همگی حس میکنیم پنجشیری هستیم
گپ با الیاس علوی، شاعر و هنرمند هنرهای تجسمی این شاعر جوان در ایران مجموعه شعرهای «من گرگ خیالبافی هستم» و «بعضی زخمها» را منتشر کرده و در کابل هم مجموعه شعر «حُدود» را. برای این گفتوگو با او تماس گرفتم و با وجود برنامههای لایو و نشستهای متعدد و اطلاعرسانیها لحظهبهلحظه درباره این روزهای افغانستان، وقتی پیدا شد برای این گپ که...
گپ با الیاس علوی، شاعر و هنرمند هنرهای تجسمی
این شاعر جوان در ایران مجموعه شعرهای «من گرگ خیالبافی هستم» و «بعضی زخمها» را منتشر کرده و در کابل هم مجموعه شعر «حُدود» را. برای این گفتوگو با او تماس گرفتم و با وجود برنامههای لایو و نشستهای متعدد و اطلاعرسانیها لحظهبهلحظه درباره این روزهای افغانستان، وقتی پیدا شد برای این گپ که میخوانید.
آقای علوی، الان کجایید و اخبار افغانستان را از کجاها دنبال میکنید؟
من در شهر ادلید در ایالت استرالیای جنوبی هستم و وضعیت را بیشتر از رسانههای جمعی و دوستان و خانواده در افغانستان دنبال میکنم. از خانوادهام هنوز برادر و بچههای خواهرم در افغانستان هستند که مرتب باهاشان در تماس هستیم. دوستان زیادی هم در شهرهای مختلف افغانستان هستند که هر روز با هم صحبت میکنیم.
فعالیتهای شما را این روزها در فضای مجازی برای افغانستان در برنامههای مختلف میبینیم. فکر میکنید چطور میشود این سکوت جهانی را شکست و دنیا را متوجه وضعیت افغانستان کرد؟
ما به عنوان شهروندان هر کشوری که در آنجا زندگی میکنیم، قدرت بسیار عظیمی داریم. اگر که واقعا چیزی را بخواهیم و برایمان مهم باشد. به طور مثال کسانی که در ایران هستند، ممکن است نتوانند جلو دفتر سازمان ملل راهپیمایی کنند، ولی میتوانند از طرق مختلفی مثلا نشر اخبار و اتفاقات افغانستان در فضای مجازی اطلاعرسانی کنند. هر کسی در هر رشتهای که هست، اگر هنرمند هستند، در مورد وضعیت هنرمندان در افغانستان بنویسند. اگر نوجوان هستند، به مسائل این گروه نگاه کنند. مثلا اگر ببینند چه اتفاقاتی میافتد، برای نوجوانانی که در افغانستان هستند و اکثر آنها دیگر نمیتوانند دبیرستان بروند، یا بهسختی ممکن است دانشگاه بروند. میخواهم بگویم هر کدام از ما میتوانیم این احتمال را بدهیم که این وضعیت میتوانست برای خانواده ما پیش بیاید، برای خواهر و برادر نوجوان ما، برای مادر و پدر ما که جوانش را از دست داده و الان در این وضعیت است که قاتلان فرزندانش سردمداران حکومت شدند. یعنی هر کسی سعی بکند هم ابراز همدردی بکند و هم از این بگذرد و بتواند یک کاری و حرکتی را انجام بدهد. دوستان زیادی در کشورهای مختلف جمع شدند و تظاهرات برگزار کردند. در تمام شهرهای استرالیا، حتی آنجاهایی هم که در قرنطینه هستند، به صورت آنلاین برنامههایی را اجرا کردند. تلاش این است که با بلند شدن صدای ما حکومتهای ما صدایمان را بشنوند. وقتی دولتها بدانند جمعیت زیادی یک موضوعی را بازخواست میکنند، امکان بیشتری دارد که تغییری ایجاد شود. تنها فشار افکار عمومی است که میتواند حکومتها را وادارد که یک حرکتی را بکنند.
لحاظ روشنگری و حتی کمک مالی به مردم سرزمینشان کمک کنند. فکر میکنید آیا این گروه از افغانستانیها به فکر کاری در اینباره هستند؟
بله، چون افغانستان از کشورهایی است که شاید بالاترین تعداد مهاجران را در دنیا دارد. اکثرا به خاطر جنگ و وضعیت نابهسامان دهههای آخر خیلیها مجبور شدند وطنشان را ترک کنند. در این بین اهالی فرهنگ و ادبیات و هنر بسیار زیادند و رشد کردند. بهخصوص نسل دوم و نسل سوم در کشورهای مختلف زیاد هستند. با این اتفاقات اخیر برنامههای مختلفی برگزار شده، برای مثال همین برگزار کردن برنامههایی مثل تظاهرات یا جمع کردن کمک مالی. مثلا در استرالیا که بیشتر در جریان آن هستم، بچههای هنرمند حراج آثار هنری گذاشتند. آثارشان را مجانی در اختیار گالریها گذاشتند و دعوت کردند از دوستان استرالیاییشان برای شرکت در این رویداد. این آثار به فروش رفت و درنهایت این کمک مالی فرستاده میشود برای افغانستان برای کسانی که آواره شدند و کسانی که جانشان در خطر است. مواردی اینچنینی را جاهای مختلفی میبینیم. در فضای مجازی بهخصوص خیلی پررنگ است.
برای زنان افغانستانی که بیشتر و پیشتر از مردان برای اعتراض به طالبان بلند شدند، به نظرتان چهکار و کمکی میتوان کرد؟
زنان افغانستان در این سه هفته اخیر بهخصوص، در حقیقت قهرمانان مبارزه با تاریکی و طالبان هستند. من هر بار که تظاهرات دختران نوجوان و جوان و دانشجوها و زنان و حتی زنهای بالای 50،60 ساله را میبینم، چون خودم تجربه تظاهرات افغانستان را داشتم، میترسم. میترسم که هر لحظه اتفاقی برایشان بیفتد. در عین حال بهشان افتخار میکنم که اینقدر شجاع هستند و از جانشان گذشتند. هر کدامشان آن صبحی که میروند به تظاهرات، باور کنید 50 درصدشان احتمال میدهند که شاید دیگر زنده نمانند و زنده برنگردند پیش خانوادهشان. اینها را خودم دیدم در افغانستان و بودم در تظاهرات. البته در دوره حکومت قبل از طالبان بود. آن زمان هم سیستم یک سیستم بینهایت فاسد بود و متاسفانه نژادپرست بود و بهویژه برای اقلیتها، برای کسی مثل خود من که اقلیت هزاره دارم، شرایط سخت بود. حالا با آمدن طالبان بهمراتب وحشتناکتر شده. درواقع اقلیتها بیشتر شدند، یعنی فقط هزاره بودن، ازبک بودن، تاجیک بودن یا هند و سیک بودن اقلیت نیست، بلکه جمعیت بزرگی از جامعه، یعنی نیمی از جامعه حالا تبدیل میشود به اقلیت که زنها و دختران هستند. از دید طالبان اینها اقلیت هستند و ارزش آن را ندارند که حتی یک نفر از این گروه و طبقه در کابینهشان باشد. این خیلی دردناک است، چون ما آن گذشته تاریک را داریم. 20 سال پیش، شش سال طالبان در قدرت بود، میدانیم که چطور زنها خانهنشین شدند. متاسفانه تعداد زیادی از زنان در آن دوره به بهانههای مختلف شکنجه یا کشته شدند، حتی حالا که این دختران دانشآموز و دانشجو آن روزها را ندیدند، حس کردند که چقدر میتواند وضعیت بدتر شود. به همین خاطر اینطور با قدرت و استقامت در خیابانها میریزند و تظاهرات میکنند. بعد از چند روز مردها هم کمکم این شجاعت را از آنها یاد گرفتند و دنبالهرو آنها هستند. این هم اتفاق تلخی است و هم اتفاق مبارکی. تلخ از این جهت که این دختران جوان الان باید در مدرسه یا دانشگاهشان باشند و به فکر تحصیل و برنامههای آیندهشان باشند، ولی حس میکنند تمام آیندهشان تبدیل شده به یک امید بسیار دور و یک تاریکی مطلق. در حقیقت تمام آن آیندهشان زندگی در قفس است.
اگر کسی در جواب این شعر شما «ما میمیریم/ تا عکاس روزنامه تایمز جایزه بگیرد»، بهتان بگوید که بسیاری از عکاسان هم در زمانی طولانی با پروژههای سخت در شرایط سخت در افغانستان فعالیت کردند و بعضیها با جایزه و بعضیها بدون جایزه، مسائل متعدد افغانستان و زندگی مردمانش را به جهان معرفی کردند، چه میگویید؟
ببینید، در این شعر یک طنز سیاه هست. درواقع به این اشاره میکند که جان ما آنقدر بیارزش است که مثل یک بازی است. یک بازی ناچیز که نهایتش یک شاعری یک شعری بگوید، یا یک عکاسی یک عکسی بگیرد از این بازیای که ما در خون خودمان غرق شدیم. اینجا طنزش این است که یک عکاس روزنامه تایمز میآید عکس میگیرد، نه یک عکاس روزنامه افغانستان. در حقیقت ما مصالحی هستیم برای اینکه یک خبرنگار سفیدپوست اروپایی بیاید و بگوید چقدر درد شما خاص است و من این را در این قاب ثبت میکنم و کارم هم جایزه میبرد. البته این برداشت شما هم میتواند درست باشد و شاید نادیده گرفتن عکاسان به نظر بیاید. ولی خب واقعا برای من این نبوده که بخواهم ارج و ارزشی را که اهالی رسانه دارند، نادیده بگیرم. واقعا همچین هدفی نداشتم. مطمئنا اگر عکاسان و اهالی رسانه نباشند، دیگر خبری بیرون داده نمیشود. مثل هزاران هزار جنایتی که در زمان طالبان آن دوره شد، یا در زمان رئیسجمهوری مثل کرزای و غنی شد و هیچ زمانی خبرش بیرون نیامد، به خاطر اینکه آن روز و آن لحظه آنجا خبرنگاری نبود و عکسی گرفته نشد. میبینیم که چقدر زبان تصویر قدرتمند است و عکس کودکی مثل آیلان کردی چطور دنیا را تکان میدهد، ولی کودکان بیشماری که غرق شدند، چون تصویری و خبری ازشان نیست، انگار اصلا وجود نداشتند. میخواهم بگویم من هم خیلی ارج میگذارم به کاری که اهالی رسانه و عکاسان میکنند، ولی محتوای شعر بیشتر اشاره میکند به آن طنز سیاه و تلخ. البته این شعر من برگرفته از یک عکس است، هرچند که جایزه تایمز را نگرفت. این عکس زنی را نشان میداد که فریاد میزد لحظهای است که او خبر کشته شدن شوهر و پسرش را شنیده. آن عکس یک جایی البته برنده شد.
نظرتان درباره آن طرح جلد مجله تایم که آقای بایدن و خانم هریس را با لباس طالبان مونتاژ کرده بودند، چیست؟
خب این خیلی روشن است که چطور قدرتهای غربی و همینطور حکومتهای همسایه افغانستان در وضعیت این کشور نقش داشتند. بعضیها نقش مثبت بیشتر و بعضیها نقش منفی بیشتر. ولی همه در وضعیتی که الان در افغانستان داریم، دستشان آلوده است. فقط به آمریکا برنمیگردد. البته که آمریکا حداقل در این 30 و چند سال گذشته یکی از اصلیترین فاکتورها بوده. بهخصوص که طالبان را خود آمریکاییها درست کردند. در دهه 80 میلادی با کمکهای مالی و تسهیلاتی که آمریکا در پاکستان تامین کرد و همینطور کمکهای کشورهای دیگر، بهخصوص کشورهای عربی و بعضی کشورهای همسایه باعث شد این گروه ایجاد شود تا با شوروی آن زمان بجنگند. میخواهم بگویم برای من بین بایدن با این ملاغنی برادر، از اعضای ارشد طالبان، خیلی تفاوتی وجود ندارد. هر دوی اینها یکی هستند در لباسهای مختلف. در کنار آنها باید بعضی همسایگان را هم بگذاریم، مثلا پاکستان. متاسفانه در ایران هم برخی از طالبان حمایت میکنند. وقتی اینها را میبینم، احساس میکنم همه از یک قماش هستند؛ یکی ریش بسیار بلندی دارد و یکی ریشش را تراشیده.
اخبار پنجشیر و ولایتهایی را که برای مبارزه به پا خاستهاند دارید؟ نظرتان چیست؟
پنجشیر سرزمینی است که بهخصوص در این چهار دهه اخیر همیشه آزاد بوده. هیچوقت تصرف نشده. شورویها نتوانستند، طالبها نتوانستند، هیچوقت نتوانستند آنجا را بگیرند. در این دوره 20 ساله هم تا حد زیادی استقلال خودشان را داشتند. در جاهایی مثل بدخشان یا مزار شریف در شمال افغانستان ترکیب جمعیتی تغییر پیدا کرد و تعداد زیادی از خانوادههای طالبان با کمک رئیسجمهورهای قبلی از جنوب به شمال برده شدند و این خیلی کمک کرد که الان طالبان بتوانند شمال را تا حد زیادی تحت تسلط خودشان دربیاورند، اما پنجشیر همیشه بهنوعی استقلالش را داشت. پنجشیر برای همه ما جایی است که بهش افتخار میکنیم. احساس میکنیم امیدی است و واقعا هم امید بزرگی است. با اینکه الان وضعیت خیلی پیچیده است و خیلی تلخ است در پنجشیر و هواپیماهای جنگی و بالگردهای پاکستان طالبان را حمایت میکنند و پنجشیر را در این شب و روزها بمباران میکنند، ولی با همه اینها باز هم مقاومتی که پنجشیر نشان داده، باعث شده که دیگر پنجشیر خلاصه نشود به یک منطقه جغرافیایی. الان منی که از قلب افغانستان و از یک استان دورافتادهای به اسم دایکندی هستم، احساس میکنم پنجشیر متعلق به من هم هست، همینطور دوستان دیگری که از بدخشان هستند، از کابل، از هرات و از هر جایی، همگی حس میکنیم پنجشیری هستیم. پنجشیر الان یک پایگاه و تکیهگاه روحی است برای همه ما. من مطمئن هستم حتی اگر طالبان بتوانند قسمتهایی از پنجشیر را بگیرد، باز هم خیزشهای بیشتری از آنجا برخواهد خاست و خلاصه نخواهد شد فقط به پنجشیر. همینطور که میبینیم، در تمام شهرهای بزرگ افغانستان تظاهرات زیادی برگزار میشود و این تازه شروع است.
شعری این روزها برای افغانستان گفتید؟!
«که قاتلان بر گور ما میگریند/ و هایهایشان/ ضجّه مادرانمان را گم میکند./
نشستهاند بر بالای برجها و با دوربینی تیز/ تمام جزئیات را دنبال میکنند/ از بزرگ شدن کودکی در مدارس«دیوبندی»/ تا بستن بمب بر کمرش/ و فشردن سینهاش/ در کوچهای گمنام در «دشت برچی»./
حیرانی/ دویدن/ وحشت/ دویدن/ اینها اسباب مستیاند/ و مستتر اگر/ شیون زنی در پی باشد/ خشکیدن پایی/ و بعد خموشی/ خموشیِ سنگین./
شب از برجها پایین میآیند/ گلوشان را نشئه غمآلودی خانه کرده/ روبهروی تلویزیون زار میزنند ناگهان/ سراسیمه عالیجنابِ صلح را بیدار میکنند/ و در شورای امنیت دستهاشان را بالاتر میبرند./
میبینی/ برج ایفل/ برج خلیفه/ برج آزادی را/ خاموش کردهاند/ به میمنت تنِ سوخته ما/ و بر گور ما میگریند/ قاتلان/ بر گور ما/ چه شادمانه میگریند!/» (دشت برچی: منطقه هزارهنشین در غرب کابل که هدف حملههای فروانی از سوی حکومت، طالبان، داعش و حامیان خارجی آنها بوده است.)
چلچراغ ۸۳۰