کو؟
وبلاگ – ابراهیم قربانپور
برتولت برشت داستانکی دارد که در آن به کسی سفارش میدهند درختچهای را طوری هرس کند که به شکل کره دربیاید. باغبان هر بار که گیاه را هرس میکند، از دور به آن نگاهی میکند و احساس میکند یک سمت کره از سمت دیگرش کوچکتر است. هر بار تصمیم میگیرد تا سمت دیگر را هم کوتاه کند تا به یک کره کامل برسد. دست آخر موفق میشود کره را بسازد، اما.. سفارشدهنده که برای دیدن درختچه میآید، با تعجب میگوید «بله! در کره بودنش که تردیدی نیست، ولی خود درختچه کجاست؟»
حکایت حق بدیهی دختران ایرانی برای تماشای فوتبال هم چندان از این قصه دور نیست. بالاخره بعد از مدتها تلاش و مبارزه، فقط و تنها فقط به خاطر فشارهای فراوان فیفا و مجامع بینالمللی، مسئولان رضایت دادند در بعضی از ورزشگاهها برای بعضی بازیها، تعداد محدودی از خانمها هم بتوانند وارد ورزشگاه شوند.
بازی استقلال و مس کرمان، اولین بازی باشگاهی بود که به صورت رسمی، بعد از انقلاب، ۵۰۰ زن از درون ورزشگاه تماشایش کردند. بعید نیست اگر بعد از بازی از یکی از دختران سراغ میگرفتند، جواب میداد: «بله! در اینکه به ما اجازه دادند فوتبال نگاه کنیم، تردیدی نیست، فقط خود فوتبال کجاست؟»
منظورم صرفا کیفیت بیش از حد نازل بازی تمامی تیمهای لیگ برتر ایران نیست. بلکه اساسا در لیگ امسال خود تصویر فوتبال هم دیگر وجود ندارد. تمام حواشی و زوایای زمین، از زیر و بالا و چپ و راست، در سه ردیف متفاوت از آگهی انباشته شده است. لباسهای بازیکنان، دیوانهوار، سرشار از آگهی است، طوری که بعضا آگهی بالا و پایین لباس با هم تداخل کردهاند و معلوم نیست، فلان اسم مال بالایی است یا پایینی. لباس داوران، توپجمعکنها، پرستاران، روی توپ، روی تیر دروازه، هر جایی که مساحتی سفید برای نوشتن موجود بوده است، پر شده است از آگهی.
آدم بدبین ممکن است احساس کند یک علت گشودن درها رو به زنان همین است. بالاخره آگهیدهندهها دوست ندارند نیمی از جمعیت بالقوه مخاطبان را بیدلیل از دست بدهند. آدم خوشبینی مثل من البته اینطور فکر نمیکند. فقط با خودش فکر میکند، همچین فوتبالی را حتی مردان تماشاچی قدیمیاش هم دیگر نگاه نمیکنند، چه برسد به زنان. رخصت نیمبند، فقط روغن ریختهای است نذر امامزاده فیفا.
نویسنده: ابراهیم قربانپور
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۷۵