معمای عدالت
مروری «چلچراغی» بر مفهوم عدالت به بهانه اکران فیلم «بیهمهچیز» نسیم بنایی «ملاقات بانوی سالخورده» یکی از آن آثاری است که خیلیها را به فکر اقتباس انداخته، و احتمالا فیلم «بیهمهچیز» جدیدترین اقتباس از این نمایشنامه دورنمانت باشد. شاید در ذهنِ آنها که نمایشنامه را خواندهاند، یا فیلم را دیدهاند، یک مفهوم لقشده و از جای همیشگیاش...
مروری «چلچراغی» بر مفهوم عدالت به بهانه اکران فیلم «بیهمهچیز»
نسیم بنایی
«ملاقات بانوی سالخورده» یکی از آن آثاری است که خیلیها را به فکر اقتباس انداخته، و احتمالا فیلم «بیهمهچیز» جدیدترین اقتباس از این نمایشنامه دورنمانت باشد. شاید در ذهنِ آنها که نمایشنامه را خواندهاند، یا فیلم را دیدهاند، یک مفهوم لقشده و از جای همیشگیاش بیرونآمده باشد مفهوم «عدالت». آیا همیشه باید عدالت را اجرا کرد؟ آیا عدالت همان برابری است؟ اصولا عدالت بار شدیدا مثبتی در ذهن مردم دارد و همه آن را آرمانی میدانند که باید در جامعه اجرا شود. اما آیا واقعا همینطور است؟ فلاسفه چه نظری درباره این مفهوم دارند؟ نگاههایی انتقادی هم به این مفهوم وجود دارد که نشان میدهد عدالت الزاما آن مفهوم متعالی و همیشه مطلوب نیست، اما اجرای آن در شرایط و موقعیت درست میتواند منشا خیر برای فرد یا افراد در جامعه باشد. «بیهمهچیز» بهانهای شده تا مفهوم عدالت زیر ذرهبین «چلچراغ» قرار بگیرد.
عدالت مفهوم نوپایی نیست که مثلا در نظام حقوقی و قانونی مدرن متولد شده باشد. این مفهوم ریشه در تاریخ مدنیت دارد. اما اصولا عدالت مفهومی گسترده است که هر کسی با توجه به جهانبینی و دانشی که دارد، آن را تعریف میکند. هرچند در نگاه همه، عدالت مفهومی است که در سطح اقدامات فردی، قانونی و سیاسی موضوعیت پیدا میکند. درنتیجه اگر کسی پی به ناعدالتی در یکی از این سطوح ببرد، احتمالا دست رد به سینه آن میزند. در زمان افلاطون، عدالت صرفا مرتبط با سیاست بود. به عبارت بهتر، هرچه پادشاه میگفت، عدالت فرض میشد. نظام شاهنشاهی به نوعی اجرای عدالت را هم انجام میداد. اما افلاطون در کتاب «جمهوری» خود، به طور ویژه به موضوع عدالت پرداخت و آن را در سطح فرد و جامعه مورد بررسی قرار داد.
گویا عدالت بیش از گذشته به اخلاق گره خورده است. واژه عدالت در دنیای امروزی، ارتباط تنگاتنگی با برحق بودن دارد. حتی در فرهنگ لغت آکسفورد، فرد عادل به عنوان کسی تعریف میشود که به لحاظ اخلاقی، کار درست را انجام میدهد. اما در متون تاریخی و فلسفی، اجماع نظر مشخصی در مورد این واژه وجود ندارد و هنوز درباره ابعاد آن بحث میشود.
نقشه عدالت
معمولا عدالت در کنار مفاهیم دیگر قرار میگیرد و خیلیها تصور میکنند که عدالت همان مفاهیم است. برای مثال، عدالت در کنار مفهوم راستی قرار میگیرد، اما به معنای راستی و برحق بودن نیست. یعنی باید میان این مفهوم و مفاهیمی که در کنارش قرار میگیرند، تمایز قائل شد. اما نکتهای که باید به آن توجه داشت، این است که مفهوم عدالت در مضامین و موقعیتهای مختلف، معنا و کاربردی متفاوت پیدا میکند. اما بههرحال یک مفهوم کانونی وجود دارد که در موقعیتهای مختلف، معنا مییابد.
نخستین مسئلهای که به ما کمک میکند مفهوم عدالت را درک کنیم، این است که آن را امر مرتبط با رفتارهای انسانی بدانیم. هر بار انسانها بتوانند ادعایی مطرح کنند، مثلا ادعا درباره آزادی، دسترسی به منابع یا فرصتها، در چنین شرایطی، عدالت هم بروز و معنا پیدا میکند. البته این ادعا در شرایطی مطرح میشود که کشمکش ایجاد میشود و اجرای عدالت را معنادار میکند. اگر میان دو نفر، کشمکشی بر سر موضوعی وجود نداشته باشد، عدالت اصلا موضوعیت پیدا نمیکند.
بخششِ عادلانه
مدخل عدالت در دانشنامه استنفورد نشان میدهد یکی از مفاهیمی که در کنار عدالت قرار میگیرد، بخشش است. گاهی ما عدالت را میخواهیم، اما به دنبال عفو و بخشش هم هستیم. در چنین موقعیتی، درک میکنیم که اجرای عدالت امری الزامی است و نمیتوان آن را انکار یا رد کرد. اما به دنبال راهی برای گریز از آن هستیم. درواقع فشاری وجود دارد که عدالت را به اجرا درآورد. اما سوژهای که قرار است عدالت در موردش به اجرا درآید، به دنبال بخشش است. در چنین شرایطی، عدالت محل بحث میشود. اما به صورت کلی، عدالت در ذات خود، مفهومی است که با جبر میآید و درنتیجه با فشار همراه است.
اما از همین توضیحات میفهمیم که عدالت ارتباط تنگاتنگی با قوانین دارد. به همین خاطر است که مفهوم عدالت در چهارچوب متون قانونی معنا پیدا میکند. در پایان، این مفهوم همیشه به یک عامل نیاز دارد که آن را به اجرا درآورد. این عامل، تصمیمش را برای اجرای عدالت در شرایط مختلف تغییر میدهد. این عامل میتواند یک فرد یا گروهی از افراد باشد. حتی میتواند یک نهاد یا دولت باشد. آنچه میتواند عدالت را دچار چالش کند، بیش از هر چیزی همین عامل است. نمیتوان عامل را حذف کرد و در عین حال، عامل همیشه محدودیتهایی دارد. به همین خاطر است که اجرای عدالت میتواند به شکست بینجامد، چراکه ممکن است عامل همه محدودیتهای خود را برطرف نکرده باشد.
عدالت برای انسانها
از بزرگترین پرسشهایی که درباره عدالت مطرح میشود، این است که چه زمانی و در میان چه کسانی باید اجرا شود؟ یعنی چه اصولی تعیین میکند که کجا و میان چه کسانی جاری شود؟ اکثر فلاسفه بر این باورند که مفهوم عدالت صرفا در مورد انسانها معنا پیدا میکند و در دایره موجوداتی غیر از انسانها، موضوعیت ندارد. اما اخیرا برخی از فیلسوفهای معاصر بحث «عدالت برای حیوانات» را مطرح کردهاند. اما برخی دیگر از فلاسفه معاصر میگویند هرچند ما باید رفتاری عاری از ظلم و همراه با شفقت در قبال حیوانات داشته باشیم، اما بههرحال، موجودی غیر از انسان در گستره تعریف عدالت قرار نمیگیرد. به این ترتیب، این مفهوم در میان انسانها اجرا میشود.
عدالت یا برابری؟
بسیاری از فلاسفه تلاش کردهاند رابطه میان عدالت و برابری را مشخص کنند. پرسش اکثر آنها این است: «عدالت به شکلی از برابری نیاز دارد؟» اما پرسشهای دیگری هم هستند که به همین اندازه اهمیت دارند. این فلاسفه تاکید میکنند که پیش از هر چیزی باید بدانیم عدالت الزاما همیشه به دنبال برابری نیست. ارسطو معتقد است عدالت هم مانند سایر مفاهیم تا حد زیادی با بحث نسبیت در ارتباط است. درواقع اگر استحقاق «الف» دو برابرِ «ب» است، یا دو برابر آن نیاز دارد، طبیعی است که در چهارچوب عادلانه، رفتاری نابرابر با آنها صورت بگیرد و «الف» بیش از «ب» دریافت کند. به این ترتیب، اگر در چنین شرایطی، رفتاری برابر با «الف» و «ب» صورت بگیرد، عدالت اجرا نشده است. بنابراین هرچند عدالت اغلب با مفهوم برابری همراه میشود، اما به معنای اجرای برابری نیست. اصولا مردم به صورت پیشفرض اینطور تصور میکنند که برابری باید اجرا شود. اما عدالت نشان میدهد که گاهی برای اجرای عادلانه امور باید نابرابر رفتار کرد.
چالش عدالت کیفری
شاید در ذهن خیلی از ما، عدالت با تنبیه و مجازات مرتبط باشد. این شکل از عدالت را به عنوان عدالت کیفری مطرح میکنند. وقتی فردی قانونشکنی میکند، شکلی از عدالت موضوعیت پیدا میکند تا نسبت به آن فرد واکنش نشان دهد، به آن، عدالت کیفری میگویند. نقش عاملی که عدالت را اجرا میکند، در این بخش پررنگتر میشود. بهعلاوه، بحث جرم و مجرم به میان میآید و شرایط پیچیده میشود. گاهی حتی عامل باید برای گرفتن جان فردی دیگر تصمیم بگیرد، یعنی فرد جرمی مرتکب شده که اجرای عدالت مستلزم اجرای مجازات مرگ است. همه اینها باعث میشود اجرای عدالت کیفری، مقولهای چالشبرانگیز باشد.
به صورت کلی، اگر عدالت را پیوسته در رابطه با اخلاق در نظر بگیریم، یعنی دِینی که هر یک از ما انسانها نسبت به دیگران بر گردنمان است. اما برخی فلاسفه میگویند نیازی نیست نگاهمان به عدالت در گستره اخلاق باشد. مفهوم عدالت یکی از مهمترین آرمانهای انسانیهای امروزی در جهان است؛ آرمانی که همه سعی دارند آن را در جامعه پیاده کنند. اما ظاهرا این مفهوم، معمایی برای فلاسفه است؛ هزارتویی که دست یافتن به انتهای آن ساده نیست.
چلچراغ۸۴۸