آتش و خون؛ درباره سریال «خاندان اژدها»
سریال «خاندان اژدها» روایت داستانی است از ۲۰۰ سال قبل مجموعه محبوب «بازی تاج و تخت»
اصطلاح اسپینآف از آن واژههایی است که همراه خردهفرهنگ سریالبینی کمکم میان طبقه سریالبین رواج پیدا کرد. اسپینآفها درواقع دنبالههایی هستند بر سریالها (یا فیلمها و کتابها)ی محبوب، که به بخشهای دیگری از جهان داستانی اثر اصلی میپردازند. «خاندان اژدها» که اولین قسمتش، تا یکی دو هفته دیگر، از شبکه HBO پخش خواهد شد، روایت داستانی است از ۲۰۰ سال قبل مجموعه محبوب و طولانی «بازی تاج و تخت».
برای کسانی که این دو سه ساله دلشان برای وستروس، قلعه سرخ، دراگوناستون و اژدهایان تنگ شده، این بهترین خبر ممکن است. مطابق انتظار HBO تبلیغاتی پرسروصدا و هیجانانگیز برای مجموعه پرخرجش به راه انداخته و لااقل در این عرصه گوی سبقت را از اسپینآف «ارباب حلقهها» ربوده است. اما بگذارید ببینیم در «خاندان اژدها» دقیقا باید منتظر چه باشیم و منتظر چه نباشیم!
هشدار: این نوشته قرار نیست حاوی اسپویل باشد، اما با توجه به بیرون نیامدن سریال ممکن است اطلاعات مختصری را لو بدهد.
۱. لطفا «خاندان اژدها» را نبینید
اول) افرادی که «بازی تاج و تخت» را به خاطر جان اسنو تماشا میکردند. طبیعی است که جان اسنو ۲۰۰ قبل هنوز به دنیا نیامده بوده است. از آن بدتر اینکه وقایع «خاندان اژدها» تقریبا همه در نیمه جنوبی قاره وستروس اتفاق میافتند، پس احتمال اینکه حتی بتوانید نیمنگاهی هم به دیوار بیندازید، بسیار کم است.
دوم) استارکفنها و لنیسترفنها. متأسفیم! شما به رغم تمام اختلافها در این فقره درد مشترکی دارید. این درست است که سر تایلند لنیستر و لرد کرگان استارک، گرگ شمال، از فرماندهان شاخص دو جناح سبز و سیاه در بخشهایی از داستان هستند، اما بههیچوجه نمیشود آنها را آدمهای اصلی داستان به حساب آورد. این بار پای خاندانهای دیگری وسط است که در «بازی تاج و تخت» کمتر اثری از آنها دیدهایم.
سوم) نژادپرستهای والریایی. امیدواریم کسی در این دسته نباشد. اما اگر احیانا بین شما کسی هست که اصرار دارد همه والریاییها باید پوست سفید، موهایی نقرهای و طلایی و چشمانی آبی یا بنفش داشته باشند، بهتر است حتی یک دقیقه از سریال را هم تماشا نکنید. بعدا توضیح میدهیم چرا.
چهارم) خیلی فمینیستها. هر گونه توضیح بیشتر احتمالا به اسپویلی ننگآلود منجر خواهد شد. فقط در همین حد بگوییم که یکی از شخصیتهای اصلی داستان شاهزاده رینیس تارگرین است. «ملکهای که هرگز نشد» همینقدر ضدزن!
پنجم) عاشقان قصه پریان. متأسفم. در این داستان اثری از وایتواکرها، جنگ آخرالزمان، شاهزاده موعود، آزور آهای، یا هر چیز قصه پریانی دیگری نیست. وقتتان را تلف نکنید.
۲. حتما «خاندان اژدها» را ببینید
اول) تارگرینفنها. این سریال را اصولا برای شما ساختهاند! از اسمش معلوم است دیگر. داستان درباره گذشته تارگرینهاست. اصلیترین کاراکترهای هر دو طرف جنگ (حدس زدن اینکه جنگی در میان است که سخت نیست؟) موسوم به سبزها و سفیدها، تارگرینهای اصیل و واقعی هستند. و قرار است بیشتر متوجه شویم که چرا دیوانگی دنریس تارگرین در فصل آخر «بازی تاج و تخت» آنقدرها هم غیرمنتظره نبود.
دوم) اژدهافنها. خیلی از طرفداران مجموعه «بازی تاج و تخت» بودند که از دنریس تارگرین دل خوشی نداشتند. ولی تقریبا همه از اژدهایان او خوششان میآمد. خب این مجموعه متعلق به شماست. هنوز معلوم نیست دستاندرکاران چند تا از اژدهایان حاضر در داستان جورج آر. آر مارتین را به سریال آوردهاند، ولی میشود این را قطعی دانست که لااقل شش، هفت تایی اژدهای سرحال و تازه از تخم بیرون نیامده را ملاقات خواهیم کرد، و قطعا یکی از سه اژدهایی که اگان فاتح و خواهرانش را به وستروس آورد. وگار، عظیمترین اژدهای «خاندان اژدها» که در زمان وقایع این داستان به ابعاد «بالریون، رعب سیاه» در سالهای اوجش رسیده است.
سوم) طرفداران آتش و خون. آتش و خون شعار خاندان تارگرین بود. و به شما قول میدهیم «خاندان اژدها» هم پر از آتش و خون خواهد بود. آتش و خون خیلی زیاد!
چهارم) عاشقان توطئه و خیانت. هر چقدر که «خاندان اژدها» خالی از قصه پریان است، از توطئه، خیانت، ردا عوض کردن، در لحظه آخر تغییر موضع دادن، نامردی، وفاداری و چیزهایی از این دست پر است. اگر از آن بخش «بازی تاج و تخت» بیشتر از دیدن وایتواکرها لذت میبردید، حتما از دیدن این اسپینآف به وجد خواهید آمد.
۳. رقص اژدهایان
این بدون اسپویلترین روایت ممکن از داستانی است که قرار است ببینیم.
یک پادشاه قبل از هر چیز به چی احتیاج دارد؟ نه ثروت، نه قدرت، نه دست یا شورای کوچک قدرتمند و نه ناوگان نظامی قوی. حتی نه یک اژدهای سرحال و آماده. پادشاه قبل از هر چیز به یک وارث مشخص و قطعی نیاز دارد. تارگرینها در طول نزدیک ۳۰۰ سالی که بر وستروس حکمرانی کردند، گرفتار چند بحران بزرگ شدند و همه آن بحرانها، غیر از شورش رابرت که منجر به سرنگونیشان شد، ناشی از مشخص نبودن وارث پادشاه فقید بود.
یکی از مهمترین این بحرانها همین داستانی است که «خاندان اژدها» قرار است تعریفش کند. پادشاه ویسریس اول از دنیا میرود، بدون آنکه آنطور که باید و شاید، معلوم کرده باشد بعد از خودش کی قرار است روی تخت آهنین بنشیند. و به این ترتیب، دو جناحی که به خاطر لباسهایشان در یک مراسم خاص (خودمان را برای اسپویل نکردن خفه کردیم) به سبزها و سیاهها معروفاند، بر سر تاج و تخت با هم درگیر میشوند؛ درگیریای خونبار که تمام وستروس را درگیر میکند و تقریبا همه اژدهایان زنده خاندان تارگرین را به رقص میکشاند.
جورج آر.آر مارتین بخشهای مختلف این داستان را در چند کتابش روایت کرده است. بخشی از آن که بیشتر درباره شاهزاده دیمون تارگرین است، در کتاب «شاهزاده شریر» آمده است. وقایع رقص بیشتر در «شاهزادهخانم و ملکه» روایت شده است؛ کتابی از مجموعه ناتمام «زنان خطرناک». و البته قسمتهایی از داستان که مربوط به اواخر جنگ است، باید از کتاب «آتش و خون» برداشت شده باشد.
آنطور که معلوم است، مارتین وقایع رقص را از دوره موسوم به «آنارشی» در تاریخ پادشاهی انگلستان الهام گرفته است؛ دورهای که در آن بعد از مرگ هنری اول، بحران جانشینی برای ۱۵ سال انگلستان و نورماندی را درگیر جنگ داخلی کرد.
۴. رقاصها
عنوان مسخرهای است. میدانم. منظورم آدمهایی است که نقشهای مهم را در وقایع رقص اژدهایان دارند.
اول) شاهزاده رینیرا تارگرین؛ دختر محبوب ویسریس اول. کسی که شادی مملکت نامیده میشد.
دوم) شاهزاده دیمون تارگرین؛ برادر ویسریس اول و از گزینههای جانشینیاش. درباره او اینطور گفتهاند: «در گذر قرون، خاندان تارگرین هم مردانی بزرگ زاد و هم هیولاهایی هولناک. دیمون هر دو بود. در عهد او کسی محبوبتر، تحسینشدهتر و شرورتر از او وجود نداشت. او از پارههای همسنگ روشنی و تاریکی ساخته شده بود.»
سوم) لرد کورلیس ولاریون. مار دریا. یکی از ثروتمندترین مردان وستروس. مردی با خون والریایی که همیشه نزدیک تاج و تخت کشتی میراند و دست آخر همه ثروتش را برای رساندن خویشانش به تخت قمار کرد.
چهارم) سر اوتو هایتاور. دست ویسریس اول. معروفترین دست پادشاه در تاریخ وستروس. مردی که همانقدر که خردمند بود، جاهطلب بود و به خاطر جاهطلبی مملکتی را به آشوب کشاند.
پنجم) ایموند تارگرین. پسر جوانتر ویسریس اول. اما بسیار شاهانهتر از برادر دیگرش. سوار بر مخوفترین مرکب وستروس. بیرحم و خونخوار.
ششم) لرد فرمانده، کریستون کول؛ فرمانده گارد پادشاهی ویسریس اول. بدون تردید یکی از جذابترین شخصیتهای داستان. مردی خوشچهره که محبوب زنان بود. همه زنان. و در داستان رقص لقب ننگآلودی به دست آورد؛ «شاهساز». مردی که جیمی لنیستر اینطور توصیفش کرد: «نام بهترینها و بدترینها در تاریخ باقی خواهد ماند. و یکی که اندکی از هر دو بود.»
۵. کدام خاندانها برایمان جدیدند؟
اول)خاندان هایتاور. در طول «بازی تاج و تخت» ما نشان چندانی از هایتاورها ندیدیم. هایتاورها یکی از پرچمداران لرد تایرل هستند و به هایگاردن قسم خوردهاند. اما اگر حقیقت را بخواهید، بهتنهایی به اندازه باقی پرچمداران تایرلها نیروی قسمخورده دارند. در طول جنگ پنج پادشاه و وقایع «بازی تاج و تخت» لرد هایتاور دخالت چندانی نکرد. درواقع هایتاورها خیلی هم نگران فرمانهای لرد تایرل نیستند. چرا؟ چون یکی از قدیمیترین خاندانهای حاضر در وستروس هستند. اگر نوشتهها دقیق باشند، حتی قدیمیتر از نخستین انسانها.
زمانی که نخستین انسانها پا به وستروس گذاشتند و تا غرب آن پیش آمدند، متوجه شدند که فانوس دریایی هایتاور (اگر بخواهیم فارسی حرف بزنیم برج بلند) مدتهاست برپاست. درواقع، هایتاور، مقر خاندان هایتاور، قدیمیترین بنای وستروس است. هایتاورها مالک بزرگترین شهر وستروس هم هستند؛ اولد تاون یا «شهر قدیمی». سیتادل، یعنی همانجایی که استادانِ کل وستروس را پرورش میدهد، در اولد تاون واقع شده است.
مقر اصلی مذهب هفت، قبل از آنکه تارگرینها آن را به شهر تازهتاسیس کینگز لندینگ (قدمگاه پادشاه) ببرند، در اولد تاون بود. هنگام حمله اگان فاتح، با اینکه لرد گاردنر، لرد آن زمان هایگاردن به جنگ اگان و اژدهایانش رفت، لرد هایتاور تصمیم گرفت تسلیم شود و به همین خاطر هایتاورها همیشه محبوب تارگرینها بودند. رقص اژدهایان جدیترین تلاش یک هایتاور برای نزدیک شدن به قدرت در وستروس است. شعار هایتاورها کمی دوپهلو است؛ «ما راه را روشن میکنیم.»
دوم)خاندن ولاریون. در «بازی تاج و تخت» لنیسترها ثروتمندترین خاندان وستروس بودند. در زمانه رقص اژدهایان، آنها در بهترین حالت رتبه دوم را دارند. عنوان اول قطعا میرسد به خاندان ولاریون. در «بازی تاج و تخت» دیگر تقریبا اثری از ولاریونها نیست. آنها تبدیل به خاندانی کوچک و بیاهمیت شدهاند که به استنیس براثیون خدمت میکنند.
ولاریونها درست مثل تارگرینها خون والریایی داشتند. یعنی آنها هم مثل تارگرینها از والریا به وستروس کوچ کرده بودند. البته ولاریونها با خود اژدهایی به وستروس نیاوردند، اما مردانی از خاندان ولاریون بودند که بعدتر اژدها سوار شدند تا ثابت کنند خون اژدها دارند. ولاریونها همیشه به تارگرینها نزدیک بودند و بارها و بارها با آنها وصلت کردند. شاخصه اصلی ولاریونها کشتیها و ناوگان تجاریشان بود که ثروتی سرشار نصیب آنها میکرد. لرد ولاریون لقب ارباب امواج را هم دریافت میکند. شعار ولاریونها نسب قدرتمندشان را معلوم میکند؛ «کهن، راستین، دلیر».
۶. حاشیهها
اول) مهمترین حاشیه «خاندان اژدها» که از مدتها قبل شروع شده است، مربوط است به انتخاب بازیگران نقشهای خاندان ولاریون. در کتابهای مارتین، ولاریونها نزدیکترین اشخاص به تارگرینها هستند. سفیدتر از آنها وجود ندارد. همه موهای درخشان نقرهای یا طلایی دارند و درست عین تارگرینها در آفتاب میدرخشند. سازندگان سریال تصمیم گرفتند برای نشان دادن اعتقادشان به تساوی حقوق، ولاریونها را سیاهپوست انتخاب کنند.
خیلیها معتقد بودند این کار شعاری فقط یک کار تبلیغاتی است و سفید یا سیاه بودن رنگ پوست ولاریونها ربطی به نژادپرست بودن یا نبودن ندارد. خیلیها معتقدند علت این مقاومت این است که هنوز در ناخودآگاه آدمها کمی تبعیض نژادی جا خوش کرده است. خیلیها هستند که صادقانه معتقدند سازندگان باید به کتاب مارتین وفادار میبودند. احتمالا این بحثها به این زودیها تمام نخواهد شد. باید دید که مار دریا، فارغ از رنگ پوستش، میتواند همان لرد جاهطلب و قدرتمندی باشد که باید، یا نه.
دوم) این یکی حاشیه را خود سازندگان درست کردند. درواقع اصلا کسی نگران خشونت جنسی داستان نبود، تا اینکه سازندگان اعلام کردند از خشونت جنسی در کار پرهیز کردهاند و سعی کردهاند خشونتی را که در زمان وقایع داستان بر زنان وارد میشده است، فقط روایت کنند. به نظر میرسد منظور آنها سن ازدواج یا رابطه جنسی دختران در داستان باشد. گفتنی است در کتابها شخصیتها همگی بسیار جوانتر از سریالی هستند که ما دیدهایم و احتمالا خواهیم دید. علت این است که در آن زمان شخصیتها بسیار زودتر از دنیا میرفتند و برای بقا باید خیلی زودتر تولیدمثل را آغاز میکردند. این یکی حاشیه به نظر بیش از حد ساختگی میآید.
سوم) و اما بزرگترین حاشیه. حضور خود جورج آر.آر مارتین در مراسم افتتاح سریال. آن هم وقتی همه مخاطبانش منتظرند او کتاب ششم مجموعه «نغمه آتش و یخ» را بعد از نزدیک ۲۰ سال بنویسد و داستان را یک گام جلو ببرد. ممکن است آقای مارتین؟
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۷۲