نگاهی به «مکبث»های سینما
اقتباسهای معروف سینمایی از نمایشنامه بزرگ ویلیام شکسپیر
سری به مکبثهای سینما، به مناسبت «تراژدی مکبث» جوئل کوئن
حتی تمام عطرهای عربستان
ممکن است معتقد نباشید مکبث جوئل کوئن (چه کار سختی است که آدم دائم باید حواسش جمع باشد که ایندفعه دیگر ننویسد «برادران کوئن») بهترین فیلم سال سینمای جهان است. ممکن است فیلم فصل جوایز با دستان خیلی پر بیرون نیاید. بعید است اکران فیلم موفقیت چندانی به همراه داشته باشد. ولی بااینحال، تقریبا غیرممکن است کسی معتقد نباشد این مکبث جدید، کنجکاویبرانگیزترین فیلم امسال سینمای جهان بود. فیلمی که بعد از مدتها فقط با یکی از کوئنها ساخته میشود. وجود مکبث سیاهپوست با بازی دنزل واشنگتن و وجود بازیگر موفق سالهای اخیر سینمای آمریکا، فرانسیس مکدورموند، همه ابزارهای لازم برای ایجاد کنجکاوی است!
به بهانه اکران فیلم و دیده شدنش در ایران سراغ اقتباسهای معروف سینمایی از نمایشنامه بزرگ ویلیام شکسپیر رفتهایم. با سوالی که به نظر بیجواب میآید. چه چیز این تراژدی بزرگ را برای همه فصلهای تاریخ هنر خواندنی کرده است؟
۱- فیلم «مکبث» (۱۹۴۸) – اورسون ولز
ولز یک شیفته شکسپیر به تمام معنا بود. تقریبا همه معتقدند بهترین بازیگری خود ولز، در نقش فالستاف، در فیلم «ناقوسهای نیمهشب» اتفاق افتاده است. بهعلاوه کمتر مصاحبهای از ولز پیدا میشود که در آن اشارهای به یکی از دیالوگهای شاخص شکسپیر نکرده باشد. طبیعی است با اینهمه شیفتگی نسبت به شکسپیر، ولز لازم نداند که باید تغییر بزرگی در متن نمایشنامه ایجاد کند.
برای آنها که قائل به وجود خطی خیلی پررنگ میان سینما و تئاتر هستند، احتمالا فیلم ولز بیش از حد تئاتری است. درواقع ولز در وفاداری به متن نمایشنامه بیش از اندازه اورتدکس عمل کرده است. حاصل کار ولی احتمالا نزدیکترین اثر به روح متن شکسپیر است. مکبث ولز مواجهه انسان با سر درونش را به عیانترین شکل ممکن بیان کرده است؛ یک تراژدی تمامعیار.
۲- فیلم «سریر خون» (۱۹۵۷) – آکیرا کوروساوا
احتمالا اگر منتقدان تاریخ سینما بخواهند از این سیاهه یک فیلم را سوا کنند و روی آن عنوان شاهکار بگذارند، روی «سریر خون» به توافق خواهند رسید. «سریر خون» نمونه درخشانی است از شخصی کردن یک اثر حین اقتباس! «مکبث»ی که کوروساوا خلق کرده است، در عین نزدیکی تمامعیار در شرح ماجراها و اتفاقات به متن شکسپیر، موفق شده است شخصیتی به تمامی متفاوت از آن بسازد.
. توشیرو میفونه، بازیگر محبوب کوروساوا که قبلتر در «هفت سامورایی» و «راشومون» توانسته بود شمایلی از یک سامورایی شورشگر و آنارشیست بسازد، اینبار همان روح وحشی و سرکش را در مخلوق قدیمی شکسپیر دمید و آن را در هیبتی تازه زنده کرد. مکبث کوروساوا، دیگر فقط مردی طماع نیست که به خاطر وسوسههای همسرش، پادشاه مشروعش را میکشد. او آگاهانه به شر تن میدهد و از قانون سر باز میزند.
مکبث کوروساوا آنارشیستتر از آن است که از مرگ محتومش بگذرد. بخش بزرگی از شاهکار کوروساوا درواقع زوال مکبث، پس از کشتن پادشاه است که خودش به تماشای لحظه به لحظه آن مینشیند. کندن متن از اسکاتلند قرون وسطا و کاشتنش در ژاپن کهن، به میوهای منجر شده است که طعمی عجیب دارد، اما اگر با گاز اول کنارش نگذاری، به یکی از بهترین تجربههای زندگی تبدیل خواهد شد. باید اعتراف کرد «مکبث» کوروساوا، تنها مکبثی است که حق لیدی مکبث، را هم بهتمامی ادا کرده است.
بدل کردن زنان جادوگر ابتدای متن، به ریسنده سرنوشت، که بیتوجه به میل مکبث او را با آیندهاش مواجه میکنند، فقط از کسی برمیآمد که در فولکلور ژاپنی غوطه خورده باشد.
۳- فیلم «مکبث» (۱۹۷۱) – رومن پولانسکی
«مکبث» پولانسکی اولین فیلم او بعد از قتل وحشیانه همسرش، شارون تیت، بود. خانواده منسون، عملا بدون دلیل خاصی شارون تیت و بچهای را که در شکم داشت، سلاخی کرده بودند. از مردی بعد از چنین تجربهای انتظار دارید چطور «مکبث»ی بسازد؟ بله، «مکبث»ی خونبار و خشن. پولانسکی انتظار شما را برآورده میکند. از میان مکبثهای معروف، نسخه پولانسکی از همه بیشتر بر وجه خونآلود تراژدی تاکید میکند.
اما حقیقتا ناجوانمردانه است اگر این را یگانه خاصیت فیلم پولانسکی بدانیم. فارغ از خوب یا بد بودنش، پولانسکی اولین کسی بود که با جسارت تمام ساختار نمایشنامهای متن را کنار گذاشت و سعی کرد آن را با میزانسن مطلقا سینمایی از نو سامان دهد. البته به نظر غالب منتقدان حاصل چندان درخشان از آب درنیامده است، اما همچنان میشود لقب سینماییترین اقتباس از «مکبث» را به فیلم پولانسکی داد.
علاوه بر این، فیلم پولانسکی حاوی ایدههایی است که شکسپیر به آنها علاقهای نشان نمیداد. مثلا در پایان فیلم، پولانسکی بذر شورش بعدی علیه شاه جدید را میکارد؛ چیزی که خود شکسپیر احتمالا آن را با ذات تراژدی ناهماهنگ میدید.
۴- «تراژدی مکبث» (۲۰۲۱) – جوئل کوئن
اگر منتظر یک کمدی خونبار کوئنی از مکبث هستید، باید بگویم بهشدت افسرده خواهید شد. تقریبا همه کسانی که انتظار یک اقتباس جسورانه را از یکی از کوئنها داشتهاند، سرخورده از پای فیلم بلند خواهند شد. حقیقت این است که تنها جسارت جوئل کوئن، سیاهپوست کردن مکبث است که بعد از دیدن دیوید کاپرفیلد سیاهپوست آنقدرها عجیب به نظر نمیرسد، و البته رو به سالخوردگی بردن مکبث و لیدی مکبث که باعث سنگینی و لختی بیشتری نسبت به اقتباسهای قبلی شده است.
فیلم به لحاظ بصری از بهترینهاست. تقریبا تمام فیلم در دکور ساخته شده است و شکل دکورها و تیزی و شکستگیهایشان، در کنار سایههای تیره و نورهای تند یادآور فیلمهای آغازین جنبش اکسپرسیونیسم آلمانی است. بهخصوص صحنههای تکنفرهای از مکبث بهشدت «کابین دکتر کالیگاری» را به ذهن متبادر میکنند. زوج دنزل واشنگتن و فرانسیس مکدورموند به اندازهای که میشود تصورشان کرد، دور از ذهن از کار درنیامدهاند. بهخصوص لیدی مکبث فیلم نشانی از لیدی مکبث اغواگر و شریر شکسپیر ندارد.
بااینحال، اگر بدون انتظار خاصی سراغ فیلم بروید، اصلا ناامید نمیشوید. فیلم از خوشعکسترینهای سالهای اخیر سینماست و وقار عجیبی دارد که تا مدتی بعد از فیلم همراه تماشاگر میماند.
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۵۰