گفتوگو با عوامل نمایش «مکبث»
امشب رویات به حقیقت میپیونده – گفتوگو با عوامل نمایش «مکبث» به کارگردانی علی کوزهگر
گفتوگو با عوامل نمایش «مکبث»، به کارگردانی علی کوزهگر
امشب رویات به حقیقت میپیونده
«امشب رویات به حقیقت میپیونده.» این جملهای است که اگر به دیدن نمایش «مکبث» به کارگردانی علی کوزهگر بروید، چندین و چند بار میشنوید. حتی ممکن است تکرار بعضی از جملات را دوست نداشته باشید. اما این جمله لیدی مکبث در این نمایش، برای من واقعا تحقق یک رویا بود؛ رویایی که در طول سالها حضور و دیدن و تجربه نمایشهای مختلف خیلی کم محقق شده است، و البته تحقق آن در طول سالهای اخیر مدام کمتر و کمتر شده؛ رویای یک نمایش که در پی خودنمایی نباشد.
نمایشی که از ابزارها و امکانات حداقلی سالن به نحو احسن استفاده کند و از کنار هم قرار دادن نور و تصویر و صدا و حرکت بازیگران در کنار هم، به یک هارمونی و نظم واحد در خدمت اثر برسد. تئاتر را به صورتی برای مخاطب معنا کند که مخاطب آن را در مدیومهای دیگر مثل سینما و تلویزیون نتواند پیدا کند. و البته چه دلپذیر و امیدبخشتر که همه اینها کار یک گروه جوان باشد. آنچه خواهید خواند، چکیدهای است از گفتوگو با عوامل نمایش «مکبث».
ایده چنین اجرایی از کجا شکل گرفت؟ از ابتدا در نظر داشتید که نور در نمایش شما مسئله اصلی باشد؟ یا به دنبال تجربه دیگری بودید؟
علی کوزهگر: سالهاست که به عنوان طراح نور در تئاتر فعالیت میکنم و چندین جایزه طراحی نور از فستیوالهای متفاوت دارم. به واسطه طراحی نور سفرهای زیادی به کشورهای دنیا رفتم و تجربههای بسیار جذابی کسب کردم. اما مدتی بود که دوست داشتم در جایگاه متفاوت (کارگردان) تجربه جدیدی داشته باشم؛ تجربهای که تکنیک نور، موسیقی، ویدیو و حرکت جایگاه ویژهای داشته باشد.
من در سال ۱۳۹۹ در جشنواره دانشجویی دعوت شدم تا یک ورکشاپ برای دانشجوها با مضمون نور و کارگردانی، نور و بازیگری، نور و تئاتر برگزار کنم. در این ورکشاپ تاکید من بر یک متن کلاسیک، که یکی از متنهای شکسپیر و درنهایت متن «مکبث» بود، که شد پایه اولیه همین اجرای «مکبث» که روی صحنه رفت.
نمایش «مکبث» و نمایش دغدغهها و رویکردهای شخصیتهای آن برای شما مسئله اصلی بود، یا به دنبال داستانی بودید که فرم مورد نظر خود را روی آن بیازمایید؟
علی کوزهگر: من به عنوان طراح و کارگردان از روز اول میدانستم که سه پرده خواهم داشت همراه تصاویری متفاوت روی پردهها، که بسیار کار سختی بود و تا جایی که من میدانم، برای اولین بار در تئاتر ایران این فضا ساخته شده است. قدم در راه متفاوت و سختی گذاشتم، اما با یاری گروهم طراحها و بازیگران و… این کار به مرحله اجرا رسید.
استقبال مخاطبان از چنین نمایشی که به نسبت نمایشهای دیگر فاصله بیشتری میان مخاطب و بازیگران است، چگونه بوده؟ و تا چه حد بازخورد تماشاگران با آن چیزی که انتظار داشتید، تفاوت داشته؟
خوشبختانه استقبال تماشاگران بسیار عالی بود و در تمام ۲۱ اجرا، ظرفیت سالن پر بود و روزهای زیادی تماشاگران خارج از ظرفیت در سالن داشتیم، که باعث افتخار و دلگرمی من و گروهم بود و نقدهای بسیار دقیق و هوشمندانهای از منتقدان و مخاطبان دریافت کردیم. البته که این تجربه پایه اولیه است برای تجربههای بعدی، هم برای من به عنوان کارگردان و هم برای تکتک اعضای گروهم، و قصد دارم این نمایش را در فستیوالهای معتبر دنیا شرکت دهم و قطعا تجربه جذابی خواهد بود.
یکی از نقاط قوت این نمایش موسیقی آن است. موسیقی این اثر چگونه شکل گرفت؟ آیا بازیها بر مبنای موسیقی تنظیم شدند، یا موسیقی بعد از کار اضافه شد؟
انکیدو دارش: اگر بخواهیم در مورد شکلگیری موسیقی صحبت کنیم، باید بگویم در ابتدای شکلگیری اثر با علی کوزهگر (کارگردان) درباره موسیقی صحبت کردیم و به این نتیجه رسیدیم که یک موسیقی فضاسازی باشد که هم بازیگر و هم مخاطب را وارد اتمسفری کنیم که داخل آن اتمسفر اتفاقاتی که کارگردان میخواست، به وجود بیاید. برای همین این جنس موسیقی را انتخاب کردیم که فضاساز باشد.
در مورد المانهایی که انتخاب شد، یک بخشی از آن بر اساس متنی بود که در حال نوشتن بود (همزمان با تمرین، به علت شیوه کارگاهی به موازات نوشته میشد) و در مورد المانهای داخل متن سعی کردیم از المانهای «مکبث» شکسپیر هم در موسیقی استفاده کنیم، و یکسری اصواتی هست که مابهازا استفاده شده. نیامدیم مستقیم از صدایی استفاده کنیم، و جوری برای مخاطب جا انداختیم که صدایی که میشنود، مثلا صدای این اتفاق است. در اصل مهمترین اتفاق برای ما فضاسازی بود که شکل گرفت.
و بعضی جاها بود که بر اساس تمرینهایی که بچهها انجام میدادند، احتیاج بود که موسیقی داشته باشیم، یا یکسری افکت داشته باشیم که آنها طبیعتا همزمان با تمرین بازیگرها شکل گرفت و نریشنها و مونولوگهایی که در کار بود و باقی اتفاقات تقریبا بعد از اینکه تمرین شکل نهایی پیدا کرد، به کار اضافه شد.
البته که شاید تا آن زمان پخش نشده بود، ولی بر اساس صحبتهای اولیه با کارگردان میدانستیم که قرار است چه کار کنیم و به موازات اتفاق داشت صورت میگرفت، و زمانی که برای بازیگرها و عوامل پخش شد، زمانی بود که کار شکل گرفته بود.
تجربه بازی کردن در نمایشی که مخاطب چهره بازیگر را بهخوبی مشاهده نمیکند و فقط با کلیاتی از بدن و بیان او مواجهه دارد، چگونه است؟
محمد غضنفری: تجربهای سخت و دلچسب است. اینجا در خدمت کار بودن بسیار مهم است، نیاز به تمرکز و حفظ تعادل بین فضای بیرونی و درونی به دلیل کارکرد صحنه نمایش بیشتر احساس میشود.
دنیز خاطری: برای من هدف بازیگری در تئاتر دیده شدن چهره نیست. تئاتر یک هنر جمعی است که بازیگر هم مثل باقی عوامل در آن سعی در خلق یک اثر تاثیرگذار دارد. ما از اول به شکل این کار آگاه بودیم و هدفمان خلق یک فضای ذهنی بود. بنابراین دیده نشدن کامل چهره ما از ابتدا مشخص بود و مشکلی با این قضیه نداشتیم. حتی من خودم پیشنهاد دادم که به عنوان کاراکتر توهم مکبث که کاراکتری جدا از دو کاراکتر دیگر بود، گریم سنگین و اغراقشدهای داشته باشم که در آن صورت حتی صورتم کمتر دیده میشد.
ناعمه علمینژاد: به نظرم کار بازیگر سختتر است، چون برای بیان و ابراز حس، صورت، چشمها و بدن را ندارد. و تنها راه ارتباطش با مخاطب، صدا و بیان است.
آیا ترجیح نمیدادید در بخشی از نمایش پردهها فرو میافتاد و با مخاطب بیواسطهتر روبهرو میشدید؟
محمد غضنفری: میتوانست اتفاق بیفتد، که در فرم و محتوا چالش متفاوتی برای گروه بود، اما همین ثابت بودن پردهها خود چالشی جذاب است.
دنیز خاطری: افتادن پردهها در مرحلهای از کار به عنوان یک گزینه بود و به آن فکر میکردیم، اما برای دلایل دیگر، نه برای اینکه چهرهمان دیده شود.
ناعمه علمینژاد: بله، دوست داشتم این اتفاق میافتاد، اما تجربه این نوع بازی هم برایم جذاب بود.
رویا و حرکت به سمت آن، یکی از مفاهیم اصلی این نمایش است. در حال حاضر رویای شما به عنوان یک بازیگر تئاتر چیست؟
دنیز خاطری: رویای من به عنوان بازیگر همیشه حس خوب داشتن در هر نقشی است که ایفا میکنم و اینکه احساس کنم در جایگاهی هستم که متناسب با دانش و تجربهام باشد.
ناعمه علمینژاد: زندگی و بازی در چند نقشی که خیلی دوستشان دارم و برایم بهترین هستند.
محمد غضنفری: دنیایی بدون جنگ و ظلم و دروغ.
مصاحبهکننده: مهدی احمدپناه
هفتهنامه چلچراغ، شماره ۸۶۳