فالو کن، نویسنده شو

منبع خبر / طنز / 26-02-1401

درباره حکمت شور و اشتیاق نوشتن و نویسنده شدن کیارش وفایی شیوه تدریس آنلاین نویسندگی هفته‌ای سه تا پنج جلسه… شما را تضمینی نویسنده می‌کنیم… خودتان را دست کم نگیرید… مگر شما از همینگوی چه کم دارید؟… ما با کادر مجرب کنارتان هستیم… نوشتن از شما، آموزش و چاپ از ما و… از جمله عنوان‌هایی ست که در این دوساله گذشته بسیار روی بورس بوده است. لذا با...

درباره حکمت شور و اشتیاق نوشتن و نویسنده شدن

کیارش وفایی

شیوه تدریس آنلاین نویسندگی هفته‌ای سه تا پنج جلسه… شما را تضمینی نویسنده می‌کنیم… خودتان را دست کم نگیرید… مگر شما از همینگوی چه کم دارید؟… ما با کادر مجرب کنارتان هستیم… نوشتن از شما، آموزش و چاپ از ما و… از جمله عنوان‌هایی ست که در این دوساله گذشته بسیار روی بورس بوده است. لذا با وجود این موضوع، عده‌ای با خودشان گفته‌اند حالا که در حال رعایت پروتکل‌های بهداشتی در خانه هستیم، چه بهتر که پروتکل‌های فرهنگی خودمان هم رعایت کنیم که همه چیزمان به هم بیاید، پس بهتر است تجربه نویسنده شدن را هم در کارنامه تلاش‌هایمان امتحان کنیم. از آن طرف هم مدرسان ناشناس که از قضا آنها هم ذوق منتقل کردن تجربه به دیگران را دارند در یک حرکت خودجوش با علاقه‌مندان خودجوش‌تر از خودشان آشنا می‌شوند تا به قول خودشان دست به تحولی تاریخی در امر نوشتن بزنند. غافل از اینکه واقعا هر دو گروه مشخص نیست با چه متر و معیاری خود را نویسنده می‌دانند تصمیم می‌گیرند که بدون آنکه هیچ رزومه و صلاحیتی از سوی نهادی علمی یا دانشگاهی محرز نیست.

این ره که تو می‌روی…


باور کنید همه چیز سر جای خودش هست و آب از آب تکان نخورده که هیچ، بلکه روزگار تقلایی برای آنکه از حالتی به حالت دیگر هم در بیاید ندارد. اما، امان از آن روزی که آدمی بخواهد خودش را از قالب واقعی در بیاورد و به شکل و شمایل دیگری ظاهر شود… باور ندارید؟… البته این حرف من نه بر مبنای تغییر و تحول اساسی و چشمگیری است که بشود به آن امتیاز ویژه‌ای داد، خیر. راستش را بخواهید این دوره و زمانه آن‌قدر بی‌قرار و عجول است که اجازه نمی‌دهد کسی برای تصمیم و باورش حتی لختی فکر کند و یا طرف با خود بگوید فلان کار باب خُلقیاتم هست یا اینکه از بیخ و بُن شاخک‌های کنجکاوی‌ام را تکان نمی‌دهد. خلاصه آنکه در عصر حاضر که داده‌های تکنولوژی مثل لوبیای سحرآمیز رشد کرده و سرش به آسمان اول خورده و جمع کثیری از مشتاقان مدیا و دیتا را با خود به آن بالا بالاها برده است، عده‌ دیگری روی زمین با آلودگی هوا،کرونا، کم‌آبی، بالا رفتن دلار و اُمیکرون و… دست از تقلیدهای گاه و بی‌گاه معمول و کسالت‌بار خودشان برداشته و با ایده‌های به روز شده‌شان در دریای آبی کم‌عمق روزگار موج سواری می‌کنند. غافل از آنکه این ره که آنها با شتاب پیاده یا سواره می‌روند به نادِمستان است و بس.

کرونا جان، تو چقدر کارگشایی


البته این را هم باید بگویم آن موج‌سواری‌ که به آن اشاره کردم در قیل و قال جلب توجه و به قول خودمانی، شو آف یا مشتری جمع‌کردن در وادی هنر و ادبیات هم به شکل زیرپوستی نفوذ کرده است. شاید باورتان نشود، دانشگاه‌های هنر هر سال جمعیتی بالای هزارنفر خروجی دارد که دانشجویانش نه آن مدرک به کارشان می‌آید و نه حتی آنها می‌توانند با علاقه در رشته خود کاری پیدا کنند که آینده‌دار باشد. بنابراین کپی مدرک خود را در جیب بغلِ بالاپوش خود قرار داده و به دنبال کار و درآمدی که یک شبه ره صدساله بروند رهسپار خیابان‌ها می‌شوند. درست مانند کسانی که یک صبحی سر از بالش خود برداشته و تصمیم می‌گیرند بدون فوت وقت، نویسنده بشوند. حالا فرقی ندارد در چه اندازه، موضوع و تخصصصی، هر چه باشد غمی نیست… از دید این افراد، نویسنده شدن یا بودن، جزو کارهایی ست که خرجش یک بند کاغذ کاهی و چند خودکار با رنگ جوهر مورد علاقه‌شان است. عجب… عجب… حالا از این موضوع عجیب‌تر آن است که در ایام کرونا و خانه‌نشینی این دوستان با پشت سرگذاشتن طیف مطالعاتی خود با تعدادی کتاب که مولف و مترجم آن برایشان مهم نیست و همچنین نگارش اظهارنظرهای شخصی خود در دفترهای رنگی که روی میز وسط پذیرایی خانه‌شان بعنوان نمونه‌کار وجود دارد به این باور رسیده‌اند فارغ از دوستان‌شان، می‌توانند جماعت موج‌سوار فرهنگی که شوق شهرت و ژست‌های آن‌چنانی برای لایک‌های هر پُست‌ یا توئیت‌های خود دارند را با آموزش‌هایی که از درونشان در باب نوشتن جوشانده شده به آرزوهایشان برساند. همچنین این کنارها هم عابر بانک خود را فقط در حد یک آیفون سیزده یا یک ماه اروپاگردی به ازای هر سه ماه آموزش و… سر و سامانی بدهند.

فالو کن، نویسنده شوفالو کن، نویسنده شو

آقای دیکنز، من معذرت می‌خوام


امان از مدرسان تازه وارد و ناشناس که با رعایت مصرف کرم‌های عصر و شب و لبخندهای معروف خودشان که دندان‌های لمینت و کامپوزیت شده را با برق کورکننده حتی بدون روتوش و فیلتر در ویدئوها، پُست‌ها و عکس‌هایشان به نمایش می‌گذارند تا هنرجو باور کند که ظاهر مدرسش به برندها و سلایق او نزدیک است به وفور دیده می‌شود. حالا از این‌ها که بگذریم، تدریس این ناشناس‌ها با برگزاری دوره‌های کوتاه و بلند مدت سبک و سیاق خاص خودش را دارد که بر اساس قانون نرخ به روز شده «هر چقدر پول بدهی، همان‌قدر آش می‌خوری» هنرجوی جویای نام را می‌تواند دو ماهه یا دو هفته‌ای نویسنده کند!!! باور بفرمایید که غلو نمی‌کنم، شهریه این کلاس‌های وسوسه‌انگیز مقوایی که هنرجوی تازه وارد را به قول خودشان به شکل ارگانیک و بدون تبلیغ، دور از جان با ارنست همینگوی، چارلز دیکنز، بالزاک و امیلی برونته و… مقایسه می‌کنند از حدود صد و پنجاه هزار تومان شروع و به پنج میلیون تومان در عادی‌ترین حالت که کلاس‌ها نیمه‌خصوصی، در ده جلسه دو ساعته می‌رسد. بله، خنده هم دارد… جالب این است که مدرسان این کلاس‌ها مانند آکادمی‌های بزرگ جهان که بُردهای تخصصی در زمینه ادبیات و نوشتن دارند برای خودشان باشگاه اعضای فعال هم تاسیس کرده‌اند که در آنجا مدیران باشگاه اقدامات جدی‌تری برای پرورش مهارت و توانمندی هنرجویان خود را با زاویه دید خرید ساعت رولکس در پایان سال انجام می‌دهند. ندای وا اسفا سر دادن ندارد، کافی ست وعده و وعیدهای رنگارنگ این مدرسان را در فضای مجازی جستجو کنید تا مطلع شوید تفاوت حرف و عمل تا چه اندازه است.

توصیه از ما، عمل از شما


البته، ماجرا به این سادگی‌ها هم که فکر می‌کنید هم نیست. فارغ از اتفاق‌های ریز و درشت مدرسانی که به آنها اشاره کردم، در سوی دیگرشان خیل هواداران و مشتاقان است که می‌خواهند هر چه زودتر با نوشتن اولین داستان خود به یکی از معروفترین‌ نویسنده‌ها بدل شوند. خلاصه آنکه خانه از پای بست ویران است و جای هیچ بحثی نیست. آخر یکی نیست به این شعف‌زدگان کاغذ و قلم بگوید که بهتر نیست برای کسب علم نوشتن به دانشگاه بروید و بعد از آن مراتب نویسنده شدن را آغاز کنید؟… ای کاش قبل از آنکه آنها به روی گزینه پرداخت در درگاه اینترنتی کلیک کنند معنای «نه هر که سر بتراشد، قلندری داند» را می‌دانستند. آفت دیگر هم این است که حجم تقاضا برای دیده شدن در این روزها به اندازه‌ای بالا رفته است که نه می‌توان بهانه اشتیاق هنرجو و نه انجام تعهدات شخص به ظاهر مدرس را از یکدیگر تفکیک کرد. تازه داشتیم از دست مجلات زرد و اخبار پوچ، حس راحتی پیدا می‌کردیم که دوباره تب نویسنده شدن روی کار آمد و طوفانی به راه انداخت که زمان فروکش کردنش هنوز مشخص نیست.

فالوورهای تب چهل و چند درجه


شما اگر یادتان بیاید، در چند سال گذشته تب خواندن کتاب‌های «جی کی رولینگ»، « هاروکی موراکامی» و بعدش «پاتریک مودیانو» آن‌قدر بالا بود که با هیچ دارویی پایین نمی‌آمد. درست مثل الان که هر انتخابی به سرنوشت پس از آن وابسته است. بنابراین همیشه تناقض‌ها به عملی که نتیجه تاثیرگذاری مثبت داشته باشند خاتمه پیدا نمی‌کند. لذا با این داشته‌ها و نداشته‌ها دیگر هیچ مرزی باقی نمی‌ماند که لااقل کمی مطلع باشیم که در آینده چه بلایی قرار است بر سر نویسندگان واقعی بیاید. البته در اینجا مجالی خیالم را کمی از نظر دغدغه‌مندی آسوده می‌کند که شاید در زمان حیات کسانی چون «سروانتس»، «فاکنر»، «فالوز»، «تواین» و… به یقین آدم‌هایی مثل مدرسان اینترنتی امروز بودند که بدون هیچ تجربه‌ای مدعی و در زمان خود عده‌ای را به دور خود جمع می‌کردند. حتی با این باور هم باید گفت: جهان‌بینی آدم‌های آن دوره کجا و این دوره کجا.

حرف آخر با تشدید


مدرسان ناشناس اینترنتی محترم، خواهش دارم که کمی دست از کار بکشید و به شیوه کاری خودتان فکر کنید. باور بفرمایید مخالفتی با تدریس شما وجود ندارد، اما لطفا کمی در مورد چیزهایی که می‌خواهید به این نوجوانان و جوانان جویای نام آموزش بدهید تحقیق کنید یا در بهترین حالت در آموزشگاهی معتبر دوره‌های لازم را ببینید و بعد از آن به فکر تدریس باشید. تصور می‌کنم با این تصمیم هم خیال ما و هم خیال خودتان راحت می‌شود که همه چیز به نظم اولیه در بهترین حالت بر می‌گردد. قبول؟

چلچراغ ۸۴۶



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس پروفایل مخصوص روز زن ،مادر و ولادت حضرت فاطمه (س)