مرور اخبار دانشجویی؛ خلاقیتت را نشان بده!
آنچه در فصل تابستان در خوابگاهها میگذرد
وقایع اتفاقیه
توجه شما را به سرخط خبرهای دانشجویی این مدت جلب میکنم. اما قبل از مرور خبرها، امیدوارم بهزودی برای این سوال یک جواب درخور پیدا کنم: «چرا بین این اخبار هیچ خبر آموزشی به چشم نمیخورد؟» در این شماره از کلاسور به مرور اخبار مربوط به دانشگاهها و خوابگاههایشان پرداختهام.
آنچه در فصل تابستان در خوابگاهها میگذرد
در آشپزخانه مشترک طبقه سوم خوابگاه کوی ایستادهام. در تعطیلات تابستانی هستم و تعداد دانشجوها بسیار کمتر از روزهای عادی سال است، در راهروها خبری از سروصدا نیست و بهجز صدای کولر و هر از گاهی موسیقی، یا صدای خنده از اتاقها صدایی به گوش نمیرسد. این تابستان این طبقه را فقط به دانشجوهای ارشد اختصاص دادهاند. شاید بهتر است بگویم بیشتر دانشگاههای دولتی ایران همین کار را میکنند، یعنی اصولا در تابستان اتاقهای خوابگاه را به دانشجویان کارشناسی نمیدهند و دانشجویان کارشناسی خواسته و ناخواسته باید به شهرهایشان بازگردند!
این جایی که من ایستادهام و آشپزخانه مینامیمش، از سه تا اجاق گاز، یا به عبارتی، در مجموع شش شعله گاز، دو تا سینک ظرفشویی و یک سطل زباله بزرگ تشکیل شده است. به طرف حمام و سرویسهای بهداشتی میروم. در هر طبقه که به وسیله راهرویی به دو بخش تقسیم شده است، حداکثر شش حمام و شش سرویس بهداشتی وجود دارد. تعداد سرویسها بسته به بلوکها متغیر است، اما این تعداد حداکثر تعدادی است که در خوابگاه کوی، یعنی بهترین خوابگاه دانشگاه وجود دارد.
راهروها پر از کفش و دمپایی است، تعداد اتاقها زیاد است و در هر اتاق حداقل چهار نفر ساکناند. هوا بینهایت گرم است، از ساکنان خوابگاه که جویا شدم، متوجه شدم کولر فقط چند ساعت در روز روشن است و بیشتر از آن روشنش نمیکنند. این مسئله «خاموش کردن» فقط به کولر محدود نمیشود، درباره اینترنت هم همین مشکل وجود دارد. در برخی از خوابگاههای دانشگاههای دیگر اواخر هفته دسترسی به اینترنت خوابگاهها تقریبا غیرممکن میشود. به این مشکلات مسئله گران شدن نرخ غذاهای سلف را هم اضافه کنید. در کمتر از ۴۰ روز نرخ غذای خوابگاهها تقریبا هفت برابر شده است!
به همین دلیل دانشجویان کمتر از سلف غذا تهیه میکنند. آنها معتقدند اگر خودشان غذا بپزند هم برایشان مقرونبهصرفهتر است و هم حداقل میدانند چیزی را که عایدشان میشود، میشود «غذا» نامید! نه یک تکه مرغ خام و نپخته که در ازایش مبلغ گزافی هم دریافت میکنند. زبالهها هر چند روز یک بار از سالنها بیرون برده میشود و همین موضوع باعث ایجاد بوی نامطبوع در فضا میشود.
از طرفی، خوابگاه تابستانیای که به دانشجویان کارشناسی ارشد دانشگاه شهید بهشتی اختصاص داده میشود، حکم شکنجه روحی را برای دانشجویانش دارد! این دانشجویان در انتهای ترم باید اتاقهایشان را جابهجا کنند و به بلوک دیگری منتقل شوند، آن هم فقط برای ۶۰ روز و پس از ۶۰ روز باید دوباره زندگیشان را بگذارند روی دوششان و به بلوک دیگری منتقل شوند! متاسفانه مسئولان دانشگاهی ما فراموش میکنند که فلسفه حضور دانشجویان ارشد در خوابگاه از دست ندادن زمان و تمرکز روی پایاننامه است. آیا با این شرایط تمرکزی برای دانشجو باقی میماند؟
به نظر میرسد همه این مسائل را خیلی راحت میشود حل کرد. مثلا برای حل مشکل زبالهها میتوان چندتا سطل زباله بزرگ مخصوص تعبیه کرد که زبالههایی که پسماند مواد خوراکیاند، از سایر زبالهها تفکیک شوند و ظرف مدت کمتری تخلیه شوند. در مواجهه با مسئله خوابگاه میتوان در آغاز ترم تحصیلی اتاقی را به هر دانشجو تحویل داد و تا زمان فارغالتحصیلیاش دست از سر جابهجاییهای انرژیبر و وقتگیر برداشت.
اینها سکانسهای کوتاهی از شرایط خوابگاههای دانشجویی دانشگاههای دولتی واقع در شهر تهران در تابستان است. ساکنان خوابگاهها میگویند که گاهی اوقات برای دریافت حداقل امکانات باید چندین نامهنگاری کرد و کلی بحث کرد و متاسفانه این شرایط در طول ترم و با شلوغ شدن خوابگاه بدتر هم میشود.
خلاقیتت را نشان بده!
قدیمیها یک ضربالمثلی داشتند که چون یک کمی ناجور است، از گفتنش شرم حضور دارم، اما بعد از توضیح دادن موقعیت احتمالا خودتان متوجه ضربالمثل مدنظر اینجانب میشوید. میتوانید حدسیات خود را به ایمیل چلچراغ ارسال کنید و برنده یک مقنعه دانشجویی شوید. لابد میپرسید مقنعه دانشجویی دیگر چیست؟
خدمتتان عارضم که دانشگاه هنر تبریز جدیدا مسابقهای برگزار کرده با عنوان «طراحی مانتو و مقنعه دانشجویی» و جوایزی هم برای منتخبین در نظر گرفته است. اول از هرچیزی از صمیم قلبم از این دانشگاه که افقهای تازهای به روی من گشود، قدردانی میکنم. من تا همین چند روز پیش که پوستر این مسابقه را ببینم، فکر میکردم ما کلا یک مدل مقنعه داریم و آن هم همانی است که خودم سر میکنم و به دانشگاه میروم و واقعا با مفهوم «مقنعه دانشجویی» آشنا نبودم. چقدر از بودجه کشور صرف ایجاد این تنوعها میشود؟
نکته بعدی شرایط مسابقه است. گفته شده لباسها در رنگبندی مناسب، موازین با عرف جامعه، مناسب فضای دانشگاه و خلاقانه باشد! من واقعا چشم روی هم نمیگذارم تا نتایج این مسابقه را اعلام کنند تا با چشمهای خودم شاهد دیدن «خلاقیت» باشم. البته ممکن است همه با هم شاهد به تحقق پیوستن عبارت «محدودیت خلاقیت میآورد» باشیم. بههرحال باید تا اعلام نتایج صبوری کرد. واقعا مشتاقم بدانم کدام دانشجو در چنین مسابقهای شرکت میکند؟
نکته آخر این است که اگر دانشگاه آنقدر بودجه اضافه دارد که صرف این مسابقات و مراسم کند، پس چرا کمی به رفاه دانشجویانش فکر نمیکند و نیم قدمی در راستای بهبود شرایطش برنمیدارد؟ شاید هم بودجههای دانشگاهها جدیدا آنقدر زیادی شده که روی دستشان مانده و نمیدانند چه کارش کنند. این دقیقا همان موقعیتی است که گفتم یک ضربالمثل مرتبط دارد و قرار است شما با حدس زدن آن ضربالمثل برنده یک مقنعه دانشجویی شوید که خودم هم هنوز نمیدانم چیست! منتظر حدسهای شما هستیم.
خوابگاه پَر!
ازجمله شخصیتهای قابل تامل در سیستم دانشگاهی کشور، رئیس صندوق رفاه دانشجویان است. بزرگوار طوری حرف میزند که آدم نمیتواند تشخیص بدهد دارد جدی میگوید یا نه. مثلا تازگیها فرمودهاند: «قرار گرفتن ۵۰ درصد دانشجویان کشور تحت پوشش خوابگاهها، سیاست مهم صندوق رفاه دانشجویان است.» این نهایت پختگی یک سازمان را نشان میدهد، چون باور کردهاند که سنگ بزرگ نشانه نزدن است! میگویند ۵۰ درصد که با ۳ درصد سر و تهش را به هم بیاورند. بهعلاوه به نظر حقیر جا داشت که اضافه کنند: «آن ۵۰ درصد باقیمانده هم به ما ربطی ندارد.»
البته درست است که ایشان چنین چیزی را به زبان نیاورده، اما دلیل نمیشود که ما هم چنین برداشتی نکنیم، چون در آخرین اخبار مربوط به خوابگاههای ورودیهای جدید دانشگاهها آمده که حداقل ۳۲ دانشگاه اعلام کردهاند که شرایط خوابگاه دادن به دانشجو را ندارند و هیچ راه جایگزینی هم ارائه ندادهاند. این حرفی که دانشگاهها زدهاند، دقیقا مودبانه همان «آن ۵۰ درصد باقیمانده هم به ما ربطی ندارد» است. راست میگویند دیگر، کسی که با درس خواندن در این مملکت به جایی نمیرسد، الکی دانشگاهها را هم به زحمت میاندازیم و یاد گرفتهایم برای گرفتن خوابگاه مطالبهگری کنیم. توقعها را کم کنید، مسئولان دانشگاهها خسته میشوند.
بنیاد ملی ازدواج
«بنیاد ملی نخبگان» درست یا غلط همیشه در ذهن من یک سازمان علمی بود. آن وقتها که دبیرستانی بودم و نمیدانستم در بنیاد علمی چه خبر است، همیشه خیال میکردم اگر هیچکس در این کشور به فکر ارتقای علم و دانش نباشد، حتما مسئولین این بنیاد زندگیشان را وقف علم و آموزش کردهاند و حسابشان از سیستم دانشگاهی کشور جداست. البته این فکرها از سادگی من بود. میگویم سادگی، چون بهتازگی شرایط شرکت در طرح شهید وزرایی بنیاد ملی را خواندهام.
بنیاد ملی نخبگان در چهارچوب برنامه توسعه فعالیتهای علمی و فرهنگی دانشجویان مستعد تحصیلی کشور، اعتبارها و تسهیلاتی را به دانشجویان برتر دانشگاهها و مراکز آموزشعالی کشور اعطا میکند. متاسفانه با نگاهی روزنامهوار و یک حساب سرانگشتی به نحوه امتیازبندیها، به نتیجه ناامیدکنندهای میرسیم. مثلا کمکهزینهای که به یک دانشجوی پژوهشگر که از قضا مقاله هم نوشته است، تعلق میگیرد، با کمکهزینهای که به یک دانشجوی متاهل تعلق میگیرد، اختلاف خیلی زیادی دارد! به زبان بیزبانی میگویند که ازدواج کردن در این شرایط بهتر از ارتقای علم و دانش است. اگر دانشجو فرزند هم داشته باشد که دیگر حکم پادشاه را دارد و مبلغی به نرخ قبلی اضافه میشود. نیازی به توضیح بیشتر نیست، تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
نویسنده: هستی عالیطبع
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۷۲