درباره حسین علیزاده

منبع خبر / طنز / 03-07-1401

گزارشی از زندگی هنری و فرهنگی حسین علیزاده

گزارشی از زندگی هنری و فرهنگی حسین علیزاده، با استناد بر مصاحبه‌ها، مستندات و صحبت‌های ایشان

تک‌سوارِ دشتِ امید

از جلوی خیابان خیام رد می‌شوم. صبح زود است، خیلی زود. دارم «ترکمن» را گوش می‌دهم؛ قطعه مورد علاقه حسین علیزاده. دقیقه هشتم است و صدای موسیقی با صدای شلوغی اول صبح خیابان خیام ترکیب شده. به این فکر می‎‌کنم که در خیابانی ایستاده‌ام که حسین علیزاده سال‌ها آن‌جا زندگی کرده، مدرسه رفته، هنرستان رفته. از همین‌جا عصر‌ها از تمرین ارکستر ملی به خانه برگشته، شاید در همین حوالی با اعضای چاووش قدم زده. احتمالا بارها موقع رفت و آمد در همین خیابان برای بچه‌های کانون پرورش فکری آهنگ ساخته، یا شاید دستمزدی را که از مرکز اشاعه موسیقی گرفته، در مغازه‌های همین بازار خرج کرده.

دقیقه نهم ترکمن در گوشم نواخته می‌شود و با خودم خیال می‌کنم حسین علیزاده هنوز با ساز روی دوشش روی سنگ‌فرش‌های این خیابان قدم برمی‌دارد، مثل همیشه با صلابت و آرام راه می‌رود. کمتر از سه هفته با شهریور فاصله داریم، یک شهریور برای خیابان خیام، برای ترکمن و نی‌نوا، برای دلشدگان، برای ما که شیفته موسیقی ایرانی هستیم، روز مهمی است.

حسین علیزادهحسین علیزاده، عکس از آیدین پورایمان

تولد ۷۱ سالگی حسین علیزاده، پایان هفتمین دهه از زندگی‌اش و ورود به هشتمین دهه. از خودم می‌پرسم چطوری می‌شود یک موسیقی‌دان ایرانی این همه سال در اوج بماند؟ به خودم جواب می‌دهم اگر حسین علیزاده‌وار زندگی کند! دقیقه دهم ترکمن نواخته می‌شود و همه چیز در این روزهای پر از غم و اندوه با ترکمن صیقل داده می‌شود. این پرونده هرچند که در شأن شما نیست، اما برای بزرگداشت شماست آقای علیزاده؛ برای شما که در ناامیدی‌ها امید ما بودید و یکه و تنها در دشت امید تاختید و با موسیقی به ما یاد دادید در سیاهی نشستن‌ها گناه است.

ما فراموش نمی‌کنیم که شما همیشه کنار مردم ماندن را انتخاب کردید، شریف زندگی کردید و شریف ماندید. شما بیشتر از هنرمند بودن، انسان سازنده‌ای بودید. همواره اهل ساختن بودید و هستید. بی‌شک هفتادویکمین سالروز تولدتان با تاخیر بر ایرانه خانم و فرزندانش که به قول خودتان به ریشه‌هایشان وصل‌اند مبارک است. تولدتان مبارک آقای علیزاده، نابغه موسیقی زمانه ما، ای تک‌سوار دشت امید.

من مطیع موسیقی‌ام

به کاغذهای روی میزم نگاه می‌کنم. سه هفته است که کار و زندگی‌ام در کلماتی که روی کاغذها می‌نویسم، خلاصه شده؛ همگی پُرند از حرف‌های حسین علیزاده، حرف‌هایی که در مصاحبه‌ها زده، خاطراتش از اجراها، نطق‌های پس از دریافت جایزه‌ها، حتی متن نامه‌ای که پس از دریافت جایزه دوسالانه موسیقی جهانی آسیا از بنیاد مرکز موسیقی جهان نوشته بود. کاغذها و کلمات زیادند و هیچ‌کدام در قامت حسین علیزاده نمی‌گنجد. ناچار به گزیده کردن مطالبم، گزارش زیر چکیده‌ای است از سخنرانی‌های حسین علیزاده، مصاحبه‌های تصویری، صوتی، متنی و فیلم‌های مستندی که تاکنون درباره ایشان ساخته شده است.

بازار تهران به مثابه پرده سینما

حسین علیزاده در جنوب شهر تهران به دنیا آمد و به قول خودش در بازار تهران بزرگ شد. «در عالم بچگی‌هایم بازار تهران را مثل یک تونل سحرآمیز تصور می‌کردم، چون برایم پر از رنگ، بو و ریتم بود. من در آن بازار چیزهایی را می‌دیدم که کمتر کسی به آن‌ها توجه می‌کرد. همین رفت‌وآمدها به بازار که برای من شبیه یک پرده سینما بود، روی شکل‌گیری روحیه من تاثیر داشت و بعدها زمینه‌هایی را برای من به وجود آورد. بازار تهران برای من شبیه یک سینما بود، با این تفاوت که من خودم هر روز در دل این سینما رفت‌وآمد داشتم.»

به سر اندیشه پرواز دارم

موسیقی در خانواده علیزاده سابقه‌ای نداشت، اما این‌طور هم نبود که کسی چیزی از موسیقی نداند و شوق نشان ندهد. شاید بشود گفت ورود حسین علیزاده به هنرستان موسیقی کاملا اتفاقی بوده است. او ورود به عرصه موسیقی را سرنوشت خود می‌داند.

«بعد از این‌که دبستان را تمام کردم، از آن‌جا که درسم بد نبود، دنبال این بودیم در دبیرستان خوبی ثبت‌نام کنیم. این‌که من امروز در عرصه موسیقی فعالیت می‌کنم، حاصل تصمیم پدر و مادری است که به احساس فرزندشان احترام گذاشتند و چیزی را به من تحمیل نکردند. آقای هوشنگ ظریف در دوران دبستان معلم ما بود و من از شخصیت ایشان خوشم می‌آمد و بعدها نیز در هنرستان معلم من شد. گاهی اوقات یک‌سری اتفاقات پشت سر هم روی می‌دهد که دست من و شما نیست.»

آلبوم راز نوآلبوم «راز نو» از حسین علیزاده

هم موسیقی پیرمرد‌ها، هم موسیقی بچه‌ها

حسین علیزاده از سال سوم هنرستان در ارکستر استخدام شد و پیش از دریافت دیپلم خود رسما حقوق دریافت می‌کرد. اما اولین قدم‌های فعالیت او در مراکز هنری از کانون پرورش فکری برداشته شد. در حوالی سال ۱۳۵۲ علیزاده هم‌زمان در دو مرکز مهم موسیقی وقت، یعنی کانون پرورش فکری و مرکز حفظ و اشاعه موسیقی مشغول فعالیت بود. علیزاده از این دو مرکز به زبان طنز از موسیقی بچه‌ها و موسیقی پیرمرد‌ها یاد می‌کند.

ترجیح می‎‌دهم موسیقی‌دان ایرانی صدایم کنند

نمی‎‌شود از حسین علیزاده گفت و از نوآوری نه. هنرمندی که فرزند زمانه‌اش بوده و نه‌تنها گذشته‌گرایی نکرده، بلکه همواره به آینده وصل بوده و به شیوایی از زمان حال نواخته. کسی که معتقد است هر موسیقی‌‌ای بدون افراد خلاق می‌تواند در زمان حیات خودش موزه‌‌ای شود.

«وقتی صحبت از نوآوری می‌شود، ما فکر می‌کنیم قرار است از حالا به بعد تار را برعکس دست بگیریم، یا نی را از آن طرف فوت کنیم! این نگاه عامیانه است. نوآوری در ذات هنر است. همه هنرمندان دنیا زمانی شاخص‌ بودند که تکرار دیگری نبودند و چیز تازه‌‌ای آفریدند. من از کودکی به این فکر می‌کردم که واقعا قرار است در موسیقی چه کاری انجام دهم؟ آیا فقط قرار است عشق درون خودم را بیان کنم؟ می‌دانستم که این مسئله را خیلی‌ها بیان کرده‌اند. ما همیشه می‌خواهیم یک حرف را بزنیم، می‌خواهیم بگوییم عشق، صلح، دوستی و دوست داشتن یعنی چه و همین یکی از کارکردهای موسیقی است.»

علیزاده از تعصب اهالی موسیقی سنتی گفته است:

«متاسفانه کسانی که در موسیقی تخصص دارند، تعصب هم دارند. من همیشه به شوخی می‌گویم چرا همه این کسانی که سنتی‌اند، تنگ‌نظر و حسودند و فکر می‌کنند هیچ‌کس و هیچ‌چیز دیگری نباید وجود داشته باشد؟ موسیقی دستگاهی و سنتی تنها موسیقی ایران نیست. موسیقی سنتی دارای یک زیبایی‌شناسی خاص است. این‌که من تار می‌زنم، به این معنا نیست که من دارم یک موسیقی سنتی اجرا می‌کنم. وقتی دارم به عنوان یک ردیف‌دان موسیقی ایرانی تار می‌زنم، ماجرا فرق می‌کند.

اما وقتی قرار است خودم موسیقی‌‌ای اجرا کنم، دیگر اصراری ندارم مثل گذشتگان خودم باشم، ضمن این‌که هیچ‌کدام از محدودیت‌ها را نمی‌پذیرم! از ایام جوانی خیلی دلم می‌خواست من را موسیقی‌دان سنتی خطاب نکنند و من را موسیقی‌دان ایرانی بشناسند. این عقیده من است، موسیقی سنتی ارزش خودش را دارد، ولی نوآوری کار اصلی هنرمند است.»

آلبوم به تماشای آب‌های سپیدآلبوم «به تماشای آب‌های سپید» از حسین علیزاده

کلید واژه‌‌ای به نام «جوانی»

تصور من از حسین علیزاده همواره همان جوانی است که در مستندها و اجراهای قدیمی دیده‌ام. جوانی که می‌داند تکلیفش با موسیقی، عاشقی و زندگی‌اش چیست. به نظرم «جوان» کلیدواژه‌‌ای است که از طریق آن می‌شود به حسین علیزاده رسید. بارها در صحبت‌هایش این کلمه را از او شنیده‌ام و یکی از خاطره‌انگیزترین‌هایش در میان صحبت‌هایشان در جشن چله چلچراغ بود، وقتی که با افتخار نشانی به انتخاب مخاطبان به ایشان اهدا شد.

«همیشه از سن کم در خلوت و موقع کار کردن از خودم می‌پرسیدم که چه کسانی می‌خواهند این کار را بشنوند؟ حالا بعد از این همه سال می‌خواهم بگویم که شاید بهترین نشان را در ایران دریافت کردم. این نشان نه صدقه‌سری از جای دیگری است و نه نشان دولتی است. این نشانی است که جوان‌ها به من داده‌اند؛ جوانانی که چلچراغ شاهد این است که به ریشه‌های خودشان وصل‌اند.»

حسین علیزاده بیشتر از هر هنرمند دیگری کنار جوانان ماندن را انتخاب کرد و این چیزی است که با مرور کارنامه هنری او به‌خوبی متوجه آن می‌شویم. جوان‌گرایی در کنار نوگرایی از خصوصیات پررنگ اوست.

«جامعه ایران جامعه جوانی است. طبیعی است که جوان‌ها می‌خواهند از بندها آزاد شوند. دلیلش هم این است که همیشه به آن‌ها تاکید شده اجازه نداری، جوانی، نمی‌فهمی! همین چیزها باعث می‌شود که جوانان ما نیاز به تغییر را در خود احساس کنند.»

او درباره جوانی خودش چنین گفته است:

«مسلما زندگی و شرایط جوانی من با زندگی درویش خان، میرزا حسین‌قلی خان و علی اکبر خان شهنازی خیلی فرق داشت. من، لطفی و طلایی از شاگردان علی‌اکبر خان بودیم، ولی حتی مسائل دوران جوانی‌ من با مسائل جوانی ایشان متفاوت است. درحالی‌که زیباترین و بهترین درس‌ها را از او می‌گرفتم، از دنیای او دور بودم، چون من جوانی بودم از نسل دیگری. آن چیزی را که مربوط به ریشه‌ها و فرهنگ‌ها می‌شد، از ایشان می‌گرفتم، ولی در عین حال قرار نبود کسی، دیگری را تغییر دهد.»

خاطراتم را به زبان موسیقی نوشتم و «نی‌نوا» خلق شد

انتشار نی‌نوا یکی از مهم‌ترین رویدادهای دنیای موسیقی در دهه ۶۰ بود. داستان‌های زیادی از ساخت قطعه نی‌نوا شنیده می‌شود، از کسانی که تلاش می‌کنند این قطعه را قطعه‌‌ای مذهبی جلوه دهند، تا کسانی که نی‌نوا را به مثابه اعتراض علیزاده نسبت به شرایط جامعه به شمار می‌آورند. اما حسین علیزاده داستان ساخت این قطعه را چنین روایت کرده است:

«من قصد ساختن قطعه مذهبی نداشتم. البته اگر قطعه‌‌ای مذهبی می‌ساختم هم اشکالی نداشت. در آن روزها سایه (زنده‌یاد هوشنگ ابتهاج) در حال ساختن یک مثنوی بود و من قصد داشتم برای آن مثنوی یک قطعه بسازم. «بشنو از نی چون حکایت می‌کند» باعث شد بخواهم کلمه «نی» حتما در اسم قطعه باشد و «نوا» دستگاه مورد علاقه من بود. اسم نی‌نوا از این‌جا می‌‌آید. بعدها متوجه شدم که نی‌نوا یعنی کربلا.

نظر سایه این بود که نی‌نوا خودش یک قطعه مستقل است. البته خود من هم با او موافق بودم. نی‌نوا حکایت دوران خودش بود، داستان روزهایی که ما هم دشمن بیرونی داشتیم و هم درونی. همه چیز در سال ۶۲ خیلی خاص بود و نی‌نوا در آن شرایط برای من یادداشت روزانه از احساساتم شد. البته یادداشت روزانه‌ای که به یادداشت تاریخی تبدیل شد. حالا دیگر نی‌نوا فقط متعلق به من نیست.

بعد از این‌که یکی از مسئولین رادیو نی‌نوا را شنید، به من گفت حاضر است هر امکاناتی می‌خواهم، به من بدهد تا قطعه‌ای درباره عملیات فتح‌المبین بسازم. به ایشان گفتم که نگاه من و شما به جنگ خیلی متفاوت است. مثلا برای من خرابی‌های بعد از انفجار بمب مهم است. و ایشان گفت خب؟ و من گفتم خب نی‌نوا یعنی همین!»

حسین علیزاده و کیهان کلهرحسین علیزاده و کیهان کلهر

«ترکمن» یک چیزهایی را درون خودش شکسته است

علیزاده پیش از آن‌که ایران را به قصد تحصیل در آلمان ترک کند، مدتی را در ایتالیا گذراند. او لحظه خروجش از ایران را این‌طور توصیف کرده است: «وقتی هواپیما داشت از تهران دور می‌شد، به خودم می‌گفتم این‌جا همان شهری است که من یک عمر در آن زندگی کرده‌ام. آن موقع فکر می‌کردم دیگر به ایران برنمی‌گردم، اما در سال ۶۷ دوباره به ایران برگشتم.»

پس از بازگشت به ایران تک‌نوازی برای حسین علیزاده اهمیت و جایگاه ویژه‌تری پیدا کرده بود. اولین اثری که پس از بازگشت به ایران روی صحنه رفت، ترکمن بود. به گفته علیزاده ترکمن فقط یک قطعه نیست، یک چیزهایی را در خودش شکسته که ترکمن شده.

«من ترکمن را خیلی خیلی دوست دارم، بی‌اغراق وقتی که ترکمن را روی صحنه اجرا می‌کردم، متوجه بودم که دارم بی‌صدا اشک می‌ریزم. ولی حتی بغضم را احساس نمی‌کردم. حس می‌کردم من و همه کسانی که در سالن نشسته بودند، در حال پروازند. به خودم که می‌آمدم، متوجه می‌شدم که روی زمینم و این زمین برای من ایران است، سالن رودکی که روی آن بزرگ شدم. برای من همه چیز با ترکمن صیقل می‌خورد.»

ما از دو جهان غیر تو‌ ‌ای عشق نخواهیم

فعالیت علیزاده در عرصه سینما با فیلم «دلشدگان» به کارگردانی علی حاتمی آغاز شد.

«علی حاتمی در عین حال که در کار خود جدی بود، نگاه طنزی داشت. او وقتی چیزی را می‌خواست، برایش می‌جنگید و اصلا کوتاه نمی‌آمد، در عین حال احترام زیادی برای همگان قائل بود. حاتمی به‌حق شاعر سینما بود. بیشتر تصانیف «دلشدگان» کار خودش بود و این نکته‌‌ای است که کمتر جایی گفته می‌شود. ایشان ابتدا نظرشان این بود که من و حسین دهلوی با هم موسیقی فیلم را کار کنیم، اما جسارتا نظر من این بود که موسیقی فیلم را نمی‌شود مشترک کار کرد. به‌هرحال، در آخر این کار به من سپرده شد. گاهی خسته می‌شدم و قهر می‎کردم، اما چیزهای خیلی زیادی یاد گرفتم. کارهای من معلم‌های من بودند و «دلشدگان» یکی از معلم‌های بزرگ من بود.»

به قول حسین علیزاده، معلم بعدی‌اش «گبه» بود؛ فیلمی که در سال ۱۳۷۴ سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن را از آن خود کرد. او سال‌های بعد این جایزه را برای فیلم‌های «زشت و زیبا»، «آواز گنجشک‌ها» و «ملکه» دریافت کرد، اما همه چیز به این‌جا ختم نشد. «آسمان زردِ کم‌عمق» فیلم بعدی‌‌ای بود که حسین علیزاده به ظرافتش افزود. این‌طور که پیدا بود، نابعه موسیقی، در عرصه موسیقی سینما هم خوش درخشیده بود. او درباره مواجهه اولیه‌اش با «گبه» چنین می‌گوید:

«من فکر می‌کردم «گبه» همه رنگ‌ها و صداها را در خودش دارد و من واقعا باید چه موسیقی‌‌ای برایش می‌ساختم؟ با همین تخیل برایش موسیقی ساختم!»

من مطیع موسیقی‌ام

«من آرزو دارم تا آخر عمرم روی اولین پله پا بگذارم. هدف یک نقطه است و وقتی به آن می‌رسیم، دورتر می‌شود. این مسیر است که اهمیت دارد، نه رقابت. موسیقی برای من عشق است، من مطیع موسیقی‌ام. به نظر من موفقیت هیچ رازی ندارد. با یک استعداد متوسط و پشتکار و تداوم باید راه افتاد. زمانی که در هنرستان موسیقی بودم، روزی ۱۲ تا ۱۴ ساعت تمرین می‌کردم. من را به‌زور از ساز جدا می‌کردند. به‌علاوه آدم باید کنجکاو باشد و اطرافش را خوب نگاه کند، مطالعه کند و زندگی را با همه ابعادش بپذیرد.»

نویسنده: هستی عالی‌طبع

هفته‌نامه چلچراغ، شماره ۸۷۵



بیشترین بازدید یک ساعت گذشته

(تصاویر) مخوف‌ترین مرکز بازداشت و شکنجه در دمشق