کتابدزد
درباره چهره مرموزی که سالهاستکتابهای نویسندگان مشهور را پیش از انتشار میدزدد مریم عربی صبح روز اول مارس سال 2017، کاترین مورک و لیندا آلتروبرگ در دفتر کارشان در انتشارات نورستدز سوئد نشسته بودند که یک ایمیل عجیب دریافت کردند. یکی از همکارانشان در ونیز از آنها یک سند فوقمحرمانه درخواست کرده بود؛ جدیدترین نسخه منتشرنشده از مجموعه رمان...
درباره چهره مرموزی که سالهاست
کتابهای نویسندگان مشهور را پیش از انتشار میدزدد
مریم عربی
صبح روز اول مارس سال ۲۰۱۷، کاترین مورک و لیندا آلتروبرگ در دفتر کارشان در انتشارات نورستدز سوئد نشسته بودند که یک ایمیل عجیب دریافت کردند. یکی از همکارانشان در ونیز از آنها یک سند فوقمحرمانه درخواست کرده بود؛ جدیدترین نسخه منتشرنشده از مجموعه رمان «هزاره»؛ مجموعه کتابی که استیگ لارسن، روزنامهنگار و نویسنده آن را خلق کرده و درباره یک دختر هکر ۲۴ساله به نام لیزبث سلندر است. این مجموعه در چند سال گذشته همیشه یکی از پرفروشترین کتابها در سطح دنیا بوده، بیشتر از ۱۰۰ میلیون نسخه از آن به فروش رفته و فیلمهایی ازجمله فیلم «دختری با خالکوبی اژدها» به کارگردانی دیوید فینچر هم با اقتباس از آن ساخته شده است. بعد از مرگ لارسن، دیوید لاگرکرانتس، دیگر نویسنده مشهور سوئدی، مجموعه «هزاره» را ادامه داد و پیشبینی میشد که آخرین کتاب این مجموعه با عنوان «مردی که سایهاش را دنبال کرد» یکی از مهمترین رویدادهای صنعت نشر در آن سال باشد.
سارقان مشغول کارند
انتشارات نورستدز بهدقت از این مجموعه محافظت میکرد. لاگرکرانتس اولین کتابش از مجموعه «هزاره» را با کامپیوتری نوشت که به اینترنت متصل نبود. بعد نسخه کاغذی را شخصا تحویل ناشر داد. نورستدز از هر کتاب یک تکنسخه را برای ناشران بینالمللی میفرستاد و در تلاش بود تا به عنوان ناشر کتاب پرفروشی درباره یکی از محبوبترین هکرهای تاریخ ادبیات، با سادهسازی فرایند نشر، خود را از شر هکرها و سارقان حفظ کند. مورک و آلتروبرگ که مسئولیت امور حقوقی بینالمللی انتشارات نورستدز را بر عهده داشتند، با بقیه ناشران کتابهای بسیار پرفروش مشورت کردند تا راه و چاه را یاد بگیرند و مطمئنترین روش را انتخاب کنند. به عنوان مثال، مترجمانی که روی یکی از دنبالههای کتاب «راز داوینچی» نوشته دن براون کار میکردند، موظف بودند در زیرزمینی تحت تدابیر شدید امنیتی کار کنند و حتی برای رفتن به دستشویی هم محدودیت داشتند. نورستدز سرانجام تصمیم گرفت جدیدترین نسخه از مجموعه «هزاره» را از طریق یک سرویس ایمیل رمزگذاریشده به نام هاشمیل با همکارانش در کشورهای دیگر به اشتراک بگذارد که پسوردهایش به صورت جداگانه از طریق تلفن ارسال میشد. ضمن اینکه همه باید توافقنامه عدم افشای اطلاعات محرمانه را امضا میکردند. بعد از همه این تمهیدات بود که ایمیلی نامتعارف از طرف فرانسیسکا واروتو، ویراستار نسخه ایتالیایی کتاب، رسید؛ آن هم درست بعد از ارسال نسخه منتشرنشده از سوی انتشارات:
لیندا و کاترین عزیز،
امیدوارم خوب باشید. ممکن است لینک دسترسی به نسخه منتشرنشده «مردی که سایهاش را دنبال کرد» را دوباره برای من بفرستید؟
ممنونم!
با بهترین آرزوها.
فرانسیسکا
چند دقیقه بعد و چند ساختمان آنطرفتر از دفتر اصلی انتشارات نورستدز در استکهلم، یکی دیگر از کارمندان انتشارات ایمیلی مشابه را از طرف واروتو دریافت کرد. عجیب بود که واروتو چیزی به این ارزشمندی را از دست داده باشد، اما دریافتکننده ایمیل از دوستان قدیمی او بود و لحن و ادبیات متن ایمیل هم کاملا به لحن و ادبیات واروتو شباهت داشت. بهعلاوه اینکه آن زمان همه در حال تقلا بودند تا کتاب را همزمان در ۲۷ کشور منتشر کنند و مترجمها هم باید کارشان را شروع میکردند. بلافاصله بعد از ارسال لینک، ایمیل مشکوک دیگری از طرف واروتو به دست مورک رسید که میگفت رمز ایمیل منقضی شده و در صورت امکان رمز جدیدی برای او ارسال شود. اینجا بود که مورک شک کرد و با واروتوی واقعی تماس گرفت و متوجه شد او هیچ ایمیلی به انتشارات نفرستاده. ایمیلها بلافاصله دیلیت شد و دپارتمان آیتی انتشارات دست به کار شد تا سرنخی از هکر پیدا کند. به آدرسی در آمستردام رسیدند و تلفنی که بعد از تماس مستقیم رفت روی پیغامگیر: «از تماس شما با شرکت IBM متشکریم!»
خطر از بیخ گوش انتشارات نورستدز گذشت و کتاب سر وقت در ۲۷ کشور منتشر شد. اما فرانسیسکا واروتوی قلابی دنبال چه بود؟ خیلی زود معلوم شد که دنبال چیزی بیشتر از شاهکار پرفروش مجموعه «هزاره»!
زن هزارچهره
همان روزی که ایمیلهای جعلی به دست کارکنان انتشارات رسید، فرانسیسکای قلابی از یکی دیگر از کارمندان هم خواسته بود که اجازه بدهد نگاهی به مجموعه داستان جدید برایان واشینگتون بیندازد. همچنین به رمانی درباره حسابداری که پیشگو میشود. عجیبتر آنکه این کتابدزد هویتهای دیگری هم داشت. چند ساعت بعد، یک ویراستار قلابی سوئدی به دفتر آژانس وایلی در لندن رفت تا یک نسخه از رمان جدید لوییز اردریک را بگیرد. یک نفر دیگر هم خودش را به عنوان یک ویراستار هلندی جا زد و از یک همکار در نیویورک خواست که همان رمان حسابدار پیشگو را به او بدهد. بعد هم درخواست کرد که اسم دستیار جدیدش را به فهرست ایمیلهای خصوصی برای تبادل اطلاعات محرمانه انتشارات اضافه کنند. دستیاری که اصلا وجود خارجی نداشت، در یادداشتی دوستانه به انتشارات اعلام کرده بود که رئیسش بهشدت درگیر نمایشگاه کتاب لندن است و نمیتواند همه کارها را شخصا پیگیری کند.
این حقهای بود که اگر استیگ لارسن، خالق کاراکتر محبوب لیزبث سلندر، زنده بود، بسیار تحسینش میکرد؛ سارق باهوشی که اسامی مستعار متعددی برای خودش انتخاب کرده، قربانیانش را از گوشه و کنار دنیا انتخاب میکند و هیچ انگیزه مشخصی هم ندارد. تا جایی که میدانیم، هیچکدام از نسخههای این کتابها تا به حال جایی منتشر نشده و فرانسیسکای قلابی در ازای منتشر نکردن این آثار پرفروش از هیچکس پولی را به عنوان باج نگرفته است. مورک در گفتوگویی در همان سال گفت: «ما که فکر میکنیم کار روسها باشد. ولی ما در صنعت نشر کار میکنیم و اینطور نیست که مشغول استخراج طلا یا تحقیق درباره واکسن باشیم. شاید هم کار یکی از فعالان حوزه نشر باشد، یا یک تهیهکننده هالیوودی که عاشق این است که قبل از همه به کتابهایی که احتمال دارد برای اقتباس سینمایی انتخاب شوند، دسترسی داشته باشد. شاید هم دزد فقط یک خواننده مشتاق و بیطاقت باشد، یا نویسندهای که چشمه خلاقیتش خشکیده و دنبال ایدههای تازه است. در فرهنگی که استیگ لارسن برای هکرها خلق کرده، هکرها دست به کارهای زیادی میزنند که برایشان منفعت مالی ندارد. فقط این کار را میکنند تا نشان بدهند از پسش برمیآیند.»
پاندمی پارانویا
از آن سال به بعد، کتابدزد مشهور رفتارهای جسورانهتر و عجیبتری از خودش نشان داد. او دنبال هر نوع کتابی میرفت؛ از آخرین رمانهای سالی رونی تا آثار نویسندههای گمنامی که قبلا هیچ کتابی از آنها منتشر نشده بود. به نظر میرسید که این کار برای او یک چالش سرگرمکننده است و برایش لذت روانی به همراه دارد. ماجراجوییهای هکر ناشناس بهویژه در دوران پاندمی بسیار بالا گرفت. به نظر میرسید کتابدزد مرموز در روزهایی که دنیای واقعی تعطیل شده، برای خودش یک بازی رازآمیز دیجیتال به راه انداخته و ناشران بزرگ دنیا، دلالال ادبی، نویسندگان بزرگ و کل صنعت نشر را به یک بازی پیچیده روانی گرفته. سال گذشته نیویورکتایمز دو خبرنگار را مسئول رسیدگی به این پروژه کرد. افبیآی هم تحقیقاتش را شروع کرد، اما هیچ اتهامی اعلام عمومی نشده و حکمی برای کسی صادر نشده است.
کتابدزد مرموز همیشه از سادهترین روشهای هک کردن استفاده میکند؛ چیزی در حد عوض کردن یک حرف شبیه به هم مثلا q و g در آدرس دامین و ایمیلها. آنچه کار او را ماهرانه و پیچیده میکند، تسلطش به حوزه نشر و استفاده از اصطلاحات رایج این حوزه است. این موضوع باعث شد که مسئولان پرونده ماهها به یک مامور شناسایی آثار و استعدادهای ادبی مشکوک شوند؛ کسی که کارش دسترسی زودهنگام به کتابها و مشاوره دادن به ناشران بینالمللی و استودیوهای هالیوودی بود. اما متهم درنهایت مدارکی برای اثبات بیگناهیاش ارائه داد و موضوع منتفی شد.
تا پاییز سال ۲۰۱۸، کتابدزد مرموز دهها کتاب را پیش از انتشار سرقت کرده بود. البته کسی آمار دقیقی از تعداد فریبخوردهها و کتابهای لورفته نداشت، چون تعدادی از فریبخوردهها در گوشه و کنار دنیا اصلا متوجه نشده بودند که با هویتهای جعلی طرف هستند. صنعت نشر درگیر پارانویا شده بود. هیچکس حتی به همکارانی که سالها با آنها کار کرده بود، اعتماد نداشت. در سال ۲۰۱۹ کتابدزد به سراغ اکا کورنیاوان، نویسنده اندونزیایی نامزد جایزه بینالمللی من بوکر، رفت و مدیر برنامههای او را تحت فشار گذاشت تا چهار روز مانده به مهلت تحویل کتاب جدید، نسخه اولیه کتاب را به او تحویل بدهد. حالا دو سال از مهلت تحویل اثر گذشته و هنوز از کتاب خبری نیست. مدیر برنامههای کورنیاوان میگوید استرسی که در نتیجه این رفتار دزد به این نویسنده تحمیل شده، در به تاخیر افتادن نگارش کتاب بیتاثیر نیست.
وقتی سرگذشت ندیمه عوض میشود
در سال ۲۰۱۹، کتابدزد رمان «وصیتها» از مارگارت اتوود را هدف گرفت که دنباله کتاب پرفروش «سرگذشت ندیمه» است. به مدت چند ماه، هر روز ایمیلهایی برای هر کسی که به نوعی با این کتاب درگیر بود، ارسال میشد؛ مدیر برنامههای اتوود، ناشرانش، دستیارانش و حتی داوران جایزه ادبی بوکر. بعد از این ماجرا، حملات لایههای تازهای پیدا کرد. دزد در نقش ویراستار یا مدیر برنامههای نویسندههای مشهور ظاهر میشد و از نویسنده میخواست تا بخشهایی از نوشته را عوض کند. کار به جایی رسید که اتوود تصمیم گرفت تا پیش از انتشار کتاب در کشورش، نسخه نهایی را با هیچ ناشر خارجی به اشتراک نگذارد و این مسئله، برنامه رونمایی جهانی کتاب را مختل کرد.
کتابدزد مرموز به نسخههای اولیه کتابهای نویسندههای مشهور بسنده نکرده و به سراغ استوریبوردهای فیلم «انگل» به نویسندگی و کارگردانی بونگ جون-هو و طرح 10صفحهای پیشنهادی برای کتاب زندگینامه مایکل جی فاکس، بازیگر کانادایی فیلم «بازگشت به آینده»، هم رفته و حتی ماه گذشته هویت یکی از عوامل هالیوود را هم جعل کرده است. در تمام طول دوران پاندمی نقشههای دزد بیشتر شبیه به یک بازی به نظر میرسید؛ راهی برای گذراندن زمان. به مدیر برنامههای نویسندهها و ناشران ایمیل میزد و آنها را تهدید میکرد که اگر کتاب جدیدی به او ندهند، متن کتاب چاپنشدهشان را منتشر میکند. در هفدهم اوت امسال، لیندا آلتروبرگ ایمیل مشکوکی از طرف همکار ویراستاری در اسپانیا دریافت کرد که متن کتاب تازهای را درخواست کرده بود. فورا فهمید که با کتابدزد مشهور طرف است و ایمیل را اینطور جواب داد: «به همین خیال باش!» جواب ایمیل فقط یک جمله بود: «امیدوارم از کرونا بمیری.» کرونا سویه شیطانیتر هکر را نمایان کرده بود.
کتابدزد مرموز هر که باشد، یک دلال ادبی سرخورده یا هکر روانپریشی که توی زیرزمین خانهاش مینشیند و به ریش اهالی نشر میخندد، آنقدر برای کارش انگیزه دارد که سالهاست آن را با قوت ادامه داده؛ ساعتها برای ایمیل فرستادن وقت صرف میکند و از همه اینها ظاهرا چیزی هم عایدش نمیشود. دنیل سندستروم، مدیر یک انتشارات سوئدی که بارها مورد هدف کتابدزد قرار گرفته، میگوید: «اگر به دنبال پیدا کردن بهره مالی و اقتصادی باشی، طبیعتا پیدا کردنش سخت است، ولی اگر این بازی یک بازی روانی باشد، یک جور حس رازآمیز برتری، تجسم کردنش راحتتر میشود. از این نظر میتوان گفت که با یک داستان خوب طرف هستیم؛ حتی خوبتر از شاهکار استیگ لارسن.»
چلچراغ۸۳۰