با این رتبه کدام دانشگاه؟

منبع خبر / طنز / 02-06-1401

راه و رسم کره گرفتن از انتخاب رشته کنکوری‌ها

«دانش آموز عزیز، سلام! آموزشگاه م. با شماست برای انتخاب رشته تضمینی.»

«آموزشگاه خ. با حضور مشاوران مدارس ح. الف. س. برای انتخاب رشته کنکور.»

زمانی تنها واکنش من به این نوع پیامک‌ها اول جواب سلام و بعد انتخاب گزینه سطل آشغال بود. ولی بعد از اعلام نتایج به خاطر رقم‌های متعدد رتبه‌ام مجبور شدم کمی با دقت‌تر به متن این پیامک‌ها توجه کنم و این‌طوری فقط پیامک‌هایی که غلط تایپی (شایدم املایی!) داشتند، یا پیامک‌هایی را که متن خیلی صمیمانه داشتند که باعث می‌شدند باور نکنم که واقعا یک کارشناس باتجربه آن‌جا منتظرم باشد، حذف کردم و درنهایت دو آموزشگاه را انتخاب کردم که متن یکی از آن‌ها بدین شرح بود: «انتخاب رشته کنکور با توجه به واقعیت کارنامه، توانمندی و استعداد شما.»

با شماره درج‌شده در زیر آن تماس گرفتم و یک وقت برای مشاوره خصوصی با کارشناس مجموعه، برای بعدازظهر گرفتم. کارنامه و لیست رشته‌های مورد علاقه‌ام را برداشتم و راه افتادم. دمای ۳۸ درجه به نوبه خودش عرقم را در می‌آورد و فکر این‌که قرار است با این سر و وضع عرق‌کرده و خیس جلوی کارشناس باتجربه بنشینم، بیشتر داغم می‌کرد. بالاخره رسیدم و از پله‌ها بالا رفتم. از دری که جلوی آن اسم آموزشگاه بزرگ و پررنگ نوشته شده بود، وارد سالنی شدم که با نیمکت‌های یک‌نفره تروتمیزی چیده شده بود.

انتخاب رشتهپایین برگه‌ با خط درشت و خوانا نوشته بود: «احتمال قبولی صفر درصد»

البته باید بگویم تروتمیزی نیمکت‌ها فقط از نیمکتی که برای من خالی مانده بود، معلوم بود و بقیه نیمکت‌ها زیر مانتو، چادر، تی‌شرت و شلوار بقیه حاضران پنهان شده بود! روی نیمکت خالی منتظر نشستم تا هر وقت صدایم کردند، پیش کارشناس بروم. اما چند دقیقه بعد خانم منشی با دسته‌ای برگه آمد و برگه‌ها را که شامل دو دفترچه انتخاب رشته سراسری و آزاد و یک برگه سفید بود، بین همه پخش کرد و بعد آقای کارشناس لاغراندام که به نظر حدود ۳۳-۳۲ سال سن داشت، با چهره‌ای خندان وارد شد و ورود ما را به آموزشگاه ج. با سابقه ۲۰ ساله، خوشامد گفت.

بعد از کلی سخنرانی در مورد سیستم سودجو کنکور و نقد بعضی از مدارس و دل‌گرمی دادن، از ما خواست رشته‌های مورد علاقه خود را از دفترچه پیدا کنیم، وارد برگه سفید کنیم و بعد از اتمام آن به دفترش برای مشاوره فردی و خصوصی مراجعه کنیم. اولین نفر با لیست ۵۰ تایی به دفترش رفتم. بعد از نگاه کردن به لیست رشته‌ها و رتبه‌ام از من خواست تا روی مبل سفید اتاق منتظر بنشینم تا اسم دانشگاه‌هایی را که می‌توانم در آن‌ها به تحصیل این رشته‌ها بپردازم، بنویسد.

لیست را که تکمیل کرد، آن را در پوشه‌ای آبی‌رنگ روی میز گذاشت و برایم آرزوی موفقیت کرد و بدون شنیدن خداحافظی من، نفر بعد را صدا کرد. همین‌طوری که با خودم توی فکر بودم که خانم منشی مبلغی را که گفت، به تومان از کارت کشید یا به ریال، مشاوره خصوصی بود یا عمومی و چی توی برگه‌های داخل پوشه نوشته شده، سوار تاکسی شدم و به خانه رسیدم. پوشه آبی‌رنگ را باز کردم. پایین برگه‌ای که دست‌خط خودم بود، با خط درشت و خوانا نوشته بود: «احتمال قبولی صفر درصد».

در ادامه این جمله انگیزشی پشت صفحه جدولی از رشته‌ها و دانشگاه‌هایی را با عنوان «تضمین قبولی صددرصدی» نوشته بود که به طور مثال صفرهای فاصله اتاقی که در آن نشسته بودم تا اولین دانشگاه نوشته‌شده در جدول از رند شده رتبه‌ام بیشتر بود! یا دانشگاه‌ها در شهرهایی قرار داشت که حتی برای مسافرت هم به آن‌جا فکر نکرده بودم! یا رشته‌های تحصیلی‌ای نوشته شده‌ بود که اسمی از آن‌ها به گوشم نرسیده‌ بود، مثل علوم مهندسی! یا تکرار دوباره اسم آن برایم سخت بود، مثل اویونیک!

مشاور کنکوربدون شنیدن خداحافظی من، نفر بعد را صدا کرد

خلاصه مجبور شدم با کشتی غرق‌شده سراغ آموزشگاه دوم بروم که ۲۰ قدم فاصله نداشت، یعنی آموزشگاه خانواده! پیش مامان و بابا رفتم و کل ماجرا را با حذفیات کم مثل مبلغ پرداخت‌شده به آموزشگاه، یا بعضی از شهرهای لیست آقای کارشناس که به خاطر اختلاف خانودگی رفت‌و‌آمد به آن‌جا ممنوع بود، تعریف کردم. بعد از خوردن شام کارشناسان خشمگین خانه را با لیست رشته‌های مورد علاقه‌ام تا فردا صبح تنها گذاشتم. فردا صبح با لیست ۷۰ تایی همان رشته‌ها با دانشگاه‌های مختلف مثل روزانه، نوبت دوم، غیرانتفاعی، آزاد و پردیس خودگردان در شهر تهران (آقای کارشناس اگر داری می‌خوانی، باید بگویم داخل شهر تهران، حتی حومه تهران هم نه!) روبه‌رو شدم که لازم بود به ترتیب وارد سایت شوند.

به سایت مورد نظر برای وارد کردن کد رشته‌ها مراجعه کردم و مجبور شدم مشخصات اولیه را تایید کنم، مثل نام و نام خانوادگی، کد ملی و رتبه که متوجه شدم که رتبه من به ریال بوده نه تومان و این عدد کم به آموزشگاه و کارشناس و مشاور نیازی نداشته. کد پنج تای اول که مهم‌ترین‌ها بودند و ۲۰ تای بعدی که برای خاطرجمعی بودند، از لیست ۷۰ تایی آموزشگاه رایگان خانواده را وارد کرده و فصل چهارم سریالم را شروع کردم.

نویسنده: سیده هستی حسینی

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۷۲



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

عکس صبح بخیر زمستانی | 130 عکس نوشته صبح بخیر زمستانی