاری بکنیم
احترام برومند
وقتی شما این سوال را مطرح کردید که چطور میتوانیم حالِ دل خودمان را خوب بکنیم، من واقعا چند روز خیلی بهش فکر کردم. ما الان و همیشه در طول زندگیمان در شرایطی بودیم و هستیم که بخشی از ناراحتیها، دلمشغولیها و نگرانیهایمان خصوصی نیست و مربوط به جهان اطرافمان است، به دنیایی که توش زندگی میکنیم. مثلا فرض کنید همانطور که من دلم برای نوهام شور میزند که وضع درس خواندنش در چند ماه آینده چطور خواهد شد، یا آیندهاش چطور خواهد بود، دلم برای دنیا هم شور میزند و ته دلم واقعا غمی است از این بابت. هیچوقت ما دنیا را اینطوری یادمان نمیآید. من خودم 74 سال زندگی کردهام. درست است که خیلی وقتها اتفاقات ناخوشایندی مثل جنگ در دنیا بوده، یا رسانهها مثل الان وجود نداشتند، فضای مجازی نبوده و ما نمیدانستیم. الان وقتی میشنوم در جایجای دنیا آدمهای ضعیف، بچهها، خانوادهها، سالمندان، در معرض خطر، در معرض مرگ یا در یکسری جنگهای فرسایشی هستند، خب از این مسائل کی صدمه میخورد، کی از بین میرود، یک عده آدمهای بیگناه. همه اینها غصههایی است که وجود دارد و ما نمیتوانیم خودمان را از دنیا کنار بکشیم. من نمیتوانم ازبینرفتن محیط زیست را ببینم و غصهدار نباشم. حتی وقتی بخواهم محدودش کنم به اطراف خودم، مثلا وقتی میروم وضعیت دریای خزر را میبینم، ناراحت میشوم. اینکه چطور میتوانیم حال دلمان را خوب کنیم، در خیلی از مسائل از دست ما واقعا کاری برنمیآید. همیشه چیزی که میتواند حال دل خیلی از ما را خوب کند، این است که به اندازه استطاعتمان جایی که میتوانیم اقدامی بکنیم برای بهتر شدن دنیای اطرافمان، آن کار را بکنیم. جاهایی هم که مسائل خصوصی میشود و مربوط به خودمان است، عملکرد و رفتارمان طوری باشد که خودمان ازش راضی باشیم. وقتی رضایت داشته باشیم، طبیعتا حال دلمان بهتر میشود. حال دل برای اینکه بهتر بشود، لازم نیست که آدم بزند و برقصد، یا اینکه جوک بگوید و بخندد. آنها هم خوب است، نمیگویم که بد است. موسیقی، طبیعت، گردش و امیدوار بودن به یک نقطه، حتی نقطهای که دارد کورسو میزند، خیلی خوب است و من تمام اینها را قبول دارم، ولی مهمترینش این است که خودت از عملکرد خودت رضایت داشته باشی، یعنی واقعا فکر بکنی که به عنوان یک موجودی در خانهات، محلهات، شهرت، مملکتت و در جهان اطرافت عملکردت درست است. اینکه مثلا من در اطراف خودم در وظایف و کارهای خودم واقعا صادق باشم و راه درست را بروم. طبیعتا آدم آن رضایت خاطری که پیدا میکند، خیلی مهم است. شما برایت این اتفاق نیفتاده که یک کاری بکنی که رضایت خاطرت را ایجاد بکند؟ این خیلی مهم است.
وقتی چیز جدیدی یاد میگیرم، بال درمیآورم
صابر قدیمی
سلام شدیداللحن خدمت چلچراغیهای عزیز. من معمولا برای اینکه حال خوب داشته باشم، فیلم خوب میبینم و کتاب میخونم. تاکیدم روی صفت خوب است، چون بسیار مهم است که بعد از اتمام فیلم و کتاب، چیزی در ذهن من و شما شروع شود. اینکه برشی از زندگی فرد دیگری را درک کنیم. وودی آلن، چه در مقام نویسنده و چه در مقام کارگردان دیوانهای بینظیر است که ذهن انسان را پرت میکند به دورترین نقطه از خود و غرق شدن در لبخند. ناگهان به خود میآیی و میبینی که خودت هم شبیه کاراکتری هستی که به آن میخندیدی. بهترین لحظههای زندگی من، وقتی است که چیز جدیدی را یاد میگیرم. بال درمیآورم و دوست دارم به هر کسی که در خیابان میرسم، دربارهاش بگویم. دیدن لبخند کودکان به صورت حقیقی و مجازی حالم را بهتر میکند. وقتی شعر طنز میخوانم، یا مثلا در صف سنگک با شوخی باعث لبخند فردی میشوم که قرار است فقط یک بار ببینمش، خوشحال میشوم. دیدن لبخند شما هم قطعا حالم را عالی میکند. امیدوارم همیشه شاد باشید.
چراغی برای روشن کردن دل اختراع نشده
ساعد نیکذات
حال ما که خیلی خوبه. هال خونهمون هم خدا رو شکر بزرگه و میشه پروتکل فاصلهگذاری رو رعایت کرد. برای حال شما هم بگم که به نظرم چلچراغ کمه. چراغهاتون رو بیشتر کنین. هرچی چلچراغ و چراغ تو جاهای الکی و مندرآوردی هست، جمع کنین و تو مجله روشن کنین. اینجا کاربرد داره. برای روشن کردن افکار و خوب دیدن پیرامون، یک چلچراغ کمه، تا میتونین چراغ روشن کنین. در قرن ۲۱ و به قولی ۱۴۰۰، با این همه تنوع در اختراع روشنایی، هنوز به چراغ احتیاج داریم. فقط یه چراغ اختراع نشده و اون هم چراغِ روشن کردن دله. چلچراغتون همیشه پرسو و روشن.
دوست داشتید در کدام دوره تاریخ معاصر ایران زندگی کنید و چرا؟
افشین امیرشاهی
برای حال خوب پیدا کردن میشود پیشنهاد رمان و فیلم خوب داد، یا گفتوگو با کسی که کار خاصی انجام داده. دو جور میشود به این موضوع نگاه کرد؛ یکی اینکه مطلبی خواندنی تهیه شود که افراد ذوق و حوصله پیدا کنند که مجله را بخوانند. یکی هم اینکه مطالب امیدوارکننده نوشته شود. برای اولی یکی دو نکته به نظرم میرسد؛ یکی اینکه از افراد- جوانان یا افراد مشهور و غیرمشهور- سوال شود که دوست داشتند در کدام دوره تاریخ معاصر ایران زندگی کنند و چرا! یکی هم اینکه اگر میخواستیم تاریخ معاصر ایران و تحولات آن را فقط با فیلم یا رمانها بیان کنیم، از کدام شخصیتهای فیلم یا رمان استفاده میکردیم! مثلا ممکن است کسی بگوید من در بیان تاریخ معاصر از شخصیت امیرکبیر شروع میکنم، بعد میرسم به این یا آن. با ردیف کردن چند شخصیت تاریخی، فیلم یا رمان داستان تاریخ معاصر را بیان کنیم.
البته این موضوع را یک طور دیگر هم میشود مطرح کرد؛ اینکه از مخاطبان بپرسیم که دوست داشتند جای کدام شخصیتهای ادبی یا سینمایی یا هنری باشند، مثلا ممکن است یکی بگوید جای قیصر، هامون، داش آکل،… این سوالها یکسری اطلاعاتی میدهد از فضای جامعه. مثلا از ۱۰۰ نفر بپرسید در آخر میبینید طرف میخواهد جای قهرمانی باشد که سر حرفش میماند تا آخر، یا جای شخصیتهای طنز یا غمبار باشد، یا… خب فیلمها، رمانها تا حدی خبر از احوال جامعه میدهد. به قولی اینجور سوژهها یکجور گوش خواباندن روی زمین است که ببینیم تو جامعه چه میگذرد و چه کار میکنیم. ادبیات و فیلمها و… میتواند همان گوش خواباندن روی زمین باشد که صدای تاریخ و جامعه در آن شنیده میشود.
یک سوژه دیگر هم میشود روی طنز در ادبیات فارسی کار کرد؛ چند طنز جالب از شعر گرفته تا نثر که با شرایط کنونی هم تناسب داشته باشد، مثلا طنز عبید، یا برخی ابیات طنز حافظ و… البته واقعا کسی که دستی به طنز داشته باشد، میتواند از مناظره امروز، اولین مناظره انتخاباتی 1400، یک داستانگونه طنز جالب دربیاورد. خیلی عجیب بود، ولی واقعا چیزهای خواندنی و جالب از توش درمیآید.
یادداشت مجله: آقای امیرشاهی پیشنهاداتشان را با این نگاه به ما دادند که بچههای چلچراغ اگر خواستند بروند روی این سوژهها کار کنند و گزارش تهیه کنند. یک مطبوعاتچی به مطبوعاتچیهای دیگر سوژه میدهد، بلکه حال بِه شود…
اگر شما نیز روزهای سختی را تجربه میکنید، سری به ما بزنید
فرزانه کرمپور
سالها قبل همکاری داشتم که میگفت: هر وقت کارم یکجوری به بنبست میرسد، با زنم مشکل پیدا میکنم، ماشینم ایراد پیدا میکند، لوله آب خانه میترکد، یا اتصالی سیم برق یخچال یا تلویزیون را میسوزاند و از پساندازم مبلغ کمی میماند و تا سر برج هم حداقل ۱۰ روزی باقی مانده که حقوقم را بریزند به حسابم، به جای اینکه آسمان را بیاورم تا روی سرم و بگذارم ناامیدی اطرافم را خاکستری و تیره کند، به تقویم بغلیام مراجعه میکنم و لیستی که اول سال در آن یادداشت کردهام. صفحه اول فروردین را باز میکنم و میخوانم:
از میان آنها هر کدام که با باقیمانده پساندازم میخواند، انتخاب میکنم و اینطوری چنان حسی از سبکی و خوشحالی پیدا میکنم که با آرامش باقیمانده ماه سپری میشود و معمولا یا طلبی مانده از سالها قبل وصول میگردد، یا پاداشی میرسد، یا افسانه پساندازش را رو میکند و انگار چرخه اتفاقات بد با خوشحالی و آرامش من قطع میشود و دوران خوشی و طالع نیک آغاز میگردد.
من آرزوهایم را در تقویم نمینویسم، ولی در ذهن یادداشت میکنم و با رسیدن به هر نامرادی و روزهای سخت، یکی از آنها را بنا به توان مالی و فکری و جسمی انتخاب و عملی میکنم. چهار، پنج سال پیش با رسیدن به یکی از این زمانهای سخت و تیره، «جایزه ادبی بهمن» را انتخاب و عملی کردم. امسال و اکنون دور چهارم آن آغاز شده و سه دوره برگزار شده است. دو سال پیش، حیاط کوچک خانه را پر از گل و گیاه کردم و چنان در هر فرصتی کاشتم و کود دادم و در مورد گیاهان خواندم که حالا فقط راه باریکی مانده برای آبیاری و رسیدگی به گلدانها و باغچه و در فضایی حدود 30 مترمربع بیش از ۶۰ نوع گل و گیاه دارم.
اردیبهشتماه امسال هم از همان ایامی بود که باید به سراغ یادداشتهای روزهای خاکستری میرفتم و رفتم. در زمانهای که هر چند وقت یک بار، یک کتابفروشی بسته میشود، همراه چند مجنون دیگر، کتابفروشی کوچکی در «موزه بتهوون» باز کردیم. اگر شما نیز روزهای سختی را تجربه میکنید، سری به ما بزنید. کتابها را لمس کنید و ببویید. صفحهای را لمس کنید و روی یکی از صندلیهای «ارج» قدیمی بنشینید و چند خطی بخوانید… قول میدهم که حالتان بهتر خواهد شد… هیچ غمی نیست که با پیادهرویهای طولانی، مطالعه زیاد و شنیدن موسیقی خوب از بین نرود.
یادداشت مجله:
به خانم کرمپور گفتیم برایمان پیشنهادات حالخوبکن بگویند، جوابشان این بود که «از همه کسانی که با شما کار میکنند، بخواهید برایتان یک خاطره خوشایند بنویسند.» ما هم گفتیم شما یکی از ایشان. و این خاطره را فرستادند.
.. کلا حالمان خوب است!
محمدحسین پاپلییزدی
زندهایم حالمان خوب است. خانوادهمان سالماند حالمان خوب است. دوستان و نزدیکانمان سالماند حالمان خوب است. رفقای خوبی داریم حالمان خوب است. مملکت گل و بلبل داریم حالمان خوب است. فردوسی و خیام داریم حالمان خوب است. ابوعلی سینا و خانم دکتر آذر اندامی داریم حالمان خوب است. ابوریحان و خانم دکتر میرزاخانی داریم حالمان خوب است. خرمای بلوچستان و چای گیلان و برنج صدری داریم حالمان خوب است. نفت و گاز و شکر خوزستان داریم حالمان خوب است. رودخانه کارون و قنات داریم حالمان خوب است. جوانان تحصیلکرده فداکار داریم حالمان خوب است. دختر و پسر نازنین داریم حالمان خوب است. خیّرین و خیرات و مبرات داریم حالمان خوب است. دریای خزر و دریای عمان و خلیجفارس داریم حالمان خوب است.
یادداشت مجله: دکتر پاپلی در پاسخ به اینکه خواسته بودیم پیشنهادات حالخوبکن به ما بدهد، اینها را نوشت، ازشان پرسیدم «اینها را به جدّ نوشتین یا به طنز»! جواب دادند «به هر حالت که میخواهی بگیر». بعد به یاد شعر سیدعلی صالحی پرسیدم «اینها را از خودتان نوشتید دیگر!»، گفتند «پس کی نوشته!» بههرروی ایشان حال خوب یا بد خودشان را برای ما اینطور توصیف کردند.
فقط کار میتواند نجاتمان دهد
لیلی گلستان
شما گفتهاید با اینکه «شرایط زمونه کمی حال همه را بد کرده» چند تا پیشنهاد حالخوبکن بدهم. من میگویم «شرایط زمونه خیلی زیاد حال همه را بد کرده»؛ از کرونا بگیر تا مسائل سیاسی، تا کشتیِ آتشگرفته، تا پالایشگاه سوخته، تا گرانی و تورم، تا واکسنهایی که تمام شدهاند، تا… اما نباید بگذاریم این همه نابسامانی، روزگار سیاهمان را سیاهتر کند. پیشنهاد من این است که کار کنیم، فقط کار. کاری را که دوست داریم و به آن اعتقاد داریم. فقط کار میتواند نجاتمان دهد، کار و ندیدن آدمهای غرغرویِ منفیباف، خواندن شاهکارهای ادبی، شنیدن موسیقی دلخواه و بودن با دوستان مثبتاندیش و خوشدل .همین.
یک پیشنهاد به دوستدارانِ سفرِ شمال و دریا
اکبر اکسیر
اگر روزی روزگاری خداینکرده فارغ از قرنطینه و کرونا و گرانی خواستید به شمال بروید، لطفا لوازم زیر را به همراه داشته باشید:
و اگر دلتان دریا میخواهد اما نمیتوانید به شمال بروید، پیشنهاد زیر ارائه میشود:
در حمام یا زیرزمین خانه تشتی را پر از آب کرده، مقداری نمک دریا به آن اضافه و یک پنکه کنارش روشن کنید تا سطح آب را موّاج نماید بعد با حفظ شئونات قانونی با لباس محلی و حداقل با لباس راحت خانگی وارد تشت شوید و بدون ترس از کرونا و پروتکلهای دکتر نمکی و تکذیبیههای آقای دکتر حریرچی و خانم دکتر محرز خود را به آب بزنید. در ضمن وجود یک تابلو قرمزرنگ با این متن ضروری است: «شنا کردن در این منطقه اکیدا ممنوع است!».
خودم هستم و کتابخانهام و دوستانم
اسماعیل امینی
۱. کرونا آمد و تمام تمهیدات و بازیهای بشر را باطل کرد و با تمام تلخی نشان داد که کار جهان به دست بشر نیست و به اراده الهی است. کرونا یکجور تذکر و تنبیه برای تمدن افسارگسیخته است. هر وقت به یاد میآورم که عاقبت کار به دست خداست، دلم آرام میشود. بیدک الخیر انک علی کل شئی قدیر.
۲. از اینکه همزبان فردوسی و عطار و سعدی و مولوی هستم و کلید این گنج بزرگ در اختیار من است، احساس خوشبختی میکنم.
۳. از اینکه دچار وسوسه سیاست، شهرت، قدرت و ثروت نیستم و خودم هستم و کتابخانهام و دوستانم، حس سبکباری و سبکبالی دارم.
نثار لبخند و عشق
مجید سعیدی
با تمام ناملایمات روزگار و شرایط سخت فعلی، گاه میتوان با اموری بهظاهر ساده حال دلمون رو خوش کنیم:
دقیقا داری چی کار میکنی؟
بزرگمهر حسینپور
۱. یک حیوون بیارید و ازش مراقبت کنید. مثل گربه، سگ، یا حتی ماهی. یا اگر نمیتونید، هر روز به حیوونهای کوچهتون غذا بدید.
۲. قدم بزنید… توی یک مسیر طولانی… سعی کنید بیخیال باشید و به دورترین قسمتی که میشه نگاه کرد، نگاه کنید.
۳. برید پارک و روی نیمکت بنشینید و بازی کردن بچهها را نگاه کنید.
۴. یک کاغذ و قلم بردارید و با خودتان مصاحبه کنید… مثل یک خبرنگار باهوش و سمج… و با این سوال هم شروع کنید که فلانی… دقیقا داری چی کار میکنی؟
یک پیشنهاد به دوست ِ داران ِ سفر شمال و دریا
اکبر اکسیر
اگر روزی روزگاری خداینکرده فارغ از قرنطینه و کرونا و گرانی خواستید به شمال بروید، لطفا لوازم زیر را به همراه داشته باشید:
۱ .دو عدد اسپری حشرهکش و ضدسوسک و مارمولک و زنبور و قورباغه خفهکن
۲ .یک عدد پشهبند با ظرفیت دو برابر افراد و دولایه
۳ .یک عدد چادر ضدآب و چتر به تعداد خانواده و اگر دلتان دریا میخواهد اما نمیتوانید به شمال بروید، پیشنهاد زیر ارائه میشود:
در حمام یا زیرزمین خانه تشتی را پر از آب کرده، مقداری نمک دریا به آن اضافه و یک پنکه کنارش روشن کنید تا سطح آب را مواج نماید بعد با حفظ شئونات قانونی با لباس محلی و حداقل با لباس راحت خانگی وارد تشت شوید و بدون ترس از کرونا و پروتکلهای دکتر نمکی و تکذیبیههای آقای دکتر حریرچی و خانم دکتر محرز خود را به آب بزنید. در ضمن وجود یک تابلو قرمزرنگ با این متن ضروری است: «شنا کردن در این منطقه اکیدا ممنوع است!».
همه ما میتوانیم نهتنها دیگران، که خودمان را هم سورپرایز کنیم
کریم ارغندهپور
فضای ناامیدی در همه جا غالب است، ولی باید با حداقلها هم زنده ماند و زندگی کرد. راستش را بخواهید، چیزهای «حالخوبکن» هم اگر بگردیم، در اطرافمان کم نیست. گاهی گرانیها مانع اصلی دانسته میشوند. گرانی یک واقعیت غیرقابل انکار است، ولی با وجود این هنوز میشود موارد قابل توجهی را برشمرد. با همین فرض تلاش میکنم نکاتی را که به نظرم برجسته میرسد، برشمارم:
۱. رفیق خوب. دوست و رفیق جوهرش را در سختی نشان میدهد. دوستی که فقط در شرایط خوب در کنارمان باشد و در شرایط دشوار غایب باشد، در واقع دوست کاملی نیست.
۲. سر گذاشتن به طبیعت. طبیعت در همه حال کمککننده است. کوه و پارک و بوییدن یک گل و تماشای ماه و آسمان و اگر شد جنگل و درخت و غیره.
۳. خوب خوردن. غذای بیشتر ما سالم نیست. شکر و روغن و گوشت در وعدههای غذایی بیداد میکند. باید کمتر ولی سالمتر خورد.
۴. ورزش در حد مقدورات. منظورم از ورزش لزوما ورزش سنگین یا حرفهای نیست. همین نرمشهای ساده و پیادهروی و امثال آن هم بسیار موثر است.
۵. هر کسی برای خودش علایق فرهنگی و هنری دارد. بیشتر افراد اهل شنیدن موسیقی هستند. خوشبختانه بیشتر اینها به رایگان در دسترس است. بعضی اهل تماشای فیلم و سریال هستند. برخی کتابخوان هستند. همه اینها خوباند. مایلم در اینجا به طور خاص شما را به شنیدن کتابهای صوتی دعوت کنم. همه ما ساعاتی را در روز در ترافیک و رفتوآمد سپری میکنیم. این کتابها گران نیستند و بیشترشان با کیفیت خوبی تهیه شدهاند. اینها ما را به موهبت خواندن نزدیک میکنند.
۶. مثبتاندیشی. ما مردم رنجدیدهای هستیم. به همین خاطر بیش از آنکه مثبتاندیش باشیم، در خاطر تاریخیمان همین رنجها بزرگنمایی میشوند. در نوستالژی گذشته یا در دریغ و حسرت و اندوه به سر بردن نمیتواند ما را به شرایط بهتر برساند.
۷. کاستن از سطح تنش. من بهروشنی میبینم در زندگی عمومی همه ما سطح تنش بالاست. از روابط درون خانوادگی گرفته تا کار و محیط اجتماعی. باید اراده کرد و از تنشهایی که بیشترشان غیرضروری هستند، کاست.
۸ . مهربانی. گاهی ما تصور میکنیم مهربانی ما فقط برای دیگران است. این درست نیست. ما به خاطر خودمان هم با دیگران مهربان هستیم. مهربانی سطح رضایت ما از خودمان را بالاتر میبرد و زندگی را معنادارتر میکند.
۹. گفتوگو. ما هنوز راهحلِ رفع اختلافات را در روشهای ثانوی جستوجو میکنیم. اختلاف در روابط اجتماعی روزانه طبیعی است، ولی به جای آنکه در مسیر درستش حل شود، معمولا به میانبر سوق داده میشود. گفتوگو مهمترین و اولین راه رفع اختلاف است و در اغلب موارد- اگر ارادهاش باشد- جواب مطلوب میدهد.
۱۰. سازش. بیشتر ما به حداکثر و ایدهآلها فکر میکنیم و وقتی دستیابی به آنها را دور میبینیم، ناامید و پژمرده میشویم. باید با خود و دیگران در مورد داشتهها به توافق برسیم. سازش فقط در اختلافات نیست- که آن هم البته لازم است- سازش فهم بهتر شرایط و بهرهمندی از داشتهها در بهترین سطوح آنهاست.
۱۱. مشاور خوب. مشاور فقط یک روانشناس یا کارشناس مشکل ما نیست. ما برای یافتن راههای بهتر نیاز به همفکری داریم. گاهی دوستان، گاهی نزدیکان. به شرطی که مشورت خوب بدهند و گمراهترمان نکنند و در زندگی شخصیمان دخالت نکنند.
۱۲ . بستن پروندههای باز. ما هزار مسئله در زندگی داریم که عادت نداریم آنها را یکبهیک ببندیم و کنار بگذاریم. باز نگه داشتن مسائل فراوان ما را پریشان میکند. بسیاری از مسائل هم بهسادگی قابل حل و خاتمه هستند.
۱۳ . تمرین اراده. ما خودمان را معمولا دستکم میگیریم، درحالیکه همه ما میتوانیم نهتنها دیگران، که خودمان را هم سورپرایز کنیم. از تمرینهای کوچک میتوان شروع کرد. شروع کردن مهمترین و اصلیترین قدم است. از کم کردن سیگار یا شروع پیادهروی یا تغییر عادات غذایی و امثال آن.
هفت توصیه سینا برای داشتن حالِ خوب
سینا قلیچخانی
اگر میخواهید فقط برای لحظاتی حالتان خوب شود:
۱. قهوه بخورید.
۲. ساعت ۵ عصر به صدای پرندهها گوش کنید.
۳. داستان کوتاه بخوانید.
۴. با کسی که دوستش دارید، تلفنی صحبت کنید.
۵. از کسی بخواهید ماساژتان بدهد.
۶. دراز بکشید و به یک آهنگ قدیمی گوش دهید.
۷. غذای مورد علاقهتان را بخورید.
#راه_برو
شرمین نادری
پیشنهاد من راه رفتنه و دیدن دنیا. اینکه بقیه مردم چطوری دارن با این روزهای سخت سروکله میزنن، شاید کمک کنه که آدم یه راه تازهای برای جلو رفتن یاد بگیره. بعد هم خوندن کتاب و شنیدن قصه آدمهای غریبه، چون این هم یک راه خوبه برای دوتا یکی رفتن پلههای سختی. چون با خوندن قصههای آدمها راه و روشهای جدیدی جلوی ما سبز میشن و شاید راه خلاصی از ملال رو بشه همینطوری یافت و موفق شد به یافتن یک دقیقه آرامش وسط این همه سختی و رنج دنیا. هیچکدوم هم اگه نشد، لااقل دو ساعت که حواسمون پرت شده، این هم خودش راهیه برای فرار از ملال، یکجور جادوگری حتی.
چند پیشنهاد حالخوبکن
الهه رضایی
به خودمان سری بزنیم
بیوک ملکی
این زمانه کم نه، خیلی حال همه را بد کرده. در کنار همه مسائل تلخ، بیش از همه، درگیری مردم با کرونا ذهن هر کسی را به خود مشغول کرده است. اولین پیشنهاد معمولا در این شرایط آن است که به مشکلات و مسائلی که حالمان را بد میکند، فکر نکنیم. اخبار را نشنویم و بیخبر از عالم و آدم باشیم. کاری نداشته باشیم که در اطرافمان چه میگذرد. ولی مگر میشود! مگر ما سیبزمینی هستیم! مگر میشود نسبت به غم و رنج دیگران بیتفاوت بود. پس چه باید کرد که هم بیتفاوت نباشیم و هم تلخیها ما را از پا نیندازد. فکر میکنم بهترین پاسخ این سوال را هر کسی خودش میتواند به خودش بدهد و ببیند در کنار همه این مسائل چه چیزهایی حالش را خوب میکند و کمی از تلخیهای زندگی را شیرین.
هر کسی روحیهای دارد که حتما با روحیات دیگران متفاوت است. مثلا من خودم هر وقت که زندگی سخت میشود، به طبیعت پناه میبرم. طبیعت حالم را خوب میکند. باعث میشود حداقل برای ساعتهایی از مسائل دیگر دور بمانم. بعد از گسترش کرونا که روحیه حتی کتاب خواندن را هم نداشتم، نقاشی و دیدن فیلم را موقتا جایگزین خواندن کردم. موسیقی هم که جای خود را داشته و دارد. بیش از ۱۰ سال بود که دست به رنگ نبرده بودم و به اصرار دخترم و با تشویق او دوباره نقاشی از طبیعت را شروع کردم و در این مدت تابلوهای زیادی هم کشیدهام. تابلوهایی که اتفاقا سرچشمهاش از طبیعت است. نمیدانم اگر اینها نبود، چه باید میکردم. اینها با روحیه من سازگار است. یکی ممکن است با موسیقی حالش خوب شود، یکی با ورزش، یا هر کار دیگری. پیشنهاد میکنم برای پیدا کردن حال خوب، به خودمان هم سری بزنیم.
حالِ بد: از جامعه به سینما و از سینما به جامعه
ناصر صفاریان
اینکه اصلا حال ما خوب است یا نه را بهتر از هر کس و هر جا، آمارهای رسمیِ بروز و رواج افسردگی و خشونت و قتل و جنایت میتواند بگوید و متاسفانه این روزها اینها چیزهای خوبی نمیگویند و اعداد و ارقامشان نشانِ حالِ نهچندان خوب ماست.
با وجود همه رعایتها و احتیاطهای سفت و سختِ مدیریتیِ در جشنواره فیلمِ فجرِ این چند سال و کنار گذاشتنِ فیلمهای انتقادیِ مهم، باز کمتر کسی پیدا میشود که پس از تماشای همه فیلمها، و در واقع، مرورِ ویترین سالانه سینمای ایران، از این همه تلخی و عبوسی و سیاهی، کلافه نشود. کلافه البته، و نه متعجب. چراکه بیننده آگاه، به قطع و یقین، میداند سینما هم جلوهای از جامعه است و همانطور که مثلا ترانه را باید امر ثانوی بر اجتماع دانست و این همه ترانه سرودهشده از دلِ تلخی را برآمده از یأسِ جامعه تلقی کرد، فیلم هم از بدنه همین جامعه میآید و همین مردمی که آمارها حکایت از بدیِ حال و احوالشان دارد.
حالا اگر کنارِ مرورِ سالانه سینما و تماشای مثلا «شنای پروانه» که فیلم مشهورِ سال میشود، سریالهای «قورباغه» و «سیاوش» و «زخمِ کاری» هم رسانههای نمایش خانگی را قرق کنند و مردم در خانه خود هم پول بدهند تا خشونت تماشا کنند و گمانشان این باشد که پخشِ بیضابطه و بیمحدودیتِ صحنههای خشنِ برنامههای رایگان تلویزیونشان کم است، آن وقت باید از این همه خشونت نگران شد. نگرانیای که با اضافه کردنِ آمارِ تماشای خشونتهای پربازدیدِ شبکههای اجتماعی، پررنگتر هم میشود؛ چیزی که تازه بیرون از حساب و کتابِ خشونتهای کلامی و نوشتاریِ این فضاست و برای خودش عالمی دیگر است.
بحثی در این نیست که نمایش ندادنِ کمیها و تلخیها غلط است و جلوی کارِ هنرمندِ نمایشدهنده کمیها و تلخیها را گرفتن، غلطتر و به دروغ و اجبار همه چیز را گل و بلبل نشان دان، بسیار غلطتر، اما… یک «اما»ی خیلی مهم اینجاست که اغلب دچار تناقضها و سیاسیکاریهای متداولِ این روزهای سرزمین ما میشود و دودش به چشمِ همه میرود و حاصلش افزودنِ آمارِ بدیِ حال و احوالِ تکتکِ ماست.
هنرمند هر چه میخواهد بگوید و بکند، باید آزادیاش را داشته باشد و مانعی پیشِ رویش نباشد. ولی بعدِ خلق و زمان نمایش، این فقط هنرمند نیست که صاحب حق است و جامعه مخاطب و اصلا کلیتِ جامعه هم باید حق و حقوقش رعایت شود. بخشی از این حق و حقوق هم رعایت حال و احوال مردم است، تماشاگر و غیرتماشاگری که غیرمستقیم درگیر تاثیراتِ یک فیلم میشود و اینکه هر چیزی مقابل دید هر کسی قرار نگیرد و تماشاگر بداند با چه اثری روبهروست با چه میزان خشونت و با چه حدی از صحنههای فجیع و چه اندازهای از محتوای قتل و غارت و حتی واژههای نامتعارف و… این وظیفه هم بر عهده نهاد نظارتیِ امور نمایشی است.
چنین نگاهِ از بالایی در همه جای دنیا هست و اصلا هم معنیاش حذف خلق و خلاقیت هنرمند نیست. وظیفه درست این نظارت این است که کار هنرمند در چهارچوب درستش عرضه شود و در اختیار کسانی قرار نگیرد که برایشان پرخطر است و موجب تهدید سلامت روانیِ جامعه نشود؛ افرادی مانند کودکان، بیماران روحی و دچار ضعف اعصاب و… فیلم یا هر اثر دیگری هم دچار سانسور در نسخه اصلی نمیشود و هنرمند این اجازه/ امکان را دارد حتی همان نسخه پرخشونت و پر از صحنههای حتی غیرمتداول خود را بسازد، ولی به محدودیت نمایش تن دهد اگر قصد تغییر و اصلاحی برای نمایش فیلم در ابعاد همگانی ندارد.
این شکل نظارتِ مبتنی بر اصول علمی و بهرهگیرنده از جامعهشناسی و روانشناسی و… که کارش نه ایجاد مانع بر سر خلق و ایجاد ممنوعیت تولید، که ایجاد محدودیت خاص، تنها برای عرضه همان اثرِ دلخواه هنرمند است، بسیار متفاوت از سانسورهای ایدئولوژیکی جلوه میکند که اغلب بر قانونهای دورهای و شخصیشده دوران ما بنا شده است.
اینگونه، هم هنرمند کارش را کرده و هر چه خواسته گفته و هم جامعه از تبعات منفیِ هر اثری که برای همه مناسب نیست، در امان میماند. مثل ممنوعیتِ «پرتقال کوکی» کوبریک در انگلستان و مثل محدودیتِ «دارودستههای نیویورکی» حتی در خود آمریکا، نه اینکه همه صحنههای همین فیلم اسکورسیزی را تلویزیون ما ظهر یک روز تعطیل و زمان ناهار خوردن همه اعضای خانواده دور هم، خیلی عادی و معمولی نشان دهد و همه چیز هم خیلی عادی و معمولی جلوه کند.
درست است که در عالم واقع، اینقدر از این چیزها در این سالها دیدهایم که تماشایش روی پرده دیگر خیلی «فیلم» به نظر میرسد، و درست است که فیلم و سینما و هنر، بیش از آنکه امر اولیه باشد، ثانویه بر روابط اجتماعی است، ولی خب این چرخه را باید یکجایی و یکجوری به کنترل درآوریم تا دستکم در حد فیلم و سینما و هنر هم که شده، کاری کرده باشیم. کافی است بخواهیم و البته بخواهند! نظارت که از شکل خودمدارانه و ایدئولوژیکِ امروزی و اینجاییاش درآید و تنها به ظاهر بسنده نشود و عالمانه شود، حال بد هم میرود به سمت خوب. از حال بد به حال خوب…
چلچراغ۸۱۸