کدوی مسمایی میکارم
به مناسبت 95 سالگی «قتل راجر آکروید» آگاتا کریستی آگاتا کریستی برای بسیاری از منتقدان ادبی و علوم اجتماعی نماد تمامعیار محافظهکاری است. زنی با تمام شاخصههای یک زن سنتی انگلیسی. بیزار از کمونیستها و «زیادی آزادیخواهها». متنفر از شلوار پوشیدن دخترها. ترسیده از نسل جدیدی که احترام سنت چای عصرانه را نگه نمیدارند و بدون توجه به نزاکت...
به مناسبت ۹۵ سالگی «قتل راجر آکروید» آگاتا کریستی
آگاتا کریستی برای بسیاری از منتقدان ادبی و علوم اجتماعی نماد تمامعیار محافظهکاری است. زنی با تمام شاخصههای یک زن سنتی انگلیسی. بیزار از کمونیستها و «زیادی آزادیخواهها». متنفر از شلوار پوشیدن دخترها. ترسیده از نسل جدیدی که احترام سنت چای عصرانه را نگه نمیدارند و بدون توجه به نزاکت اجتماعی بلند بلند میخندند. بااینحال، حتی زنی شبیه آگاتا کریستی هم همیشه به قواعد عمل نمیکرد. حاصل یکی از این عمل نکردنها شد یکی از بهترین داستانهایش؛ «قتل راجر آکروید».
هرکول پوآرو، محبوبترین مخلوق آگاتا کریستی، در داستان «قتل راجر آکروید» پیر شده است و خودش را از کارش بازنشسته کرده. از لندن بیرون آمده و در یک روستا کدومسماییهای درشت پرورش میدهد تا در مسابقه بزرگترین کدومسمایی شرکت کند. اما قتل راجر آکروید که زمزمههای زیادی پشت سرش است، باعث میشود جنایت حتی وقتی خودش نمیخواهد هم یقهاش را بگیرد. البته کریستی بعدتر هم چندتایی داستان پوآرو نوشت، اما میشود این تخطی او از قواعد داستان جنایی را نوعی پیشگویی برای تمام شدن دوران کلاسیک این گونه محسوب کرد.
داستان یک بار سالها پیش با ترجمه بهرام افراسیابی به فارسی برگردانده شد؛ منتها به نام بیربط «پنج بامداد، پایان پیام». نسخه جدیدتر خسرو سمیعی هم از نام خود داستان استفاده کرده است و هم در انحراف از متن به اندازه نسخه قدیمی گشادهدست نبوده است.
حاوی اسپویل شدید
خیلی از داستانهای جنایی راوی اول شخص دارند. در واقع تمامی داستانهای شرلوک هولمز و بخش عمدهای از داستانهای پوآرو را دستیارانشان روایت کردهاند. چندتایی داستان قدیمی هم میشود پیدا کرد که راویهایشان نامطمئن بودهاند و برای خوانندگانشان دروغ روایت کردهاند. اما «قتل راجر آکروید» اولین داستان جنایی است که راوی در آن نامطمئن است و دروغ میگوید، یا دستکم همه حقیقت را نمیگوید. از نظر ادبی این یک بدعت جسورانه است. اما از دید انگلیسیهای کلاسیک اینکه راوی داستان جنایی خودش قاتل نباشد، یک اصل اساسی بود که تخطی از آن دروغی بیشرمانه به حساب میآمد، طوری که خود کریستی هم ناچار شد گناه نابخشودنیاش را بپذیرد. اما حقیقت این است که قوانین برای شکسته شدن است که نوشته میشوند. تاریخ ادبیات جنایی پلیسی این را ثابت کرد. البته نه کریستی و نه منتقدانش زنده نماندند تا اثبات این گزاره را ببینند.
چلچراغ۸۱۸